حسد
امام محمّد غزالی
حضرت رسول خدا(ص)
فرمود:”حسد،نیکی ها را می خورد هم چنانچه آتش هیزم را می خورد”ونیز
فرمود:”سه چیز است که هیچ کس از آنها رستگار نمی شود ظن بد بردن وفال بد زدن
وحسد بردن وبه دیگران وشما می گویم که چگونه ار آنه رهایی یابید، وقتی که ظن
بردید،برای زوال نعمتش ستمکاری نکنید” و نیز فرمود:” بیماریهای امت های
گذشته به سوی شما خزیده است و انها عبارتند از حسد کینه جویی، وکینه است که می
تراشد و نابود می کند ” حضرت زکریا (ع)می فرماید:”خداوند متعال فرموده
است:کسی که به نعمت دیگران رشک می برد، با نعمت من دشمنی می کند و از قضای من
خشمگین می شود و از تقسیمی که من در ببن بندگانم کرده ام ناراضی است”.
بدان که حسد حرام است
و آن عبارت است از این که دوست داشته باشی نعمت کسی از نین برود یا مصیبتی بر او
وارد گردد. و یا اگر آرزو کنی و یا بکوشی که مثل او باشی و نعمتی که دارد، تو نیز
داشته باشی، این حسد نیست بلکه مسابقه وغبطه است و حرام نیست و به شرطی جائز است
که زوال نعمت او را نخواهی.
اگر کسی دارای نعمتی
باشد و از آن سوء استفاده کند و وسیله ستم قرار دهد یا در راه معصیت به کار برد،
جائز است که زوال نعمتش را بخواهی زیرا در این وقت نابودی ظلم وگناه را خواستار
شده ای نه زوال نعمت او را و علامتش اینست که اگر ظلم و گناه را ترک کند، تو نیز
خواستار زوال نعمت او نباشی. سبب رشک بردن به نعمت دیگران یا کبر است یا دشمنی یا
خبث طنیت که انسان به سبب آن بدون هدف از دیدن نعمت دیگران ناخشنود ودلتنگ می شود.
بدان که حسداز
بیماریهای بزرگ قلب است وبیماری قلب معالجه پذیر نیست مگر به وسیله معجونی که ا
علم و عمل ترکیب می شود؛معالجه علمی، آن است که انسانبه این حقیقتی پی ببرد که حسد
به حال خود حاسد مضر است وبه حال کسی که به او رشک می برد ضرر نمی رساند بلکه برای
او مفید است ومضر بودنش به حال حاسد ازاین جهت است که ثواب اعمال نیکش را نابود می
کند و در معرض قهر خدا قرارش می دهد زیرا از قضای خالق ناراضی شده است واز اینکه
می بیند از خزائن بی پایانش نعمتی به بندگان می رسد، دلتنگ می شود و بخل می ورزد
واین ضرری است که لحاظ دین به حاسد وارد می گردد وضری که از جهت دنیا متوجه او می
گردد، این است که همیشه دلتنگ وغم گین می باشد وبرای محسود چه نعمتی از این بالاتر
که حاسد ودسمن خویش را همیشه غمگین و دلتنگ ببیند.
بنابراین حاسد باید
بفهمد مصیبتی را که آرزو کرده است به دشمنش وارد شود، به سوی خویش جلب کرده است و
چون به طور دائم حداقل یکی از دشمنانش را در ناز و نعمت می بیند، همیشه در عذاب به
سر می برد. اما نفعی که حاسد به دشمنش می رساند این است که اعنال نیک خود را به
محسود منتقل می سازد ونعمتش را مضاعف می سازد. مخصوصا” اگر نسبت به او بدگویی
کند و چنین ستمی را در باره اش روا دارد، نتیجه ای که عائدش می شود این است که
نعمت آخرت را بر نعمت دنیای محسود افزوده است و عذاب آخرت را به عذاب دنیوی خویش افزوده است و درست مانند کسی است که سنگی را به سوی دشمنش
پرتاب کند و به دشمن اصابت نکرده و به سوی خودش بازگردد و چشمش را کور گرداند و
مزید بر علت این است که دشمن دیرینه اش شیطان در کمین نشسته است و با دیدن این حال
شادمان می شود زیرا مشاهده می کند که حاسد هم اعمال نیکویش را ا زدست داده است و
هم از مزایا و ثواب رضا به قضا محروم مانده
است و اگر به قضای خدا راضی می شد، ثوابی را کسب کرده بود بخصوص اگر نعمت
علم و ورع دیگران ببیند و به قضای خدا راضی و خشنود باشد، ثواب بیشتری را نصیب
خویش می سازد زیرا محبت علما اجر بزرتری دارد.
ام معالجه عمای حسد آن
است که وقتی به حرام بودن حسد و کردار وگفتار ناشی از آن پی برد، کاملا” به
ضد آن عمل کند به این صورت که محسود را ستایش کند و از این که نعمت او را می بیند
خود را شادمان و خوشحال نشان دهد و در برابرش تواضع وفروتنی کند تا عداوت و دشمنی
در بین آنان رخت بربند و محسود که دشمنش بوده است با دوست شود و حسد از بین برود و
از گناهش رهایی یابد و از درد و رنج جانکاه آن خلاص شود، خداوند تعالی فرموده
است:( ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ
عَدَاوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ) ترجمه(( هرگز بدی را با بدی ، و زشتی را با
زشتی پاسخ مگوی . بلکه بدی و زشتی دیگران را ) با زیباترین طریقه و بهترین شیوه
پاسخ بده . نتیجه این کار ، آن خواهد شد که کسی که میان تو و میان او دشمنانگی
بوده است ، به ناگاه همچون دوست صمیمی گردد .) فصلت/۳۴ .
ممکن است نفس تو
نتواند قبول کند که دوست ودشمن در نظرش یکسان آید بلکه طبعا” بدبختی دشمن
وشادمانی دوست را می خواهد. در این صورب لازم است که بدانی تو به چیزی که توانایش
را نداری مکلف نیستی ولی اگر نمی توانی
نفس خود را راضی کنی که از دیدن نعمت دیگران نا خشنود نباشد، ب وسیله دو چیز خد را
ازگناه مبرا ساز. اول اینکه آثار حسد بر زبان و سایر اعضاو کارهای اختیاریت ظاهر
نشود بلکه خلاف مکنونات قلبت را شان دهی. دوم این است که چون نفست زوال نعمت
دیگران را می خواهد، ا زاو ناخشنود باشی و اگر از این ناخشنودی که ناشی از انگیزه
دینی است با آرزوی زوال نعمت که بر حسب اقتضای طبع باشد، تؤام گردد، گناهی را
مرتکب نشده ای زیرا بر تغیر طبیعت خود قادر نیستی و علامت اینکه از نفست ناخشنود
شده ای این است که بتوانی نعمت محسود را زائل کنی، بر خلاف میل باطنیت عمل کنی و
هیچ گونه اقدامی برای زوال نعمتش به وجود نیاوری بلکه اگر مقدور باشی، برای دوام
نعمت او مساعدت کنی و اگر بتوانی چنین حالتی را در خود ایجاد نمایی، مقتضیات طبیعت
را که قادر بر دگرگونی او نیستی گناه محسوب نمی شود و مقتضیات طبیعت را کسی می
تواند تغییر دهد و مسخر ومغلوب خود سازد که در خدا مستغرق شده نظرش از تمام ماسوای
او منقطع گردیده باشد و این حقیقت برایش روشن شود که اگر نفسی که دارای نعمت است
شایسته دوزخ باشد، هیچ نعمتی به حالش مفید نیست
و اگر اهل بهشت باشد، این نعمت های دنیا در مقابل آن نعمت بزرگ، ناچیز و بی
ارزش است بلکه کسی که مستغرق در خدا باشد، تمام افراد بشر را بندگان او می داند و
همه را دوست می دارد زیرا بندگان محبوبش می باشند وقلبا” مایل است که اثر
نعمت های محبوب را بر تمام بنگان آشکارا مشاهده گردد واین حالت نادر است.
———————————————
منبع:الاربعین
مؤلف:امام محمد
غزالی(وفات ۵۰۵ ه.ق )
ترجمه:برهان الدین
حمدی
انتشارات :اطلاعات