تربیت، اخلاق و تزکیه

ای انسان چه چیز باعث غرور و فریب تو شده؟!

حسن البناای انسان چه چیز باعث غرور و فریب تو شده؟!

نویسنده: امام شهید حسن البناء / ترجمه: عبدالخالق احسان

یا ایهاالانسان ما غرک بربک الکریم الذی خلقک فسواک فعدلک فی ای صوره ما شاء رکبک. ای انسان ! چه چیز تو را در برابر پروردگار بزرگوارت مغرور ساخته است و در حق او گولت زده است ( که چنان بی‌باکانه نافرمانی می‌کنی و خود را به گناهان آلوده می‌سازی‌ ؟ ! ) .‏پروردگاری که تو را آفریده است و سپس سر و سامانت داده است و بعد معتدل و متناسبت کرده است .‏

 

ای انسان تو کیستی؟

 

دیدگاه اول: ما مسلمانان می گوییم:

تو جسم لطیف خدایی، روان پاک و روحی ازجانب خداوند هستی که به دستانش ترا آفرید، از روح خود در تو دمید، و بربسیاری از مخلوقاتش ترا برتری داد، فرشتگان را به سجده تو وادار نمود، علم همه چیز را به تو آموخت، امانت مکلفیت را بر تو پیشنهاد کرد و قبول نمودی، نعمت های آشکار و پنهانش را بر تو کامل ساخت، تمام آنچه را در آسمان ها و زمین داشت بر تو رام گردانید، ترا عزت داد، به زیباترین شکل ترا خلق کرد، به کامل ترین حالت ترا آماده نمود، برایت چشم و گوش بخشید، دو راه را برایت واضح ساخت و به هر دو راه ترا رهنمون کرد و راه راست را بر تو آسان گردانید و حالا تو به اجازه و اراده خداوند جل جلاله به دریا غوطه­ور می­شوی، به هوا پرواز می­کنی، با سرعت برق مسابقه میزنی، اتم را می­شگافی و به اندیشه و تلاش خود به کناره های آسمان ها سرکشی میکنی.

 

آیا از خودت بزرگتر، مهتر، پاکتر، و گرامی تر دیده­ی؟

دوای تو در وجودت است که نمی­بینی و درد تو از خودت می­خیزد که احساس نمی­کنی.

آیا به این باورداری که درین جسم کوچک تو جهان با عظمت و سترگی نهفته است؟

تو بعد ازین زندگی کوتاه مدت؛ همیشگی و جاودان هستی، زنده و حشر ونشر می­شوی و زندگی با کرامتی را در سرای نعمت و ماندگاری آغاز می­کنی به شرطی که درین زندگی فسلفه وجودی­ات را بدانی وعمل مخلصانه­ی برای معبود حقیقی انجام دهی. خداوند می فرماید:‌‌‍[ وماخلقت الجن والانس الا لیعبدون. ماارید منهم من رزق و ما ارید ان یطعمون ان الله هوالرزاق ذوالقوه المتین] ذاریات ۵۶/۵۷  جنیات و انسان­ها را جز برای عبادت نیافریدم. ازایشان روزی و طعام نمی خواهیم. به تحقیق خداوند روزی دهنده و صاحب نیروی محکمی است.

مرگی که از آن بیم داری،انتقالی است ازین زندگی به آن زندگی. [ وان الدار الآخره لهی الحیوان لو کانوا یعلمون] عنکبوت ۶۴ زندگی حقیقی در سرای آخرت است اگر بدانید. جسم تو قفسی است که در آن زندانی هستی و لباسی است که تا مدتی آن را بیرون می­کنی و سپس روز قیامت این لباس بر تو عودت میکند. مرگ را نابودی گمان نکنید چرا که مرگ یک نقل مکان است و بس.

 

دیدگاه دوم: مادی گرایان آشوبگر می گویند:

ای انسان تو مشت خاک و نطفه­ی بیش نیستی که از رحم مادر بیرون انداخته شدی و روزگار به سرت می گذرد و مرگ ترا می بلعد، دیگر هیچ چیزنیستی. می گویند: چه کسی استخوان های پوسیده را زنده می کند؟ گذشتگان شان این گونه می گفتند: زندگی فقط همین است که زنده می شویم و می میریم. ونوگرایان شان اینگونه می گویند: توای انسان! نتیجه ترکیب عناصر مادی و دگرگونی های فزیولوژی هستی. شعور، وجدان، اندیشه، درک، قصدو اراده؛ همه ثمرات همین تعامل ماده هاست و در نتیجه­ی خلط شدن خاک به آب چنین انسانی پیدا شده و زندگی فقط همین چند روز است، منتهی می­شود و فرصت­ها از بین می­رود و دیگر زندگی وجود ندارد.

إنماالدین طعام وشراب ومنام فإذا فاتک هذا فعلی الدنیا سلام

زندگی منحصر به خورد ونوش و خواب است و اگر اینها را از دست دادی پس با دنیا وداع نما.

ای برادر و خواهر! این قضیه زندگی است، اگر دقیق بنگری، عاقلانه بیندیشی و از جمله آنانی نباشی که از گمراهی موجودیت خویش را فراموش کرده و انسانیت شان را به باد فنا دادند؛ میتوانی در زندگی اهدافت را ترسیم نموده و راه و روش درست زندگی­ات را آشکار سازی. تراتوصیه می کنم که لحظه­ی در شبانه روز با خودت خلوت کن تا دیدگاه برتر را شناسائی نمایی و نتایج هردو طریقه را در زندگی فردی و اجتماعی­ات مشخص کنی. درنتیجه اگر به دیدگاه اول قانع شدی پس فطرت را یافته­ی. پس آن را برخود بقبولان، فضایل آن را تکمیل گردان، از اهداف خوردوریز خود را برتر بدان، خود را به پروردگار بلند مرتبه­ی توانا پیوند بده و با ذکر و طاعت و مراقبت وترس از خداوند قلبت را پاک نگهدار. کسی که خودش را شناخت پروردگارش را هم می شناسد.

 

بعید ندان که برخی مردم دیدگاه دوم را انتخاب میکنند؛ چراکه این یک فتنه و آزمایش است. [وأتل علیهم نبأالذی آتیناه آیاتنا فانسلخ منها فأتبعه الشیطان فکان من الغاوین. و لوشئنا لرفعناه بها ولکنه أخلد إلی الارض واتبع هواه فمثله کمثل الکلب إن تحمل علیه یلهث او تترکه یلهث ذالک مثل القوم الذین کذبوا بآیاتنا فاقصص القصص لعلهم یتفکرون] اعراف ۱۷۵/۱۷۶ ‏( ای پیغمبر ! ) برای آنان بخوان خبر آن کسی را که به او ( علم و آگاهی از ) آیات خود را دادیم ( و او را از احکام کتاب آسمانی پیغمبر روزگار خود مطّلع ساختیم ) امّا او از ( دستور ) آنها بیرون رفت ( و بدانها توجّه نکرد ) و شیطان بر او دست یافت و از زمره گمراهان گردید .‏ ‏امّا ما اگر می‌خواستیم مقام او را با این آیات بالا می‌بردیم و ( دانشش را مایه سعادتش می‌نمودیم .

 امّا اجبار برخلاف سنّت ما است و لذا او را به حال خود رها ساختیم ) لیکن او به زمین آویخت ( و به پستی گرائید و به سوی آسمان هدایت بالا نرفت ) و از هوی و هوس خویش پیروی کرد . مَثل او بسان مَثل سگ است که اگر بر او بتازی ، زبان از دهان بیرون می‌آورد و اگر هم آن را به حال خود واگذاری ، زبان از دهان بیرون می‌آورد . این داستان گروهی است که آیات ما را تکذیب می‌دارند .  ( چنین افرادی بر اثر آرزوپرستی و دنیاپرستی ، دائماً در پی مال‌اندوزی روان و نالانند و از ترس زوال نعمت و هراس از مرگ بیقرار و بی‌آرامند ) . پس داستان را بازگو کن بلکه بیندیشند ( و از کفر و ضلال برگردند ) .‏   خداوند به ما و شما راه راست را رهنمای کرده و هدایت مان کند.     آمین

نمایش بیشتر

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا