حركات و احزاب

چرا کاک احمد از کار و فعالیت سیاسی منع می کرد؟!

چرا کاک احمد از کار و فعالیت سیاسی منع می کرد؟!

نویسنده:  کاک احمد مفتی زاده

کار سیاسی تقوای بی حدّ بزرگتر از تقوایی که برای کار کردن معمولی لازم است می طلبد

… مردم بیشتر متوجه و بیدار شوند. از دین خدا استقبال آورند، از آن نور و خیر و برکتی که خداوند برایشان روانه کرده بیشتر بهره مند گردند. و نیز بتوانم افرادی را در میان آن کسانی که به طرف نور الهی می­آیند، بهتر پرورش دهم؛ تا امکان خدمت بیشتر باشد، چون یک شخص به تنهایی کمتر می تواند منشأ خدمت باشد صرفنظر از اینکه مسلّماً به یک شخص، عمر جاودانگی داده نخواهد شد! و وقتی من از این دنیا رفتم، باشند که بتوانند آن طریقه و مسلک را ادامه دهند. به علت آنکه اسلام و نسخه ی اولی حرکت اسلامی (که حیات مبارک رسول – صلوات و سلام و رحمت و برکات خدا بر خودش و تمامی محبوبانش – می باشد) مقداری فهم و آگاهی پیدا کرده بودم ، متوجه شدم که چگونه مسایل گوناگون در آن دوران مبارک روی داده و مورد اجرا قرار گرفته و به این نتیجه می­رسیدم که برخی از احکام و دستورات و قوانین در یک برهه از زمان به قوع پیوسته و برخی در برهه ای دیگر از زمان.

یکی از آن مسایلی که بسیار مهم بود، کار سیاسی است. چیزی که حکومت ها یا احزاب و گروه حکومت طلب – که دوست دازند سلطه و قدرت را در اختیار گیرند – آن را انجام می دهند. البته این امر (کار سیاسی) بخشی از مسایل تکلیفی است که خیلی به عقب میافتد. سال های فراوان و متعدد باید فعالیت شود تا اینکه زمان و موقع آن فرا رسد که کار سیاسی، آغاز گردد. دلیل این مطلب زیاد است، در میان آن اشعاری که به خدمتتان رسیده، در این مورد بحث های فراوان وجود دارد. ساده ترین و صمیمانه ترین و برادرانه ترین دلیلش آن که کار سیاسی تقوای بی حدّ بزرگتر از تقوایی برای کار کردن معمولی و درس خواندن و اداره کردن لازم است، می­طلبد.

به حقیقت اگر کسی کار سیاسی انجام دهد و در ایمان و تقوا استحکام نداشته باشد، امکان زیاد هست که از راه خدا انحراف پیدا کند و به دروغ گویی و حیله نادرست برخورد کردن با مردم، مبتلا گردد! به (سراسر) جهان نظری بیندازید متوجه می­شویدد که (وضع بشر) چنین است. علّت آن است که استحکام ایمانی و تقوا پیدا نکرده اند. در نسخه ی اول پیامبر اسلام (ص) که عالیترین راهنمای انسان سازی است، صدیق اتقی (ابوبکر صدیق) را پرورش می کند و همچنین ده ها فرد نزدیک به او و صدها و هزاران پایین تر از او.

آنگاه از طرف خدا به او اجازه ی کار سیاسی داده می شود؛ زیرا دیگر امثال ابوبکر که قدرت و سلطه و سرمایه ی فراوان داشته اند و در راه خدا فدا کرده اند، اگر فردا مال و قدرت و مکنتی در اختیارشان قرار گرفت، نگرانی در آن نیست که از راه بی تقوایی گام بردارند. زیرا به وسیله ی تربیت و پرورش چنان استادی (تا ابد، صلوات و برکات خدا بر او ببارد) دیگر بنیه ی تقوایشان استحکام پیدا کرده است.

پس برادران محبوبم! ذکر همین یک جهت کافی است و نیازی به ذکر بقیه ی جهات نیست.

البته (این مطلب را هم اضافه کنم که) آیا من به خود اطمینان و اعتماد دارم که وارد کار سیاسی شوم – شخص خودم منظورم هست که پیر شده ام و تجربه ی زیادی کسب کرده ام – مطمئن نیستم!

یاران محبوبم! ممکن است در عمر (زندگی) من آن قدر تجربه داشته باشی که «من نمی­ترسم». منظورم ترسوی بیکاره است. نمی گویم اصلاً خوف و هراس ندارم و لیکن آنقدر بیکاره و ضعیف و بیچاره نیستم که به خاطر تهدید یا خشنودی خلق از راه خالق، خارج و منحرف شوم. سوگند به خدا و سپاس و حمد برای او، آن قدر ترسو نیستم.

این که می­گویم از این به بعد در کار سیاسی دخالت نمی­کنم نه به خاطر این حکومت است و نه حکومت دیگر و نه به خاطر هیچ ملاحظه ی دنیایی.

مسایل ارزشمند فراوانی وجود دارند که مربوط به امت می باشند آن ها هم در درجه ی دوم قرار گرفته اند.

قبل از هر چیز باید به خودمان توجه کنیم. هنوز خودمان شایستگی و صلاحیت پیدا نکرده ایم.

برادران و خواهران هنوز خودمان در دوره ی دبستان به سر می بریم. دبستان پرورش است؛ همانا سیزده سال دوران مکه و یک سال دوران مدینه است و مجموعاً این چهارده سال، زمان کار سیاسی نیست. البته بعضی چیزها پیش می­آید که سیاسی است، یا به عبارت دیگر بحث سیاسی –اساساً – معلوم و پیدا است که از کار سیاسی جدا است. هر کسی به تناسب صلاحیت و امکاناتش این قضیه (بحث سیاسی) برایش مطرح است. اکنون من شایستگی کار سیاسی ندارم. باز خود را موظف می­دانم در برخی بحث­های سیاسی وارد شوم. البته بحث آسان است. آن چیزی که سنگینی می­کند، عمل سیاسی است و این است که انسان را خفه می کند! بحث سیاسی، چندان مشکل نیست! و پیدا است که برای همه یکسان و به یک درجه نیست.

 

 به خدا سوگند، برای باتجربه ترین و آگاه ترین شما بحث سیاسی را هم مشروع نمی­دانم.

این بار ممکن است در درون گرفتار احساسات شوید و نسبت به دشمنتان راه بی تقوایی را پیش گیرید. نباید به این خصلت مبتلا شوید. وقتی که تو هنوز نتوانسته ای بر احساسات و عواطف خودت چیره شوی، بیایی بحث سیاسی کنی؟! طبیعت و سرشت سیاسی همین است که تحریکت کند و همانند یک اسب سرکش زمام را از دستت برباید و خارج کند.

اگر مختصری «گروگال» بحث سیاسی را برای خودم جایز و روا می دانم برای سایر برادران و خواهرانم جایز نمی دانم؛ زیرا صدمه می­بینند.

این بار، توضیح را مفصل گفتم. گر چه با توجه به اهمیت مطلب مفصّل نیست! زیرا جای بحث بی اندازه فراوان است.

البته این بار نسبت به آنچه در دفعات دیگر نوشته و گفته ام، مفصل تر بود. امیدوارم که تمامی هم مسیرانم – چه آشنا و چه غیر آشنا، چه نزدیک و چه دور – این مطلب را بشنوند و آن را بپذیرند و راه حذر را پیش گیرند و درون خود را به وسیله ی ایمان آباد سازند تا اینکه بتوانند از راه ایمان منحرف نشوند و در حدّ وسعشان نه فقط از کار سیاسی، بلکه از بحث سیاسی نیز پرهیز نمایند. بحث سیاسی آن است که منجر به برخورد و درگیری با مخالفان سیاسی و با گروه و احزاب مختلف و با این حکومت و آن حکومت گردد. البته حوادث و جریاناتی روی می دهد و مورد حکایت و بازگو کردن واقع می شود این یک مطلب جداگانه است؛ مثلاً می­گویند فلان قضیه صورت گرفت یا فلان روزنامه چنین نوشت.

 

در این میان، آنچه که مهم است آن است که نباید مسأله برخورد و دسته بندی در برابر یکدیگر – نه عمل و نه به گفتار – بوجود آورند تا اینکه از جاده تقوی منحرف نشوند و دچار لغزش نگردند و نیز تا اینکه باطنتان در حالتی قرار نگیرد که عواطف و قهر و کینه بر ایمانتان غالب و چیره شود – پناه به خدا از قلبی که کینه و خشم در آن جای گیرد و استقرار یابد.

 

(کینه و خشم جدا از هم هستند. آری اگر عمل زشت انجام گیرد انسان مؤمن باید نسبت به آن خشمگین باشد، اما اگر کینه نسبت به یک انسان در دلی جای گیرد – پناه به خدا – قلب و درون را آلوده و تباه می کند!) به شما می گویم خداوند آگاه و خبیر است، نسبت به آن کسانی (که طبعاً آشکار است به خاطر ارتکاب هیچ جرم و گناهی و دزدی و فسق و فجوری نبوده) که ده سال است مرا در زندان نگه داشته اند و نیز نسبت به کسانی از احزاب و گروه ها که عزیزان و محبوبان بسیار محبوبم را شکنجه کش کرده اند و نسبت به آن کسانی که چهل نفر از نزدیکترین رفقایم را در نزدیکی شهر سنندج در راه «صه لواتاوا» زنده به گور کردند (نسبت به هیچ کدام از آنان) در دل کینه ندارم.

خداوند خبیر و آگاه است به اندازه ای که برای عزیزان و خودم آرزوی ایمان و فضیلت و فرجام نیک می نمایم، برای آنان نیز آن آرزوها را در دل دارم.

خداوند از قلبم آگاه است. گیانه کانم! شما نیز همین طور باشید. اولین ضرر و زیانی که به وسیله ی کینه به انسان می رسد متوجه درون خودش می شود! اساساً معلوم نیست که برای دیگران زیانی در بر داشته باشد. اگر من کینه ی فلان شخص را در دل گرفتم، معلوم نیست که برای دنیای او و در صورتی که به امید خدا عاقبت به خیر باشد، برای آخرتش نیز به اندازه یک مو زیان در بر داشته باشد. لیکن قبل از هر چیز قلب خودم است که سیاه و آلوده می گردد. (در اینجا یکی از مخاطبین خطاب به کاک احمد می گوید: قربان! من بدم) نه! به امید خدا، نباید این طور باشد. این خشم است نه کینه. به عرض رساندم که خشم از بدی اشکال ندارد، بلکه لازم است. اما نباید نسبت به کسی که کینه را در دل گیری، یعنی طوری که آرزوی خوشبخت و سعادتمند شود. (باز سخن آن مخاطب: هر روز دروغ می گویند و من از آن دروغ عاجز و ناراحتم) کاکه بابا علی گیان! آن را در گوشه ای کوچک از قلبت قرار بده! اما بیشتر قلبت آن طور باشد که دعا کنی و از خدا بخواهی که سعادتمندشان سازد. آخر کاکه بابا علی گیان! عموی عزیزم! برادر بزرگوارم! محبوبم! نور چشمم! تو فکر کن آیا به خاطر خودمان است که کسی را دوست داریم یا نسبت به کسی کینه می­ورزیم؟!

به خدا سوگند اگر این طور باشد متحمل ضرر می­شویم. اما اگر حبّ و بغضمان به خاطر خدا و دین و بندگانش باشد – نور چشمم! – چقدر لذتبخش است. فلان آقا که از مقامات حکومتی یا فلان آقا که از سران گروه و حزبی می­باشد، بیاید و برای خدمت به دین و بندگان خدا، بیشتر از من و تو وارد فعالیت شود. آخر چه چیز از این لذتبخش تر است؟ (آیا این طور نیست؟) شما را به خدا سوگند، بیاییم آرزو کنیم نه تنها آرزو، بلکه دعا کنیم و از صمیم قلب از خدا بخواهیم و از ته دل خوشحال باشیم که فلانی نسبت به دین و بندگان خدا از من و تو، خدمتگزاری بهتر گردد.

خداوندا ! از تو می خواهیم که ما هم خوب باشیم و می توانیم خوب باشیم اما به صورت تدریجی.

عرض می شود انتظار و توقع آن را ندارم که انسان یک دفعه و زود به همه ی خیرات و کمالات برسد. همیشه این مطلب را گفته ام؛ اما مهم آن است که در مسیر خیر و کمال باشیم، انشاالله. به قلب خود آن را بفهمانیم که گر چه نسبت به شرّ و بدی خشمگین باشیم، اما آرزو کنیم که بدان هم خوب باشند و در مسیر تقوی و فضیلت قرار گیرند نه اینکه نسبت به آنان کینه در دل خود جای دهیم و آرزو کنیم که برای همیشه بدبخت و رسوا باشند!

 

اکنون مطلب دوم در ارتباط با کار سیاسی و نیز بحث سیاسی

اولاً کار سیاسی نه برای من و نه برای هیچ کدام از ما جایز نیست و بحث سیاسی هم فوق العاده کم پیش می­آید که جایز باشد خود را با آن قاطی کنیم. پس حذر کنید تا اینکه به امید خدای متعال به حالتی دربیاییم که اگر نه فقط حکومت ایران بلکه حکومت جهان را در دست ما قرار دادند، از خود مطمئن باشیم که یک ریال خیانت نمی­کنیم و یک کلمه نادرست نسبت به یکی از بندگان خدا از زبان ما جاری نمی­شود و اگر فلانی که ناشناخته است رویم تفی انداخت و گفت رویت سیاه ، اولین وظیفه ام آن است که او را حلال کنم و یا مقابله به مثل کنم و بگویم تف روی خودت و روی خودت سیاه. هرگاه به آن مقام و مرتبه رسیدم آنگاه جایز است که وارد بحث و کار سیاسی شوم. من اکنون از خود مطمئن نیستم که اگر قدرت را به دست آوردم و میلیاردها پول مردم در اختیارم قرار گرفت از این ها سوء استفاده به عمل نیاورم و به عیاشی و خوشگذرانی مبتلا نشوم و اگر یارو به من سیلی زد، در مقابل به او مشتی نزنم! با این حال فاقد صلاحیت و شایستگیم و اگر اقدام به چنین کارهایی کنم، خود را بدبخت می سازم. « یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْیُکُمْ عَلَى أَنفُسِکُم ». بلی در ظاهر تو هزاران خانواده ی مستضعف و فقیر و تهی دست را مورد ظلم قرار می دهی، اما متوجه باش ظلمی که متوجه مردم می گردد چیزی نیست. عمده ترین ضرر و زیان این ظلم متوجه خودت می شود. خیلی دوست داشتم زمانی فرا رسد که به صورت مفصل این جمله ی قرآنی را تفسیر کنم. ساده ترین تفسیر آن است که: ای بدبخت! وقتی که مرتکب ظلمی می شوی، حتی حیوانات رویت تف می اندازند و لگد کوبت می کنند و آن قدر پست و کوچک می شوی که این وضع هنوز برایت کم و اندک باشد! در حالی که شما برای آن آفریده شده ای که ملائکه خدا از تو سجده برند و بر خاک بیفتند. بعد از آن بیایی خواب و خیالی را برای خودت خوش و لذیذ سازی!! علی رغم آنکه خوش و لذیذ نیست. البته این هم تفسیری دارد. به خدا سوگند، ظالمان در راحتی و خوشی به سر نمی برند. تصور کنید که این طور هستند، وضع دورنیشان بی حدّ از مظلومین تلخ تر و پریشان تر است. خوشی و ناخوشی ظاهری است. این هم تفسیری فراوان می خواهد و این وضع ظاهری چیزی نیست! بلکه ساختگی است. خوشی و ناخوشی به باطن و درون است. از خداوند می خواهم که توفیقم دهد تا بتوانم آن را کاملاً توضیح دهم. ظالمان قلبشان آرام نیست (‏ وَلَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَى دُونَ الْعَذَابِ الْأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ ‏: ‏ ما قطعاً عذاب نزدیک‌تر ( دنیا ) را پیش از عذاب بزرگ‌تر ( آخرت ) بدیشان می‌چشانیم ، شاید ( از کفر و معاصی دست بکشند ، و به سوی خدا ) برگردند . ‏) این اشخاص بدبخت در خوشی و راحتی به سر نمی برند همانند آن معتادانند که مرتب تلاش می کنند حیات خوشی داشته باشند، با وجود آن که کوشش فراوان به خرج می دهند که از ستم و زورگویی و بدحسابی حیات، لذت بیشتری عایدشان گردد اما برخلاف آن قلب و درونشان تلخ تر و پریشان تر می شود! (سؤال یکی از مخاطبین: وضع کسی که آن ظالم را ستایش می کند چگونه است؟) بدبخت و بیچاره او است! او کسی است که خود را فروخته است. آری برادر محبوبم! آنچه که برای انسانی که هنوز در ایمان و تقوی استحکام پیدا نکرده خطر آفرین است، آن است که وقتی مبتلا به کار سیاسی می گردد اولین کسی که بدترین ظلم متوجهش می شود خودش می باشد. خودش مرتب تلاش می کند که درونش را آلوده سازد. نمره ی انسانیت خودش را کاهش می دهد و سرانجام خودش را ویرانتر و تاریکتر می سازد.

دیگر امیدوارم از این پس این مقدار تذکر برای همه ی محبوبانم کافی باشد. انشاالله.

اگر مسأله ای سیاسی پیش آید که ناچار به دادن جواب باشید، با تمام خشوع و تقوای قلب بگویید: «نمی دانم».

———————————————————————–

منبع: اجمالی از برنامه های کاک احمد برای عموم هم مسیران و سایر عزیزان / ترجمه ی ابتدایی قسمتی از سخنان مرحوم کاک احمد در نوار کاست شماره ۲۵۸ مورخ ۴/۱۰/۱۳۷۱

‫۲ دیدگاه ها

  1. سلام و درود خداوند بر تمامی دلسوزان بشریت

    بسیار مفید و روشنگرانه بود. تشکر

    فطوبی للغربا…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا