علم و عادت و نقش آن در تهذیب نفس و عمل صالح و صحیح
علم و عادت و نقش آن در تهذیب نفس و عمل صالح و صحیح
نویسنده : امام ابنقیم جوزی، تلخیص محمداحمد الراشد/ مترجم محمدحسین احمدس تبار
تهذیب و پاکیزه نمود عمل همین است که شخص در اعمالش علمگرا باشد، یعنی به علم توجه داشته باشد، به اوامر و توصیههای آن گوش سپارد و حاکمیتش را بپذیرد و هرگاه اینگونه رفتار نکند، سیر و سلوکش ناپسند و ناقص بوده و شخص را از خدا دور میکند، زیرا هر سیر و سلوکی که بر اساس علم و آگاهی نباشد، بیم آن میرود که از فریبهای شیطان باشد. همین نکته است که مرز بندیها را بر اشخاص تباه کرده و آنان را از خداوند دور و آواره کرده است. از این جهت که علم را حکم و داور نساخته و از آن روی گرداندهاند، تا جایی که این امر آنان را از حقایق ایمان و قوانین شریعت اسلامی عاری ساخته است.
به جنیدبن محمد گفتند: اهل معرفت به جایی میرسند که در نیکیها و تقرب به خداوند حرکات ظاهری را ترک میکنند. جنید در پاسخ گفت: این سخن گروهی است که اعمال اعضا و جوارح را ساقط میکنند و جرم بسیار بزرگی است و کسانی که چنین سخنی را بیان میکنند، احوالشان بدتر از اشخاص زناکار و سارق است. عارفان خداشناس اعمال را از خدا میگیرند و دربارهی آنها به خداوند مراجعه میکنند. اگر هزار سال زنده بمانم ذرهای از کارهای نیکم نمیکاهم، مگر آن که مانعی مرا از انجام آن باز دارد. همچنین میگوید: همهی راهها بر خلایق بسته میباشد، مگر کسی که دنبالهرو پیامبرe باشد.
و میگوید: کسی که قرآن را حفظ نکند و به ثبت احادیث اهتمام نورزد، در طریقت ما به او اقتدا نمیشود، زیرا راه علم ما مقید به کتاب و سنت پیامبرe میباشد. در جای دیگری میگوید: علم ما به احادیث پیامبرe استوار و پابرجاست.
باید بدانیم که شناخت و معرفت صحیح، روح و جوهرهی علم است و علم صحیح و عمل راست و درست ملاک و معیار شناخت و معرفت صحیح هستند.
این موارد ارکان سیر و سلوک و اصول راه هستند که هر کس سیر و سلوک خود را بر آن بنا ننهد از مسیر بریده میشود، اگر چه خود را سالک و راهرو بنامد. حرکت چنین شخصی یا در جهت مخالف است یا همانند یک شخص بازداشت شده و در بند میباشد یا هم چون کسی که بر چهار پای سرکشی سوار است که هرگاه یک گام به جلو برمیدارد، ده گام به عقب برمیگردد.
هرگاه اخلاص و پیروی از قرآن و سنت نباشد، شخص به عقب برمیگردد و اگر سعی و تلاش خود را به کار نبندد و طلب و درخواست خود را متمرکز نکند، حرکت او همچون فردی در بند و دست و پا بسته میباشد.
اگر این موارد در سالک محقق شوند، کسی در مسابقهی سیر و سلوک همگام او نخواهد شد. این فضل پروردگار است که به هر کس که خواهد، آن را عطا میکند و خداوند صاحب فضلی بس بزرگ است.
سرآغازش تهذیب بندگی از آن است که جهل و نادانی آن را به بیراهه نکشد، عادات و پسندها آن را خدشهدار نکنند و همت شخص در محدودهی آن متوقف نشود.
هرگاه نادانی و جهالت آمیختهی بندگی شود، شخص بندگی را به بیراهه میکشاند و آن را در جایگاه خود قرار نمیدهد و آن را برای کسی یا چیزی که استحقاق و شایستگیاش را ندارد، انجام میدهد و اعمالی انجام میدهد که آن را درست میپندارد در حالی که باعث تباهی خدمت و بندگیش میشوند، یعنی بر اثر جهل در مواقع توقف حرکت میکند و در مواقع حرکت متوقف میشود، در جایی که باید کاری نکند به انجام آن اقدام مینماید و در جایی که باید کاری کند از انجام آن شانه خالی میکند، هنگامی که باید به پیش برود میایستد و هنگامی که باید بایستد به پیش میرود و رفتارهایی از این قبیل که نسبت به بندگی مانند حرکات سنگین و نفرتآور در حق مردم است.
اگر غیر از علم به بندگی، علم به آداب و حقوق آن نیز حاصل نشود، ممکن است شخص را از هدف دور سازد، اگر چه هدف او از بندگی تقرب به خداوند باشد. البته الزاماً اجر و پاداش آن را باطل نمیسازد، اما با این وجود شخص را از منزلت و مقام قرب الهی دور میسازد. این قبیل مسائل تنها با شناخت و معرفتی ویژه از خداوند و دستورات او و محبت کامل نسبت به او و شناخت نفس و آن چه از آن نشأت میگیرد، فیصله مییابند.
منظور از ناخالصی عادت این است که یکی از احکام، بهرهها و تمایلات نفسانی با عبودیت آمیخته شود و شخص را در انجام عبادات یاری کند و بنده آن را تقرب و طاعت به شمار آورد. مانند کسی که به روزه گرفتن عادت کرده و نفسش به آن انس و الفت گرفته و برای آن همچون خوی و عادتی شده باشد که شدیداً خواستار آن است و این تقاضا و درخواست را بندگی به شمار آورد در حالی که نفس تنها یک عادت را درخواست نموده است.
علامت آن این است که هرگاه عبادت سادهتر و پربارتری را بر نفس عرضه کند، همانند عبادتی که به آن خو کرده است، آن را برنمیگزیند.
پس باید خداوند را بر اساس دستوراتش عبادت کرد، نه بر اساس رأی و نظرات شخصی و نباید عادت و پسند عامل و انگیزهی آن باشد، همانگونه که عامل و انگیزهی افراد بیبصیرت همین است، یعنی چنین افرادی به انجام کاری عادت میکنند و این رویه را در پیش میگیرند و اگر بر کاری خلاف آن نیز عادت میکردند، همان کار را انجام میدادند.
نتیجه: نباید انگیزهی شخص در بندگی تنها رأی، همراهی با خواستههای درونی، دوست داشتن و عادت باشد، بلکه باید انگیزهی او امر پروردگار بوده و رأی، محبت، هوا، هوس و بهرههای نفسانی مجری و پیرو باشند، نه این که عامل برانگیزنده باشند و از آنها اطاعت شود. این نکتهای است که تنها اهل بصیرت به آن پی میبرند.
متوقف شدن همت شخص در محدودهی خدمت، نشانهی ضعف و کوتاهی آن است، زیرا بندهی محض همتش در محدودهی خدمت متوقف نمیشود، بلکه همتش بالاتر از آن است و در پی کسب رضایت کسی است که به او خدمت میکند، پیوسته خدمتگزاریش را ناچیز میشمارد و به آن بسنده نمیکند. قناعت در مواردی غیر از این پسندیده میباشد، زیرا قناعت در اینجا سبب محرومیت میشود و عاشق به هیچ چیزی جز محبوب خویش قانع نمیشود. بنابراین اگر نهایت همت بنده، خدمتگزاری و دریافت اجر و پاداش باشد، سقوط کرده و از محبوب محروم میشود.
—————————-
منبع : تهذیب مدارجالسالکین /نویسنده : امام ابنقیم جوزی، تلخیص محمداحمد الراشد/ مترجم محمدحسین احمدس تبار / نشر آراس