اندیشهمحمّد رسول اللهمقالات

نبوت در میان زنان، آیا نبوت خاص مردان است؟

نبوت در میان زنان، آیا نبوت خاص مردان است؟

نویسنده : شیخ محمد الأمین الدمشقی، /  مترجم: آرمان کریمی

مقدمه:

متاسفانه بعضی افراد صرف نظر از سایر مطالب، کلامی را نقل می کنند و از نظرات طرف مقابل و مخالفین آگاهی ندارند. ذهبی راست فرموده که:  الإنصاف عزیز! خود را ملزم میدانیم که برای کلمه “نبی” تعریفی درست ارائه دهیم شاید افرادی از آن غافل باشند.

تعریف نبوت

در کتاب “القاموس المحیط” تعریف کلمه” نبی” چنین آمده است: «النَّبیُّ: النَّبِیءُ، وهو صاحب النُّبوَّه المُخْبر عن اللّه عزّ وجلّ». ترجمه: نبی از کلمه نَّبِیءُ است به معنای خبر. و او دارنده خبری از جانب الله عزوجل می باشد. این معنا در کتاب “القاموس الوسیط” و “لسان العرب” نیز آمده است. فراء می گوید: نبی کسی است که از الله متعال خبر می دهد پس همزه آخر آن ترک میشود. همچنین می گوید: اگر آن را از النَّبْوهِ والنَّباوهِ گرفت که به معنای ارتفاع از زمین است بدین معنا که نبی؛ بر سایر بندگان شرف و منزلت دارد؛ پس اصل آن همزه ندارد. زجاج می گوید: قرائتی که بر کلمه الـنَّبِیِّین و الأَنـْبِیاء اتفاق نظر دارند؛ بدون همزه است. اما جماعتی از اهل مدینه (نافع) تمام کلمات مانند آن را در قرآن همزه دار می دانست پس اشتقاق آن از نَبَأَ وأَنْبَأَ است یعنی خبر. همچنین می گوید: درست و صحیح این است که همزه ترک شود. در ترک همزه حدیث براء رضی الله عنه وجود دارد که گفت: ورَسُولِکَ الذی أَرْسَلْتَ که پیامبر صلی الله علیه وسلم آن را رد کرد و فرمود: ونَبِیِّکَ الذی أَرْسَلْتَ. (روایت بخاری). ابن اثیر می گوید: رسول خاصتر از نبی است چرا که هر رسولی نبی است اما هر نبی ای رسول نیست.

تفاوت میان “نبی” و “رسول”

مشخص شد که اهل لغت بر این اجماع دارند که کلمه نبی (یا نبیء) در لغت عرب از نبأ، به معنای اعلام و خبر می باشد.

پس نبی از الله متعال خبر می آورد. و معنی نبوت این است که خداوند متعال هر کدام از بندگانش را که بخواهد اخباری را از طریق وحی به او می دهد و آنچه از علم وآگاهی را که بخواهد به او می بخشد. و معنی رسالت، ارسال بنده ای از بندگان خداست که خبری از جانب او دارد؛ به سوی خلقی که او بخواهد. پس رسول حتما باید نبی باشد چرا که خبری را از جانب خداوند متعال حمل می کند که در این میان اهل لغت خلافی وجود ندارد. باید دانست که خداوند متعال انبیاء را نیز فرستاده است و این نیز پنهان نیست که إطلاق جزء و إراده کل از اسلوب بلاغت عربی است.

به همین دلیل هیچ کس این را منکر نمی شود که خداوند بعضی از انبیاء را به سوی خلق ارسال کرده است. چنانکه ابن تیمیه رحمه الله نبوت را با معنای لغوی آن همراه با تفصیل حول رسالت معرفی می کند.

ایشان در کتاب “النبوات” (ص۱۸۴) می فرماید: نبی کسی است که از جانب الله متعال خبری دارد و آن را به خلق خدا می رساند. پس اگر همراه این خبر، ارسال شود به سوی قومی که مخالفت الله تعالی  می کنند تا رسالتش را ابلاغ کند؛ او رسول است. اما اگر به شریعت قبل از خود عمل کند؛ او نبی است و رسول نمی باشد. الله متعال می فرماید: { وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ }. ترجمه: و هیچ رسول و نبیی را قبل از تو نفرستادیم مگر آنکه وقتی چیزی را میخواست، شیطان در راه رسیدنش به هدف القاء ممانعت میکرد. این گفته: { مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِیٍّ } ارسال برای هر دو آنها شامل می شود. همچنین یکی از آنها را رسول و خاص می داند. پس این رسول مطلقی است که امر شده است به تبلیغ رسالتش برای قومی که مخالفت با الله متعال کرده اند، مانند نوح علیه الصلاه و السلام که در حدیث ثابت است که او اولین رسولی است که بسوی اهل زمین ارسال شده است در حالی که قبل از او انبیایی مانند ادریس و شیث و قبل از آنها آدم وجود داشته اند. ابن عباس می فرماید: فاصله میان آدم و نوح ده قرن می باشد که همه آنان بر اسلام بوده اند. پس این انبیاء الهی از جانب الله متعال برای کارهایی که انجام می دهند بر آنها وحی نازل می شود و مؤمنانی که نزد آنان باشند را به آن امر می کنند. چنانکه اهل شریعتی واحد؛ آنچه که علما از بیانات رسول درک می کنند را قبول دارند. و همچنین انبیای بنی اسرائیل به شریعت تورات امر می کردند و در قصه معینی بر یکی از آنها وحی خاص نازل می شد، اما آنها بر طبق شریعت تورات بودند چنانکه الله متعال مجتهد یا عالمی را در قضیه مشخصی مطابق قرآن می فهماند و به او راه را نشان می دهد.

در این جا رسول از نبی ممتاز می شود، یعنی رسول به سوی قومی غیر مسلمان ارسال می شود و به همین دلیل در قرآن کلمه تکذیب مانعین رسول به کار رفته است چرا که کفار آنها را تکذیب می کردند. پس نبی حتماً باید بر شریعت رسول قبل از خود باشد. و هر کس که با شریعت جدید آمده باشد او رسول است. اما این شرطِ رسالت نیست، چرا که رسول هم می تواند به شریعت قبل از خود حکم کند مانند یوسف علیه السلام. اما مهم این است که به سوی قوم کفار ارسال می شود.

ابن تیمیه رحمه الله در “النبوات” (ص۱۸۵) می فرماید: آیه { وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِیٍّ} دلیلی است بر اینکه نبی، مُرسل (فرستاده شده) است و به صورت مطلق رسول گفته نمی شود، چون به سوی قومی فرستاده نمی شود که او و شریعتش را نشناسند؛ بلکه مؤمنین را به سوی چیزی امر می کند که آن را می شناسند و میدانند که آن حق است (مانند علم). به همین دلیل پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: “علماء وارث پیامبرانند” همچنین از شروط رسالت این نیست که با شریعت جدید ارسال شود، مثلاً یوسف علیه السلام رسول، اما بر ملت و شریعت ابراهیم بود.

اگر مختصری از تفاوت رسول با نبی را بخواهیم بگوییم خواهیم گفت: رسول کسی است که به سوی قومی کفار و مخالف خود ارسال می شود اما نبی کسی است که به سوی قومی مؤمن و موافق خود فرستاده می شود. همچنین نبی از دست مخالفین مصون و در امان نیست چنانکه قرآن می فرماید یهود بعضی از انبیای خود را می کشتند. اما الله متعال رسول را از مردم معصوم و مصون قرار داده و نمی توانند او را به قتل برسانند. چنانکه می فرماید:{ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ}.

دلایلی آشکار بر وجود نبوت در میان زنان

امام ابن حزم اندلسی رحمه الله در کتاب “الملل والنحل” (۵/۱۱۹) می گوید: برای مانعین این قضیه هیچ دلیلی را سراغ نداریم، مگر اینکه بعضی از آنها به این آیه استناد می کنند: { وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِی إِلَیْهِم } یعنی: و پیش از تو نفرستادیم مگر مردانی را که به ایشان وحی میکردیم. سپس می گوید: این چیزی است که در مورد آن نزاعی وجود ندارد و کسی ادعا نکرده است که الله متعال زنی را به عنوان رسول انتخاب کرده باشد. بلکه سخن بر سر موضوع نبوت است نه رسالت!

پس واجب است طالب حق و ناظر کلمه “نبی” و “نبوت” در لغتی باشیم که الله متعال ما را با آن خطاب قرار داده است.

* در قرآن کریم این لفظ را مأخوذ از اعلام و خبر می یابیم. پس هر کس را که خداوند متعال او را آگاه کرده باشد به آن چیزی که هنوز وجود ندارد یا وحی کرده باشد به او ؛ پس چنین کسی بدون شک “نبی” است. واین از باب الهام طبیعی نیست که خداوند می فرماید: { وَأَوْحَى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ} همچنین از باب ظن و توهمات یا استراق السمع شیاطین نیست که خداوند می فرماید: {شَیَاطِینَ الإِنسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً}. و همچنین از باب رؤیا که صدق و کذب آن معلوم نباشد، نیست! بلکه وحیی از جانب خداوند متعال می باشد، برای خبر رساندن و تعلیم کسی که به او وحی می شود.

 قرآن کریم صراحتاً اعلام می کند که الله عزوجل ملائکه هایی به سوی زنان فرستاده است و از وحی آنها را آگاه کرده است. مثلاً زن ابراهیم را به فرزندی به نام اسحاق بشارت می دهند:

{وَامْرَأَتُهُ قَآئِمَهٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَقَ وَمِن وَرَاء إِسْحَقَ یَعْقُوبَ قَالَتْ یَا وَیْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَاْ عَجُوزٌ وَهَـذَا بَعْلِی شَیْخًا إِنَّ هَـذَا لَشَیْءٌ عَجِیبٌ قَالُواْ أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ رَحْمَتُ اللّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ}

ترجمه: « همسر ابراهیم ( ساره که در آنجا ) ایستاده بود خندید ، ما ( توسّط همان فرشتگان ) بدو مژده ( تولّد ) اسحاق ( از او ) ، و به دنبال وی ( تولّد ) یعقوب ( از فرزندش اسحاق ) را دادیم . گفت : ای وای ! آیا من که پیرزنی هستم و این هم ( ابراهیم ) شوهرم که پیرمردی می باشد ، فرزندی می زایم ! این چیز شگفتی ( و محالی ) است. گفتند : آیا از کار خدا شگفت می کنی ؟ ای اهل بیت ( نبوّت ) ! رحمت و برکات خدا شامل شما است.» پس این خطاب ملائکه به مادر اسحاق است و قطعاً امکان ندارد این خطاب از ملائکه برای شخصی غیر از نبی باشد.

باز در قرآن می بینیم که خداوند متعال جبرئیل را به سوی مریم مادر عیسی علیهما السلام فرستاده و با او صحبت نموده و به او گفته:

{إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا} ترجمه: « همانا من فرستاده پروردگار تو هستم برای اینکه تو را غلام پاکیزه ای ببخشم »  پس این نبوتی صحیح با وحی صحیح و صریح می باشد. همچنین زکریا علیه السلام نزد او رزقی از جانب الله می یابد و به همین دلیل از خداوند طلب فرزندی نمود.

