عباداتمطالب جدید

بررسی مفهوم واژه‌ها و اذکار نماز

بررسی مفهوم واژه‌ها و اذکار نماز

نویسنده: ناصر سبحانی

پس از توضیح سوره‌ی حمد باید واژگان دشواری را که در تشهد و دیگر ذکرها وجود دارد، به اختصار توضیح دهیم، تا در میان تفسیرِ ذکرها و وردها، توقف پیش نیاید.

آغاز نماز، با «الله أکبر» است. واژه‌ی «أکبر» می‌تواند صفت مشبهه یا اسم تفضیل باشد. در این باره اختلاف نظر وجود دارد. اگر صفت مشبهه باشد، یعنی خدا متصف به کبریاست؛ و اگر اسم تفضیل باشد، نخست باید گمانی در نظر گرفته شود. اگر گمان کنیم دیگران نیز دارای کبریا هستند، کبریای خدا بزرگ‌ترین است. مانند: أحکم الحاکمین. در حقیقت حاکمی جز خداوند وجود ندارد؛ اما اگر گمان کنیم، که حاکمانی هستند، خدا أحکم الحاکمین است؛ یعنی او، حاکم واقعی‌ست؛ یا «خیر الرازقین» در حقیقت روزی‌دهنده‌یی جز خداوند وجود ندارد؛ اما اگر گمان کنیم روزی‌دهندگان دیگری هستند، خداوند بهترین روزی‌دهنده است. «الله أکبر» نیز چنین است؛ یعنی کس دیگری کبریایی ندارد، اما به فرض که چنین باشد. خدا اکبر است.

واژه‌ی کبریا در اصل از دو باب کَبُرَ یَکبُرُ /کَبِرَ یکبَرُ است. کَبُرَ یَکبُرُ برای بزرگی مادی و کَبِرَ یکبَرُ برای بزرگی سن به کار می‌رود. بزرگی به چه معناست؟ هنگامی که می‌گوییم: سنگ بزرگ است ـ چون این معانی نسبی هستند ـ به این معناست که در قیاس با قدرت و توانایی ما، بزرگ است؛ یعنی در حیطه‌ی قدرت ما نیست، که این سنگ را برداریم. پس در بزرگی، نامحدود بودن و فراتر از احاطه بودن، گمان می‌شود. پس کبریا ـ که برتر بودنِ کامل از هرگونه محدودیتی و دور بودن از هر احاطه‌یی‌ست ـ تنها، وصف خداوند است.

شیطان و ابلیس

 «أَعُوْذُ بِاْللَّهِ مِنَ اْلشَّیْطانِ اْلرَّجْیم». أَعُوْذُ: پناه می‌برم. شیطان عام است؛ و با ابلیس فرق دارد. ابلیس اسم خاص برای شیطان مشهور (رؤوس الشیاطین) است. شیطان یعنی هر موجود منحرف و بدجنس و بداخلاق و دور از راه راست که در میان جن‌ها و انسان‌ها و دیگر موجودات زندگی می‌کنند. در قرآن واژه‌ی «شیاطین» نخستین بار برای رهبران یهود ـ که توجیه‌کنندگان منافقان بودند ـ به کار رفته است:

«وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَیَاطِینِهِمْ»(بقره/۱۴)

(و چون با شیطان‌ها [و سرانِ خود] خلوت کنند.)

بنابراین، هنگامی که انسان از شیطان به خدا پناه می‌برد، به این معناست، که خداوند مزاحم‌هایی را که احتمال دارد در زمانِ قرائتِ این سوره ـ که مهم‌ترین کار است ـ سر راه‌اش بیایند، از سر راه بردارد، و دور نماید. رَجِیم به معنای رانده شده است. واژه‌ی رِجام در اصل به معنای سنگ‌ریزه‌هایی‌ست که، روی گور گذاشته می‌شود. سپس ـ در معنای عام ـ برای سنگ‌هایی که کسی را با آن‌ها می‌زنند، به کار رفت. رَجَمَهُ، یعنی او را با سنگ زد؛ و دور کرد. رَجِیم یعنی با سنگ‌زده شده و دور کرده‌شده و با شیوه‌یی پراهانت از رحمت رانده شده.

تسبیح و ارتباط آن با حمد

تسبیح از سباحت به معنای شنا کردن، گرفته شده است. در شنا کردن، حرکت تند و بی‌فراز و نشیبی وجود دارد. این فعل در باب تفعیل به کار رفته؛ و متعدی است. گویی کسی که تسبیح می‌شود، به شنا وادار می‌شود، و به سرعت از موضوعی دور می‌گردد. تسبیح خداوند، یعنی او را بی‌مکث از هر نسبت ناشایست دور کردن.

تسبیح آفریدگان برای خداوند چنین است: اگر یکی از آفریده‌های خداوند نقص داشته باشد، چون آفریده‌ی خداوند است، با زبان حال می‌گوید، که آفریننده‌ی من ناقص است؛ زیرا من که آفریده و ساخته‌ی او هستم، ناقص هستم. اغلب بر پایه ساخته شده‌ها، درباره‌ی سازندگان‌شان حکم صادر می‌شود؛ برای نمونه، اگر ضبط صوتی خوب باشد، می‌گوییم: سازنده‌اش در کار خود ماهر بوده است؛ و اگر خوب نباشد، می‌گوییم: ناشی‌ست. پس اگر آفریده‌یی در نقص بماند؛ در حالی که، استعداد رفتن از آن حالت به درجاتِ بالاتری را داشته باشد، در این صورت وجود نقص در آن آفریده به معنای نسبت دادنِ نقص به آفریننده است. پس سُبحانَ الله، یعنی دور کردنِ خداوند از نقص؛ البته محال است، که ما بتوانیم خداوند را از چیزی دور کنیم، بلکه خود آفریده از نقایص فرار می‌کند؛ زیرا این آفریده است، که نقایصِ در او جلوه‌گر می‌شود؛ و اگر آن نقایص در او باقی بماند، به معنای نسبت دادنِ نقص به آفریدگار خواهد بود.

پس هنگامی که انسان، خدا را تسبیح می‌کند، باید تا آنجا که می‌تواند، خود در مسیر تکامل حرکت کند؛ و از نقایص دور شود؛ البته چون آفریده محدود است، شاید به جایی برسد، که دیگر توانایی حرکت در تسبیح و حمد را نداشته باشد؛ ولی این حالت به معنای نسبت دادن نقص برای آفریدگار نیست؛ چون انسان بیش از آن را نمی‌تواند تحمل کند. زمانی نقص خواهد بود، که انسان هنوز تحمل رفتن به بالاتر را داشته باشد؛ اما کوتاهی کند. در این صورت گفته می‌شود: چرا پدیدآورنده، این انسان مستعد را بالاتر نبرده است؟ در این صورت است که به خداوند نسبت نقص داده می‌شود. پس معنای تسبیح آفریدگار، دور شدن آفریده از نقص خواهد بود؛ یعنی همان کاری که انسان انجام می‌دهد؛ و از نقص به سوی کمال می‌رود، خداوند را از نسبت نقص دور می‌کند. بدین سبب تسبیح بر همه‌ی موجودات عام است:

«وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ»(اسرا:۴۴)

«و هیچ چیزی نیست، مگر آن که با ستایشِ او تسبیح می‌گوید.»

یعنی تمام موجودات در جنبش‌اند؛ و موجودی نیست، که در بایستد؛ و ساکن باشد؛ البته انس و جن در بخش اختیاری‌شان، می‌ایستند، که در این بخش نسبت نقص به خود آن‌ها برمی‌گردد؛ چون خداوند به آنها اراده و اختیار داده است؛ و آنچه نشانه‌ی اقتدار و کمال او باشد، انجام شده است؛ ولی انس و جن خود نمی‌خواهند به سوی کمال حرکت کنند؛ و خداوند نیز آنان را وادار به انجام کاری نمی‌کند.

پس حرکتِ هر آفریده‌یی از نقطه‌ی نقص به نقطه‌ی کمال، تسبیح است.

زمانی که به مرتبه‌یی بالاتر از مرتبه‌ی پیشین رسید، با زبان حال می‌گوید، که آفریننده‌ی من کامل است، که این اندازه از کمال را به من بخشیده است؛ زیرا کمال ساخته شده، از کمالِ سازنده نشان دارد. و این درجه از کمال که به آن رسیده، حمد است؛ یعنی رسیدهِ وی به کمال بعدی، حمد خواهد بود؛ و این درجه نیز نسبت به درجه‌ی بالاتر، نقص است. پس در آن مرحله نیز نباید بایستد، بلکه تا می‌تواند باید به سوی کمال حرکت کند. اگر از این مرحله نیز بگذرد، حرکت وی، تسبیح است؛ و رسیدن او به مرتبه‌ی بالاتر، حمد خواهد بود. همین‌گونه تا جایی می‌رود، که در دانش خداست. پس تسبیح و حمد، حرکتِ پیوسته و همیشگی از نقص به سوی کمال است.

انسان می‌تواند در زمینه‌های گوناگون از جمله: عقیده و نگاه و شنیدن و قلب و…، تسبیح بگوید؛ برای مثال، هر روز که بیش‌تر و بیش‌تر دانش دیداری و شنیداری و قلبی به دست می‌آورد، در واقع تسبیح کرده است. تسبیح در قلب به این گونه است، که هر روز بیش‌تر از رغب و رهب جز خدا تخلیه شود؛ و رغب و رهب خدا در آن تقویت گردد. تسبیح با زبان به این گونه است، که زبان‌اش هر روز بیش‌تر به ستایش خداوند مقید شود؛ و از ذکر و قدردانی جز او و در غیر ارتباط با او رهایی یابد؛ البته قدردانی از مؤمن و ایمانداران به خدا، همان قدردانی از خداست؛ به شرطی که از روی توجه باشد؛ و هر روز بیش‌تر در راه بندگی بماند؛ پس می‌بینیم، که تسبیح و حمد، همه‌ی زندگی‌ست؛ و این تسبیحی که به زبان آورده می‌شود، بازگوکننده‌ی تسبیح اصلی‌ست، نه آن‌که همه‌ی تسبیح باشد. درست مانند حمد، که ستایش با زبان باید اصلاح در رفتار را نیز همراه داشته باشد.

تحیات

تحیات، جمع تحیه است؛ مصدر باب تفعیل؛ مانند تبصره و تجربه و دیگر مصدرهایی که بر وزن تَفعِلَه است. «تحیه» در اصل به معنای زنده‌گردانیدن است. «حیاهُ الله»، یعنی خدا او را زنده کرد. هنگامی که برای انسان به کار برده شود، یعنی انسان دیگری را تحیت کند؛ چون انسان زنده‌کننده نیست، معنای «زنده باد» را می‌رساند. حیاهُ فلان، یعنی فلان کس از خداوند خواست، او را زنده کند. چون اصطلاح زنده باد در عرف برای تعظیم و بزرگ‌داشت به کار برده شده است، معنای بزرگ‌داشت را به خود گرفته. پس تحیت به معنای تعظیم و بزرگ‌داشت است. «التحیات لله»، یعنی همه‌ی بزرگ‌داشت‌ها و همه‌ی تعظیم‌ها برای خداوند است. تعظیم‌هایی، چون: قیام، رکوع و سجود و قعود و همه‌ی تسبیح‌ها و حمدهای انجام‌شده در میان نماز، که بالاترین تحیات هستند؛ و همه‌ی ستایش‌های دیگر که روشن‌اند، همه ویژه‌ی خداوند است.

سلام و رحمت

سلام، جنبه‌ی سلبی و منفی قضیه را می‌رساند؛ یعنی رها کردن از آن‌چه ناپسندیده است؛ اما رحمت ایجابی‌ست. پس از آنکه سلام (چیزی یا کسی را) از آن‌چه که ناپسنداست، دور می‌کند، رحمت آن‌چه پسندیده و خوب است، برای‌اش جلب می‌کند. گرچه رحمت، خود به معنای به دست آوردن سود و دور کردن زیان است، هنگامی که با سلام به کار رود، تنها بعد ایجابی و درست را می‌رساند. برکات نیز برای ادامه‌ی این کار خوب (رحمت) است. برکت به معنای خیر الهی‌ست، که چون در چیزی وجود داشته باشد، به آن پایداری و دوام می‌بخشد. همان گونه که پیش‌تر گفتیم، نماز هم رحمت است؛ اما رحمتی که همراه با تعظیم باشد، یعنی شاید خداوند به کسی رحمت عطا کند، اما در سطحی نباشد، که با تعظیم همراه شود؛ برای نمونه به کسی نعمت‌های عادی بدهد؛ اما هنگامی که مرتبه‌ی امامت یا نبوت یا رسالت یا درجات بالای بهشت به کسی می‌بخشد، این رحمت همراه با تعظیم است، که به او داده؛ یا می‌دهد.

شهید و شهود و شهادت

شهادت و شهود هر دو مصدرند. شهود بر وزن فُعُول، حدوث و وقوع فعلی را می‌رساند. شهود به معنای حضور و نظارت بر چیزی‌ست؛ یعنی هم حاضر باشد؛ هم ناظر. نه این که حاضر نباشد؛ و از دور نظارت کند؛ چون شاید در دیدن اشکال پیش بیاید؛ نه این‌که حاضر باشد؛ اما ناظر نباشد؛ برای نمونه به ان چیز پشت کرده باشد؛ زیرا در هر دو صورت آگاهی کامل به دست نمی‌آید.

شهادت: آنگاه که این‌گونه آگاهی به دست آمد، انتقال این آگاهی به دیگری، شهادت (گواهی دادن) خواهد بود.

بر زبان آوردن تشهّد (اشهد أن لا إله إلا الله) در نماز بدین معناست، که حق الوهیت را طاغوت‌ها و فرمان‌رواها و فریادرس‌های ادعایی غصب کرده‌اند؛ البته این به معنای ناتوانی خداوند نیست، بلکه خداوند آنان را می‌آزماید؛ بنابراین، خداوند معتمدان خود (اولوا العلم و مؤمنان) را که پیش‌تر با شهود، آیات خداوند در جهان هستی برای‌شان تبیین شده؛ و یقین پیدا کرده‌اند، که الوهیت از آنِ خداوند است نه از آنِ کسی دیگر، به گواهی و شهادت دعوت می‌کند.

سپس به میان مردم می‌آیند؛ و در برابر غاصبان گواهی می‌دهند که ما خود شهود یافته‌ایم، و برای شما هم بیان می‌کنیم؛ و گواهی می‌دهیم که الوهیت از آنِ خداست؛ و از آنِ شما طاغوت‌ها نیست. اگر از ادعای دروغین خو (غصب الوهیت) دست نکشیدند؛ و اصلاح نشدند، روز رستاخیز گواه دیگری خواهد بود؛ و آنان (اولوا العلم و مؤمنان) در دادگاه احضار می‌شوند؛ همان گونه که کسی، زمین دیگری را غصب می‌کند؛ و ریش‌سفیدهایی می‌آیند و گواهی می‌دهند. اگر در همان جا ستیزه پایان نیافت، دعوی به دادگاه ارجاع داده می‌شود.

کسی که بار نخست گواهی می‌دهد، شاهد نامیده می‌شود. اگر او بر گواهی خود پایداری داشت؛ و زندگی‌یش در سخن و کردار، تعبیری از این گواهان بود؛ شهید است؛ یعنی پیش از آن که بمیرد، شهید نامیده می‌شود. امروزه می‌گویند: شهادت فلان کس را تسلیت می‌گوییم، یا وقتی کسی می‌میرد، می‌گویند: شهید شد؛ اما شهیدی که خداوند فرموده، پیش از مردن است. اگر پیش از مردن، شهید نباشد دیگر شهید نیست. خداوند فرموده است:

«لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ»(بقره/۱۴۳)

«تا گواه بر مردم باشید.»

مرتبط:

بیان ترتیب نماز و حالات روحی هنگام ادای نماز

هدف از اعمال و گفتار نماز چیست؟ هدف اصلی نماز خواندن چیست؟

———————————

منبع: بررسی کلی نماز و تفسیر سوره فاتحه / مؤلف: استاد ناصر سبحانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا