مقابله به مثل !
مقابله به مثل !
استاد محمد غزالی
در برخی از نوشته هایم
ابراز داشته ام که اصل«مقابله به مثل» در پس احکام فقهی قرار گرفته که وصف احکام
شرعی به خود گرفته اند! اما در واقع متکی بر متون دینی نیستند و تنها و پیش گیری
از آنچه که بر سر مسلمانان می آید آن ها را آفریده است.
زمانی که اسلام در
میان امت خود غیر قانونی محسوب شود، حقوق پیروان آن پایمال گردد و جنگ بنیانکن
علیه مسلمانان به راه افتد، آنان باید چه کار کنند؟
پس اگر مسلمانان نیز مملکت
دیگران را دارالحرب بپندارند! و فتنه را همانند آن پاسخ دهند نباید مورد ملامت قرار
گیرند!
اگر در قدیم اسارت
راهی برای بردگی بود و دشمنان اسیران مسلمان را در صورت زنده نگه داشتن به برده و
خدمتکار تبدیل می کردند و گاهی آنان را در بازار به فروش می رساندند، مسلمانان به
اسیران آنان باید چه می کردند؟
آیا در آن هنگام آیه ی
(فإما منّا” بعد و إما فداء” حتّی تضع الحرب أوزارها ) مشکل را حل می
کرد؟
من پیرامون داستانی که
تورات از سلیمان روایت کرده که هزاران زن داشته است و سیصد تن آنان آزاده و هفصد
تن برده بوده اند، بسیار اندیشیدم و از خود پرسیدم زنان برده از کجا آمده اند؟لابد
اسیر جنگی بوده اند!
باز از خود پرسیدم :یک
مرد با هزار زن چکار می کند؟
راویان – نمی دانم از
چه منبعی- روایت کرده اند که برخی از خلفا از همین تعداد زن برخوردار بوده اند! شاید
از راوی هزار و یک شب!
با وجود تردیدم
پیرامون آنچه که به سلیمان و برخی از خلفا نسبت داده شده، قانون برده داری جای بحث
و بررسی است و چنانچه ما آن را ابطال نماییم، با کار یک جانبه از سوی یک دولت
نتیجه ای حاصل نمی شود، بلکه نیاز به یک پیمان بین المللی دارد که ما قبل از همه از
آن استقبال خواهیم کرد؛ چون لغو برده داری با روح قرآن و سنت سازگار است و از سوی
دیگر از دام قاعده ی«مقابله به مثل» که اجبارا” بدان پناه برده ایم، رهایی می
یابیم.
یکی از پدیده های شگفت
آور آن است که تعدادی از تبشیری ها و مستشرقین طرفداران شایعه می کنند که اسلام
دین برده داری است! گویا دستان خودشان پاک و تاریخشان پاکبزه است!!
اینک نظم نوین جهانی
پا به عرصه نهاده و شعار آزادی و سخن از حقوق انسان و کرامت ملت ها شهر و روستاها
را فرا گرفته است.
کشورهای اسلامی نیز
عضو سازمان ملل هستند و زیر چتر شورای امنیت رفته اند. اما چه دستاوردی داشته اند؟
آیا حقوقشان حفظ شده است؟ کرامتشان نگه داشته است یا قدرتمندان به راحتی آن را
پایمال می کنند؟
هنوز هم منسوب بودن
فرد یا ملتی به اسلام کافی است که در پیشبرد اهداف و خواسته هایش با شکست و ناکامی
موجه شود! اگر مردم – با وجود اختلاف – حقوق طبیعی یکدیگر را رعایت می کردند، جلو
خون هایی که هنوز هم ریخته می شوند گرفته می شد و فاصله هایی که هنوز هم موجود است
از بین می رفت!
چنانچه قانون قرائت
اسلامی ما مسلمانان را نپذیرد و تنها در صورت مرتد شدن از اسلام حساب برای ما باز
کند، مشکل یک جانبه به وسیله ی ما حل نمی گردد؟ اهل کتاب با کمونیست ها تفاهم می
کنند، اما با ما تفاهم ندارند! برخی از بت پرستان از زندگی با موش و میمون دفاع می
کنند و اگر ما ریشه کن نمایند برایشان عادی و طبیعی است!
تا وضعیت اینگونه باشد
باید از خود دفاع کنیم یا صلح مسلح داشته باشیم، این هم عجیب نیست؛ چون مقابله به
مثل است و نباید هیچ انسان با انصافی ما را ملامت کند.
شاید سر سخن خدا در
همین نهفته باشد که می فرماید:
(وَدَّ الَّذِینَ
کَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ وَأَمْتِعَتِکُمْ فَیَمِیلُونَ
عَلَیْکُمْ مَیْلَهً وَاحِدَهً ) نساء/۱۰۲
« کافران آرزو می کنند
شما از جنگ افزارها و ساز و برگ خود غافل شوید تا ناگهان بر شما یورش برند.»
بگذارید به برخی از
زیان هایی اشاره کنم که از غفلت و عدم احتیاط خود ما ناشی شده اند.بگذارید به جنگ
های صلیبی در عصر میانی برگردیم. جنگ هایی که امروز به صورت های مختلف تکرار می
شوند. در اینجا به سقوط خلافت عباسی و نابودی بغداد اشاره می کنم! مردم با عجله
خواهند گفت: این جنگ کار تاتار بود، چه ربطی به صلیبی ها دارد؟ در پاسخ می گوییم:
این نقشه که در آسیا اجرا گردید، در اروپا طراحی شد و تاریخ نگاران اروپا این
مسأله را خوب می دانند و از این رویدادهای سهمناک تحت عنوان«حمله ی صلیبی مغول» نام
می برند.
استاد محمد علی غتیت
در کتاب«غرب و شرق» این پدیده را خلاصه کرده است. او در این نوشتار تنها تکیه بر منابع
فرانسوی داشته و نخواسته است در تحقیق رویدادها در دام اشتباه تاریخ نگاران خودی
بیفتد، اشتباهاتی که هنوز هم مرتکب آنها می شویم.
پژوهشگر بزرگ می
گوید:«لویس نهم» برخی از امرای مغول را جهت انعقاد پیمانی نظامی مبنی بر جنگ علیه
اعراب و مسلمانان به فرانسه فرا خواند و دو طرف پس از گفت و گو و رایزنی پیمان
مذکور را امضاء کردند.
نقش مغول در این
رویداد اشغال عراق و نابودی بغداد و از بین بردن حکومت اسلامی بود.
نقش صلیبی ها نیز معوق
کردن سپاه مصر از پیوستن به برادران مسلمانشان بود. یعنی به طور کلی راه سپاه مصر
را به سوی سایر بلاد عربی بستند.
لویس به تلاش خود جهت
متقاعد کردن سپاه مغول و تسخیر قدرت
نابودگرشان علیه اسلام ادامه داد. در ۲۷/۱/۱۲۴۹م هیئتی را با ریاست راهب دومنیکی
به نام«آندری دی لونجیمو» با هدایای قیمتی نزد امیر مغول فرستاد که در بین این
هدایا قطعه ای از صلیب مقدس، تصویر مریم عذراء و ماکت های کوچکی از مجموعه کنیسه
ها به چشم می خورد.
چیزی که لویس نهم را
در پیشبرد اهدافش جهت تشکیل جبهه ی مشترک با مغول امیدوار کرده بود، نفوذ و قدرت
مسیحیان نسطور در امپراطوری چنگیزخان بود. اختیارات دولتی و بالاترین مناصب حکومتی
در چنگشان بود.
اسقف دی مسنیل می
گوید: دلبستگی هولاکو به مسیحیان نسطور مشهور شد و تعداد زیادی از آنان دور و برش
را گرفته بودند، همچنان که فرمانده ی بزرگش «کیتبوکا»مسیحی نسطور و امیره «دوکسی
خاتون» همسر هولاکو نیز مسیحی بود. نقش دوکسی خاتون در محافظت اروپای مسیحی از
تهدید تاتار و مواجه کردن بغداد و امت اسلامی با آن مایه ی مباهات کنیسه بود.
او همچنان به هنگام
سقوط بغداد فرمان قتل عام مسلمانان و عدم اذیت مسیحیان و عدم دست درازی به
اموالشان را صادر نمود.
اسقف دی مسنیل در
توصیف یورش تاتار به بغداد می گوید: یورش تاتار به بغداد کاملا” زیر سیاست
صلیبی بود که مسیحیان برای آن کف می زدند و به انتظار نجات و پیروزی توسط هولاکو و
فرمانده ی مسیحیش «کیتبوکا» که تعداد کمی مسیحی را به سپاه هولاکو ملحق کرده بود
نشسته بودند، تا نام اسلام و عرب را از صفحه ی روزگار محو کنند، یعنی هدفی که سپاه
صلیبی غربی نتوانست آن را تحقق بخشد.
تاریخ در وصف سقوط
بغداد می گوید: خلیفه ی وقت «معتصم بالله» کاملا” ناامید شد! و فرزندان و دار
و دسته ی خود را به انتظار سرنوشت در پایگاه هولاکو پناه داد.
اعیان و اشراف نیز
چنین کردند. سپاه تاتار صبر کرد تا همه تسلیم و پناهنده شدند و سپس در حالی که همه
غافلگیر شده بودند شمشیر را علیه آنان از نیام کشیدند و نابود کردن مردم را یکی پس
از دیگری آغاز کردند.گردباد مرگ پیر و جوان و مرد و زن را در کام خود فرو برد و
خون در بزرگ راه ها جاری و به سوی فرات سرازیر شد و از فرات امواج سرخ ساخت که
برخی از مورخین آمار کشته شدگان را تا ۱۶۰۰۰۰۰ (یک میلیون و ششصد هزار )نفر ذکر
کرده اند.
هیولای مرگ شهر را شش
هفته زیر چنگال خود قرار داده بود و طوفان نابودگر جنگ قصرهای آباد را تاراج و
مساجد، مدارس و کتابخانه ها را ویران کرد و همانگونه که رودخانه ها از شدت خونریزی
سرخ شده بودند با سوزاندن نسخه های خطی و تألیفاتی که سرمایه ی قرون متمادی عقل
های مسلمانان بود رنگ سرخ رودخانه ها به سیاهی کشیده شد.
مرکز تمدن اسلامی
اینگونه سقوط کرد.تمدنی که انوار آن بر شرق و غرب تابیده بود دچار و هرج و مرج و
بحران شد و هوی و هوس آن را به هوا برد و روزهای لذیذ دستاوردهای روح ایثار و
فداکاری را نابود کرد.
در واقع سرنوشت دیگر
مدن اسلامی از دارالإسلام بهتر نبود! ۹۰ درصد از ساختمان ها و ساکنانش متلاشی و
تبدیل به مخروبه شدند که سیوطی واقعیت مسأله را چنین به تحریر در می آورد:« سخنی
که دیگر سخن ها را می خورد و خبری که اخبار دیگر را تحت پوشش قرار می دهد. تاریخی
که دیگر تاریخ ها را به فراموشی می سپارد و بلایی که دیگر بلاها را در کنار آن
کوچک جلوه می کنند و بحرانی که شهرت آن در طول و عرض زمین پیچید.»
بر اساس نقشه ای که
صلیبی ها مطرح کرده بودند، مصر و دمشق نیز می بایست به سرنوشت بغداد گرفتار آیند؛
اما شکست لشکر تاتار در مقابل سپاه مصر در نبرد «عین جالوت»، کشته شدن«کیتبوکا» فرمانده
ی مسیحیان و وقوع جنگ بین هولاکوی مسیحی گرا و برادر اسلام گرایش مصیبت وارده را
به مسلمانان را در این حد متوقف کرد.
مسلمانان به سبب گناه
سیاسی و اجتماعی و پسبیدن به زمین و محبت دنیا تاوان سختی پس دادند.
قرن های ششم و هفتم
صحنه ی زلزله و آتشفشان هایی بود که کیان امت اسلامی را تهدید کرد و به مسیحیان و
بت پرستان فرصت داد که نسل و دستاورد مسلمانان را نابود کنند.
اگر خدا کسی را از دست
مرگ نجات دهد کسی نمی تواند جان او را بگیرد.هدف اصلی و شعار عمومی در این لشکرکشی
از بین بردن اسلام و پایان دادن به نام امت اسلامی بود. هر چند تاتار در شرق مجری
بود؛ اما مسلمانان قبلا” و بعدا” نیز پی بردند که اروپا نقشه را کشیده و
این نقطه ها را اشاره رفته است و در عمل اروپا کار می کند و در پشت پرده نقشه را
پشتیبانی می کند و این بلا حدود دو قرن به طور پیوسته ادامه داشت!
علی رغم قسوت جنگ و
دشواری زد و خورد کسی از دین مرتد نشد و به دنبال قرن هفتم و آغاز قرن هشتم ملیت
عرب اندک اندک کرسی حاکمیت را خالی کرد و ترک های عثمانی راه حرکت به جلو را در
دست گرفتند.
لازم به ذکر است عناصر
تشکیل دهنده امت اسلامی هر چند زخم سنگین برداشته بود، از دام قتل عمد نجات یافت و
دست تقدیر الهی آن را نگه داشت تا انتقام خون هزاران مقتول را بگیرد.
شخص حقیقی خلفا سزاوار
احترام نبود؛اما شخصیت حقوقی خلافت به عنوان رمز دین می بایست همواره ماندگار
بماند.
سلسله ی عباسیان به سی
و هفت خلیفه رسید که تنها تعداد انگشت شماری از آنان لیاقت ریاست داشتند و چنانکه
دعبل می گوید: یکی مرد و کسی را داغدار نکرد و دیگری آمد و کی را شاد نکرد. اما
سقوط خلافت خود راهی به سوی تباهی و حذف کلی اسلام بود و امید مسلمانان به خلافت
جدیدی که در مقابل پاپ و کاردینال ها و توطئه های نهان و آشکارشان مقاومت کند
پدیده ای معنادار بود.
بنابراین جمهور
مسلمانان به دولت عثمانی و برافراشته شدن پرچم خلافت از نو خوش آمد گفتند… و در
راه انتقام از دولت روم شرقی و آماده سازی جهت پیشروی به سوی اروپا از آن پیروی
کردند.
گفتیم: مقابله به کثل
از دیر زمان است که بین مسلمانان و دشمنانشان رایج شده است و چون دست صلیبی ها در
پشت بغداد است، بگذارید که مسلمانان نیز رهسپار قسطنطنیه شوند و در هر صورت آغازگر
ظالم تر است.
ترک های عثمانی پس از
محاصره و گشودن، این شهر را به شیوه ای در کنترل خود قرار دادند که در تاریخ جنگ
ها نظیری نداشت. لازم است تاریخ این حقیقت را فراموش نکند که این فتح جزو پاک ترین
فتوحات بود و کمترین خسارت را داد و از نابودگری و کشتار دورتر بود.
مسلمانان درتمام
پیروزی هایشان بهترین مردمان و علاقه مندترین انسان ها به عفو و گذشت بوده اند. سقوط
خلافت در بغداد _ چنانکه بیان کردیم _ جاری شدن خون در کوچه ها و تراژدی انسانی و
فرهنگی را به راه انداخت، اما خسارت انسانی در سقوط قسطنطنیه تنها به عده ای خلاصه
شد که در میدان جنگ و زد و خورد کشته شدند. حملات صلیبی محو کلی دین و نابودی جمعی
مسلمانان را سرلوحه خود قرار داده بود! اما ببینیم که فاتح عثمانی پس از مسلط شدن
بر پایتخت روم چگونه عمل کرد؟
تاریخ نگار دقیق شیخ
محمد زیاده می گوید:« سلطان فاتح عثمانی در برخورد با اهل ذمه سنت اسلامی را
مراعات و از شریعت و شعایرشان پاسداری کرد!»
او می گوید:« فیلسوف
مشهور فرانسوی ولتر در توصیف موضع مسلمانان پیروز بر مسیحیان شکست خورده می گوید:مسلمانان برخلاف دیدگاه ما برخورد بدی همچون برخورد مسیحیان با آنان نداشتند».
لازم به ذکر است که
هیچ گروهی از گروه های مسیحی اجازه نمی داد که مسلمانان مسجدی در مملکت آنان بنا
کنند، اما ترک ها به یونانیان شکست خورده اجازه دادند که کنیسه داشته باشند.
« سلطان فاتح اجازه
داد تا مسیحیان شکست خورده برای خود فرمانده انتخاب کنند! و چون فرمانده ای انتخاب
کردند، او را به رسمیت شناخت و عصای بیزانسی به او بخشید و انگشتر به او اهداء
کرد. تا جایی که این فرمانده در مقابل این برخورد غیر منتظره به صراحت اظهار کرد:
من از این همه محبت و احترام شرمنده ام. این شیوه ای است برخلاف شیوه ی برخورد
مسیحیان با مسلمانان… و این دلیل بر خردمندی و بردباری یا صداقت سلطان فاتح
بود.»
می گویم: مشکل اساسی
یهود و نصارا در گذشته و حال این است که ما را مازاد بر نیاز می پندارند و حق حیات
برای ما قایل نیستند. حقد و کینه چنان بر چشم و دلشان چیره شده است که بت پرستان و
منکرین الوهیت را محبوب خود می پندارند و جز مرگ چیزی را برای ما ترجیح نمی
دهند…! آنان از کلمات اذان به خشم می آیند و از بنای مسجد ناخوشایندند و میکده
ها را بر مسجد ترجیح می دهند.
بگذار به موضوع اصلی
خود برگردیم.. در مقابله به مثلی که منجر به سقوط قسطنطنیه شد اخلاق اسلامی موج می
زد که در ترجیح عفو و تسامح بر کشتار جمعی تبلور داشت.
نسبت به تبدیل کنیسه
ی« ایا صوفیا» به مسجد سؤالی پیش می آید که : آیا این کار یک بدعت اسلامی بود؟! و
حال آنکه عمربن خطاب(رضی الله عنه) کنیسه ی فلسطین را برای مسیحیان پا برجا گذاشت
و چون متولی کنیسه در وقت نماز او را دعوت به اقامه ی نماز در داخل کنیسه نمود،
دعوت او را نپذیرفت و فرمود: نمی خواهم مسلمانان بعدها به بهانه ی نماز خواندن من
در این کنیسه آن را تصرف و تبدیل به مسجد کنند!!.
اگر از محمد فاتح می
پرسیدیم که چرا به سنت عمر(رضی الله عنه) اقتدا ننموده است؟ ما را چنین پاسخ می
داد: مسیحیانی که قرن ها بعد بیت المقدس را تصرف کردند با نوه های عمر چگونه رفتار
کردند؟
از کشتار دسته جمعی
مسلمانان جویبار خون به راه افتاد و قدس به مستعمره ای لاتینی تبدیل تبدیل شد و از
نجابت و تسامح عمر شرم نکردند!!
در حالی که بر خرابه ی
پایتخت های غنی و شهرهای بزرگ اسلامی جغد و کلاغ غار غار می کردند، آیا چیزی جلو
کینه ی همپیمانان تاتار را گرفت…؟
واقعیت این است که در
روش برخورد صلیبیان اثری از شرف مشاهده نمی شد. آری، امشب هم چه شبیه پریشب است!
در حالی که بر روی خاک
الجزایر قدم بر می دارم زیر هر وجب از آن شهید مظلومی برایم تداعی می شود! الجزایر
با جمعیت نه میلیونی خود یک میلیون و نیم
شهید داد و این تراژدی انسانی بعد از انقلاب فرانسه با شعار «آزادی،برادری و
مساوات» به وقوع پیوست!! مشخص است که این شعار ذره ای از کینه های قدیمی نکاسته
است!.
محمد فاتح عثمانی حق
حیات و آزادی دینی را برای دشمنان شکست خورده اش تثبیت کرد، اما سؤالی مطرح می شود
که آیا این رفتار نیکو مورد تقدیر قرار گرفت؟
محمد فاتح زمانی که
روم را فتح کرد جوانی بیست و سه ساله و عابد مجاهد و مونس قرآن و از محبان اسلام
بود و فرزندان خود را توصیه کرد به راه او پایبند باشند و نسبت به خدا و رسول
وفادار بمانند! کاش چنین می کردند…!!
برای اثبات تفاوت بین
نظریه و عمل ناگزیر از ارئه ی این تحلیل تاریخی بودیم و اکنون به سوی نصوص هدایتگر
بر می گردیم تا ثابت کنیم که رسالت اسلام بر اقناع و متقاعد کردن استوار است و
گسترش آن از نظر طول و عرض با دعوت مسالمت آمیز میسر است و محیط آزاد بهترین
محیطها برای انتشار اسلام است.
چه چیزی باعث شده که عده ای حدود ۱۰۰ آیه را
نادیده می گیرند و چیزی غیر از مفاد این آیات را گمان می برند؟
———————————–
منبع :جهاد و دعوت
مؤلف: استاد محمد
غزالی
مترجم: عمر قادری
لنتشارات : نشر احسان