علل احتیاط و حزم اندیش صحابه نسبت به کتاب و سنت
علل احتیاط و حزم اندیش صحابه نسبت به کتاب و سنت
نویسنده : محمد عبدالعزیز الرزقانی / مترجم: محسن آرمین
در این نوشتار،علل و عواملی را که موجب احتیاط و حزم اندیشی ایشان در این دو زمینه بود برمی شماریم. کسی که در تاریخ زندگی صحابه مطالعه کند از میزان احتیاط آنان نسبت به قرآن و سنت بیش از میزان اهتمام ایشان در حفظ آن دو شگفت زده می شود. حزم و احتیاط فضیلتی است که به خصلت امانت داری کامل و پختگی عقل بازمی گردد. این فضیلت و هشیاری در کار را صحابه به کمال دارا بودند. آنان در هر امری که مستقیم یا غیر مستقیم به کتاب و سنت مربوط می شد، تأملی بسیار، پروایی باریک بینانه، احتیاطی کم نظیر و تحقیقی عمیق به کار می بستند. این حزم دقیق و همه جانبه انگیزه ها و یا علل و عوامل مختلفی داشت. در این مقام همچون بحث گذشته شایسته است علل و انگیزه های مذکور را به عنوان سلاحی علمی که در دفاع از کتاب و سنت و نیز صحابه به خاطر ادای وظیفه شان نسبت به دین دو مرجع قدسی به کار می آید، بر خواننده محترم عرضه می داریم.
عامل اول:خداوند متعال در کتاب استوار خود به هشیاری و تأمل و دوری جستن از ساده اندیشی و تعجیل در پذیرش گفته ها امر کرده است چنین نهیی به طریق اولی در مورد قرآن کریم و حدیث نبوی صادق است. خداوند می فرماید: « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَهٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ « حجرات/۶ « ای کسانی که ایمان آوردهاید ! اگر شخص فاسقی خبری را به شما رسانید دربارهی آن تحقیق کنید ، مبادا به گروهی – بدون آگاهی ( از حال و احوالشان و شناخت راستین ایشان – ) آسیب برسانید ، و از کردهی خود پشیمان شوید .»
همچنین خداوند از پذیرش و پیروی از امری که هیچ دلیلی بر صحت آن نیست نهی می فرماید، مگر آن که شخص خود بشنود یا ببیند، یا براساس برهان و دلیل آن را باور کند. خداوند متعال در این زمینه می فرماید: « وَلَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولَئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا » اسرا/۳۶ « از چیزی دنبالهروی مکن که از آن ناآگاهی . بیگمان ( انسان در برابر کارهائی که ) چشم و گوش و دل همه ( و سایر اعضاء دیگر انجام میدهند ) مورد پرس و جوی از آن قرار میگیرد . »
قرآن گمان زدن را در اموری که حدس و گمان در آن کارآمد نیست سرزنش می کند. و می فرماید: « …إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا » نجم/۲۸ « جز از ظنّ و گمان پیروی نمیکنند ، و ظنّ و گمان هم ( در بخش اعتقادات ، به کسی سودی نمیرساند ، و انسان را ) بینیاز از حق نمیگرداند.»
موارد فراوان دیگر در کتاب و سنت به تأمل و تفکر در اخبار و شنیده ها فرمان می دهند.اصحاب، خود مخاطبان این آموزه ها بودند و حضورا" این تعالیم را دریافت می کردند. لذا بی تردید اخلاقیات و آداب اسلامی مذکور از مهم ترین عواملی بودند که ایشان را نسبت به آن چه به کتاب پروردگارشان یا سنت سنت پیامبرشان مربوط می شد به تأمل و حزم اندیشی وا می داشتند و بسیار بعید، بلکه محال، می نماید که اصحاب به عنوان بهترین گروهی که در میان مردم برگزیده شده اند نصیحت ها و آموزه های ارزشمند مذکور را سبک شمارند.
عامل دوم:شنیدن و اطلاع از تهدیدها و انذارهای شدید کسانی که به خدا و رسولش دروغ یا افترایی نسبت می دهند.
خداوند سبحان می فرماید: « وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أَوْ قَالَ أُوحِیَ إِلَیَّ وَلَمْ یُوحَ إِلَیْهِ شَیْءٌ وَمَنْ قَالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ …» انعام/۹۳ « چه کسی ستمکارتر است از کسی که دروغی بر خدا ببندد ( و بگوید که کتابی بر کسی نازل نشده است . یا این که بگوید : خدا را فرزند و انباز است ) یا این که بگوید : به من وحی شده است ، و بدو اصلاً وحی نشده باشد ( از قبیل : مُسَیْلمهی کذّاب و أَسْوَد عَنسی و طُلَیْحه أَسَدی . ) و یا کسی که بگوید : من هم همانند آنچه خدا ( بر محمّد ) نازل کرده است خواهم آورد ! ( چرا که قرآن افسانههای گذشتگان است و شعری بیش نیست ، اگر بخواهم مثل آن را میگویم و میسرایم ! )»
بنگر خداوند با کسی که به او وحی نشده اما مدعی دریافت وحی می شود و بر خدا دروغ می بندد و نیز کسی که ادعا می کند چیزی نظیر وحی الهی خواهد آورد، چگونه رفتار می کند. و توجه کنیم چگونه خداوند در آیه ای که با تهدید آغاز می شود شخصی را به خدا و رسولش دروغ می بندد بر این دو مقدم می دارد و در صدر آیه و پیش از دیگران غرق در ظلم و تبهکاری توصیف می کند. همچنین خداوند می فرماید: « وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَهُوَ یُدْعَى إِلَى الْإِسْلَامِ… » صف/۷ « چه کسی ستمکارتر از کسی است که بر خدا دروغ میبندد ، در حالی که او به اسلام فراخوانده میشود ؟…»
و یا می فرماید: « وَیَوْمَ الْقِیَامَهِ تَرَى الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّهٌ أَلَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوًى لِلْمُتَکَبِّرِینَ » زمر/۶۰ « کسانی که بر خدا دروغ میبندند ، روز قیامت آنان را خواهی دید که ( بر اثر غم و اندوه و ذلّت و خواری ) روهایشان سیاه است . مگر جایگاه متکبّران دوزخ نیست ؟ ». در حدیث نبوی نیز می خوانیم که پیامبر(ص) فرمود: « کسی که از سر عمد بر من دروغ ببنددد جایگاهش در آتش است.» در حدیثی مشهور بلکه متواتر است و ۶۲تن از اصحاب آن را روایت کرده اند. در میان این صحابی ۱۰ تن از آن ها عشره مبشره هستند. در احادیث نبوی هیچ حدیث دیگری یافت نمی شود که این ده تن همگی در آن اتفاق نظر داشته باشند و یا بیش از ۶۰ صحابی آن را روایت کرده باشند.
اصحاب همگی این تهدیدها و امثال آن را که در قرآن و سنت کم هم نیستند، می شنیدند، فراتر از این، می شنیدند که پیامبر(ص) در این زمینه حتی از امری کمتر از دروغ و افزون سازی تهی می فرمود. چرا که او ایشان را روایت افراد ضعیف و کم و زیاد کنندگان در حدیث بر حذر می داشت و می فرمود: « در آخرین امت من کسانی یافت خواهند شد که آنچه را شما و پدرانتان نشنیده اید روایت می کنند. از ایشان برحذر باشید.» و یا حتی ایشان را از روایت مجهول برحذر می داشت و می فرمود: « شیطان به صورت شخصی در آمده نزد مردم می آید و برایشان احادیث دروغ می خواند پس پراکنده می شوند. کسی از ایشان می گوید: شخصی که او را دیده ام اما نامش را نمی دانم فلان حدیث را نقل کرد.». آیا هیچ عقل منصفی بر خود روا می دارد که بگوید اصحابی که این پندها و نصیحت ها و آن نهی ها و منع ها را از افترا و برساختن می شنیدند به دروغ بستن بر قرآن و سنت اقدام کردند و یا از رعایت احتیاط و حزم اندیشی در نقل کتاب خدا و هدایت های پیامبر کوتاهی می ورزیدند؟
عامل سوم:اسلام اصحاب را به راستگویی امر و مطلقا" از دروغگویی نهی می کرد، می فرماید: « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ»توبه/۱۱۹ « ای مؤمنان ! از خدا بترسید و همگام با راستان باشید . » نیک روشن است که این خطاب د رچنین مقامی با مقدم داشتن امر به تقوا، بر این حقیقت اشاره دارد که راستگویی مورد نظر از مقتضیات ایمان و پایه های تقواست. از این خطاب چنین فهمیده می شود که راه دروغ زن و مفتری راه کفر و طغیان است. همچنان که خداوند سبحان در این آیه بدان تصریح می کند: « إِنَّمَا یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْکَاذِبُونَ » نحل/۱۰۵ « تنها و تنها کسانی ( بر زبان خدا ) دروغ میبندند که به آیات خدا ایمان نداشته باشند . و در حقیقت آنان دروغگویان واقعی هستند ( نه محمّد امین . چرا که چنین کسانی از خدا و مجازات او باکی ندارند و هر وقت مصلحت بدانند ، بر زبان دروغ میرانند ).»
پیامبر(ص)در این باره می فرماید: « راستگویی را پاس دارید که همراه نیکی است و جایگاه این دو در بهشت است. از دروغ بپرهیزید که همراه ظلم است و جایگاه این دو در آتش.»
صفوان بن سلیم روایت می کند که عرض کردیم ای رسول الله! آیا مؤمن ترسو می شود؟ فرمود: آری. عرض کردیم: آیا بخیل می شود؟ فرمود: آری. پرسیدیم آیا دروغ زن می شود؟ فرمود: خیر. تأمل در حدیث اول نشان می دهد که چگونه راستگویی فرد را به سوی نیکی و بهشت و دروغ زنی وی را به سوی طغیان و آتش رهنمون می شود. همچنین، دقت در مضمون حدیث دوم روشن می سازد که چگونه دروغ زنی بدتر از ترس و بخل به شمار آمده است. طبق این حدیث، دروغ گویی به چنان صورت زشتی تصویر شده است که هرگز با ایمان در کسی جمع نمی شود. هرگاه که دریابیم پیامبر(ص) در زشت شمردن دروغ چنان پیش می رود که حتی در امور بی ارزش و ساده هم از دروغ نهی می کند تعجبمان دو چندان خواهد شد. به پیامبر گوش بسپاریم که سخت و غیر قابل انعطاف از دروغ گویی حتی در شوخی نهی می کند: « وای بر کسی که برای آن که جمعی را بخنداند دروغ می گوید. وای بر او، وای بر او.» گوش فرا داریم که چگونه کسی را که خواب خود را دروغ نقل می کند بیم می دهد و می فرماید: « کسی که خواب خود را دروغ بگوید روز قیامت مجبور خواهد شد دو دانه جو را به هم گره بزند و هرگز به این کار موفق نخواهد شد.»
شما را به خدا، آیا آن گروه ممتاز و والایی که این مطالب و آموزه هایی بیش از این را از زبان مبارک رسول خدا(ص)شنیده اند،جمعی که پس از بررسی و تعمق ایمان آورده و آن را راهی به سوی سعدت و بزرگی یافته است،کسانی که از مال و جان خود در ازای بهشت و نعمت هایش و جاودانگی در آن گذشته اند، به همه ی این پندها و تعالیم بی تفاوت می مانند و سیر در قهقرا می کنند و بر خدا و رسولش دروغ می بندند و یا درباره ی کتاب خدا و سنت رسولش راستی را کنار می نهند؟ چنین گمانی ظلمی است آشکار که از غفلت زدگان باید توقع داشت.
عامل چهارم:صحابه تشنه ی آموزش و فراگیری بودند و تحقیق و بررسی را دوست داشتند و به کلام خدا و سخن رسول عشق می ورزیدند، برای بررسی و درک مفاهیم قرآن مجالس درس و بحث برگزار می کردند و برای کسب علم به هر سو سفر می کردند. رسول خدا برای تعلیم قرآن برایشان عنایت خاصی داشت. کتاب خدا را بر اصحاب می خواند و آنان را بدان آگاه می ساخت. امامت خود را بر ایشان با قرائت قران و نماز و جلسات درس و وعظ می آراست. علاوه بر این، همان گونه که به قرائت قرآن برایشان علاقمند بود،دوست می داشت آن را از ایشان بشنود. بخاری و مسلم روایت می کنند که ابن مسعود گفت: رسول خدا به من فرمود: برای من قرآن بخوان. عرض کردم: ای رسول خدا برای شما قرآن بخوانم در حالی که قرآن بر شما نازل شده است! فرمود: دوست دارم آن را از غیر خود بشنوم. پس سورن نساء را قرائت کردم تا رسیدم به این آیه « فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِیدًا » نساء/۴۱ « ( ای محمّد ! حال اینان ) چگونه خواهد بود بدان گاه که از هر ملّتی گواهی ( از پیغمبران برای شهادت بر قوم خود ) بیاوریم و تو را ( نیز به عنوان ) شاهدی بر ( قوم خود ، از جمله ) اینان ( یعنی تنگچشمان و نافرمایان ) بیاوریم ؟ » فرمود: دیگر کافی است. و من دیدم که اشک از چشمانش جاری است.
صحابه نیز به خواندن و شنیدن قرآن اهتمام داشتند. بخاری و مسلم از ابوموسی نقل می کنند که پیامبر فرمود: « من صدای آشکار دوستان اشعری را شب هنگام که به منازل خویش در می آیند می شنوم و خانه هایشان را از طریق صدای قرآن خواندن آنها در شبانگاه تشخیص می دهم، هر چند روز خانه های آن ها را ندیده باشم.» درامی و دیگران هر یک با سلسله سند خاص خود از عمربن خطاب نقل می کنند که به نووی گوید: « افراد زیادی از صالحان در اثر شنیدن قرائت کسانی که به دعوت ایشان قرآن می خواندند جان باختند. پیش تر در میان عواملی که اصحاب را به حفظ سنت ترغیب می کرد، از میزان توجه و مؤانست ایشان با سنت و اهتمامی که به دیدار رسول خدا به منظور فراگیری و آموزش از او داشتند سخن گفتیم. مکحول از عبدالرحمان بن غنم روایت می کند که گفت: دو تن از اصحاب رسول خدا برایم نقل کردند، در مسجد قبا مشغول کسب علم بودیم که رسول خدا بر ما وارد شد،فرمود: «هر چه می خواهید بیاموزید، خداوند شما را پاداش نخواهد داد تا زمانی که بدان عمل کنید.» این حدیث را دارامی به سند صحیح که به معاذ موقوف شده روایت کرده است. و واژه ی علم در آن شامل دانش قرآن و سنت می شود. آیا این اشتیاق و دلبستگی به کتاب و سنت همان گونه که انگیزه ای مؤثر در حفظ انها به شمار می رفت نمی توانست عاملی برای حزم و احتیاط اصحاب نسبت به کتاب و سنت باشد؟ زیرا شهرت و گسترش یک امر و جاری شدن آن بر زبان ها موجب وضوح و روشن شدن آن می شود، به طوری که نه با چیزی آمیخته و آلوده می گردد، و نه ناروایی با آن در می آمیزد و نه ناخالصی می پذیرد.
عامل پنجم:فراهم بودن امکان تأمل و بررسی برای صحابه و سهولت دست یابی به حقیقت در برخی از امور مربوط به کتاب و سنت که درک آن برایشان پیچیده می شد. زیرا صحابه به دلیل هم عصری با رسول خدا (ص) در طول حیات آن حضرت با ایشان ارتباط داشتند. بنابراین، رسول خدا دل هایشان را از بیماری شک و تردید بهبود می بخشید و با تابش نور علم و دانش و حقایق یقینی قلب های ایشان را آرام و راحت می ساخت. پس از غروب خورشید نبوت و پیوستن رسول خدا(ص)به جوار پروردگارش نیز تماس با کسانی که خود از رسول خدا حدیث شنیدهبودند آسانبود. مسلمانان ایشان را که در آن زمان شهادتشان فراوان بود در سرزمین های خود پذیرا می شدند و در محافل و مجالسشان حضور می یافتند. بنابراین اگر کسی در آیه ای از کتاب خدا و یا خبری از رسول خدا تردید پیدا می کرد، امکان آن را داشت که بدون هیچ گونه مشکل و زحمتی از ده ها نفر پی جویی و تحقیق کند.
عامل ششم:اصحاب از شجاعتی فطری و طبیعی صریح برخوردار بودند؛ از کوکی با این خصایل رشد کرده بودند، بنا به فطرت و محیط زندگی، طبیعی چنین یافته بودند؛ مانند جامعه ای ساده و ابتدایی که نه از فریبندگی های پرزرق و برق تمدن چیزی می داند و نه با نفاق و آلودگی های مدنیت خو گرفته است. سپس اسلام آمد و همین خصایل و صفات نیکو را در ایشان تقویت و تشدید کرد و تمدنی صحیح و مدنیتی پاکیزه آن گونه که در راست ترین سخنان (کتاب خدا) و نیکوترین هدایت ها ( سنت پیامبر) بتوان وصف آن را یافت بنا نهاد، آن چنان که آن مرد به هنگامی که عمر بر جایگاه خود ایستاده و سخن می گوید، در میان جمعیت به پا می خیزد و بدو پاسخی قوی و تند می دهد. و یا آن زن که نظر خلیفه را ناصواب می بیند در میان مسجد بر می خیزد سخن وی را قطع کرده و با وی به بحث و محاجه می پردازد و امیر مؤمنان در برابر از این صراحت و شجاعت شادمان و مسرور می گردد و شادی خود را از عمل آن مرد عرب خشن که از او انتقاد می کند آشکار می سازد. هم چنان که پذیرش نظر آن زنی را که با او به بحث و مناظره می پردازد صریحا" اعلام می دارد. و این در حالی است که عمر همگان را می شناسد. شخصیت او در دوران خلافت نه آن زمان که بر منبر سخن می راند و نه آن زمان که بر جایگاه خود ایستاده از سنگین کردن مهر زنان نهی می کرد بر کسی پوشیده نیست.
با این تفاصیل آیا هیچ عقل و منطقی صلاحیت چنین امت قوی و صریحی را نفی می کند و او را به کذب و یا سکوت بر کذب درباره کلام خدا و سنت رسول خدا متهم می سازد؟ و آیا این فضایل و خصوصیات متعالی و درخشان آنان را به اعمال نهایت تعمق و دقت و حزم اندیشی درباره کتاب خدا و سنت رسول خدا پای بند نمی کند؟ مسلما" صبح روشنایی خویش را برای هر شخص بینایی می سازد.
عامل هفتم:اسلام صحابه را به احساس مسؤلیت اجتماعی ملزم ساخته بود. لذا آنان نسبت به هر شخصی که بر خدا دروغ ببندد و یا به رسول خدا افترایی زند و یا بدون آگاهی درباره دین و شریعت سخن گوید و فتوایی بدون دلیل و سند صادر کند سخت حساس بودند. آری، هریک از ایشان خود را عضوی از پیکره ی امت می دید که در محافظت از آیین مورد قبول جامعه موظف به همکاری با دیگران است، و معتقد بود در بنای جامعه نقش محوری دارد، لذا باید برای جلوگیری از شیوع شک و ابهام و نیرنگ و فریب کاری و همچنین دروغ و افترا خصوصا" در زمینه دو اصل محوری تشریع یعنی قرآن و سنت بکوشد.
با مراجعه به کتاب و سنت دلایل فراوانی مبنی بر ضرورت امر به معروف و نهی از منکر می یابیم. وجود این حس مسؤلیت اجتماعی اسلامی در میان امت برای دروغ گویانی که به خداوندافترا می بندند و پر گویانی که در باره حدیث رسول خدا به یاوه گویی می پردازند مجال و زمینه ای برای سخن باقی نمی گذارد. به کلام حق گوش فرا داریم که چگونه به دعوت به نیکی و فضیلت و اندرز و نصیحت تشویق می کند. آنجا که می فرماید: « وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَأُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَکَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمَانِکُمْ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ »آل عمران ۱۰۶ _104
« باید از میان شما گروهی باشند که ( تربیت لازم را ببینند و قرآن و سنّت و احکام شریعت را بیاموزند و مردمان را ) دعوت به نیکی کنند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند ، و آنان خود رستگارند . و مانند کسانی نشوید که ( با ترک امر به معروف و نهی از منکر ) پراکنده شدند و اختلاف ورزیدند ( آن هم ) پس از آن که نشانههای روشن ( پروردگارشان ) به آنان رسید ، و ایشان را عذاب بزرگی است . ( به یاد آورید روزی را که در چنین ) روزی ، روهائی سفید و روهائی سیاه میگردند . و امّا آنان که ( به سبب انجام کارهای بد در پیشگاه پروردگارشان شرمنده و سرافکنده و بر اثر غم و اندوه ) روهایشان سیاه است ( بدیشان گفته میشود : ) آیا بعد از ایمان ( فطری و اذعان به حق ) خود کافر شدهاید ؟ ! پس به سبب کفری که میورزیدهاید عذاب را بچشید ! » تا آنجا که می فرماید:« کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتَابِ لَکَانَ خَیْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَکْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ »آل عمران/۱۱۰. « شما ( ای پیروان محمّد ) بهترین امّتی هستید که به سود انسانها آفریده شدهاید ( مادام که ) امر به معروف و نهی از منکر مینمائید و به خدا ایمان دارید . و اگر اهل کتاب ( مثل شما به چنین برنامه و آئین درخشانی ) ایمان بیاورند ، برای ایشان بهتر است ( از باور و آئینی که برآنند . ولی تنها عدّهی کمی ) از آنان با ایمانند و بیشتر ایشان فاسق ( و خارج از حدود ایمان و وظائف آن ) هستند.»
خداوند در این آیات امر به معروف و نهی از منکر را برایمان مقدم داشته است، تا عظمت و اهمیت آن را یادآوری و همگان را به تمسک بدان تشویق کند و بفهماند که ایمان به خدا بدون امر به معروف و نهی از منکر ا زگزند انحراف مصون و محفوظ نمی ماند. در این زمینه فرموده خداوند متعال در سوره مائده عبرت آموز است: « لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ذَلِکَ بِمَا عَصَوْا وَکَانُوا یَعْتَدُونَ کَانُوا لَا یَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَفْعَلُونَ »مائده 79_ ۷۸ « کافران بنیاسرائیل بر زبان داود و عیسی پسر مریم لعن و نفرین شدهاند . این بدان خاطر بود که آنان پیوسته ( از فرمان خدا ) سرکشی میکردند و ( در ظلم و فساد ) از حدّ میگذشتند . آنان از اعمال زشتی که انجام میدادند دست نمیکشیدند و همدیگر را از زشتکاریها نهی نمیکردند و پند نمیدادند . و چه کار بدی میکردند ! ( چرا که دستهای مرتکب منکرات میشدند و گروهی هم سکوت مینمودند ، و بدین وسیله همه مجرم میگشتند ) . »
حال در آیات سوره عصر اندیشه کنیم: « وَالْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ». خداوند در این آیات همه انسان ها را غرقه خسران و زیان معرفی می کند، مگر آنان که عوامل چهارگانه سعادت،یعنی ایمان، عمل صالح، سفارش به حق و توصیه به صبر را در خود جمع کرده اند.
اصحاب رسول خدا این تأکیدها و اوامر را می شنیدند و آن هنگام که خداوند اوامر و آموزه های خود را بر زبان پیامبر(ص)جاری می ساخت مخاطبان آن بودند. آنان همچنین از خود پیامبر(ص) سخنان زیادی در این باره می شنیدند. از جمله: « سوگند به کسی که جانم در دست اوست، یا در عمل به امر معروف و نهی از منکر تأکید و جدیت می کنید و یا قطعا" به جزای اهمال در آن، عذاب خداوند را به خود نزدیک خواهید ساخت؛ و آن زمان خدا را خواهید خواند و پاسخی نخواهید شنید.» این حدیث را ترمزی با سند حسن از حذیفه روایت کرده است.
بخاری و مسلم از عباده بن ثابت نقل کرده اند که گفت:
« با پیامبر(ص) بیعت کردیم که در سختی و راحتی، شادی و غم و در مصایب مطیع و فرمان بردار او باشیم و پیامبر از ما پیمان گرفت که در امر حکومت با اهل آن نزاع نکنیم، مگر آن که کفر آشکاری از ایشان ببینیم و از جانب خداوند بر آن دلیلی داشته باشیم و همچنین پیمان گرفت در هر شرایطی جز حق نگوییم و در راه خدا از سرزنش کنندگان ترس به خود راه ندهیم.
