رسائل النور چه چیزی را به من آموخت؟!
رسائل النور چه چیزی را به من آموخت؟!
ترجمه و تدوین: ادریس قیصری
به من آموخت که بسم الله گفتن در رأس هر کار خیری است، و ابتدای هر کار مهمی با بسم الله شروع می شود.(الکلمات ص ۶)
به من آموخت : این کلمه ی طیبه ی مبارک که بسم الله است شعار اسلام و ذکر تمام موجودات است که با زبان حال بیان می کنند.(الکلمات ص ۷)
به من آموخت : بسم الله گنج بزرگی است که هرگز تمام شدنی نیست چون فقر ما را به رحمت فراوان خداوند پیوند می دهد ، و ناتوانی ما را به قدرت عظیم و مطلقی که زمام تمام هستی را گرفته وصل می نماید، تا جایی که ناتوانی و فقر تو به دو شفیعی- که نزد خداوند قادر رحیم ذوالجلال شفاعتشان پذیرفته است- تبدیل می کند .
به من آموخت کسی که حرکات و سکنات و صبح و شب خود را با این کلمه«بسم الله» آغاز می کند همانند کسی است که وارد کاروانی می شود که به طور مستقل به سر می برد و از هیچ کس هراسی ندارد چون او با قانون رفتار می کند پس اعمال را منجز ، و در مقابل همه چیز محکم و پا بر جاست.(الکلمات ص ۷)
به من آموخت که سلامت و امنیت فقط در گرو اسلام است.(الکلمات ص ۱۱)
به من آموخت که عبادت تجارت سودند و سعادت بزرگی است و فسق و سفاهت خسارتی بزرگ و نابودی جبران ناپذیر است.(الکلمات ص ۱۲)
به من آموخت که منبع شجاعت – مثل تمام نیکیهای حقیقی- ایمان و عبودیت است و منبع ترسویی گمراهی و سفاهت است.(الکلمات ص ۱۳)
به من آموخت خوشبختی دنیا و آخرت در گرو انجام عبادات و بنده ی مخلصی برای خدا بودن است (الکلمات ص ۱۴)
به من آموخت اقامه ی نماز و دوری از گناهان کبیره وظیفه ی اصلی ای است که در خور انسان می باشد و نتیجه ی فطرتی است که با خلقت او سازگار می باشد.(الکلمات ص ۱۸)
به من آموخت آن کس که این زندگی را به من بخشیده و آن را به شیوه ی حرفه ای همیشگی پدید اورده و فلسفه ی معجزه آسا و شگفت انگیزی که برای آن سزاوار است قرار داده تنها خداوندیست که آن را پرورش داده و از آن محافظت می کند و روزی آن را می رساند.(الکلمات ص ۱۹)
به من آموخت وسیله ی کسب حلال و رزق حلال زر و زور نیست بلکه عجز و ناتوانی است.(الکلمات ص ۲۰)
به من آموخت که فروختن جان و مال به خدا و عبادت او و سربازی در راه خدا ، سودمند ترین و شریفترین تجارت است.(الکلمات ص ۲۱)
به من آموخت که ایمان به خدا و روز قیامت گرانبها ترین کلیدهایی هستند که روح انسان را چنین تغییر می دهند که طلسم جهان هستی را می گشایند و معمای ان را حل می کنند، و درهای سعادت و خوشبختی را به روی آنان باز می کند. همچنین توکل صابرانه ی انسان به خالق و رجای شاکرانه به رازق، سودمندترین و مفید ترین راه چاره اند. و سکوت در برابر قرآن و تسلیم حکم قرآن شدن و انجام نمازهای پنجگانه و ترک گناهان کبیره بزرگترین توشه برای آخرت است ، و درخشنده ترین نوربرای قبر ، و دست یافتنی ترین پاسپورت برای ورود به بهشت جاودان است.(الکلمات ص ۲۶)
به من آموخت اگر دین حق نمی بود دنیا به زندان ترسناکی تبدیل می شد و شخص ملحد بدترین مخلوقات است و تنها چیزی که طلسم این جهان را گشوده و معماهای پیچیده ی آن را حل نموده و روح انسانی را در تاریکی بیرون آورده «یا الله و لااله اله الله » است.(الکلمات ص ۳۶)
به من آموخت که انسان عاقل به قاعده ی « آنچه روشن و واضح است بگیر و آنچه را که برایت گنگ است از خود دور ساز» عمل می کند.(الکلمات ص ۳۶)
به من آموخت هر کس این جهان زودگذر را می طلبد به جهنم حقیقی وارد خواهد شد هرچند که ظاهرا جای خود را وسط بهشت بپندارد. هرکس به جهان باقی توجه کند و با جدیت و اخلاص برای آن بکوشد به خوشبختی هر دو دنیا می رسد و شایسته ی هر دو را دارد و لو اینکه دنیا برای او ناخوشایند و تنگ باشد آن را تحمل می کند و شکر خدایی را به جا می اورد و طغیان صبرش فروکش می کند ، چون شیرینی لذت بخشی در پیش دارد و سرزمین آرزوهایش را در بهشت خواهد دید. (الکلمات ص ۳۷)
به من آموخت که معنای نماز همان تسبیح و تعظیم و شکر خالصانه برای خداست. (الکلمات ص۳۸)
به من آموخت که معنای عبادت عبد عبارت است از سجده ی توأم با محبت خالص و تقدیر و اعجاب در حضور خداوند ، و در مقابل کمال پروردگار و قدرت فراوان و رحمت واسع او فقر و ناتوانی و عجز خود را دریابد. (الکلمات ص ۹)
به من آموخت که انسان دشمن آنچه است که نمی داند و به این خاطر از آن کوتاهی می کند .(الکلمات ص۵۱)
به من آموخت که عدم اعتقاد به وحدانیت خداوند یگانه مستلزم اعتقاد به تعدد اله به اندازه ی موجودات است.( الکلمات ص ۶۲)
به من آموخت که انسان باوجود اینکه جسم کوچکی دارد اشرف و گل سرسبد مخلوقات است ، چون دارای فطرتی جامع و شامل است ، پس او قائد تمام موجودات و داعی الی الله و الگوی کامل در عبادت است .(الکلمات ص ۶۴)
به من آموخت که از نظر وجودی هر چیز دارای میزان و مقیاس خاص خود است و صورت و معنای خاصی به او بخشیده شده ، و در جای مناسبی قرار گرفته ، که به طور آشکارا دلالت بر این دارد تمامی این امور بر وفق عدالت و میزان است.(الکلمات ص۶۹)
به من آموخت که جمال همیشگی با اشتیاق زایل و زود گذر رضایت بخش نیست.(الکلمات ص ۷۲)
به من آموخت که شخص آرزومند – مثل آنکس که دشمن چیزی است که نمی داند- دشمن آنچیزی است که دستش به او نمی رسد.(الکلمات ص ۷۲)
به من آموخت تغییر حقیقتها امکان پذیر نیست ، و از این محال تر تغییر شیء بر ضدش است ، چون تغییر حقایق امکان پذیر نمی باشد اضداد نیز غیر قابل تغییرند . یعنی تغییر و دگرگونی شیء با تمام وجود ظاهر و باطن بر ضدش امکان پذیر نیست مثلا تغییر زیبایی مطلق به قبح حقیقی امکان پذیر نیست پس تغییر دادن جمال مطلق خدا بر ضدش از اشد محالات و شگفت انگیز ترین چیزها نزد عقل است. (الکلمات ص ۷۶)
به من آموخت تزئینات این دنیا صرفا برای تلذذ و بهره برداری نیست، چون اگر لحظه ای لذتی را حس کنیم چندین لحظه از دوری آن لذت احساس درد می کنیم . زینتها فقط احساس ما را بر می انگیزد و ما را سیرنمی سازد چون هم لذت و هم عمر ما کوتاه است و برای اشباع کافی نیست.(الکلمات ص ۷۹)
به من آموخت که انسان بیهوده رها نشده که هرجا دلش خواست سکنی گزیند و هرچه دلش خواست بخورد بلکه تمام اعمال او ثبت و ضبط می شود و بر اساس آن حسابرسی می گردد.(الکلمات ص ۸۰)
به من آموخت که این دنیا مزرعه و آخرت خرمن است و بهشت و جهنم محصولات این مزرعه و خرمن است.(الکلمات ص ۸۸)
به من آموخت که نیکی از نیک مطلق ، و زیبایی از جمال مطلق سرشمه می گیرد، پس در واقع از خداوندی که حکیم مطلق است کار بیهوده سر نمی زند.(الکلمات ص ۹۰)
به من آموخت که چنانچه مرگ و قبر پیش روی انسانند ، بهشت و جهنم نیز در انتظار و کمین او هستند. (الکلمات ص۹۳)
به من آموخت انسان موجودی است که دارای استعدادهای فطری می باشد و موجودی است که دارای آرزوی دراز مدت و افکاری است که این جهان را احاطه نموده و دارای رغباتی است که در لابه لای آن خوشبختی ابدی را حس می کند. این انسان برای ابد خلق شده و حتما به آن می رسد و دنیا جز مهمانسرا و مهمان خانه ای بیش نیست.
به من آموخت حسن خلقت محکم انسان به احسن تقویم دلالت بر صانع سبحان دارد، چون آنچه در نهان انسان است از قابلیتها و قدرتهای جامع در مدت کوتاهی از بین میرود و این اشاره به حشر دارد.(الکلمات ص ۹۷)
به من آموخت دنیا درخت پرباری است که ثمراتش را به بازار آخرت می فرستد.(الکلمات ص ۹۸)
به من آموخت باور به قیامت اصل اساسی در زندگی اجتماعی و فردی انسان، و اساس تمام کمالات و خوشبختی های اوست (الکلمات ص ۱۰۴)
به من اموخت که کودکانی که نیمه جامعه را تشکیل می دهند برایشان ممکن نیست که حالات دردناک مرگ را تحمل کنند مگر با ان احساسا نازک و قدرت معنوی که از ایمان به بهشت سرچشمه می گیرد. این ایمانی است که پنجره ی مهرو آرزو را به روی طبیعت های نازک آنان – که تاب مقاومت را ندارد و با کوچکترین سبب گریه می کنند – باز می کند، بنابراین زندگی کودکان سرشار از خوشی و شادی است.(الکلمات ص ۱۰۴)
به من آموخت پیرهایی که نصف دیگر جامعه را تشکیل می دهند به این سبب پا در لب قبر بودن را تحمل می کنند چون ایمان به اخرت دارند و چون شعله ی عمر عزیزشان نزدیک به خاموشی است دیگر صبر نمی کنند و بستن درهای دنیا – با شیرینهای خاصی که دارد – در مقابلشان را تحمل می کنند چون ایمان به آخرت دارند.(الکلمات ص)
به من آموخت جوانان و نوجوانان که در محور زندگی اجتماعی قرار گرفته اند ، فوران احساسشان نمی نشیند ، و انان از تجاوز حدود ظلم و تخریب ، سستی و بی هدفی شان منع نمی کند، و در ازتباطات اجتماعی شان حتی محکمترین طناب نمی تواند جلو انان را بگیرد، مگر ترس از آتش جهنم. و اگر این ترس از اتش جهنم نمی بود این جوانان سرکس و بیهدف دنیا را به جهنمی تبدیل می کردند که ضعفا و فقیران در ان می سوختند از آنجا که غائبانه حکم صادر می کردند ، و زندگی ارزشمند انسانی را به زندگی بی ارزش حیوانی تبدیل می کردند.(الکلمات ۱۰۵)
به من آموخت زندگی خانوادگی مرکزِ تجمع این زندگی پر پیچ وخم است، و بهشتی است دارای خوشبختی و قلعه ی محکم و پناهگاه امنی است . و خانه ی هرکس دارای دنیای خاص خود می باشد.(الکلمات ص ۱۰۵)
به من آموخت آنان که سرزندگی را درک کرده اند زندگی خود را آلوده نخواهند کرد و آنانند که شایستگی زندگی جاویدان در قیامت را دارند.(الکلمات ص ۱۱۷)
به من آموخت خوشبختی در زندگی خانوادگی توأم با احترام متقابل و نیک رفتاری و وفاداری و دلسوزی و مهربانی اعضای خانواده است ، تا جایی که خود را فدای همدیگر کنند.
به من آموخت قرآن کریم بابیانات تاثیر پذیر و قوی خود پرده ی الفت و مهربانی و پوشش عادتی که بر روی تمام موجودات هستی بوده را پاره کرده است. آری قران کریم پرده ای که مانع پیشرفت انان می شد را پاره کرد .(الکلمات ص ۱۵۰)
به من اموخت که رهایی از اعدام ابدی و نجات از زندان انفرادی و تغییر مرگ به سعادت ابدی فقط با ایمان به خدا و اطاعت او دست یافتنی است.(الکلمات ۱۵۷)
به من اموخت تمام لذتهایی که خارج در دایره ی شرعی باشد هزاران هزار درد و ناراحتی به دنبال دارد.(الکلمات ص ۱۵۹)
به من آموخت تمام آنچه که ما از بهار عمرمان و شکوفایی زندگیمان از آن بهره می بریم روز تمام می شود ، اگر خود را ملزم به بقا در چار چوب شرع نکنیم، این جوانی خود را از دست می دهیم و مانند ریزگردهای باد برده می رود . و در دنیا و قبر و قیامت بلایا و مصیبتها و دردهای فراوانی به دنبال دارد که تمام لذتهای دنیای را ار بین خواهد برد.(الکلمات ص۱۶۱)
به من آموخت اگر می خواهی از دنیا استفاده ببری و از آن لذت ببینی زندگی خود را با ایمان زنده، و با انجام فرایض زینت ببخش و به وسیله ی گناه نکردن از آن محافظت کن. (الکلمات ص ۱۶۱)
به من آموخت چنانچه زوال درد لذت است زوال لذت نیز درد است.(الکلمات ص ۱۶۷)
به من اموخت اگر انسان نیروی صبر را بر اطراف خود و در گذشته و آینده پراکنده نمی کرد و آن را تا روزی که به آن نیازمن است نگه دارد به آسانی می تواند گره تمام مشکلات را حل کند.(الکلمات ص ۱۶۸)
به من آموخت هرکس خدا را شناخت و از دستورات او پیروی کرد خوشبخت است هرچند در تاریکی زندان به سر ببرد. و هرکس از خدا غافل باشد و او را فراموش کند بدبخت است هرچند در ساختمانهای بلن و مجلل زندگی کند.(الکلمات ص ۱۷۹)
به من آموخت وجود هر کاری بسته به وسیله و شروط است برای بدست آوردن نتیجه باید اسباب و شروط را اتخاذ کرد چون با انتفای شرز و عدم جزئی از آن تنیجه حاصل نخواهد شد.(الکلمات ص ۱۹۱)
به من آموخت که گمراهان و ملحدان با اصرار بر روش خود و بیهوده پنداشتند بیداری ایمان چنان سرکشی و حماقت عجیب و غریبی دارند که بشر را از انسان بودن پشیمان می کنند . (الکلمات ۱۹۹)
به من آموخت که دنیا کتاب جاویدان پروردگاری است که بر روی دیده ها و چشمها باز شده و حروف و کلماتش دلالت بر ذات و صفات و اسمای حسنای باری تعالی دارند لذا سعی کنید معانی آن را درک نمایید و آن را بگیرید و با آن به سر ببرید.(الکلمات ص ۲۲۴)
به من آموخت که دنیا مزرعه ی اخرت است پس در دنیا بذر بکاریم و ثمر ات آن را در قیامت برداشت کن و از آن نگهداری کن و گیاهان هرز را از آن دور کن.(الکلمات ص ۲۲۴)
به من آموخت که دنیا محل تجارت سیار است بنابراین بر ما واجب است که خرید و فروش مطلوب را انجام دهیم و بیهوده خود را خسته نکنیم و به دنبال کاروانهایی که فقط ما را خسته می کنند نیافتیم.(الکلمات ص۲۲۵)
به من آموخت که خوشبختی این دنیا در ترک نمودن آن است ، ترک آن یعنی اینکه دنیا ملک خدا است پس با اجازه ی او با نام او در آن تصرف کنید.(الکلمات ۲۲۶)
به من آموخت که دایره ی نیاز به اندازه ی دایره ی نظر وسعت دارد(الکلمات ص ۲۳۲)
به من آموخت که بقا وماندگاری ناشی از فداکاری است پس با فدا کردن نفس اماره نصیب خود از بقا بگیر(الکلمات ص۲۳۱)
به من آموخت که هر آیه ی کریمه ای برای راهنمایی دارای روشهای گوناگونی است (الکلمات ۲۷۹)