استقلال جماعت دعوت و اصلاح از لحاظ فکری، سیاسی و مالی
استقلال جماعت دعوت و اصلاح از لحاظ فکری، سیاسی و مالی
نویسنده: محمد احمدیان
مقدمه
جماعت دعوت و اصلاح، تشکّلی است «مدنی» با اندیشهی اسلامی که هدف آن پاسداری از اعتقادات و هویت اهل سنّت ایران، در چارچوب قانون اساسی میباشد. کار اصلی جماعت «تربیت فرد و خانواده» در جهت اصلاح باور و اندیشهی افراد تحت پوشش فکر جماعت، در راستای ارائهی خدمات «فرهنگی ـ اجتماعی» به جامعهی ایران و اهل سنّت است. ماهیت و هویت جماعت اسلامی است، و حوزهی فعالیتش از جنس «دینی ـ مذهبی» بوده و برای محقّق شدن این هدف، تربیت بر اساس «معنویت» را سرلوحهی کار خویش قرار داده، تا ورودش به جامعه جهت خدمات اجتماعی، ورودی مبتنی بر التزام به آموزه های دینی باشد.
جماعت در حوزهی فعالیت «اجتماعی ـ فرهنگی» خود را در مقابل سایر جریانات ـ دینی و غیردینی ـ معارض تلقی نمیکند؛ بلکه در مسیر اصلاحات اجتماعی عملکرد خود را مکمّل دیگر جریانات و سازمانهای مردم نهاد میداند. بر همین اساس، دگرپذیری اقوام، و تنوعهای مذهبی، فکری، فرهنگی و پرهیز از خشونت و تندروی را، تحت هر عنوانی سرلوحه امور تربیتی خود قرار داده است، و سرفصلهای معنویت، شورا، حقوق بشر، آزادی، عدالت، نوگرایی، همبستگی و پرهیز از خشونت» در رویکردها و راهکارهای جماعت، گویای این واقعیت است.
مفهوم جماعت از نظر جامعهشناسی
نظر به اینکه شکلگیری هر جماعت و حزبی در بستر جامعه محقق میشود، و کنش و واکنشهای آن نیز به جامعه بر میگردد، لذا برای شناخت دقیق واژهی جماعت راـ صرفنظر از اهداف و آرمان آن ـ از منظر جامعهشناسی واکاوی مینماییم. هرچند تعاریف در ظرف واحد و مفهوم واحدی قابل گنجایش و ارزشگذاری نمیباشند. در این راستا دکتر توسل در مبانی جامعه شناسی، واژهی جماعت را بدین مفهوم تعریف میکند:
«جماعت به گروهی از مردم اطلاق میشود که در یکجا گرد هم میآیند، و با یکدیگر مرتبطند و به جنب و جوش میپردازند، … و بر اثر کنشهای متقابل، دارای «رفتار مشترک» میشوند؛ افراد به این علت در یک جماعت گردهم میآیند که به «موضوع، اندیشه و رویداد خاص» علاقه مشترک دارند، این علاقه، محرّک مشترکی برای اعضای جماعت است.»
طبق این تعریف جامعه شناسی از جماعت، نقطهی اشتراک هر جماعتی و چه بسا هر حزبی «موضوع، اندیشه و رویدادها» میباشد. پس «موضوع» تمام جماعتهای اسلامی، اسلام و اصول ثابت آن است، و اندیشهی آنها سبب تفاوت و مرزبندی جماعتها میباشد، که استراتژی آنها در راستای هدف نهایی آنان که همان «موضوع» اصلی است، میباشد. لذا در نتیجهی تفاوت در اندیشه و استراتژی، در مقابل «رویدادها و حوادث سیاسی و اجتماعی» موضعگیریهای متفاوت در میان جماعتها شکل میگیرد، که امری منطقی و قابل دفاع میباشد، زیرا همانگونه که متغیرات دینی امری منطقی و صحیح، و قابل دفاع است، و ثبوت آنها نیازهای بشری را پاسخگو نخواهد بود، بنابراین متغیرات در حوادث سیاسی و اجتماعی، امری است، مقتضی موضعگیریهای متفاوت میباشد. لذا هر جماعت و حزبی از زاویهای به رویدادها مینگرد. تاریخ جماعتها و احزاب نشان داده است، با وجود اشتراک افراد وابسته به آنها، و اشتراک در موضوع اصلی، امّا به علت تغییر در نگاه استراتژیک، و عدم همسونگری به رویدادها، این امر سبب شکاف در بدنه جماعتها و احزاب گردیده و منتهی به انشعاب در مسیر حرکت جماعتها و احزاب شده است.
