تدبر در قرآن ، بررسی تدبر در بین فهم و مفهوم
تدبر در قرآن ، بررسی تدبر در بین فهم و مفهوم
نویسنده: طه جابر علوانی/ مترجم: علی غفوری
وقتی موضوع تعریف قرآن به ما ارائه میشود از خود میپرسیم مگر میتوان قرآن را تعریف کرد؟ منظورم تعریفی جامع و مانع است ـ مطابق سنتهای گفتگو و محاوره ـ به نحوی که تعریف آن، تصویری کامل در ذهن ترسیم کند که با تصویر آن در عالم خارج و واقعیت مطابقت داشته باشد؟ جواب کلی و خلاصهی آن، خیر است.و پاسخ تفصیلیاش بدین شرح است که: قرآن مطلق است، و انسان در هر دوره و عصری نسبی است، بنابراین نسبی نمیتواند احاطهی کامل بر مطلق داشته باشد به نحوی که جنس و فصل و خواص و جوهر و اعراض آن را احاطه کند؛ اما میتواند به آن نزدیک شود. قرآن هستی است همسان با جهان هستی، که حرکت آن را دربرمیگیرد، پس اگر به اجزای هستی که از سایر اعداد فراتر میرود و آن را کسی جز خالق هستی نمیتواند برشمرد بنگریم، در واقع با «تدبر» در قرآن میتوان آن را درک کرد و آموزش آن را بدون نیاز به تعریف با حد یا رسم یاد گرفت؛ چرا که تعریف آن به دلیل ناتوانی در شمارش کلیاتی که تعریفات از ترکیب آن ساخته میشود ـ تقریباً ـ ناممکن است، و در نتیجه ایجاد مفهومی دقیق برای آن امر آسانی نیست، لذا با روش قرآن کریم میتوانیم به حدود آن نزدیک شویم، روشی که در ذکر هر چیزی که تعریف و ساختن مفهوم آن متصل به حقیقت موضوع موردنظر باشد، به آن اعتماد میشود. ذکر آن اوصاف و کلیات مربوط به اجناس و فصول و انواع موجود در آن، ضامن روشن شدن حقیقت موضوع است، تا بعد از آن هر کس بخواهد، میتواند تعریفی برای آن بسازد یا مفهومی را برایش ایجاد کند. چون معناهایی در «تدبر» وجود دارد که جامع بین مفاهیم «تفکر و نظر و تعقل و علم» است، و از بارزترین معانی متبادر به ذهن آن عبارت است از: توجه به پیامدها و عواقب امور از یک جهت، و توجه و عنایت بیش از حدی که تدبیر امور در ابتدا مستلزم آن است و اهتمام به سرانجام نیکو و راست گردانیدن خاتمهی کار.
راغب اصفهانی میگوید: تدبیر یعنی در سرانجام امور اندیشیدن یا عاقبت امور را دیدن، و تدبیر آن است که کاری را انجام دهی در حالی که از عاقبت آن غافل نیستی و آیهی «فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْراً » (نازعات:۵) «به همان معناست، یعنی فرشتگان تدبیر امور خلق را برعهده دارند.»
ابوحامد غزالی میگوید: «تدبر» آن سوی حضور قلب است (منظورش این است که از حضور قلب به چیزی دورتر از آن میرود) و مراد از قرائت، «تدبر» است، از امام علی (ع) نقل شده است که فرمود: «در قرائتی که در آن تدبر نباشد خیری نیست» و چنانچه «تدبر» جز با تکرار (آنچه میخواند) ممکن نباشد باید تکرار کند. از عدهای از بندگان صالح نیز این سخن نقل شده است که: «در آیهای که آن را نفهمم و قلبم در آن نباشد ثوابی نمیبینم.»
و بنابراین «تدبر» ـ از نظر غزالی ـ به عنوان یکی از مهمترین مفاهیم قرآن کریم در نظر گرفته میشود که شبکهای گسترده از مفاهیم فرعی و اصطلاحات معرفتی به آن مرتبط یا از آن جدا میشود. از جمله مفاهیمی که به آن مربوط میشود عبارت است از: «تفکر، نظر، تذکر، تعقل، علم، فهم، فقه، تبصر، تأمل، اعتبار و…» و تدبر با دلالتهای متفاوت بر هر کدام از این کلمات دلالت میکند.
پس «تدبر» گاه با سطحی از معانی مذکور آغاز میشود و سپس به تدریج به سطوح بالاتر میرود؛ به عنوان مثال با «فهم» مطلق آغاز میشود و وقتی به سطح «فهم دقیق امور» ارتقاء یافت بر اکثر مردم پوشیده است، آنگاه تبدیل به «فقه» میشود، و گاه مثلاً با «تفکر و تأمل» آغاز میشود و وقتی به سطح «اندیشهی کامل» ارتقاء یافت به نحوی که بتوان آن را ارائه داد و بدان استدلال کرد، تبدیل به «نظریه» میشود، به همین شکل ادامه مییابد تا اینکه این مفهوم شامل، تمامی مفاهیم و مصطلحات را دربرمیگیرد، و مجراهایی را در آن قرار میدهد که در حیطهی معانیاش جاری میشود.
در ادامه ناگزیریم امور متعددی را ملاحظه و بررسی کنیم تا بتوانیم به شکلی مناسب مفهوم «تدبر» را ارائه دهیم. از جمله:
اولاً: کتابی ارزشمند پیش روی ماست که عقلیات مراقبت شدهای آن را حمل میکنند و به ناچار باید از آن هیمنه و وقار رهایی یافت تا تدبر در قرآن ممکن شود. و صاحب کتابی هستیم که عقلهای شکست خورده قادر به فهم آن نیستند. عقلیاتی که هرگز به نحو شایسته، آن را نمیفهمند، و تعاملشان با آن، بدون رهایی از آن قهر و غلبه، میسر نمیگردد.
ثانیاً: قرآن مشتمل بر رسالهای نیست که بتوان آن را در خطاب به یک امت منحصر کرد؛ بلکه کتاب تمامی انبیاء و مرسلین است.
به این ترتیب برای یکپارچه نمودن جامعهی بشریت ابتدا امتهای انبیاء را با هم متحد نمود و سخن آنان را بر ارزشهای مشترکی گرد آورد. بنابراین قرآن امالکتاب و جامع تمامی کلیات و اصول کتابهای دیگر است، مثل امالقری، و مثل «سر» که امالجسد محسوب میشود، و گفته میشود: «أم رأسه» چرا که سر مجموع تمامی قوای حسی و معنوی است که انسان داراست.
خداوند تمامی کتب و صحف نازل شده بر انبیا را نیز به (ام الکتاب) ملحق کرده است، و کتابی جهانی است که میتواند بشری را با ارائه راهحل برای بحرانها و مشکلاتاش او را از دیگر بحرانهای موجود خارج کند.
قرآن مجید علاوه بر مزایایی که آن را منحصر به فرد میسازد، با دو خاصیت دیگر متمایز شده است:
اول: آسان گردانیدناش برای ذکر؛ تا در هیچ دورهای بین آن و بین هیچ گروهی از مردم یا قبیلهای در جهان حایل و مانعی نباشد. امام غزالی میگوید: «فهم عظمت و بلندمرتبگی قرآن، و فضل و لطف خداوند عزوجل نسبت به بندگانش در نزول آن از عرش کبریاییاش به درجهی فهم مخلوقاتاش… و رسیدن معانی کلاماش که صفتی قدیمی و قائمبه ذات اوست به درجهی فهم خلقاش جای تأمل است و اینکه چگونه آن صفت در قالب حروف و صداهایی که از اوصاف بشر است برای آنان متجلی شد؟ در حالیکه بشر از رسیدن به فهم اوصاف خداوند عاجز است؛ مگر به وسیلهی خود اوصاف، و اگر کنه و عمق جلال کلام خداوند با کسوت حروف پوشیده نمیشد، برای شنیدن کلام، عرش و ثریایی ثابت نمیشد و از عظمت قدرت و امواج نورش مابین آن دو متلاشی میشد و اگر تثبیت خداوند نسبت به موسی نبود، موسی توان شنیدن کلاماش را نداشت، همچنان که کوه توان سرآغاز تجلی حق تعالی را نداشت و متلاشی شد.»
دوم: اشاعه و انتشار آن، و ارتباط تمام مؤمنان با آن از طریق عبادت و قرائت هر روزه آن در نماز، و قرار دادن آن به عنوان یک داور حکیم و سنجیده، که دوری از آن یا کنار نهادن یا نادیده انگاشتن آن به طور کلی ناممکن است.
و به همان اندازه که قرآن برای ذکر آسان و میسر است، در همان حال سرشار است از پند، ضربالمثل، داستان، تاریخ، علوم فراوان، احکام فقهی و نیز جنبههای دیگری که جز عالمان آن را نمیفهمند و اهداف آن را جز اهل ذکر درک نمیکنند.
پیشینیان ما از جمله علمای «نسل دریافت وحی» و نسلهای بعد از آن، تلاشهای والایی را در خدمت به قرآن و بیان معانی آن و گردآوری هر آنچه متعلق به قرآن است مبذول داشتند، و معارف و علوم آن خشک نشد و چشمههای روشنگر آن مکدر نگشت، بلکه علوم و معارف دیگری که نسلهای این امت ایجاد کردند، حول قرآن چرخید و از آن صادر گردید و به آن برمیگشت، و علما از آن سیر نمیشدند و شگفتیهای آن برایشان تمام نشدنی بود و کثرت رد آن را دچار کهنگی نساخت.
از دیگر ویژگیهای ممتاز قرآن علاوه بر بزرگی و شرف و کرامت و عطای آن، این است که:
« فِی کِتَابٍ مَّکْنُونٍ * لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ » (واقعه:۷۸-۷۹)
«در کتابی پنهان (که لوح محفوظ است) قرار دارد. جز پاکان بدان دسترسی ندارند.»
یعنی علاوه بر آراستگی به طهارتهای حسی، از نظر قلبی و درونی و ذهنی نیز پاک و مطهر هستند. پس قاری متدبر بایستی «عظمت متکلم» را در قلباش حاضر ببیند. و همانطور که ظاهر جلد قرآن و برگهای آن از تماس پوست لمسکننده حراست شده است؛ مگر اینکه پاک باشد؛ به همان شکل باطن معنوی آن هم به حکم خداوند عزوجل از باطن قلب محفوظ است؛ مگر اینکه از هر پلیدی پاک باشد و به نور تعظیم و تکریم نورانی باشد… و بعضی از صالحین هرگاه قرآن را باز میکردند لرزه بر اندامشان میافتاد و میگفتند: «کلام ربی، کلام ربی» یعنی این کلام پروردگار من است.
قسمتهای مکنون قرآن پرده از معانی برمیدارد که علم به آن معانی، جز از طریق تنزیل پیوستهی آن در طول قرنها میسر نمیشود، تا اذهان و قلبها همچنان وابسته و مرتبط به آن باشد و تا روز قیامت از آن دور نشود.
«تدبر» در قرآن وسیلهای اساسی برای ادای حق تلاوت است؛ تلاوتی که بر ایمان مؤمن میافزاید و قلوب مؤمنان نسبت به آن خاشع میشود، و قرآن منبع شفا و علاج میگردد برای آنچه در سینهها و اذهان و روانها و قلبهاست. و نیز شفایی میشود برای مشکلاتی که در خانواده و جامعه و دولتها و ملتها وجود دارد. و قطعاً فاعلیت و تأثیر قرآن در تحقق سایر جوانب اصلاح بدون تدبر مطابق قواعد و اصول قرآنی و مقاصد نبوی آن مشخص و معلوم نمیگردد.
«تدبر» در قرآن، نافله یا سنتی نیست که هرکس به اختیار خود و از روی میل آن را انجام دهد؛ بلکه یک فریضهی حتمی و یک واجب قطعی است و عنایت و توجه به قرآن بایستی ابتدا عنایت به لفظ و معنا و سپس تبعیت از آن و عمل به محتوای آن باشد، و آسان گرداندن قرآن برای ذکر، شامل آسان گردندان الفاظ و معانی و پیروی از آن است.
این سادگی و آسانی عام است؛ هم برای کسی که به آن ایمان دارد و قرآن برای او شفا میشود و هم برای کسی که به آن ایمان ندارد و قرآن حجتی علیه او میگردد. و این فرموده حق تعالی که:
«وَمِنْهُم مَّن یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّهً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْراً وَإِن یَرَوْاْ کُلَّ آیَهٍ لاَّ یُؤْمِنُواْ بِهَا حَتَّى إِذَا جَآؤُوکَ یُجَادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُواْ إِنْ هَذَا إِلاَّ أَسَاطِیرُ الأَوَّلِینَ » (انعام:۲۵)
«برخی از آنان (به هنگام تلاوت قرآن) به تو گوش فرا میدهند ولی (نه برای فهمیدن آن و هدایت بدان، بلکه برای طعنهزدن و ریشخند کردن آن . بدین سبب ایشان را از فایده عقل و گوش محروم کردهایم و گوئی که) ما بر دلهایشان پردهها افکندهایم تا آن را نفهمند و در گوشهایشان کری قرار دادهایم (تا ندای آسمانی قرآن را نشنوند). اگر آنان همه دلائل و نشانههای حق را هم ببینند بدان باور نمیدارند و ایمان نمیآورند. تا آنجا که وقتی برای مجادله به پیش تو میآیند میگویند: اینها (که تو بر ما میخوانی) جز افسانههای پیشینیان چیز دیگری نیست.»
بعد از تکرار بارها رویگردانی آنان، و بسته شدن (راه دین) به روی دلهایشان تکمیل میشود. و گاه مؤمنانی که در قرآن تدبر نمیکنند، به دنبال آنکه ارتباطشان را با معانی آن قطع کرده و به عدم تدبر در آن و قرائت بیهوده آن عادت میکنند، قلبهایشان از معانی قرآن و پیروی از آن بسته میشود. بنابراین ملازمهای لاینفک و جدانشدنی بین قرائت و تدبر، و جمع بین دو قرائت و پیروی دقیق و تطبیق سالم و درست وجود دارد.
مؤمنانی که قرآن را درک نمیکنند همچون کفار و منافقینی هستند که خداوند سرزنشاش را متوجه آنان گردانیده و میفرماید:
« أَیْنَمَا تَکُونُواْ یُدْرِککُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُّشَیَّدَهٍ وَإِن تُصِبْهُمْ حَسَنَهٌ یَقُولُواْ هَذِهِ مِنْ عِندِ اللّهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ یَقُولُواْ هَذِهِ مِنْ عِندِکَ قُلْ کُلًّ مِّنْ عِندِ اللّهِ فَمَا لِهَؤُلاء الْقَوْمِ لاَ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً » (نساء:۷۸)
«هر کجا باشید، مرگ شما را درمییابد، اگرچه در برجهای محکم و استوار ساکن باشید. (این ترسویان منافق) اگر خیر و خوبی بدیشان رسد، میگویند: این از سوی خدا است، و اگر بدی و مصیبتی بدیشان رسد، میگویند این از (شوم و نامبارکی) تو است! (به آنان) بگو: همه از سوی خدا است. این مردمان را چه شده است که نزدیک است هیچ سخنی را نفهمند.»
خداوند سبحان کسانی را که سهمشان از شنیدن قرآن، جز شنیدن صدایی بیش نیست، بدون اینکه آن را بفهمند و از آن تبعیت و به آن عمل کنند، مورد نکوهش قرار داده و میفرماید:
« وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُواْ کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لاَ یَسْمَعُ إِلاَّ دُعَاء وَنِدَاء صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ » (بقره:۱۷۱)
«مثل (دعوتکننده) کسانی که کفر ورزیدهاند (و راه حقیقت و هدایت را ترک گفتهاند و کورکورانه به دنبال آباء و اجدادشان افتادهاند) همچون مثل کسی است که (چوپان گوسفندانی باشد و) آنها را صدا بزند، ولی آنها چیزی جز سر و صدا نشنوند (و بدون این که حقیقت و مفهوم گفتار او را درک کنند، با اشاره او بیاراده سر به زیر اندازند و به این طرف و آن طرف بروند. کافران نیز) کران و لالان و کورانند و لذا ایشان از روی خرد عمل نمیکنند و نمیفهمند»
«وَمِنْهُم مَّن یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ حَتَّى إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِندِکَ قَالُوا لِلَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مَاذَا قَالَ آنِفاً أُوْلَئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ » (محمد:۱۶)
«در میان منافقان کسانی هستند که به سخنانت گوش فرا میدهند، اما هنگامی که از نزد تو بیرون میروند، به کسانی (از علمای صحابه) که (از سوی خدا) بدیشان علم و دانش بخشیده شده است، میگویند: این مرد الآن چه گفت؟!(آنچه میگوید بیارزش و یاوه است !) آنان کسانیند که خداوند بر دلهایشان مهر نهاده است، و از هواها و هوسهایشان پیروی میکنند»
پس هر کس مسلمانان را از قرآن به چیزی غیر از آن مشغول بسازد، و آنها را از تدبر در معانی و فهم آیات آن منصرف بگرداند، گویی میخواهد آنها را به کفار و منافقینی ملحق سازد که قرآن را نفهمیده و در آیات آن تدبر نمیورزند، و میخواهند مسلمانان را به منزلهی آن کفار قرار دهند. اما این مؤمنان متدبر هستند که نمیخواهند بندگان خدا را به چیزی جز کتابش مشغول گردانند. مجاهد میگوید: «از اول تا آخر را برای ابن عباس خواندم، و در هر آیهای از آن توقف میکردم و دربارهاش از او سؤال میکردم.»
این لطف خداوند متعال است که راه اندیشه در قرآن را برای اندیشهکنندگان باز گذاشته است و آن را بر فهم یک نسل یا عصر مشخص و منحصر نکرده است و رسول خدا (ص) تفسیری را برای معانی اصطلاحی شناخته شده برای تفسیر، به جا نگذاشته است، تا «تدبر» در قرآن شایع و معروف و مداوم باقی بماند، و برکت و فواید و منافع آن به هر کسی که خداوند به او توفیق تدبر عنایت فرموده است برسد.
———————————
منبع: چرا در قرآن نمیاندیشیم؟/ مؤلف: طه جابر علوانی/ مترجم: علی غفوری
مقالات مرتبط:
روشها و ابزارهایی عملی برای تلاوت و تدبر بهتر در قرآن