مطالب جدیدمقالات

مفهوم و معنای دین در قرآن و لغت عربی

مفهوم و معنای دین در قرآن و لغت عربی

نویسنده: ابوالاعلی مودودی / مترجم: سامان یوسفی نژاد

تحقیق لغوی

واژه دین[۱] در کلا عرب با معانی متعددی به کار می رود[۲]؛ مانند:

  1. ۱.   چیرگی، قدرت، حکمرانی، فرمانروایی، کسی را به زور به اطاعت وا داشتن، به کارگیری قوه قاهره، به بندگی کشیدنو مطیع ساختن

[دان النّاسَ]: مردم را مجبور به اطاعت از خویش کرد.

[ دِنتُهُم فدانوا]: بر آنان چیره و غالب شدم که در نتیجه مجبور به اطاعت اطاعت از من شدند.

[ دنتُ القومَ]: آن قوم را به بردگی و ذلت کشاندم.

[ دان الرَّجُلُ]: آن مرد عزّت یافت.

[ دنتُ الرَّجُلَ ]: آن مرد را مجبور به انجام کاری کردم که از آن کراهت داشت.

[ دُیَّنَ فلان]: فلانی مجبور به انجام کاری شد که ناخوشایندش بود.

[ دِنتُهُ]: وی را تحت اختیار خویش گرفتم و بر او چیره و مسلط شدم.

[ دَینتُه القومَ]: او را مسئول کردم تا آن قوم را اداره کند.

حطیئه شاعر عرب، اینگونه مادرش را مورد خطاب قرار می دهد:

لقد دینت أمر بنیک حتی                      ترکتیهمُ أدقَّ من الطَّحینِ

” از زمانی که امور پسرانت به تو واگذار شد ( با آنان  چنان رفتار کردی که) وقتی آنان را ترک کردی بسیار نرم تر از آرد بودند.”

همچنین در حدیث نبوی (ص) آمده است که آن حضرت فرمودند: ” الکیس من دان نفسه و عمل لما بعد الموتِ” یعنی ” آدم زرنگ کسی است که بر نفس خود چیره و مسلط شود و آن را رام خویش گرداند و برای بعد از مرگ بکوشد”

از این رو در کلام عرب حاکمی را که استیلای کامل بر یک کشور، ملت یا قبیله داشته باشد، ” دیّان ” گویند و به همین دلیل است که أعشی حرمازی، شاعر عرب زبان پیامبر (ص) را اینچنین مورد خطاب قار می دهد که :

یا سیّد النّاس و دیّان العرب

ای سرور مردم و ای حاکم قدرتمند اعراب!

به این ترتیب بنده و غلام را ” مَدین” و کنیز یا جاریه را  ” المدینه” گویند. بنابراین، ” ابن المدینه” به معنای پسر جاره است؛ آن چنان که أَخطل در یکی از مصرع های شعرش می گوید:

ربت و ربافی حجرها ابن مدینه

آن دختر بزرگ شد و در دامانش پسر کنیزی پرورش یافت.

همچنین در قرآن کریم آمده است که:

” فَلَوْلَا إِن کُنتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ ، تَرْجِعُونَهَا إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ” ( واقعه/۸۶-۸۷)

” پس چرا اگر شما بى‏جزا مى‏مانید [و حساب و کتابى در کار نیست]، اگر راست مى‏گویید [روح] را برنمى‏گردانید”

  1. ۲.   اطاعت، بندگی، خدمت کردن، کاملا” در اختیار کسی بودن، فرمانبرداری کردن، پذیرفتن ذلت، خضوع کردن در برابر قدرت و سیطره فردی خاص.

[ دِنتُهُم فدانوا ] : بر آنان تسلط یافتم که در نتیجه از من اطاعت کردند.

[ دِنتُ الرّجُلَ]: به آن مرد خدمت کردم.

از حضرت رسول (ص) نقل است که فرمودند: ” أُریدُ من قُریشٍ کلمهً تدُینُ بها العربَ” یعنی از قریش کلمه ای ” لا اله الا الله ” را می خواهم بگویند که به واسطه آن تمام اعراب را به اطاعت و خضوع در برابر خود وادار می کنند؛ به این ترتیب به قومی که مطیع باشند، گفته می شود ” قوم دَیّنٌ” و با همین معنا در حدیث خوارج آمده است که حضرت رسول (ص) فرمودند” یمرقون من الدین مروق السهم من الرمیه “[۳]  یعنی : خوارج از دین خارج می شوند آن چنان که تیر از کمان خارج می شود.

  1. ۳.      شرع، قانون، طریقت، مذهب، ملت، عادت، آداب و رسوم

[ ما زالَ ذلک دینی و دیدنی]: آن کار همواره رسم و عادت من است.

[ دان]: هنگامی گفته می شود که شخصی به کار خیر یا شرعادت پیدا کند.

در حدیث آمده است: ” کانت قُریشُ و من دان بدینهم ” یعنی: قریش و هر کسی که بر راه و روش و عادت آنان باشد. همچنین در روایتی دیگر آمده است که: ” أنه علیه السلام کان علی دین قومه ” یعنی: پیامبر اکرم (ص) ( در اموری مانند ازدواج، طلاق، ارث و سایر امور مدنی و اجتماعی ) تابع حدود و مقررات قوم خویش بود.[۴]

  1. ۴.      مجازات کردن، پاداش دادن، قضاوت کردن، حساب کردن

در ضرب المثل های عربی آمده است که: ” کما تُدینُ تُدانُ” یعنی: هرگونه که با مردم رفتار کنی به همان شکل نیز با تو رفتار خواهند کرد.

قرا کریم از قول کفار نقل می کند که: ” أ أَئِنَّا لَمَدِینُونَ”[۵] یعنی: آیا ما در روز قیامت مورد محاسبه قرار می گیریم و مجازات می شویم؟!

در روایتی از ابن عمر (رض)  آمده است که پیامبر خدا (ص) فرمودند: ” لا تسبوا السلاطین فإن کان لابد فقولوا الهم دنهم کما یدینون ” یعنی: پادشاهان را دشنام ندهید و اگر چاره ای نداشتید( و کاسه صبرتان از ظلم شان لبریز شد) فقط بگویید: بارالها! با آنان آن چنان رفتار کن که با ما رفتار می کنند.

 و از این روست که واژه ” الدیّان” به معنای قاضی و رئیس محکمه نیز به کار می رود.

از یک نفر در موردحضرت علی ابن ابی طالب، کرم الله وجهه، پرسیدند در پاسخ گفت:

إنه کان دیّان هذه الأمه بعد نبیّها

علی ابن ابی طالب (رض) بزرگترین قاضی این امت بعد از پیامبر اکرم (ص) بود.

استعمال کلمه دین در قرآن کریم

از آن چه گذشت کاملا معلوم می شود که واژه ی دین چهار معنای پایه ای و اساسی دارد؛ به عبارتی دیگر، با شنیدن کلمه دین، در ذهن یک فرد عرب چهر تصور مهم شکل می گیرد:

  1. استیلا و چیرگی از جانب کسی که دارای سلطه برتر است.
  2. اطاعت، بردگی، بندگی و خضوع در برابر کسی که دارای سلطه و قدرت است.
  3. حدود، قوانین، راه و روشی که مردم از آن پیروی می کنند.
  4. محاسبه اعمال، قضاوت کردن، مجازات کردن، عقاب کردن.

اعراب واژه دین را قبل از اسلام و با معانی مختلفی به کار می بردند؛ گاهی با معنای اول و گاهی با معنای دوم و…؛ اما مسئله مهمی که در اینجا وجود دارداین است که عربان چون تصور واضحی از هیچ یک از چهار معنای فوق نداشتند و این معانی نزدشان ارزش خاصی نداشت، وازه دین را به صورت مبهم و پیچیده به کار می بردند. علت آن بود که کلمه دین در طول زمان این فرصت را نیافته بود که خود را به عنوان یک اصلاح در نظام فکری اعراب جای دهد، تا این که سرانچام قرآن کریم نازل شد و این کلمه را هماهنگ وسازگار با اهداف خویش یافت و آن را به خود اختصاص داده و برای معانی واضح و مشخصی به کار برد و در آیات خود از آن بهعنوان اصطلاحی ویژه استفاده کرد؛ زیرا همچنان که می بینید کلمه دین در قرآن کریم بسیار کامل تر از معنای قبلی آن استعمال شده است؛ که متشکل از چهار رکن مهم است:

  1. حاکمیت و سلطه برتر
  2. اطاعت کردن و پذیرفتن سلطه که بواسطه قدرت آن حاکمیت به وجود آمده است.
  3. یک نظام فکری و عملی که بواسطه قدرت آن حاکمیت به وجود آمده است.
  4. پاداشی که سلطه برتر به افراد برای پیروی از آن نظام و داشتن اخلاص نسبت به او می دهد و یا مجازاتی که در مورد هر گونه تمرد و عصیانی اعمال می کند.

قرآن کریم گاهی وازه دین را بر دو معنای نخست اطلاق می کند؛ گاهی نیز آن را فقط در یکی از دو معنای سوم و چهارم به کار می برد و در بعضی موراد کلمه دین را استعمال کرده و همزمان هر چهار معنای آن را اراده می کند. برای روشن شدن هر چه بیشتر این مطلب، بهتر است که نگاهی به آیات قرآن بیندازیم:

دین با معنای اول و دوم

” اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَرَارًا وَالسَّمَاء بِنَاء وَصَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَرَزَقَکُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَتَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ * هُوَ الْحَیُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ”( غافر/۶۵-۶۴)

” خدا [همان] کسى است که زمین را براى شما قرارگاه ساخت و آسمان را بنایى [گردانید] و شما را صورتگرى کرد و صورتهاى شما را نیکو نمود و از چیزهاى پاکیزه به شما روزى داد این است‏خدا پروردگار شما بلندمرتبه و بزرگ است‏خدا پروردگار جهانیان،اوست [همان] زنده‏اى که خدایى جز او نیست پس او را در حالى که دین [خود] را براى وى بى‏آلایش گردانیده‏اید بخوانید سپاس[ها همه] ویژه خدا پروردگار جهانیان است “

” إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّینَ*أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ” ( زمر/۳-۲)

“قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّینَ*وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ”( زمر/۱۲-۱۱)

“قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصًا لَّهُ دِینِی*فَاعْبُدُوا مَا شِئْتُم مِّن دُونِهِ” ( زمر/۱۵-۱۴)

” وَالَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن یَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى” ( زمر/۱۷)

بگو: به من فرمان داده شده است که خدا را بپرستم و بندگی و اطاعت را ( از هرگونه شائبه کفر و شرک و ریا، پالوده و زدوده سازم و )خاص او کنم. و به من دستور داده شده است که نخستین فرد از افراد منقاد ( اوامر خدا) باشم…

بگو: تنعا خدا را عبادت ( پرستش) می کنم و پس ( در حالی که) طاعتم را ( فقط ) خاص او می کنم و (بندگی او را را از هر گونه کفر و شرکی می زدایم و) می پالایم؛ اما شما هر چه و هر که را جز او می خواهید عبادت کنید…

کسانی که از بندگی و اطاعت طاغوت دوری می گزینند و ( با توبه و استغفار) به سوی خدا باز می کردند، ایشان را بشارت باد ( به اجر و پاداش عظیم خداوندی)…

( ای پیغمبر!) ما این کتاب را که در بر گیرنده حق و حقیقت است؛ بر تو فرو فرستاده ایم. خدا را عبادت ( پرستش) کن و اطاعت و بندگی خود را سره و خاص او گردان.

آگاه باش که اطاعت و بندگی خالصانه فقط از آن خداوند است…

” وَلَهُ مَا فِی الْسَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلَهُ الدِّینُ وَاصِبًا أَفَغَیْرَ اللّهِ تَتَّقُونَ” ( نحل/۵۲)

” و آنچه در آسمانها و زمین است از آن اوست و آیین پایدار [نیز] از آن اوست پس آیا از غیر خدا پروا دارید”

” أَفَغَیْرَ دِینِ اللّهِ یَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَإِلَیْهِ یُرْجَعُونَ” ( آل عمران/۸۳)

” آیا جز دین خدا را مى‏جویند با آنکه هر که در آسمانها و زمین است‏خواه و ناخواه سر به فرمان او نهاده است و به سوى او بازگردانیده مى‏شوید”

” وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَاء وَیُقِیمُوا الصَّلَاهَ وَیُؤْتُوا الزَّکَاهَ وَذَلِکَ دِینُ الْقَیِّمَهِ”( بینه/۵)

” و فرمان نیافته بودند جز اینکه خدا را بپرستند و در حالى که به توحید گراییده‏اند دین [خود] را براى او خالص گردانند و نماز برپا دارند و زکات بدهند و دین [ثابت و] پایدار همین است”

در تمامی آیات فوق، کلمه دین به معنای قدرت برتر، فرمانبرداری، از سلطه او در نهایت پذیرش اطاعت و بندگی در مقابل آن به کار رفته است و مراد از خالص کردن دین برای خداوند که در آیات به ان اشاره شده است این است که انسان تسلیم حاکمیت، فرمانروایی و دستور غیر خدا نشود و اطاعت و بندگی خود را آن چنان برای خدا خالص گرداند که جز او کسی را عبادت نکنند و هرگز غیر خدا را به صورت مستقل ( یعنی بدون این که در طول اطاعت الهی باشد) پیروی نکند.

دین با معنای سوم

” قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِن کُنتُمْ فِی شَکٍّ مِّن دِینِی فَلاَ أَعْبُدُ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ وَلَکِنْ أَعْبُدُ اللّهَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ*وَأَنْ أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا وَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ” ( یونس/۱۰۵-۱۰۴)

” بگو اى مردم اگر در دین من تردید دارید پس [بدانید که من] کسانى را که به جاى خدا مى‏پرستید نمى‏پرستم بلکه خدایى را مى‏پرستم که جان شما را مى‏ستاند و دستور یافته‏ام که از مؤمنان باشم*و [به من دستور داده شده است] که به دین حنیف روى آور و زنهار از مشرکان مباش “

” إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ”( یوسف/۴۰)

” فرمان جز براى خدا نیست دستور داده که جز او را نپرستید این است دین درست “

” وَلَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ کُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ “

” ضَرَبَ لَکُم مَّثَلًا مِنْ أَنفُسِکُمْ هَل لَّکُم مِّن مَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُم مِّن شُرَکَاء فِی مَا رَزَقْنَاکُمْ فَأَنتُمْ فِیهِ سَوَاء تَخَافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنفُسَکُمْ…*نُفَصِّلُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ *بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْوَاءهُم بِغَیْرِ عِلْمٍ…* فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ” ( روم:۲۶،۲۸،۲۹،۳۰)

” هرکه و هرچه در آسمان ها و زمین است، از آن خدا است و جملگی فرمانبردار او هستند.”

” خداوند برای شما ( انسان های مشرک) مثلی می آوردکه از ( اوضاع واحوال) خود شما برگرفته شده است. ( و آن این است که اگر بردگانی داشته باشید) آیا بردگانتان بر چیزهایی که بهره شما ساختهایم، شریک شما می باشند، بدان گونه که شما و ایشان هر دو در آن یکسان و برابر باشید و همچنان که شما آزادگان از یکدیگر می ترسید، از بردگان هم بیمناک باشید( و بدون اجازه ایشان ذست به کاری نبرید و نزنید نزید و دخل و تصرفی در اموال خود نکنید؟ نه! ابدا” چنین چیزی تصور نمی رود. پس چه طور جائز می دانید که بعضی از آفریدگان صنم ها، شریک خدا در ملکو مملکت و سلطه و قدرت او باشند؟!)…

( مشرکان ستمگر برای شرک ورزی خود دلیلی ندارندو) بلکه ستمگران از هوی و هوس خود بدون علم و آگاهی ( از عاقبت بد شرک) پیروی می کنند… روی خود را خالصانه متوجه آئین ( حقیقی خدا، اسلام) کن، این سرشتی است که خداوند مردمان را بر آن سرشته است. نباید سرشت خدا را تغییر داد ( و آن را از خداگرائی و کفرگرائی و دینداری به بی دینی و از راست روی به کج روی کشاند).این است آئین محکم و استوار ولیکن اکثر مردم ( چنین چیزی را) نمی دانند.

” الزَّانِیَهُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِئَهَ جَلْدَهٍ وَلَا تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَهٌ فِی دِینِ” ( نور/۲)

” به هر زن زناکار و مرد زناکارى صد تازیانه بزنید و اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید در [کار] دین خدا نسبت به آن دو دلسوزى نکنید و باید گروهى از مؤمنان در کیفر آن دو حضور یابند “

” إِنَّ عِدَّهَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِی کِتَابِ اللّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَات وَالأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَهٌ حُرُمٌ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ” ( توبه/۳۶)

” در حقیقت‏شماره ماه‏ها نزد خدا از روزى که آسمانها و زمین را آفریده در کتاب [علم] خدا دوازده ماه است از این [دوازده ماه] چهار ماه [ماه] حرام است این است آیین استوار”

” کَذَلِکَ کِدْنَا لِیُوسُفَ مَا کَانَ لِیَأْخُذَ أَخَاهُ فِی دِینِ الْمَلِکِ ” (یوسف/۷۶)

” ما این گونه برای یوسف چاره سازی کردیم ( و نقشه و طرح انداختیم تا بتوانند به گونه ای بنامین را نزد خود نگاه دارد که دیگر براداران متوجه نشوند و تسلیم فرمان او گردند.) چرا که یوسف طبق آئین شاه مصر نمی توانست برادرش را بگیرد.”

” کَذَلِکَ زَیَّنَ لِکَثِیرٍ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ قَتْلَ أَوْلاَدِهِمْ شُرَکَآؤُهُمْ لِیُرْدُوهُمْ وَلِیَلْبِسُواْ عَلَیْهِمْ “

” و این گونه براى بسیارى از مشرکان بتانشان کشتن فرزندانشان را آراستند تا هلاکشان کنند و دینشان را بر آنان مشتبه سازند”

” أَمْ لَهُمْ شُرَکَاء شَرَعُوا لَهُم مِّنَ الدِّینِ مَا لَمْ یَأْذَن بِهِ اللَّهُ” ( شوری/۲۱)

” شاید آنان ( برای خداوند ) شرکائی قائل هستند که برای ایشان آئینی را پدید آورده اند که خدا بدان اجازه نداده است.”

” لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ”( کافرون/۶)

” دین شما براى خودتان و دین من براى خودم”

واژه دین در آیات فوق عبارت است از : قانون، حدود، شریعت، طریقت و یک نظام فکری و عملی که انسان خود را نسبت به اجرای آن مقید و ملزم می داند. لذا، اگر انسان از سلطه  الهی پیروی کندکه قانونی از قوانین در دین خداوند عزوجل است؛ اما اگر آن سلطه پادشاه، مشایح، کشیشان، خانواده، عشیره یا اکثر مردمان یک ملت باشد، بی تردید انسان داخل در دین هر یک از آنان است. خلاصه کلام آن که هر گاه آدمی شخصی را بالاترین مرجع و نیز مافوق خود فرض کند و حکمش مطلقا لازم الاجرا بداند و به موجب آن از راه و روشی که برایش تعیین می شود پیروی کند، بدون شک داخل دردین همان شخص است.

دین با معنای چهارم

“إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ*وَإِنَّ الدِّینَ لَوَاقِعٌ ” ( ذاریات/۶-۵)

” که آنچه وعده داده شده‏اید راست است * و [روز] پاداش واقعیت دارد “

” أَرَأَیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ* فَذَلِکَ الَّذِی یَدُعُّ الْیَتِیمَ *وَلَا یَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ” ( ماعون/۳-۱)

” یا کسى را که [روز] جزا را دروغ مى‏خواند دیدى* این همان کس است که یتیم را بسختى مى‏راند * و به خوراک‏دادن بینوا ترغیب نمى‏کند”

” وَمَا أَدْرَاکَ مَا یَوْمُ الدِّینِ* ثُمَّ مَا أَدْرَاکَ مَا یَوْمُ الدِّینِ*یَوْمَ لَا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِّنَفْسٍ شَیْئًا وَالْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ” ( انفطار/۱۹-۱۷)

” و تو چه دانى که چیست روز جزا * باز چه دانى که چیست روز جزا * روزى که کسى براى کسى هیچ اختیارى ندارد و در آن روز فرمان از آن خداست “

وازه دین در آیات فوق به معنای محاسبه نفس، قضاوت ( در مورد اعمال انسان) مجازات کردن و پاداش دادن آمده است.

دین اصطلاحی جامع و فراگیر

تا به اینجا سخن قران کریم کلمه دین را بیشتر با چهار معنای رایجی که اعراب آن را می فهمیدند، به کار می بُرد؛ اما از اینجا به بعد این واژه را به عنوان اصطاحی جامع و فراگیر برای تعبیر از نظامی به کار می گیرد که در ان شخص یک سلطه خاص را برتر از تمامی سلطه ها تلقی می کند؛ اطاعت و پیروی از دستوراتش را بر خود لازم می داند؛ در زندگی مقید به حدود، قوانین و قواعد آن سلطه برتر می باشد؛ با اطاعت از او امید دست یافتن به عزت، پیشرفت و پاداش نیک را در سر می پروراند و با عصیان در برابرش از ذلت، خواری و بد فرجامی خویش هراس دارد.

شاید بتوان گفت که در هیچ یک از زبان های دنیا اصطلاحی این چنین جامع و فراگیر، که تمام این مفاهیم را فقط با یک واژه بیان کند، وجود ندارد. اگر چه کلمه ” state” در زبان انگلیسی چنین مفهومی می رساند، اما هرگز معنای آن به گستردگی اصطلاح دین نمی رسد. در آیات زیر اصطلاح دین با همان مفهوم گسترده خود به کار رفته است.

” قَاتِلُواْ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَلاَ یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ

معنای اول و دوم   معنای چهارم       معنای سوم

حَتَّى یُعْطُواْ الْجِزْیَهَ عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ”( توبه۲۹)

” با کسانى از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسین ایمان نمى‏آورند و آنچه را خدا و فرستاده‏اش حرام گردانیده‏اند حرام نمى‏دارند و متدین به دین حق نمى‏گردند کارزار کنید تا با [کمال] خوارى به دست‏خود جزیه دهند “

” دین الحق” اصطلاحی است که خداوند (عزوجل) در آیه فوق تعریف می کند و در سه جمله نخست (که مشخص کردیم) معنای آن را به خوبی شرح می دهد. به این ترتیب، خداوند هر چهار معنای وازه دین را یک جا به کار می برد و از آن با نام ” الدین الحق” تعبیر می کند.

“وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسَى وَلْیَدْعُ رَبَّهُ إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَن یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسَادَ “( غافر/۲۶)

” و فرعون گفت مرا بگذارید موسى را بکشم تا پروردگارش را بخواند من مى‏ترسم آیین شما را تغییر دهد یا در این سرزمین فساد کند”

با ملاحظه تمامی آیاتی که در قران کریم به خصوص در داستان موسی (ع) و فرعون آمده است، شک و تردیدی باقی نمی ماند در این که واژه دین، در این دسته از آیات نه تنها به معنای مذهب و مجموعه اعمال و مناسک دینی بلکه به معنای حکومت و نظام مدنی نیز به کار رفته است؛ همان چیزی که فرعون از وقوع آن هراس داشت و آن را به صراحت اعلام می کرد و می ترسیدکه اگر موسی (ع) در دعوت خویش پیروز شود، استبدادیشان به پایان رسد و نظام سیاسی مصر، که متکی بر حاکمیت فراعنه و همچنین قوانین و آداب و رسوم آنان بود، کاملا” ریشه کن شود و نظا م دیگری با پایه و اساسی مختلف جای ان را بگیرد. یا این که اصلا” هیچ نظامی نتواند در این کشور پهناور استقرار یابد و تمام مملکت را آشوب و بلوا فراگیرد.

” إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ ” (آل عمرا/۱۹)

“همانا آئین برحق و نظام راستین در نزد خداوند اسلام است.”

” وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَهِ مِنَ الْخَاسِرِینَ” ( آل عمران/۸۵)

” و هر که جز اسلام دینى [دیگر] جوید هرگز از وى پذیرفته نشود و وى در آخرت از زیانکاران است “

” هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ ” ( توبه/۳۳)

” او کسى است که پیامبرش را با هدایت و دین درست فرستاد تا آن را بر هر چه دین است پیروز گرداند هر چند مشرکان خوش نداشته باشند”

“وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَهٌ وَیَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّه فَإِنِ انتَهَوْاْ فَإِنَّ اللّهَ ” ( انفال/۳۹)

” با آنان پیکار کنید تا فتنه ای باقی نماند ( ونیرویی نداشته باشند که با آن بتوانند شما را از دینتان برگردانند ) و نظام و آئین ( حاکم) خالصانه از آن خدا گردد ( و مرمنان جز از خدا نترسند و آزادانه به دستور آئین خویش زیست کنند)”

” إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ* وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا* فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابًا ” ( نصر)

” هنگامی که یاری خدا و پیروزی ( فتح مکه) فرا می رسد، مردم را می بینی که دسته دسته و گروه گروه داخل دین خدا ( یعنی نظام بر حق و راستین اسلام) می شوند، پرودگار خود را سپاس و ستایش کن و از او آمرزش بخواه، خدا بسیار توبه پذیر است.”

مراد از واژه دین در آیات فوق، همان نظام کاملی است که شامل تمام جنبه ها و ابعاد مختلف زندگی انسان همچون امور اعتقادی، فکری، اخلاقی، عملی و… باشد.

خدای متعال در دو آیه نخست می فرماید که از دید او، یک نظام سالم و پسندیده برای زندگی دنیوی انسان ها، نظامی است که مبتنی بر اطاعت از خداوند و بندگیاو باشد و به این ترتیب سایر نظام هایی که مبتنی بر اطاعت از سلطه غیر خداست، مردود و باطل است و طبیعتا” مورد رضایت او نیست؛ زیرا خداوند برای انسانی که مخلوق، مملوک، بنده و تربیت شده (دستان مبارک) اوست و در ملکوت او مثل سایر مردمان زندگی می کند، هرگز راضی نیست که این حق را به خود بدهد در زیر سایه اطاعت از سلطه غیر خدا و بندگی او زندگی کند و پیرو دستورات غیر او باشد.

همچنین خدای عزوجل در آیه سوم می فرماید که او پیامبرش را با همان نظام حقی ( اسلام) فرستاده است که صحیح ترین نظام ها برای زندگی انسان است و هدف رسالتش نیز این است که اسلام را بر سایر نظام های (مردود و باطل) برتری دهد و پیروز گرداند.

در آیه چهارم به مؤمنان دستور می دهد که برای برپایی دین اسلام تا آن جایی بجنگند که هیچ فتنه ای در زمین باقی نماند؛ به عبارتی دیگر، تا زمانی بجنگند که تمام نظام های مبتنی بر بغی و تمرد در برابر دستورات خداوند از کره زمین برچیده شود و همه مردمان خالصانه، مطیع و بنده خدای متعال شوند.

در آیه پایانی دقیقا” زمانی پیامبرش را مورد خطاب قرار می دهد که آن حضرت پس از بیست و سه سال تلاش و مبارزات مستمر، انقلاب اسلامی را به پیروزی رسانید و اسلام عملا” به عنوان عقیدتی، فکری، اخلاقی، تربیتی، مدنی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی با تمامی اجزاءو تفاصیل آن مستقر ساخت و ( پس از آن بود که) هیئت های سیاسی قبایل عرب پیاپی از نواحی مختلف شبه جزیره عربستان به سوی پیامبر اکرم (ص) آمده و در آغوش اسلام قرار می گرفتند و مسلمان می شدند؛ این گونه بود که پیغمبر اکرم (ص) رسالتی را که برای اجرای آن مبعوث شده بود، کاملا” ادا کرد. خدای سبحان به همین مناسبت به آن حضرت فرمود:

” مبادا تصور کنی که چنین کار ارزشمندی را با تلاش ها و کوشش های خود به نتیجه رسانده ای و این باعث شگفتی تو شود؛ زیرا تنها کسی که منزه از عیب و نقص است و صفات کمال مختص اوست، همانا یگانه پرودگار توست؛ پس او را تسبیح گوی و در ازای توفیقی که برای انجام چنین وظیفه  خطیری به تو عطا کرده است، شکر کن و از او بخواه:

بارالها! تقصیرات و کم کارهایی را که در طول مدت این بیست و سه سال در راستای انجام وظیفه ام مرتکب شده ام، بر من ببخشای! “

———————————-

منبع: اصطلاحات چهار گانه در قرآن / مؤلف: ابوالاعلی مودودی / مترجم: سامان یوسفی نژاد / نشر احسان



[۱] ابن فارس در مقاییس اللغه۲/۳۱۹ ذیل ماده (دین) می گوید: ” دال و یاء ونون همگی اصل واحدی هستند که تمام مشتقات این ماده به آن بر می گردد و این اصل از جنس فرمانبرداری و فروتنی است.”

[۲] نگاه کنید به: لسان العرب۱۷/۲۴-۳۰

[۳] معنای حدیث به این شکل نیست که خوارج به طور کلی از دین به معنای ملت (اسلام) خارج خواهند شد؛ زیرا هنگامی که از حضرت علی (ع) پرسیدند که آیا خوارج کافر بودند؟ در پاسخ فرمودند: انان از کفر فرار کردند. و باز هم پرسیدند که آیا خوارج منافق بودند؟ فرمودند: منافقان، خدا بسیار کم یاد می کنند در حالی که آنان صبح و شب به ذکر خدا مشغولند. از این فرموده های حضرت علی (رض) به خوبی معلوم می شود که مراد از واژه دین، اطاعت بر امام بر حق است.

[۴] البته این حدیث اشاره به قبل از آغاز وحی و پیامبری حضرت(ص) دارد.(مترجم)

[۵] صافات/۵۳

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا