چرا احزاب سیاسی در مصر فرو می پاشند؟
چرا احزاب سیاسی در مصر فرو می پاشند؟
عبدالله السناوی در الاهرام نوشت: گسست احزاب سیاسی مصر در آستانه انتخابات پارلمانی این کشور به آن معناست که مصر در یک بحران جدی به سر می برد؛ بحرانی که برای آینده دموکراسی در این کشور، بسیار زیان بار خواهد بود.
قانون اساسی مصر خاطر نشان می کند رژیم حاکم، باید مبتنی بر تکثرگرایی سیاسی و گردش قدرت باشد اما چنین گسست هایی مستقیما منجر به تعلیق مفاد قانون اساسی و تعویض آن با واقعیت غیررسمی حاکم بر فضای سیاسی کشور می شود.
با شرایط کنونی، با قاطعیت می توان گفت گردش قدرت یا نظارت جدی بر قوه مجریه توسط مجلس، به این زودی ها شکل نخواهد گرفت.
تعلیق یا توقف مفاد قانون اساسی بدان معناست که دموکراسی دیگر اولویت به شمار نمی رود. مساله، بسیار فراتر از استعفای همزمان سه تن از رهبران احزاب سیاسی (حزب دموکراتیک سوسیالیست مصر، حزب دستور و حزب جنبش ملی) است. موضوع، فقط بالا گرفتن اختلافات داخلی در حزب “وفد”، یا شکاف های جدی در دیگر احزاب و عدم اطمینان آنها نسبت به آینده نیست.
هر یک از این بحران ها، ماجرای مختص خود را دارد اما در مجموع به نظر می رسد این اختلافات نشان دهنده ورشکستگی احزاب در مصر است.
استعفای محمد ابوالغار، رییس حزب دموکراتیک سوسیالیست مصر البته غافلگیر کننده نیست زیرا وی بارها گفته بود که پس از انتخابات پارلمانی استعفا خواهد داد.
آنچه غافلگیر کننده است، زمان و دلایل این استعفاست. این پزشک و هنرمند صاحب نام که بعدها به یک سیاستمدار حرفه ای تبدیل شد، در معرض اختلافات و دعواهای شدیدی از جانب هم حزبی های خود قرار داشت و به همین دلیل حزبی را که خود تاسیس کرده بود، پیش از برگزاری انتخابات رها کرد.
این که چنین حزبی به دلیل مشاجرات داخلی از هم گسسته می شود، یک خسران واقعی برای دموکراسی است. آنها وارث نوعی بیماری در حیات حزبی مصر هستند و این موضوع البته جدید یا غیر عادی نیست.
بنا به دلایل مشابه اما در شرایط متفاوت، حلا شکرالله از سمت ریاست حزب دستور استعفا داده است. شکرالله نیز قصد نداشت ریاست خود در این حزب را تجدید کند اما دعواهای شدید داخلی باعث شد تا پیش از موعد استعفا دهد، حتی پیش از انتخابات حزب دستور که قرار است برای تعیین رهبر جدید برگزار شود.
به شکلی مشابه، ناامیدی و ناکامی در حزب محمد البرادعی نیز بر سرنوشت این حزب سایه انداخته است. مثل هر حزب دیگری که در شرایط غیرعادی متولد شده است، اکنون این حزب هم می تواند با هر تحول ناگهانی، از هم بپاشد.
استعفای یحیی قدری، نخستین معاون حزب جنبش ملی که توسط احمد شفیق تاسیس شده، پرسش های اجتناب ناپذیری را پیش روی سرنوشت این حزب قرار می دهد. از زمانی که شفیق در خارج از کشور به سر می برد قدری، به نوعی رهبر غیر رسمی حزب شناخته می شد بنابراین استعفای او به معنای اختلال حتمی در روند فعالیت حزب و گسست های بیشتر در آن خواهد بود.
این سه استعفای همزمان، نشان دهنده بحران جدی در حیات سیاسی مصر، چه برای گروه های راستگرا و چه برای گروه های چپ گراست.
اما چرا احزاب سیاسی مصر با چنین سرعتی از هم می پاشند؟ شاید بتوان برای این مساله سه توضیح ارائه داد.
نخست، گسست احزاب می تواند ناشی از نفوذ و رخنه های امنیتی باشد؛ آنچه از زمان رژیم های انور سادات و حسنی مبارک، به یکی از اجزا و ویژگی های حیات سیاسی در مصر تبدیل شده است. حزب دموکراتیک ملی (حزب متبوع حسنی مبارک) یک حزب سیاسی عادی نبود. این حزب از بطن رژیم و نهادهای امنیتی متولد شد. رقبای این حزب اجازه نداشتند از خطوط قرمز مشخصی عبور کنند که برای جلوگیری از هر گونه تلاش در جهت گردش قدرت طراحی و معرفی شده بود.
اغلب، نهادهای امنیتی احزاب سیاسی در حال قدرت گیری را از طریق رخنه و نفوذ، از درون تضعیف کرده اند.
تضعیف عامدانه حیات سیاسی احزاب پیش از شکوفایی و موفقیت آنها در جلب اعتماد رای دهندگان، ماجرایی طولانی و دردناک دارد.
توضیح دوم این است که گسست احزاب برای آماده سازی میدان جهت یک ارتعاش و لرزش جدید در عرصه سیاسی، اقدامی لازم و ضروری است. وقتی هیچ شانسی برای انتخاب رای دهندگان در یک انتخابات صادقانه و آزاد وجود ندارد و زمانی که هیچ احتمالی برای گردش قدرت موجود نیست، احزاب تبدیل به تشکل هایی بی مصرف و صوری می شوند. وجود آنها صرفا برای اثبات این ادعا به کار می رود که دموکراسی زنده است؛ هر چند هیچ یک از اجزای مقدماتی و اساسی دموکراسی موجود نیست.
سوم این که گسست احزاب، در غیاب هرگونه احترام و تعهد به اقدامات سازمانی و قاعده مند و قالب هایی صورت می گیرد که الهام بخش انسجام و یکپارچگی است.
این معضل، در ماهیت تولد احزاب سیاسی مصر ریشه دارد. در دوران نئولیبرالی که بین انقلاب های ۱۹۱۹ و ۱۹۵۲ پدیدار شد، قدرت حزب وفد از رهبری آن ناشی می شد، نه از ساختار آن. هیچ یک از احزاب دیگر، حضور سیاسی مشابهی با حزب وفد نداشتند. بعضی از آنها زیر ردای رژیم متولد شده بودند و بعضی دیگر، از آرمان های جهانی جدید پس از جنگ جهانی دوم سخن می گفتند. احزاب سیاسی وابسته به رژیم بسیار شبیه به حزب دموکراتیک ملی رفتار می کردند.
احزاب جدید دهه ۱۹۴۰ نیز بسیار شبیه به احزابی بودند که پس از انقلاب ژانویه ۲۰۱۱ ایجاد شدند. آنها بیش از هر چیز دیگر، نیرویی برگرفته از اعتراض و تظاهرات داشتند و بدون آن که ابرازی برای تحول و تغییر در دست داشته باشند، دنیایی جدید را وعده می دادند. البته، نیروهای سیاسی دهه ۱۹۴۰ به نظر انسجام بیشتری داشتند و از ایدئولوژی های شفاف و اعتقادات استوار برخوردار بودند. اما این احزاب که اشاعه دهنده آرمان های بزرگ بودند، هرگز نتوانستند از گسست خود اجتناب کنند.
امروزه، حزب لیبرال وفد، قدیمی ترین حزب سیاسی مصر، انسجام سیاسی خود را که در دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ باعث درخشندگی اش شده بود، از دست داده است.
حزب ناصری ها، با این که در اوایل فعالیت خود نوید بخش نیرویی آینده دار در حیات سیاسی مصر بود، اکنون تقریبا از عرصه سیاسی حذف شده است.
تمام این احزاب در بدو تاسیس، محدودیت ها را به چالش کشیدند اما اختلافات داخلی قدرت آنها را کاهش داد. بعد از انقلاب ژانویه ۲۰۱۱، امید زیادی می رفت که مداخله نهادهای امنیتی در حیات سیاسی متوقف و تکثرگرایی مجددا احیا شود.
آنها که منتقد جناح از هم گسسته چپ بودند، هیچ آلترناتیو یا جایگزین مطلوبی پیشنهاد ندادند. آنهایی که منتقد جناح تحلیل رفته راست بودند نیز نتوانستند یک نیروی سیاسی قابل احترام را معرفی کنند. اکنون معمای واقعی این است که مصر اگرچه ساختار قدیمی را در هم شکسته، اما نتوانسته یک ساختار جدید بسازد.
کمپین نظام مند و سازمان یافته ای که علیه احزاب سیاسی مصر به راه افتاده، هدفی به جز حمله به دموکراسی و احیای گذشته ندارد. دموکراسی بدون تکثرگرایی تحقق نمی یابد، و تکثرگرایی هم بدون احزاب سیاسی ممکن نیست. بحران احزاب سیاسی آن قدر اهمیت دارد که نباید حل و فصل آن را صرفا به خود احزاب واگذار کرد.
گسست احزاب سیاسی در آستانه انتخابات پارلمانی، هرگونه فرصت برای پیروزی دموکراسی را نابود می کند. آنها که از گسست احزاب استقبال می کنند، درکی از این ندارند که خلاء سیاسی، می تواند همه چیز را در این کشور نابود کند.
منبع: الاهرام
http://fa.shafaqna.com/news/14871