ایا با این همه منطقی است که صحابه کتاب و سنت را بازیچه شمارند و یا کسی را که کتاب خداوند متعال و سنت رسولش را حقیر می شمارد تأیید کنند؟
عامل هشتم:اصحاب به راست گویی عادت داشتند و همان گونه که گفته شد، با این فضیلت اخلاقی تربیت یافته بودند. روشن است که پرورش دادن و بار آوردن غیر از آموختن، و علم غیر از عمل است و فرد و جامعه به میزانی که از شهد گورای تربیت می نوشند و از ثمرات تمرین های روحی و قوانین اخلاقی بهره می گیرند، موفق و کامیاب هستند. اما علم تنها هم چنان که دیده و شنیده ایم افراز بدبختی و منادی نابودی است. راستی که در این زمینه شاهد و ناظر چه وقایع هولناکی که نبوده ایم! اسلام به اهمیت این امر مهم رد ساختن جوامع به خوبی توجه کرده و بدان اهتمامی کامل مبذول داشته است. در اسلام توجه به اجرا و عمل بسیار بیش از توجه به علم و دانش است. قبلا نصیحت حکیمانه و پر ارزش پیامبر را نقل کردیم که خطاب به کسانی که در مسجد قبا به درس و بحث مشغول بودند فرمود: « هر چه می خواهید بیاموزید، خداوند شما را پاداش نخواهد داد تا زمانی که بدان عمل کنید.» همچنین می دانیم که اسلام برای کسی که نوع خاصی از دروغ _ یعنی اتهام کذب به ناموس دیگران _ را مرتکب شود یکی از شدیدترین مجازات ها را در نظر گرفته است. این مجازات حد قذف است که خداوند درباره اش می فرماید: « وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَهِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَهً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَهً أَبَدًا وَأُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ »نور/۴ « کسانی که به زنان پاکدامن نسبت زنا میدهند ، سپس چهار گواه ( بر ادّعای خود ، حاضر ) نمیآورند ، بدیشان هشتاد تازیانه بزنید ، و هرگز گواهی دادن آنان را ( در طول عمر بر هیچ کاری ) نپذیرید ، و چنین کسانی فاسق ( و متمرّد از فرمان خدا ) هستند . »
ابو داوود در سنن خود روایتی نقل می کند که همواره باید آویزه گوش مسلمانان باشد. نقل می کند که عبدالله عامری گفت:
روزی پیامبر(ص)به خانه ما آمد و من در آن موقع کودکی خردسال بودم. برای بازی خواستم از خانه بیرون روم، مادرم گفت: بیا تا به تو چیزی بدهم. پیامبر(ص) فرمود: چه می خواهی به او بدهی. مادرم گفت: خرما. پیامبر فرمود: اگر به گفته ات عمل نکنی، بر تو این دروغ را خواهند نوشت.
به راستی که این چه منظومه تربیتی و متعالی و ارجمندی است. پیامبر(ص) به مادری اجازه نمی دهد که به فرزند کوچک خود وعده ای دروغ دهد و از او می پرسد اگر می آمد به او می خواستی چه بدهی؟ سپس تأکید می کند که اگر به وعده خود وفا نکنی خداوند دورغی بر تو خواهد نوشت، و به منظور برحذر داشتن و نهی، در این مقام لظ «کذبه» را به کار می برد. از اینجا می توان دریافت که لفظ کذب تازیانه عذابی بوده است که اصحاب از زن و مرد را بیمناک می ساخته است. زیرا آنان را امری شنیع و زشت می دانستند و فضیلت اخلاقی راست گویی و ارجمندی حقیقت در جان ایشان دوانده بود. آیا با این تربیت متعالی می توان ادعا کرد که صحابه بدون رعایت احتیاط و حزم اندیشی به خدا و رسولش دروغ بسته اند؟ آری، این مدعیان به دروغ درباره ی اموری که از آن بی اطلاعند سخن می گویند و بدون احساس شرم چهره افراد بلند مرتبه را مخدوش ساخته آنان را متهم می سازند. پس، وای بر ایشان در روزی که بدان وعده داده شده اند.
عامل نهم:عامل دیگر الگوها و رفتارهای نمونه کامل و جذاب و مسحور کننده ای بود که صحابه آنها را در رسول خدا (ص) می یافتند. از این نکته نباید غافل بود که میان پیامبر و پیروانش یا میان استاد و شاگردان و سرپرست و زیر دستان و یا حاکم و مردمان الگوهای نیکو و شاخص های شایسته رفتاری یکی از بهترین عوامل تعلیم و تربیت و ادب آموزی است. ما می بینیم که دانشمندان جامعه شناس و روان شناس و بزرگان تعلیم و تربیت و معماران اخلاق و جوامع همواره از الگوها و رفتارهای نمونه و برگزیده سخن گفته اند و بدان سفارش کرده اند و در صدد کشف شاخص های رفتاری و سرمشق های نمونه بر آمده اند، زیرا این امر در اصلاح فرد و جامعه و نیز ارزیابی و تصحیح اخلاقیات موجود به نحوی یکسان نقش و تأثیری به سزا دارد.
تاریخ در تمامی مراحل کمال بشری هیچ الگو، سرمشق و انسان نمونه و سر آمدی را چون محمد(ص) با آن اخلاق نیکو، ادب شایسته و راست گویی و امانت داری و ژرف اندیشی و باریک بینی به خود ندیده است. آری، او حتی پیش از بعثت نیز به راست گویی و امانت داری شهرت داشت، به طوری که هرگاه از برابر مردمان می گذشت وی را با انگشت نشان می دادند و می گفتند: او همان مرد راست گو است و هرگاه قضاوتی می کرد، به داوری او راضی می شدند و می گفتند او مردی امین است. چنین فضایل درخشانی در او از جمله عواملی بود که سبب می شد از میان اعراب جاهلی آنان که اهل انصاف بودند به وی ایمان آورند. دشمنان سرسخت و کینه توز وی نیز ناگزیر از اعتراف بدان بودند. به عنوان مثال ابوسفیان بن حرب، رهبر مخالفان پیامبر،در حضور قیصر روم به راست گویی محمد(ص) اعتراف می کند و می گوید: « پیش از رسالتش حتی یک دروغ از او شنیده نشده است.»این شهادت و اعتراف که از زبان سرسخت ترین دشمنان آن روز محمد (ص)بیان شد قیصر و حاضران را تحت تدثیر قرار داد. بدان حد که نزدیک بود ایمان بیاورد. و او در پی سخنان ابوسفیان،با اشاره به بلندمرتبگی محمد(ص)در راست گویی چنین می گوید: « چگونه او می تواند به مردم راست بگوید، اما بر خدا دروغ ببندد! »و یا آن عرب قریش که در یکی از اجتماعات پیامبر(ص) می گوید: « ما تو را به دروغ گویی متهم نمی کنیم، اما آنچه را آورده ای تکذیب می کنیم.»به دنبال این سخن بود که خداوند آیه ی : « قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لَا یُکَذِّبُونَکَ وَلَکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیَاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ » انعام/۳۳ « ( ای پیغمبر ! ) ما میدانیم که آنچه ( کفّار مکّه ) میگویند تو را غمگین میسازد . ( ناراحت مباش ) چرا که آنان ( از ته دل به صدق تو ایمان دارند و در حقیقت ) تو را تکذیب نمیکنند . بلکه ستمکاران ( چون ایشان ، از روی عناد ) آیات خدا را انکار مینمایند . »
از جمله موارد شگفت آور و در عین حال افتخار آفرین برای پیامبر(ص) آن بود که پیش از هجرت و قبل از آن که دین اسلام عظمت و قدرتی بیابد، اسلام را بر قبیله بنی عامر بن صعصعه عرضه کرد. بزرگ قبلیه گفت:
مرا خبر ده که اگر تو را پیروی کنیم و خداوند در آینده تو را بر دشمنانت پیروز گرداند، آیا پس از تو حکومت از آن ما خواهد بود؟ پیامبر(ص) در پاسخ این جمله حکیمانه و جاودانه را فرمود: حکومت از آن خداست و هر کجا که بخواهد قرار می دهد. بزرگ قبیله گفت: آیا برای حمایت تو گردن های خود را به تیغ عرب ارزانی کنیم و آن گاه که خداوند تو را پیروز گرداند حکومت از آن دیگران باشد؟ ما را نیازی به رهبری تو نیست.
در این ماجرا هم چنان که صراحت و راست گویی و بزرگی پیامبر اسلام مشخص می شود، ماهیت مشعشع اسلام نیز آشکار می گردد. سیاستی صریح و بی پرده، والا و ارجمند و دور از کجی و انحراف که نه پیچیدگی و چرخش می شناسد و نه مبتنی بر دروغ و فریب گمراهی است. آری پیامبر(ص) در آن زمان درتنگنایی سخت قرار داشت و به کمترین کمک و همراهی دوست و دشمن نیازمند بود؛ با قیبله ای مواجه می شود که توان حمایت از او و قدرت بخشیدن به وی را دارد،اما او وعده ای نمی دهد که بدان پای بند نتواند بود و خود را مجاز نمی داند که سخنی خلاف واقع بر زبان جاری سازد و یا پیمانی ببندد و در اجرای آن به حیله و نیرنگ متوسل شود. از او می خواهند که در صورت اسلام آوردن پس از وی جانشین او باشند و او به صراحت پاسخ می دهد حکومت از آن خداست وآن را هر جا که بخواهد قرار می دهد: اگر او در پاسخ این درخواست می گفت: ان شاءالله، آنان همگی بدو می گرویدند و سرباز و پیرو او می شدند.
به راستی سیاست اسلام و اخلاق پیامبر(ص) به غایت صادقانه و متعالی است. حتی تصور نمی کرد که صحابه چنین الگوی اخلاقی و شاخص رفتاری متعالی را در برابر چشم داشته اند اما از آن بهره نمی گرفته و در زندگی خویش بدان عمل نمی کرده اند، چه برسد به اینکه تصور شود آنان به کتاب و سنت دروغ می بستند و یا نسبت به کتاب و سنت حزم و احتیاط لازم را معمول نمی داشتند. خداوندا تو پاک و منزهی و این دروغ بزرگ است.
عامل دهم:عامل دیگر تربیت بی نظیر اصحاب براساس کلیه فضایل اسلامی و کمال التزام و پای بندی ایشان به آداب دین حنیف و شدت خداترسی و صفای دل ایشان بود. این فضایل هرگز با دروغ پردازی و نسبت دادن سخن کذب به خداوند متعال و برترین بنده ی او یعنی حضرت رسول (ص) جمع نمی شود. دانشمندان علم اخلاق و دست اندکاران روان شناسی و علوم اجتماعی معتقدند که دروغ گویی عملی قبیح است و تنها ممکن است از انسانی منحط و تربیت نیافته سرزند و یا در جامعه ای غیر مهذب و بی فرهنگ شایع شود. اگر به تاریخ صحابه نظر بیفکنیم، از عظمت اسلام در تربیت و تادیب ایشان در شگفت خواهیم شد. تربیتی والا که از آنان به ویژه در راست گویی و امانت داری و دور اندیشی و تامل و احتیاط در مسایل، انسان هایی فرشته صفت ساخت. علت این امر تأکید فراوان قرآن بر این فضایل و تأثیر گسترده آن بر جان و روح صحابه و توجه خاص علمی و عملی و مراقبت رسول خدا بر آنان بود. تا آنجا که به فضل و نعمت الهی این فضایل و خصایل نیکو در قلب ایشان ریشه دواند و جانشان از شرف و بزرگی سرشار گشت. کرامت و مکانت آنان هرگز نزدیکی به دروغ و گستاخی را به ویژه درباره کتاب خدا و سخن رسول خدا(ص) اجازه نمی داد. مسلم در مقدمه صحیح خود از عایشه نقل می کند که گفت: « برای اصحاب رسول خدا(ص) هیچ یک از رذایل اخلاقی نفرت انگیزتر از دروغ نبود. اگر پیامبر خبر می شد کسی از اصحابش دروغی گفته است، در دلش تکدری می یافت که برطرف نمی گشت مگر آن که خبر می یافت آن شخص به درگاه خداوند توبه کرده است.»
عوامل دیگر: با مروری بر بخی از عوامل سابق الذکر که صحابه را به حفظ و به خاطر سپردن کتاب و سنت تشویق می کرد، می توان عوامل دیگری ار نیز کشف کرد که در دور اندیشی و تأمل آنان نسبت به کتاب و سنت مؤثر بوده است. از این رو بدون آنکه قصد طرح مجدد آن عوامل را داشته باشیم تنها به بیان اجمالی آن ها اکتفا می کنیم.
۱- تیز هوشی و قدرت حافظه و طبع زلال و پاک صحابه و سایر خصوصیاتی که از این دست در عامل دوم ذکر شد. بدون تردید این خصوصیات نیز یکی از عوامل حزم اندیشی ایشان درباره کتاب و سنت بوده است. زیرا کسی که با این خصوصیات پرورش یافته است علی القاعده باید به محفوظات خود اطمینان داشته باشد، لذا نیازی به جعل و تزویر ندارد و گستاخی و اسائه ادب نمی کند.
۲- عشق و علاقه اصحاب به خداوند و رسولش نیز از عوامل چنین حزم اندیشی و احتیاطی به شمار می رود. زیرا عاشق کلامی را که از معشوق او نقل شده است تنها پس از اطمینان از این که این کلام بدون هر گونه تحریف و تردید، کلام معشوق اوست می پذیرد و بدان خشنود می شود. او هرگر نه به افترا و دروغ علیه معشوق خود رضایت می دهد و نه بدان دروغ بستن یا اسائه ادب به معشوق را در کلام خود می پذیرد. به ویژه اگر دریابد معشوق آن اعمال را نمی پسندد. خواننده محترم را به عامل چهارم از عوامل حفظ کتاب و سنت توسط صحابه که پیشتر یاد شد مراجعه می دهیم.
۳- جایگاه صحابه در عرصه فصاحت و بیان و مقام ارجمند ایشان در نقد کلام و کمال استعداد و سلیقه آنان در فهم اعجاز قرآن و بلاغت پیامبر(ص). این اوصاف ضرورتا" حزم و احتیاط و عدم پذیرش مواردی را که کلام خدا و سخن پیامبر(ص)نبود بر اصحاب آسان و هموار می ساخت. زیرا آنان تفاوت های عظیم موجود میان اسلوب های قوی و ضعیف سخن را در میافتند و کلام را با موازین ضوابط صحیح بلاغت می سنجیدند. ( رجوع شود به عامل پنجم از عوامل حفظ کتاب و سنت توسط صحابه).
۴- آگاهی اصحاب به مقام کتاب و سنت در دین، بدون شک ایشان را به رعایت احتیاط و حزم و هشیاری نسبت به قرآن و اجتناب از ناروا بستن به آن ها مقید می ساخت. (رجوع شود به عامل هفتم از عوامل حفظ کتاب و سنت توسط صحابه).
۵- همراه بودن قرآن بااعجاز و سنت پیامبر(ص) با برخی از معجزات و امور خلاف عادت، و همچنین رابطه گسترده قرآن و احادیث رسول با حوادث و رویدادها موجب می شد تا قلب افراد به این دو یقین کند، و نه درتشخیص آنهادچار اشتباه شوند و نه جعل و کذب را در مورد آنها بپذیرند. (رجوع شود به عامل هشتم و نهم از عوامل حفظ کتاب و سنت توسط صحابه).
هرگاه این عوامل به عوامل ده گانه پیشین افزوده شود، پانزده عامل به دست خواهد آمد که انگیزه های و دلایلی را که صحابه را به رعایت امانت و حزم اندیشی نسبت به کتاب و سنت مقید می کرد، روشن می سازد.
_______________________________
منبع: مناهل العرفان فی علوم القرآن / مؤلف: محمد عبدالعزیز الرزقانی / مترجم: محسن آرمین / انتشارات: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی /تهران/۱۳۸۵