نامه کاک احمد از زندان به فرزندش کاک محمد ژیان
نامه کاک احمد از زندان به فرزندش کاک محمد ژیان مفتی زاده
بسم الله الرحمن الرحیم
فرزند عزیز و دلبندم، برادر دینی ارجمندم محمد ژیان گیان !
السّلام علیکم و رحمهالله و برکاته.
پارسال نصیحت نامهای برایم نوشتی که اقدامی بسیار بجا و درست بود. اگر من همیشه وضع زندگیم چنان بوده، که به هر جهتی از جهات نتوانستهام وظیفه ی پدری دلسوز را نسبت به تو ادا کنم، اکنون که این گرفتاری برایت پیش آمده ـ و من نیز فرصتی برایم فراهم شده ـ خود را موظف می دانم، لااقل به حکم «اذا حییتم بتحیّه فحیوا باحسن منها او ردوها،إناللهعلیکلشیءحسیبا.(نساءـ ۸۶.) نصیحتی برایت بنویسم،اگر نه بهتر از نصیحت صمیمانه ی تو، لااقل در حد آن.
روله گیان ! میدانم که الحمدلله، جوانی با ایمانی. و دنیا را معبری بیشنمیدانی. اما چون سن و سالت کم است، و هنوز تجربهی زیاد نداری، ممکن است قلبت کوچک باشد، و با درک و فکرت، هماهنگی کامل نکند، و خدا ناکرده، برخورد روحی و ظاهریت با این حادثه و مسائل مربوط به آن چنان باشد: که برایت بیسودگردد( در حالیکه میدانی: هر بلایی، برای مؤمن واقعی سرچشمه خیر و برکتاست). آنچه در این باره آرزو دارم برایت بگویم، زیاد است و در یک نامه نمیگنجد. پس ناچارم،آنچه را مهمتر است مینویسم:
اولین مطلبم این است که: قلبت را، بر «صبر» و «تقوای» همراه با رضا و( شکر بمعنی قدر دانی واقعی و صمیمانه) تشویق کن. مبادا وسوسههای گوناگون شیطان، نگران و پریشانت کند(آخر همیشه وسوسه ی شیطان، مایه به هم خوردن آسایش ضمیر و آرامش خاطر وگرفتار شدن به اضطراب و رنج است، برای حال و یا برای آینده ـ دور یا نزدیک). مبادا از شیطان بپذیری که: ما اخلاص داشتیم، پس این گرفتاری، دیگر چیست؟! راز حوادث «اُحُد» را در قرآن وخصوصاً دراواخر «آل عمران»، با بینایی قلبی مطالعه کن، تا دریابی که آن پیشروان نیز، به بلا احتیاج داشتهاند؛ زیرا در آنان نقایصی وجود داشته که شایسته ی رسیدن بلایشان گرداند:«اَوَ لًمّا اَصابَتکُم مُصیبه ـ قد اَصَبتَهم مِثلَیها ـ قُلتُم اَنی هذا؟! قُل: هو من عند انفسکم ان الله علی کل شیء قدیر(آل عمران 165 .) ببین که آن مجموعه نمونه امت، هم در جمعشان، و هم در قلوب و صدور افراد، اشکالاتیوجود داشته که»ابتلای صدور» و «تمحیص قلوب« برای افراد ( و لیبتلی الله ما فی صدورکم و لیمحص ما فی قلوبکم) (آل عمران 541) و تمحیص و تمییز صف برای جمع (و لیمحص الله الذین آمنوا و یمحق الکافرین) (آل عمران 121) و (ما کان الله لیذرالمؤمنین علی ما انتم علیه، حتی یمیزالخبیث من الطیب) (آل عمران179)، لازم بوده است (دیگر حتماً خودت جواب این مساله را میدانی که: از یک جهت، ایرادهای خودمان است که نتایج تلخ بار میآورد. و از طرف دیگر رحمت الهی است که وعده ی « لنبلونکم بشی ء من الخوف و الجوع و نقص… (بقره 155) را میدهد ـ که این بلاها همان نتایج تلخ ایرادهای خودمان است ـ. دقت کن! همان جا که میفرماید: «هو من عند انفسکم«، به دنبال آن می افزاید: «ان الله علی کل شی قدیر». با این حساب بدیهی است که ماـ علیرغم گمان اخلاصمان ـ تا چه اندازه به ناخالصیهای فردی و جمعی و به گناههای درونی و بیرونی (خصوصاً درونی)، آلوده هستیم، و چه اندازه به ابتلاء وتمحیص نیاز داریم. (یادت هست که در دوران قیام تا مدتی پس از انقلاب، اضافه بر شلوغیهای طبیعی و ساختگی، چه زیاد بودند کسانی که با «انتظارهایی!»، اطرافمان را پر کرده بودند؟ اما وقتی متوجه شدند که: نه، در برنامهی ما، از درست کردن دم و دستگاه و جاه و جلال خبری نیست، کم کم پراکنده شدند؟ بی تردید هنوز هم، نمونهها و حالتهای نامطلوب دیگر، هم در جمع طرفداران مکتب قرآن، و هم در قلوب افراد، وجود دارد، که شایدـ به امید خداـ با این بلاها برکنار یا برطرف شوند).
مطلب دوم این است که: برای سبک شدن شدائد، اولاً مرگ و قیامت را حاضر و نزدیک ببین. و ثانیاً نمونههای فراوان از زندگی عزیزان بزرگوار گذشته، و از زندگی میلیاردها مردم مستضعف سراسر دنیا در گذشته و حال را در نظرت مجسم کن، تا بجای تأثر منفی، احساس مسؤولیت نسبت به بشریتی که با محروم کردنش از وسیله ی سعادتش، یعنی دین خدا، انواع بدبختیها را به او میچشانند، افزوده گردد (از این وقعیت حسرت آور، گذشته، میتوانی جریانات اثنای بعضی برنامههای مطلوب و مطبوع را هم، از قبیل سفرها و صحراها و شکارها و…به یاد آوری، که یک یک کارها و مسایل روزمره ی زندگی، با صورتهایی واقعاً نامطلوب، انجام میشوند. اما چون این جزئیات، لازمه ی اصل برنامه هستند، به آسانی پذیرفته میشوند، پس برای ما رضای خدا ـ اگر دارای دلهایی زنده هستیم ـ و بهشت، اگر به آسایش و خوشی توجه داریم، باید از آن برنامهها، مطلوبتر و مطوعتر باشد). جایت گرم و هوایش نامطبوع است؟ زندگی کشاورزان و کارگران بیبانهای سوزان، و کارگران کارخانهها و معادن را بیادآر. آب، گرم است؟ مردم مناطق گرمسیری را بیاد آر، که از آب گرم و بد طعم وبوگند چاهها وانبارها هم نمیتوانند تا اندازه اشتهایشان بخورند. (دیگر چه بگویم که عاطفهای نیرومند و شفاف هرگاه آبهای اکثر جاهای حجاز را بیاد آورد که عزیزترین عزیزانمان، از آن نوشیدهاند، ممکن است اشتهایآب یخچالها، از سرش برود). فرصت برای نظافت خود ولباس و وسایل کم است؟ اولاً وضع همان مردم مناطق کم آب را بیاد آر که در حد آشامیدن دلبخواه هم، آب ندارند چه برسد به نظافت کامل. حتماً وضع آن منطقه ی کردستان را شنیدهای که سگهایشان «کاسه لیس» هستند! و لالد وضع همان چند ده با یک انگشت آب را هم به یاد داری که بمناسبت برنامه «مهلا جهژنی« یا «مهلا رهمهزانی» خودم در کرستان عراق، تعریف کردهام، (مواظب باش حالت ضمیرت چنان باشد که: به جای تأثر منفی، صمیمانه خدا را شکر گویی و قدر دارنی. زیرا می دانی که هر بلایی برای یک بنده مومن، ممکن است مایه ی خیرهای فراوان گردد: «فعسی أن تکرهوا شیئاً، و یجعل الله فیه خیراً کثیراً».( بی محبّتی و تحقیر میبینی؟ محرومان و مستضعفان معنوی ( و مادی) تمام عالم را ببین. به علاوه تو بکوش که نیّات و احوال و افعال و اقوالت، مورد قبول خدا باشد، دیگر وقتی در نزد خالق، محبوب و مکرم هستی، بی محبتی و اهانت خلق، چه اهمیتی دارد؟ و متوجه باش که: اگر آمال روحت هم، خدا ناکرده، مادی باشد(مانند حب قدرت و احترام و شهرت و محبوبیّت، وعلاقه به انتقامجویی و…، که اینها هر چند از امور معنوی(البته منفی)هستند ولی از جهت ارتباط مستقیمشان با نفس و از جهت «دنیائی بودن»شان، از امور مادی به حساب میآیند، در آن وقت است که از بی مهری و توهین خلق رنج میبری. وإلا هر اندازه ازاین آمال شرکآلود، آزاد شوی، به همان اندازه هم، کیفیّتِ قضاوت، و یا برخورد مردم، برایت بیاهمیت میشود. بحثی را که با عنوان «رضایت خدا، و سعادت خلق، نه رضایت خلق» داشتیم، بیاد آر(البته این هست که: اگر برخورد منفی از طرف برادر باشد، تلخ است. امّا این، یک امر عارضی است ـ که خدای ارحم الرّاحمین به قدرت خودش اصلاح فرمایدـ). امّا در مورد خوراک، فکر نمیکنم شخص تو، نگرانیی داشته باشی. زیرا به هر حال، خوراک زندان، از خوراک خانه خودت و پدرت که بدتر نیست! اگر سایر برادران ناراضی باشند، دلداریشان ده. و هم خودت و هم سایرین، زندگی سه ساله پیشوای محبوبمان وهمه ی پیشروترین پیشتازان اسلام را در شعب ابیطالب بیاد آورید. اگر هم در انفرادی هستی، بدان که: این بستگی به روحیه ی خودت دارد که حالت تنهایی را فرصتی طلایی، یا وضعی رنج آورشناسی. حالت با عظمت عارفان صادق را در کلبههای واقعاً تنگ و تاریک تنهایی، بیاد آر. البته معنی این سخن، آن نیست، که انزوا طلبی برای همیشه را پسندیده بدانی. زیرا فرار از مردم غالبا مساوی فرار از مهمترین تکالیف بزرگ و کوچک دینی است. اما بین اغتنام تنهایی و اهتمام به هدایت خلق، و همراهی با آنان در عبادات و غیره، حدی مطلوب به تناسب حالت روحی و نیاز پرورشی گوناگون هر فرد، وجود دارد: که مطلب اصلی، شناختن آن حد، و اهمیت دادن به آن است. و به هر حال این فرصتهای تنهایی کهگاهی پیش میآید، هر فردی، در هر حدی اگر علاقمند به پرورش قلب خود، و سلطه بر بعضیآمل نفس امّاره و وسوسههای شیطانی باشد، میتواند از آن بهره گیرد.
این تذکراتی که در مطلب دوم بود، مسائل ثانوی ـ با تفاوت درجه ـ هستند وإلا ـ روله گیانهکهم !ـ اگر مطلب اصلیت، رضای خدا باشد، خود بخود همه چیز آسان است. مطلب سوم این است که: ما بین وضع زندان در گذشته و حال، تفاوتی هست: که اگر بر احوال قلب، و حتی بر فکر، مراقبت نشود، ممکن است وضع فعلی، با وجود نامطلوب بودن برای هر مسمان ـ یا شاید: به همین جهت ـ موجب گرفتاریی خطرناک به نوعی شرک کشنده گردد. سابقاً در زندان سرو کارت به کسانی میافتاد که غالباً فکر و خوی مادی داشتند و هر چیزی را که رنگ و بوی مسلمانی داشت، حقیر نگاه میکردند (مگر افرادی در سطح بسیار پایین که در فساد و بد مستیهای بالاها، شرکت نیافته بودند). بنابراین، وسوسه ی شیطان، یا غریزه ی حبّ نفس، نمیتوانستند وسوسهات کنند که: نماز بخوان. روزه بگیر. قرآن بخوان و…»، تا در چشم طرف حسابها، احترام یابی(البته، وقتی می رفتی زندان عمومی، دریچه این وسوسه باز میشد. زیرا در آنجا ـ صرفنظر از ماتریالیستها، که طبعاً قضاوت و حب و بغض آنها اهمیی ندارد ـ مردمی مسلمان ارجمند زندگی می کردند که برایت ارزش داشتند). اما اکنون اکثریت بسیار عمده آنها که در برابرت جبهه گرفتهاند(شاید هم آنان گمان کنند که ما در برابر آنها جبهه گرفتهایم)، مسلمانانی با تقوی و جوانانی دلپاک هستند که از عبادت لذّت میبرند، و هر چند در بعضی از مسایل مسلمانی، با تو اختلاف داشته باشند، در اساس مسلمانی و علاقه به خداپرستی، با تو برادرند و، غل و غشی در اعماق قلب ندارند (اگر هم این حادثه را در نظر میگیری، اولاً اکثریت عمده ی طرف، سوء نیّتی ندارند، و ثانیاً شاید خدای توانا، همین ماجراها را، وسیله هدایت یا سعادتی برای هر دو طرف سازد. و شاید پیش آمدن این جریان به دنبال حملههای احزاب غیر اسلامی، سران حکومت را هم متوجه خطر اصلی وسوسهها و اختلاف افکنیها گرداند). الغرض ذات همین وحدت دینی و هماهنگی عاطفی ممکن است منفذی شود برای ورود وسوسه به قلب. (تفاوت خواهش نفس و وسوسه را می دانی؛ آن، مانند حالت است و جریان؛ و این مانند جرقه و تکان. و اگر مومنی حالت فرمانروایی نفسش در مسالهای ضعیف شد (نه اینکه از بین برود، که دیگر، «اطمینان« و آرامش کامل حاصل میشود)، آن وقت خواهشهای نفسانی هم، مانند القاءات شیطانی، حالت وسوسه را مییابد). به امید خدا، آنقدر قوی هستی که در اینچنین مسائلی، خصلت فرمانروایی (امار بودن) را از نفس گرفته باشی. و اگر هم آنقدر قوی باشی که دراین هوسهای مشرکانه، نفس را کاملاً: سرکوب کرده باشی، اطمینان نفس برایت حاصل شده باشد ( و به امید خدا چنین هستی)، باز بسیار امکان دارد: قبل از شروع عبادت، یا در اثنای آن و یا پس از اتمام آن (که ما بین این سه صورت، و طریق چارهشان تفاوتهایی هست: که توضیح آن، وقتگیر است)، آثاری ضعیف یا قوی از همان تکانهای وسوسه شیطانی بر قلبت وارد شود. فعلاً در این باره همین اندازه تدکر را کافی می دانم که: مبادا اجازه دهی این تکانها جا در دل پیدا کنند. برخورد تحقیر آمیز و نگاه پر تنفرت نسبت به آنها، بسیار سریع و شدید باشد. دقت کن که خوب مواظب هم حالت بروز وسوسه، و هم نحوه عکسالعمل باشی. مبادا توجیههای شیطانی، یا آمال متفاوت نفسانی (که به طور غیر مستقیم میتوانند با همان موضوع ارتباط یابند)، نسبت به قضیه، بی اعتنایت گرداند.(مثلا: جلب محبّت مسوولان امور و سایرین به وسیله عبادت، ممکن است وسیلهای گردد برای جلب فلان خیر و فلان خیر، و یا دفع فلان شر و فلان شر. نسبت بخود، و یا دیگران (!)، و امثال این فریبکاریها). متوجه باش که: اولاً: اگر خدا بخواهد قادر است، نتیجه ی این «ناخالصی« را معکوس گرداند و قلب آن کسانی را که شریک عبادت شدهاند، پر از تنفّر گرداند. ثانیاً: راهی خدا پسند را برای بیدار شدن محبت و زنده شدن عواطف برادری پیدا کن، نه اینکه به گناه آنهم: «شرک» توسل جویی! ثالثاً: همان خدای مقلّب القلوب، اگر بخواهد (و طبعاً فقط اوست که می داند خیر ما ودیگران در چیست) میتواند دل طرف حسابهایت را بدون تلاش تو (اما البته تو در هر حال، باید ملتزم باشی به آنچه خدا پسند است)، به محبّت آورد. رابعاً: از کجا میانی که آنچه تو از پیدا شدن آن محبّت میخواهی (مانند: احترام، فرصت دادن، جای خوب و مطبوع، و حتیآزادی)، برایت سعادت میآورد؟ کجا مطبوع و خوش بودن مساوی با سعادت و خیر است؟ آخر، «عسی ان تحبّوا شیئاً و هو شرّ لکم«. خامساً: چگونه اطمینان داری که اصلاً پیدا شدن محبّت، منتهی به آن آمال، و از جمله: آزادی میشود؟ امیدوارم ماجرای برخورد حضرت یوسف ـ ع ـ با خواب دو جوان، و دنباله ماجرای آن زندانرا ـ که 8 ـ ۹ ـ ساله بودی برایت تعریف کردم ـ فراموش نکرده باشی. و سادساً: گیرم همه احتمالات، طبق حساب درآمد، فردا با آن نماز و عبادت «پوچهل» چه میکنی؟
روله گیانهکهم! دهخیلت بم. «لا تشرک بالله، ان شرک لظلم عظیم». نه ظلم به تنها خودت بلکه به تناسب مقدار اثرت ـ بدانی یا نه، و کم یا زیاد، و امروز یا فرداـ به خودت و به دیگرانهم. حداقل ضرر متعدی چنین شرکی، آلوده شدن مجموعه هممسیران؛ و بعد هم، آسیب پذیری و استحقاق رسیدن بلا است(مسأله ی «تمحیص» را بیاد آر). و پناه بر خدااز دیگر ضررهای بی شمار آن! و راستی که: شرک، ظلمی بزرگ است. از همه ی اینها گذشته، اساساً چرا از زندان و شدائد آن، بی طاقت شوی؟ تو که می دانی ـ قبلاً هم اشاره کردیم ـ: حساب خیر و شر، همیشه موافق حساب ما نیست (خصوصاً در مسایل معنوی انسانی،از قبیل همین گرفتاری). و می دانی که در دعاها، تعیین صورتهای مشخص، چه اندازه جاهلانه است مگر صورتهایی عام ومعلوم النّهایه مانند دعاهای امان از فلان شرک و فلان معصیت و فلان «شر» ویا حصول اطمینان نفس و تقوی و اخلاص در فلان قضیه و امثال اینها برای خودت و غیر خودت؛ و یا دعا برای بعضی صورتهای جزئی که منتهی شدن آنها به خیر دنیا و آخرت، و یا به شر دنیا و آخرت، معلوم باشد. دعای عاقلانه و مطمئن، معمولاً آن است که عام و جهت و نهایت روشن باشد. سرمشق و نمونه هر دو مانند همه ی دعاهای قرآن، و یا دعاهای مأثور و مسلّم در سنت است؛ ـ اما با درک اینکه: چهکسی، در چه شرایطی، صلاحیت چه دعایی را دارد. زیرا دعای بدون اهلیت و تعهد، پر رویی و بی ادبی است ـ؛
مطلب چهارم اینکه: «لا یجرمنّکم شنان قوم علی ان لا تعدلوا….» مواظب ظاهر و باطنت باش، که به دلیل پیش آمدن این گرفتاری، ظاهرت، با اخلاق غیر اسلامی مانند بی احترامی یا بی محبّتی به کسانیکه ظاهراً در مقابلت هستند، اما ـ همانطور که بارها شنیدهای ـ در نیّت و ایمان، برادرانت هستند، آلوده نشود، و بر باطنت نیز، زیغ تنفّر و انتامجویی ـ که از خصال مادّی هستند ـ و یا آرزوهای کور و کر، مسلط نگردد. خصوصاً در اوقات دعا، مواظب احساساتت باش چیزی از خدا نخواهی که اگر قبول کند، نتیجهاش پشیمانی، و سلطه دشمنان دور و نزدیک، و ضعف و آزار و رنج بیشترمسلمانان ـ همه مسلمانان ـ باشد. (واقعاً، این واقعیت نه تنها در تکالیف عملی، بلکه در عالم درون نیز، انسان را دچار تعارض و سر گیجه میکند که: از طرفی، دشمنان دور و نزدیک، در کمین انقلابی هستند، که همه ی مسلمانان، به آن دل بسته بودند. و انقلاب هم موجودیتی که برایش مانده، به وجود عداهی بسته است که غالباً در خلاف جهت مصلحت آن، کار میکنند! و راستی پناه بر خدا). حتماً توضیحهائی مفصل در این زمینه شنیدهای.
چاوهکهمی! دلت نیرومند و آرام باشد، و از خدا بخواه این گرفتاری را مایه سعادت و هدایت همه گرداند، و با آن، هم از گناهانمان در گذرد، و هم آثار و زنگهای گناهانمان را از قلبمان بزداید. خدای متعال یار و مدد کارت بادا.
حهمهژیان گیان ! در پایان این نامه نسبتاً طولانی، می خواهم توجهت را به خطرناکترین حالت از «انحراف فطرت» جلب کنم، انحرافی که اساس همه ی بدبختیهای فردی و اجتماعی بشر است، و همه با تفاوت درجات، گرفتار آن میشوند، در اواخر سوره عنکبوت جلوهای از این انحراف، به این عبارت بیان شده که: «فإذا رکبوا فی الفلک، دعوالله مخلصین له الدّین، فلمّا نجّاهم الی البرّاذا هم یشرکون!». میبینی که: بعضی فطرت منحرف، گاهی در حالات فوقالعاده، به حالت سلامت خود بر میگردد. اماوقتی آن حالت فوقالعاده از بین رفت، باز به انحراف دچار میشود.
جا روله گیان! پیش آمدن این گرفتاری، ممکن است سلامت فطرت را باز گرداند، و دعاهایمان، و نیز توجّهمان به خطاهایمان خیلی جدّی و با «تمام وجود» باشد. و این خیری عظیم است. امّا آنچه مهم است این است که: در تفاوت عمیقی که احوال روحی در این زمان، با شرایط عادی دارد، خوب دقت کن، که به امید خدا، بعداً هم بتوانی با تمام «فکر»و «قلب« به یاد خدا باشی. تفسیر آیه و تتمه ی آن، برای بیشتر موثر شدن مسأله بسیار کمک میکند. اکنون نمیخواهم نامه از اندازه خیلی طولانیتر گردد.
به خدایت میسپارم، و توفیق روز افزونت را در کسب رضای خدا ـ در تمام نیّات و احوال و اعمال و اقوال ـ آرزو میکنم.
در مورد آخرین بحث نامه این توضیح را اضافه کنم که: «نسیان پس از نجات» به دلیل احساس رفع خطر است. ولی این احساس بسیار نادرست است، زیرا، اولاً خطرناکترین خطر، پذیرفتن تمایلات «نفس اماره« و «وسوسه شیطان« است، که هیچ گونه خطری وجود ندارد که به اندازه این، زیانبار و تباهگر باشد. چون آخرین حدّ ضرر هرگونه خطری دیگر، از دست دادن جان است، در صورتی که ضرر پیروی از نفس و شیطان خراب شدن آخرت است، و میدانی که جان را بالأخره باید از دست داد، و بعد هم، عمر و متاع دنیا در برابر آخرت هیچ است ( واتفاقاً در حالات فوقالعاده ـ که فطرت سلامت خود را باز مییابد ـ به طور عادی، خطر تبعیّت از نفس و شیطان بسیار ضعیف است. دلیلش را حتما میدانی).و ثانیاً وجود و پیش آمدن خطر، محدود به فلان وضع و شرایط نیست، و در هر لحظه خدا میتواند خطرهای بسیار سهمناکتر از این جریان را هم، برای هر یک از ما پیش آورد. بنابراین آن فراموشی پس از نجات، واقعاً نفهمی و بی شعوری است.
روله گیانهکهم ! قابل توصیف نیست (البته بطور دقیق و رسا)که تفاوت این حالت با حالت عادی چگونه است. هر چه هست، متوجه حالت حالایت در وقت نماز و دعا و… باش و کیفیت آنرا درک کن و بکوش که بعداً هم حتیالمقدور، این حالت را داشته باشی. خدا همهمان را از لذّت عبادت واقعی و ازنعمت اخلاص، برخوردار گرداند. آمین.
روله گیان ! حتماً، در مواقع گرانقدری که برایت پیش میآید، برای مادرت هم، دعای مغفرت ورحمت کن. زیرا او ـ به خلاف من ـ واقعاً برایت زحمت میکشید. به علاوه ، از نبودن وسایل خدمت و نوازشت هم، واقعاً رنج میبرد. (حتماً داستان یک دانه سیب را ـ اگر بیاد نداشته باشی ـ شنیدهای).
دیگر خدا نگهدار همه ـ پدر بی کفایت اما دلسوزت: احمـد
منبع : پایگاه اطلاع رسانی مکتب قرآن کردستان
baraye agahy az mahiate kasani ke bedoroogh khod ra be kak ahmad va tnha farzandash kak mohammad jian nesbat midahand , be nameye kak mohammad jian be tarikhe 1/5/86 moraje, e konid.