خداوند متعال به مادر موسی علیهما الصلاه والسلام نیز وحی کرد که فرزندش را در آب بیاندازد و او را آگاه کرد که به آغوشش باز می گرداند و در آینده او را نبی مرسلی قرار می دهد. پس این نبوتی است که عقل هم آن را قبول می کند و هیچ شکی در آن نیست. و برای هر صاحب خردی روشن است که :

اگر وحی موثقی از طرف الله متعال نبود و به سبب خواب یا چیزی که در نفس خود دریافته باشد فرزندش را به آب می انداخت، نهایت دیوانگی و سرگشتگی بود! و اگر شخصی عادی مانند ما چنین کاری کند، غایت جنون و دیوانگی است و چنین شخصی باید به بیمارستان برای مداوای خود مراجعه کند! پس قطعاً وحیی که برای مادر موسی آمده است ؛ مانند وحیی بود که برای ابراهیم برای ذبح فرزندش اتفاق افتاد. اما اگر شخصی فرزندش را طبق خواب یا ظنی که در نفسش می یابد فرزندش را ذبح کند، فاعل آن از انبیا نیست و شخصی فاسق و در نهایت جنون و دیوانگی است که هیچ کس در آن شکی نمی کند. در نتیجه نبوت آنها به یقین صحیح است.

در قرآن می یابیم که الله متعال مریم را از جمله انبیا علیهم السلام در سوره “کهیعص” ذکر می کند و می فرماید: {أُوْلَئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ مِن ذُرِّیَّهِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِن ذُرِّیَّهِ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْرَائِیلَ وَمِمَّنْ هَدَیْنَا وَاجْتَبَیْنَا إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمَن خَرُّوا سُجَّدًا وَبُکِیًّا} ترجمه: « آنان که پیغمبرانی بودند از سُلاله آدم ، و از فرزندان کسانی که با نوح سوار کشتی کردیم ، و از دودمان ابراهیم و یعقوب ، و از زمره کسانی که آنان را ( به سوی ایمان ) رهنمود و ( برای رسالت آسمانی ) برگزیده بودیم و بدیشان نعمت ( دنیا و آخرت ) داده بودیم ، هر زمان که آیات خداوند مهربان پیش ایشان تلاوت می شد ، سجده کنان و گریان به خاک می افتادند» و این عموم را می رساند و نمی توان مریم را از جزو انبیا تخصیص و جدا کرد. اما اینکه در سوره مائده فرموده: {وَأُمُّهُ صِدِّیقَهٌ} مانعی برای نبوت او نیست چرا که برای یوسف نیز می فرماید: { یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ } با وجود این یوسف نبی و رسول بود. پس هر رسولی نبی و هر نبی هم صدیق است اما هر صدیقی نبی نیست و هر نبی هم رسول نمی باشد. وبالله تعالى التوفیق.

همسر فرعون هم شامل آنها می شود چنانکه پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرماید: « کَمَلَ مِنَ الرِّجَالِ کَثِیرٌ وَلَمْ یَکْمُلْ مِنَ النِّسَاءِ إِلاَّ آسِیَهُ امْرَأَهُ فِرْعَوْنَ، وَمَرْیَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ» متفق علیه. ترجمه: «مردان زیادی به کمال رسیده اند اما از زنان، فقط آسیه همسر فرعون و مریم دختر عمران به کمال رسیده اند». و کمال برای مردان امکان ندارد مگر برای مرسلین علیهم الصلاه والسلام چراکه افراد پایین تر از آنها قطعا ناقص هستند، و تخصیص مریم و زن فرعون توسط پیامبر صلی الله علیه وسلم بدون شک تفضیل و برتری آنها بر سایر زنانی است که به آنها نبوت داده شده است. پس با این حدیث ثابت می شود که این دو زن کامل و هیچ یک از دیگر زنان کامل نیستند هر چند طبق نصوص قرآن آنها نیز نبی باشند. خداوند متعال می فرماید: {تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ} ترجمه :این پیغمبران بعضی از ایشان را بر بعضی دیگر برتری دادیم. پس کامل در نوع خود یعنی هیچ شخصی از همان نوع نمی تواند به او ملحق شود و به مقام او برسد. پس از مردان رسولانی وجود دارد که الله متعال بر سایر رسُل برتری داده است و همچنین طبق حدیث، پیامبر صلی الله علیه وسلم زنانی را نام می برد که کامل و برتر هستند. پایان کلام ابن حزم رحمه الله.

آیا نبوت مخصوص مردان است؟

این از جمله مسائلی است که هیچ یک از سلف در مورد آن صحبت نکرده است. ابن حزم رحمه الله در کتاب “الملل والنحل” می گوید در مورد این مسأله تنازعی وجود نداشته است مگر زمانی که در قرطبه حضور داشتم. با دقت در اقوال علما می توان دریافت که اولین کسی که در این مسأله سخن گفت أبو الحسن الأشعری ۲۰۶-۳۲۴هـ بوده است. بعضی از متأخرین می گویند نبوت خاص مردان است و به موارد زیر استدلال می کنند:

۱- الله متعال می فرماید: {وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِی إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ} (الأنبیاء:۷). ترجمه: ( تنها تو نیستی که پیغمبری ، و در عین حال انسان . بلکه ) پیش از تو جز مردانی را برنینگیخته ایم که بدیشان ( دین آسمانی را ) وحی کرده ایم . از ( اهل علم و ) آشنایان به کتابهای آسمانی بپرسید اگر این را نمی دانید.

اما باید گفت: کاش از اهل ذکر می پرسیدند که تفاوت میان نبوت و رسالت چیست! پس چگونه در مسائلی اعتقادی سخن می گویند در حالی که فرق آنها را نمی دانند؟ این آیه مورد استناد آنها در مورد رسالت صحبت می کند {وما أرسلنا} و رسالت محصور در مردان است اما نبوت خیر.                         می گویند: مقام نبوت اقتضا می کند که دعوت نبی رواج یابد و با اهل بدعت مناظره و بحث کنند و این در میان مردم و حضور آنها باشد که این از مقامات زن نمی تواند باشد!

می گوییم: در فهم آن دچار اشتباه واضحی شده اند. چون آنچه که ذکر کردند برای مقام رسالت است نه مقام نبوت. نبی رسالتی برای ابلاغ آن به مردم ندارد. و عجب از کسانی که در این مسأله بحث می کنند بدون فهم درست از تفاوت میان نبی و رسول!

۲- استناد می کنند به داستان سه نفر: پیس مادرزاد و کچل و سومی کور مادرزاد که در حدیث صحیح آمده و می گویند: این دلیل نمی شود که ملائکه با هر کس سخن بگوید او نبی است. کلامی حق و محل خلاف نیست. اما می گوییم خطاب ملائکه را مقید به امر،نهی و خبری یقینی می دانیم که از جانب الله متعال بر یکی از بندگانش می آید قبل از وجود آن چیز که این از انواع وحی به شمار می آید. همچنین استشهاد به این قصه صحیح نیست، چراکه ملائکه ای که با آنها سخن گفت به عنوان رسولی از جانب الله خود را معرفی نکرد که به سوی آنها آمده باشد، بلکه خود را به صورت انسانی مانند خودشان در آورده بود و با آنان سخن میگفت و آنها درک نکردند که او از ملائکه است. و خطاب او به آنها خطابی غریب نیست چرا که هر انسانی می تواند دیگری را خطاب قرار دهد.در این حدیث ملائکه، مرد آخِر را چنین خطاب قرار می دهد که خداوند متعال بر خلاف دو نفر دیگر، از تو راضی شد. این هم باز دلیل نمی شود. چرا که هر کسی می تواند به کسی که مشروبات الکلی می نوشد بگوید: خشم خدا بر تو باد، خدا از تو راضی نیست. در حالی که این قطعیّت عذاب را برای او ثابت نمی کند و امکان دارد خداوند او را مورد مغفرت خود قرار دهد.

۳- استناد می کنند به اینکه پیامبر صلی الله علیه وسلم در نبوت ذوالقرنین توقف کرده است. با وجود اینکه الله متعال فرموده: {قُلْنَا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْناً} ترجمه: گفتیم : ای ذوالقرنین ! یا آنان را ( در صورت ایمان نیاوردن ، با کشتن ) عذاب می دهی ، و یا این که نسبت بدیشان خوبی می کنی ( و در صورت ایمان آوردن از آنان گذشت می نمائی و به ارشاد ایشان همت می گماری ).

جواب: اگر حدیث مورد استاد صحیح باشد باز هم استنتاج مردودی است! چرا که در آیه دلیل صریحی بر اینکه خطاب از طریق وحی یا ملائکه بوده باشد وجود ندارد. بلکه علما در این مورد اختلاف نظر دارند. عده ای میگویند: این وحی نبوت است و عده ای میگویند: خطاب به وسیله یک نبی بوده است. می توان به تفاسیر قرطبی، ابن حیان و آلوسی مراجعه کرد. بعضی دیگر میگویند: بلکه این وحی الهام است. اما این باطل است چرا که این چنین انتخابی متضمن از بین بردن نفوس می شود که بدون اعلام قطعی و موافق با شریعت امکان ندارد و جایز نیست.

۴- همچنین استناد می کنند به حدیثی که در صحیحین آمده که پیامبر صلی الله علیه وسلم به فاطمه فرمود: « یَا فَاطمهُ أَما تَرْضِینَ أَنْ تَکُونی سیِّدَهَ نِسَاء المُؤْمِنِین، أوْ سَیِّدهَ نِساءِ هذهِ الأمَّه؟ » ترجمه: ای فاطمه آیا راضی نمی شوی که سردار زنان مؤمن یا فرمود که: سردار زنان این امت باشی؟ (شک از راوی حدیث است) واین نبوت فاطمه را نمی رساند.

جواب: راوی حدیث در این لفظ شک کرده است، پس اگر فقط سرور و سالار زنان این امت باشد؛ دیگر لازم نیست که سرور و سلار انبیای زن باشد، این دو با هم متفاوتند که لازم است مراعات شود. همچنین حدیث فضل و برتری را ذکر نکرده است و سرور و سیده غیر از برتری است. همچنین شکی در این نیست که فاطمه رضی الله عنها سیده نساء العالمین می باشد. در اینجا سیده بودن فاطمه از باب شرف و افتخار است نه از باب برتری و فضل. ابن عمر رضی الله عنهما –که در لغت عربی حجت محسوب می شود- می فرماید: “کان أبو بکر خیراً وأفضل من معاویه” یعنی: ابوبکر بهتر و برتر از معاویه می باشد. در اینجا ابن عمر میان سیادت و فضیلت و بهتر بودن، فرق قائل شده است. پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرماید: « الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّهِ » ترجمه: حسن و حسین، سروران جوانان بهشتی هستند. با وجود این هیچ اختلافی میان مردم نیست که علی رضی الله عنه از دو فرزند خود برتر و افضلتر است و صحیح هم همین است. چرا که سیادت غیر از فضیلت و برتری است. همچنین بدون شک انبیا برتر از حسن و حسین هستند. پس فاطمه سید و سرور زنان جهانیان است. اما با وجود این خدیجه از او برتر و افضلتر است. در حدیث دیگری نیز آمده که: حمزه سید الشهداء است. پس آیا مستلزم این است که او سید شهدای انبیا نیز باشد؟ یا اینکه از آنها بهتر است؟ به همین دلیل مناوی رحمه الله در “فیض القدیر” (۴/۱۲۱) می گوید: «المراد سید شهداء هذه الأمه، أی شهید المعرکه، کما قاله الزین العراقی، لیخرج عمر وعثمان وعلی» یعنی: مراد از آن سید شهیدان این امت است یعنی شهید معرکه نبرد. چنانکه زین الدین عراقی می فرماید. چرا که عمر و عثمان و علی نیز در نبرد حضور داشته اند. پس معنی حدیث چنین است که فاطمه رضی الله عنها از اکثر زنان بهشت، دارای شرف و منزلت و عظمت بیشتری است (چرا که دختر پیامبر صلی الله علیه وسلم می باشد) اما افضل زنان بهشت نیست و حسن و حسین نیز چنان می باشند. الله متعال می فرماید: {وَإِذْ قَالَتِ الْمَلائِکَهُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِینَ} (آل عمران:۴۲) ترجمه: هنگامی که فرشتگان گفتند : ای مریم ! خدا تو را برگزیده و پاکیزه ات داشته است ، و تو را بر همه زنان جهان برتری داده است.  پس ثابت می شود که مریم افضل و برتر تمام زنان در تمام عصر و زمانهاست. امام قرطبی رحمه الله می فرماید: «الصحیح أن مریم نبیه، لأن الله تعالى أوحى إلیها بواسطه المَلَک» ترجمه: صحیح این است که مریم نبی است چرا که خداوند متعال به واسطه ملائکه به او وحی می کرده است. و در کتاب ‏”التمهید‏”‏ از اکثر فقها آن را نقل می کند.

۵- استناد می کنند به این که امام جوینی رحمه الله که او را امام الحرمین می گویند اجماع را نقل می کند که نبوت فقط در ذکور وجود دارد!

می گوییم: ابن حجر رحمه الله در مورد او می گوید: جوینی نسبت به کتب حدیث مشهور قلیل المراجعه بوده چه برسد به سایر کتب! پس اجماعی که نقل کرده است با وجود اطلاعات کمی که از اقوال علمای هم عصر خود و سلف داشته است؛ چه ارزش و مقامی خواهد داشت؟! این نقل اجماع توسط او جهل او نسبت به امام واستادش اشعری را می رساند که به نبوت شش نفر از زنان تصریح می کند!            جای بسی تعجب است که افرادی بعد از او آمده اند و بدون توجه به اختلاف در این زمینه اجماع را بر آن نقل کرده اند. امام احمد درست فرمود که: «من ادعى الإجماع فهو کاذب». چگونه اجماع امکان دارد در صورتی که هیچ نقلی از صحابه وتابعین در این مورد وجود ندارد؟

پس قطعاً دلیلی باطل و قولی شاذ و مخترع است و هیچ یک از سلف چنین نگفته اند ولله الحمد.

نتیجه و تذکرات مهم

۱) خضر علیه السلام فرمود: {وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی} یعنی: من به دستور خود این کارها را نکرده ام. با وجود این الله متعال او را به کشتن کودکی امر فرمود و این تنها از طریق وحی امکان پذیر است.

۲) فاطمه رضی الله عنها طبق اجماع “نبی” نبوده است. اما شیعه ادعا می کند که بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه وسلم بر او وحی می شده است و آن را در کتابی به نام “مصحف فاطمه” نگاشته است. و می گویند سه برابر قرآن حجم دارد و هیچ حرف مشترکی با آن ندارد! این کلام کفر صریح است. چرا که ادعای وحی برای یک نفر؛ ادعای نبوت است و هیچ تفاوتی ندارد.

۳) رشاد خلیفه – کسی که ادعا می کرد رسول خدا است اما نبی نیست!- کافر است. چرا که رسالت داخل در نبوت است و پیامبر صل الله علیه وسلم خاتم النبیین است و مستلزم این است که خاتم المرسلین نیز باشد. پس هر کس ادعا کند که از جانب الله متعال به او وحی می شود؛ کافر است و همچنین هر کس ادعای رسالت کند هر چند از خود، نبوت را نفی کند باز کافر می شود. هیچ مسلمانی نباید نسبت به این مسئله جاهل باشد. واللّه تعالی أعلم.

نمایش بیشتر

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا