اعتماد به نفس و فرق آن با غرور و تعارضش با ضرورت خود را کوچک شمردن
اعتماد به نفس و فرق آن با غرور و تعارضش با ضرورت خود را کوچک شمردن
نویسنده : مجدی الهلالی / مترجم: مجتبی دروزی
آنچه شایسته و لازم است که فرد مؤمنی بدان اعتقاد داشته باشد این است که جز خداوند کسی در این دنیا پیدا نمیشود که صاحب ملک حقیقی باشد:
«أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» بقره/۱۰۷
«آیا نمیدانی که ملک و فرمانروایی آسمانها و زمین از آن اوست؟»
در نتیجه هر آنچه را که میبینی ملک خداوند سبحان است، و جز او کسی صاحب کمترین چیز، حتی کوچکترین ذرۀ عالم نمیباشد:
«قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِنْ شِرْکٍ وَمَا لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِیرٍ» سبأ/۲۲
« ( ای پیغمبر ! به مشرکان ) بگو : کسانی را به فریاد بخوانید که بجز خدا ( معبود خود ) میپندارید . ( امّا بدانید آنها هرگز گرهی از کارتان نمیگشایند و سودی و زیانی به شما نمیرسانند . چرا که ) آنها در آسمانها و زمین به اندازهی ذرّهای مالک چیزی نیستند و در آسمانها و زمین کمترین حق مشارکت نداشته و خداوند در میانشان یاور و پشتیبانی ندارد…»
خداوند – عزوجل – به هر بندهای از بندگانش بعضی از امکانات را عطا کرده تا در مأموریت زندگی آنها را به کار گیرد، از آنها بهره برده و در موردشان امتحان و آزمایش گردد… به بعضی تندرستی، زیرکی، توان جسمی و چیزهایی این چنینی عطا کرده … و به دیگری مال، فرزندان، سرعت حفظ و درک کامل مطالب را عطا نموده است.
این امکانات و اسباب قدرت ذاتی برای انجام کارهایی که صاحبش خواهان آن است را دارا نمیباشد، به این معنی که آب سبب سیراب شدن و رفع تشنگی است اما زمانی این نقش را ایفا میکند که خداوند در آن تأثیر نماید، و دارو فقط زمانی قدرت بهبودی بیماری را دارد که خداوند این تأثیر را به او ارزانی دارد و پا و عضلات آن و اعصاب و استخوانهایش فقط زمانی میتواند جسم را حمل نموده و حرکت نمایند که خداوند هر لحظه آنها را یاری نماید.
آب زمزم توانایی شفادهی دارد… اما این توانایی نیازمند تأثیرگذاری از جانب خداوند است تا کارش کامل گردد… همچنین هر امکانات و اسبابی را که در اختیار داریم نیازمند تأثیرگذاری خداوند است… بدون یاری خدا ارزش و اعتباری ندارند… آتشی که سبب سوزانندگی میشود به هنگام انداخته شدن ابراهیم – علیه السلام – به درونش این خاصیت خود را از دست داده بلکه حتی خاصیت و کارآیی دیگری، عکس خاصیت طبیعی موسوم خود پیدا میکند:
«قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ» انبیاء/۶۹
« ما به آتش دستور دادیم که ای آتش سرد و سالم شو بر ابراهیم ( و کمترین زیانی بدو مرسان )»
مفهوم صحیح اعتماد به نفس
اگر مقصود از مفهوم اعتماد به نفس، اعتماد به وجود امکانات و استعدادهایی باشد که خداوند به ما ارزانی داشته، این اعتمادی پسندیده و به جاست و شایسته است که آدمی بر اساس آن تربیت شود تا شخصیتی قوی پیدا نماید، در مقابل عدم شناخت امکاناتی که آدمی در اختیار دارد و در نتیجه عدم اعتماد به نفس سبب میشود که فرد شخصیتی متزلزل و بیثبات داشته و قادر به تصمیمگیری نباشد.
به عنوان مثال اگر روزی جوانی بخواهد به همراه دیگر دوستانش به گردش و هواخوری برود، و مادرش در ساک او غذا و نوشیدنی و مواد لازم دیگر را قرار دهد و هر آنچه لازم دارد در کیفش باشد… آنگاه این جوان ساک را برداشته و دقت نمیکند که چه چیزهایی درون آن است و هنگامی که وقت غذاخوردن فرا میرسد دچار تشویش و اضطراب میشود، همۀ دوستانش غذاهای خود را سر سفره نهاده اما این جوان گمان میکند که چیزی به همراه ندارد و هنگامی که همگان شروع به خوردن غذا میکنند و آنچه را که به همراه دارند به او نیز تعارف میکنند دلتنگی و اضطرابش بیشتر میشود.
این حالت که برای او روی میدهد به خاطر عدم آگاهی از محتویات درون ساک است، در همان حال یکی از دوستانش که نشانههای شرم و حیا و دلتنگی را در او میبیند به پیشش آمده و به او پیشنهاد میدهد که درون ساکش را بگردد شاید چیزی در آن بیابد… وقتی جوان درون کیف را میگردد میبیند که غذا به همراه دارد آنگاه اضطراب و دلتنگیاش از بین رفته و تبدیل به سرور و خوشی میشود.
بنابراین همۀ آنچه را که دوستش انجام داد یاری او در آگاهی از غذای درون کیف بود. اعتماد به نفس پسندیده عبارت از اعتماد به امکاناتی است که خداوند به ما ارزانی داشته و در اختیار داریم. کسی که خداوند زیرکی و تیزهوشی به او ارزانی داشته اما نسبت به وجود آن در خود شک و تردید دارد بیشک هرگز تلاش نمینماید که این زیرکی و تیزهوشی را به کار گیرد.
… یا خداوند به دیگری توانی جسمی ارزانی داشته، یا قدرت بر تحمل سختیها و مشکلات، یا موهبتی از موهبتها … شخص این چیزها را فقط زمانی به کار میگیرد که نسبت به وجود آنها یقین داشته باشد و این نیازمند کسی است که این اعتماد به نفس را در او پیریزی کند؛ یعنی اعتماد به آنچه خداوند به او ارزانی داشته است.
ذوالقرنین چه کرد؟
اعتماد به امکاناتی که خداوند در اختیارمان نهاده کاری پسندیده و مطلوب جهت بنای شخصیتی قوی است، شخصیتی که به خوبی از آنچه در اختیار دارد بهره میبرد، همچنان که ذوالقرنین در برابر درخواست قومی که از او خواستند تا میان آنان و یأجوج و مأجوج سدی را بنا نماید و وعدۀ پاداش بزرگی در برابر آن کار بدو دادند، این چنین کرد.
ذوالقرنین به تنهایی اقدام به انجام آن کار ننمود بلکه عزم و ارادۀ آن مردم را برانگیخته و آنان را نسبت به امکاناتی که در اختیار داشتند راهنمایی کرد در نتیجه آنان نیز بهترین یاریگران ذوالقرنین در بنای سد شدند:
«قَالُوا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجًا عَلَى أَنْ تَجْعَلَ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ سَدًّا* قَالَ مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّهٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْمًا* آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ قَالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْرًا»کهف/ ۹۶-۹۴
« گفتند : ای ذوالقرنین ! یأجوج و مأجوج در این سرزمین تباهکارند ( و بر ما تاخت میآورند ) آیا برای تو هزینهای معیّن داریم که میان ما و ایشان سدّ بزرگ و محکمی بسازی ؟ ( ذوالقرنین ) گفت : آنچه پروردگارم از ثروت و قدرت در اختیار من نهاده است بهتر است ( از آنچه پیشنهاد میکنید . ما برای اندوختن اموال نیامدهایم ) پس مرا با نیرو یاری کنید ، تا میان شما و ایشان سدّ بزرگ و محکمی بسازم . ( سپس شروع به کار کرد و گفت : ) قطعات بزرگ آهن را برای من بیاورید . ( آن گاه دستور چیدن آنها را بر روی یکدیگر صادر کرد ) تا کاملاً میان دو طرف دو کوه را برابر کرد ( و شکاف بین آنها را از آهن پُر نمود . فرمان داد که بالای آن آتش بیفروزند ، و ) گفت : بدان بدمید ؛ تا وقتی که قطعات آهن را سرخ و گداخته کرد ( و قطعات به هم جوش خورد . سپس ) گفت : مس ذوب شده برای من بیاورید تا ( آن را ) بر این ( سدّ ) بریزم . »
هر چند نسبت به امکاناتی که در اختیار داریم اعتماد داشته باشیم اما باید کارکرد آنها را به فاعلیت خداوند نسبت دهیم در نتیجه فرد زیرک و با ذکاوت مرهون یاری پیوستۀ خداوند است و فردی که حافظۀ قوی دارد نیز چنین است…
این خداوند است که از لابهلای زبان و تارهای صوتی ما را به سخن میآورد، اگر میخواست با وجود این اسباب نیز نمیتوانستیم سخن بگوییم. خداوند شفا دهندۀ واقعی است و دارو وسیلهای برای این کار است … و این دارو بدون خداوند هیچ قیمت و ارزشی ندارد بقیۀ مسائل نیز چنین است…
غرور
اعتماد به نفس مذموم و ناپسند آن است که شخص بر امکانات خود اعتماد نموده و انجام کارها را به خود نسبت دهد، نه به خداوند … این گونه میپندارد که چون عضلاتی قوی دارد میتواند هر لحظه و با هر کسی که بخواهد مبارزه نماید، یا به قدری زیرک و باهوش است که میتواند هر مسألۀ ریاضی را در کمترین وقت ممکن حل کند … یا مذاکره کننده ماهری است که میتواند بهترین پیشنهاد و طرحها را ارائه نماید در حالی که این کار را به خداوند نسبت نمیدهد، بلکه فقط به قدرت ذاتی خود برای به کارگیری امکاناتش هر زمان که بخواهد، اعتماد مینماید… و این همان غرور است.
بنابراین غرور در لغت یعنی آنچه که به وسیلۀ آن فریب دهند، و شخص مغرور کسی است که به واسطۀ امکاناتی که در اختیار داشته و آن را به خود نسبت میدهد فریب میخورد و به طور کامل آن را به خداوند نسبت نمیدهد، همانند صاحب دو باغ:
«وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَنْ تَبِیدَ هَذِهِ أَبَدًا*وَمَا أَظُنُّ السَّاعَهَ قَائِمَهً وَلَئِنْ رُدِدْتُ إِلَى رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْرًا مِنْهَا مُنْقَلَبًا » کهف/۳۶-۳۵
« در حالی که ( به سبب عدم ایمان به خدا ) بر خویشتن ستمگر بود ، ( همراه دوست خود ، سرمستِ غرور ) به باغش گام نهاد ( و نگاهی به درختان پرمیوه و خوشههای پُردانه و زمزمهی رودبار انداخت ، مستکبرانه ) گفت : من باور نمیکنم هرگز این ( باغ سرسبز ) نابود شود و به فنا رود و باور ندارم که قیامت برپا شود . اگر هم ( به فرض قیامتی در کار باشد و ) من به سوی پروردگارم برگردانده شوم ( این همه شخصیّت و مقام ، و اموال و اولاد ، نشانهی شایستگی من است و در آنجا هم ) مسلّماً سرانجام بهتری و جایگاه خوبتری از این ( باغ و زندگی ) خواهم یافت .»
هنگامی که دوستش او را در حالی دید که دچار غرور و فریب شده بود با نصیحتی از سر دلسوزی به او گفت:
«قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ یُحَاوِرُهُ أَکَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلًا*لَکِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّی وَلَا أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَدًا* وَلَوْلَا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مَالًا وَوَلَدًا»کهف/۳۹-۳۷
« دوست ( مؤمن ) او ، در حالی که با وی گفتگو داشت ، بدو گفت : آیا منکر کسی شدهای که ( دستگاه شگرف و سازمان پیچیدهی جسم ) تو را از خاک ناچیزی و سپس از نطفهی بیارزشی آفریده است ، و بعد از آن تو را مرد کاملی کرده است ؟ ! ولی من ( میگویم : ) او ( که مرا و همهی جهان را آفریده است ) خدا است و پروردگار من است ، و من کسی را انباز پروردگارم نمیسازم. کاش ! وقتی که وارد باغ میشدی ( و این همه نعمت و مرحمت ، و آثار قدرت و عظمت را میدیدی ) میگفتی : ماشاءَاللهُ ! ( این نعمت از فضل و لطف خدا است ، و آنچه خدا بخواهد شدنی است ! ) هیچ قوّت و قدرتی جز از ناحیهی خدا نیست ( و اگر مدد و توفیق او نباشد ، توانائی عبادت و پرستش را نخواهیم داشت . ای رفیق ناسپاس ) اگر میبینی که از نظر اموال و اولاد از تو کمترم »
این شخص با این جملات و عبارات دوستش را به یاد اصل و حقیقتش انداخت، فرزند خاک چه چیزی دارد؟! و از کجا این مال را آورده است؟! این باغها ملک خدای سبحان است و خداست که این نعمات را بدو ارزانی داشته و اگر بخواهد آنها را از او باز میدارد:
«فَعَسَى رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیْرًا مِنْ جَنَّتِکَ وَیُرْسِلَ عَلَیْهَا حُسْبَانًا مِنَ السَّمَاءِ فَتُصْبِحَ صَعِیدًا زَلَقًا* أَوْ یُصْبِحَ مَاؤُهَا غَوْرًا فَلَنْ تَسْتَطِیعَ لَهُ طَلَبًا*وَأُحِیطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلَى مَا أَنْفَقَ فِیهَا وَهِیَ خَاوِیَهٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَیَقُولُ یَا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَدًا »کهف/۴۲-۴۰
« چه بسا پروردگارم بهتر از باغ تو را ( در دنیا یا آخرت ) به من بدهد ، و خدا از آسمان بلای مقدّری برای باغ تو فرو بفرستد و این باغ به سرزمین لخت و همواری تبدیل شود . یا این که آب این باغ ( در اعماق زمین ) فرو رود ، به گونهای که هرگز نتوانی آن را پیجوئی کنی. میوههای او را در آغوش کشید ( و باغ سرسبز و آبادان ، به زمین لخت و ویران تبدیل گردید ) . در حالی که باغ بر داربستها و چوببندها فرو تپیده بود ، صاحب باغ بر هزینههائی که صرف آن کرده بود ، دست تحسّر به هم میمالید و میگفت : کاشکی کسی را انباز پروردگارم نمیکردم !»
بنابراین اعتماد به نفس به مفهوم صحیح آن مطلوب و پسندیده بوده و با ضرورت کوچک شمردن نفس به مفهومی که توضیحش در صفحات این کتاب بیان شد منافاتی ندارد، بلکه با آن توافق داشته و همآوا است.
جملاتی که دربردارندۀ تشویق و ترغیب هستند و تعارضش با تعریف و تمجیدی که خطرناک است:
از جمله ابزارهای بنای اعتماد به نفس در آدمی – و به خصوص در کودکان – به کارگیری جملات تشویقی و دادن جایزه هنگام موفقیت در انجام کار است. دانشمندان تعلیم و تربیت به این کار «حمایت مثبت» میگویند.
بیشک این کار نقش بزرگی در به دست آوردن اعتماد به نفس برای آدمی دارد، اما همزمان خطرات بزرگی نیز در پی دارد، زیرا تعریف و تمجید آثاری منفی در درون فرد تعریف شده مینهد، چگونه میتوان میان این دو موافقت ایجاد کرد؟!
هنگامی که جملات تشویقی و تعریف کردن، بدون ربط دادن موفقیت به خداوند و توفیق یاری او باشد و فقط شخص مورد ستایش قرار گیرد همین زمینهساز خطری هولناک است که سبب خودبزرگ پنداری و درست شدن بت در درون میشود.
اما هرگاه این سخنان ترغیبی در وقت مناسب و همراه با ارتباط دادن موفقیتها به خداوند و مبالغه در این مورد باشد و اینکه اگر یاری خداوند نمیبود این کار با موفقیت به پایان نمیرسید و از طرف مقابل خواستن که به خاطر این توفیق شکر و سپاس خدای را به جای آورد، در این حالت این سخنان تأثیر مثبتی بر بنای اعتماد به نفس خواهد داشت، بدون اینکه باعث قربانی شدن فرد مدح شده بشود، به شرط اینکه در وقت نیاز و ضرورت به کار گرفته شود و فقط متوجه شناساندن امکانات شخص و بنای اعتماد به نفس باشد.
—————————————-
منبع : بتت را بشکن / مؤلف: مجدی الهلالی / مترجم: مجتبی دروزی / نشر احسان ۱۳۸۶