راز و رمزِ نماز / شعر مولانا
راز و رمزِ نماز / شعر مولانا
مولانا در مثنوی معنوی خود بسیار زیبا در قالب اشعاری به رمز نماز اشاره نموده است که در زیر می آید:
چون که با تکبیرها مقرون شدند
همچو قربان از جهان بیرون شدند
معنی تکبیر این است ای امیم
کای خدا پیش تو ما قربان شدیم
وقتِ ذبْح اللهاکبـــر میکنی
همچنین در ذبح نفْسِ کشتنی
تن چو اسماعیل و جان همچون خلیل
کرد جان تکبیر بر جسم نبیل
گشت کشته تن ز شهوتها و آز
شد به بسمالله بِسْمِل در نماز
چون قیامت پیش حق صفها زده
در حساب و در مناجات آمده
ایستاده پیش یزدان اشکریز
بر مثال راست خیز رستخیز
حق همی گوید چه آوردی مرا
اندرین مهلت که دادم من تو را
عمر خود را در چه پایان بردهای؟
قوّت و قوّت در چه فانی کردهای؟
گوهر دیده کجا فرسودهای؟
پنج حس را در کجا پالودهای؟
چشم و گوش و هوش و گوهرهای عرش
خرج کردی چه خریدی تو ز فرش
دست و پا دادمت چون بیل و کلند
من ببخشیدم زخود آن کَی شدند؟
همچنین پیغامهای دردگین
صدهزاران آید از حضرت چنین
در قیام این گفتها دارد رجوع
وز خجالت شد دوتا او در رکوع
قوّت اِستادن از خجلت نماند
در رکوع از شرم تسبیحی بخواند
باز فرمان میرسد بردار سر
از رکوع و پاسخ حق برشُمَر
سر برآرد از رکوع آن شرمسار
باز اندر رو فتد آن خام کار
باز فرمان آیدش بردار سر
از سجود واده از کرده خبر
سر برآرد او دگر ره شرمسار
اندر افتد باز در رو همچو مار
باز گوید سر برآر و باز گو
که بخواهم جُست از تو مو به مو
قوّت پا ایستادن نبُوَدش
که خطاب هیبتی بر جان زدش
پس نشیند قعده زان بارِ گران
حضرتش گوید سخن گو با بیان
نعمتت دادم بگو شُکرت چه بود؟
دادمت سرمایه هین بنمای سود
رو به دست راست آرد در سلام
سوی جانِ انبیا و آن کرام
یعنی ای شاهان شفاعت کاین لئیم
سخت در گِل ماندش پای و گلیم
انبیا گویند روز چاره رفت
چاره آنجا بود و دست افزارِ زفت …
رو بگرداند به سوی دستِ چپ
در تبار و خویش گویندش که خَپ
هین جواب خویش گو با کردگار
ما کهایم ای خواجه دست ازما بدار
نی از این سو نی از آن سو چاره شد
جان آن بیچاره دل صد پاره شد
از همه نومید شد مسکین کیا
پس برآرد هر دو دست اندر دعا
کز همه نومید گشتم ای خدا
اول و آخر تویی و منتها
در نماز این خوش اشارتها ببین
تا بدانی کاین بخواهد شد یقین
بچه بیرون آر از بیضه نماز
سر مزن چون مرغ بی تعظیم و ساز
مثنوی معنوی