بنابراین جماعتها و احزابی موفق بوده و هستند، که در سایهی چتر «مبانی اصلی» چنان در بدنه تشکیلات توجیهگری به روز داشتهاند، که موضعگیری در مقابل رویدادهای سیاسی و اجتماعی، تبدیل به فرصتهایی شده که سبب انسجام تشکّل سازمانی میان اعضا و هواداران گردیده است.
معنی استقلال
از نظر لغوی «فرهنگ معین» استقلال را این گونه معنی کرده است: «استقلال ضابط امر خویش بودن، بخودی خود بکاری برایستادن بی شرکت غیری، صاحب اختیار و آزادی کامل یک کشور در امور سیاسی و اقتصادی، بدون اِعمال نفوذ خارجیان».
طبق این تعریف از استقلال، به همان سان دولتها به عنوان یک تشکّل سیاسی و رسمی، از نظر حقوقی در امور «سیاسی و اقتصادی» دارای آزادی عمل بوده و نفوذ و سلطهی بیگانگان را نمیپذیرند، و مصالح دولت و کشور را در گرو استقلال در دو عنصر فوق میدانند همچنین مواضع سیاسیشان بدون دخالت خارجی بوده، و اقتصادشان را نیز وابسته به دیگران نمیکنند. در نتیجه چنین نظام مستقلی، استحکام و تداوم سیاسی و اقتصادی آن از سلامت و عمر بیشتری برخوردار میباشد. اگر چه عدم حفظ استقلال فرهنگی، تهدیدی برای استقلال سیاسی و اقتصادی یک کشور میباشد.
بنابر تعریف ارائه شده برای استقلال، برای یک «جماعت وحزب»، به مثابه یک تشکّل مدنی در جامعهی سیاسی و یک کشور، امری غیر ممکن و محال نبوده و و چه بسا مقولهای ضروری میباشد. پس هرگاه احزاب و جماعتی چنین ادّعا داشته باشد، خلاف منطق نخواهد بود.
استقلال از نظر اصطلاحی
اگر از منظر اصطلاحی استقلال به صورت مطلق مدّ نظر ما باشد، شاید تحقّق چنین امری چندان آسان نباشد، زیرا روابط سازمانی و تشکیلاتی، دولتها تا حدودی وابسته به ارتباطات سیاسی و اجتماعی، در چارچوب مرزهای مستقل و چه بسا فرامرزی باشند. به همین خاطر صاحبنظرانی چون «دکتر بشیریه» معتقد به «استقلال نسبی دولتها» هستند. و بر این باورند که استقلال مطلق در جهان ارتباطات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و تکنولوژی؛ امری غیر ممکن و محال است. بنابراین، احزاب و جماعت هم به طور مطلق، از این قاعده مستثنی نیستند. لذا استقلال نسبی باید به گونهای باشد، که از طرفی مخلّ اصول و مبانی فکری جماعت و یا حزب نباشد؛ اصولاً امروزه جماعتها و گروههای متشکل و مستقل به ویژه در کشورهای دموکراتیک، نقش اصلاحی در توازن قدرت بازی میکنند.
هدف از استقلال جماعتها و احزاب در چارچوب جغرافیایی هر کشور، برای حفاظت از اصول حاکمیت ملّی میباشد، و این قاعدهی حقوقی ـ سیاسی، امری غریب و جدید نیست، «راشد غنوشی» در رابطه با حقوق شهروندی به مفهوم عام و خاص، کشور فرانسه را به عنوان الگویی از دموکراسی در جهت حفظ حقوق احزاب و تشکّلها نام برده و میگوید:
«اصل چهارم قانون اساسی فرانسه، مصوبه سال (۱۹۵۸م)، بر این تصریح دارد که «احزاب و تشکّلها» حقّ دارند از موافقت رسمی برخوردار شوند و آزادانه تشکیلات خود را سامان دهند و به فعالیتهای خود بپردازند، امّا در مقابل باید به «اصول حاکمیت ملّی» و مبانی دموکراسی، احترام بگذارند؛ زیرا احزاب و تشکّلها دو کارکرد محوری دارند:
الف ـ کارکرد تشکیلاتی، سازمان بخشیدن به تودهها در جهت استقلال قدرت؛
ب ـ کارکرد تربیتی، در جهت تربیت، و بالا بردن سطح هوشیاری، آگاهی و برخورداری از ارزشهای اخلاقی به مردم» بنابراین اگر احزاب، جماعتها و تشکّلها دارای استقلال نبوده و وابسته به بیگانگان باشند، «سازماندهی و تربیت» تودهها در جهت اصول «حاکمیت ملی» و منافع آن گام برنداشتهاند.
انواع استقلال
همانگونه که دولتها برای بقا و استحکام سیاسی و اجتماعی، نیازمند به استقلال نسبی «سیاسی و اقتصادی» میباشند، جماعتها، احزاب و تشکّلها هم از چند منظر نیازمند استقلال میباشند:
الف ـ استقلال سیاسی
واژهی استقلال، در مقابل وابستگی قرار میگیرد، استقلال سیاسی یعنی عدم وابستگی «جماعت» به احزاب و سایر تشکّلها و دولتهایی که از طریق وابستگی، سیاست خویش را بر جماعت اِعمال نمایند. حال میتوان گفت: از بیانیهها و موضعگیریها داخلی و انتخاباتها محرز میشود که جماعت، دخالت هیچ حزب و جریان داخلی و خارجی را نپذیرفته است، هرچند اعلام موضع، نتیجهی چندان مفید و مهمی نداشته، و با انتقاد سایر جریان ها روبرو بوده است، ولی صرف استقلال در اعلام مواضع و مشارکتهای انتخاباتی، نقطه قوّت جماعت بوده؛ و این روند در رویکرد؛ مؤیّد استقلال و عدم وابستگی جماعت است.
ب ـ استقلال مالی
آنچه مسلّم و غیر قابل انکار است، هیچ جماعت، حزب و تشکّلی بدون حمایت مالی و پشتوانهی اقتصادی، قادر به انجام وظایف تشکیلاتی و سازمانی نخواهد بود. برابر قانون اساسی در تمام کشورها ـ به فراخور وضعیت سیاسی هر کشور ـ احزاب و تشکّلهای رسمی و شناسنامهدار، بهره مند از اعتبار و بودجه قانونی هستند. امّا اگر چنانچه حزب و تشکّلی فاقد رسمیّت باشد، ناگزیر باید از دو کانال منابع مالی را تأمین کند:
۱ـ حمایت مالی اعضا و هواداران آن حزب، از طریق حقّ عضویت و هرگونه تبرعات دیگر؛
۲ـ بهره مندی از حمایت مالی خارج از چارچوب جماعت و اعضای آن، که این روند در دو زمینه قابل بحث و بررسی میباشد:
اوّل: وابستگی مالی حزب و جماعت، به دولت یا تشکیلات رسمی خارجی؛
دوم: وابستگی مالی حزب و جماعت، به نهادهای مردم نهاد و مؤسسات خیریه داخلی و خارجی؛
نظر به اینکه جماعت دعوت و اصلاح، سازمانی رسمی و پروانهدار نیست، لذا از هیچ حقوق و حمایت مالی قانونی نمیباشد. در مورد وابستگی مالی جماعت به دولت و یا تشکیلات و احزاب رسمی خارجی نیز، استقلال خود را حفظ نموده، و دست نیاز به سوی هیچ نهاد دولتی بیگانه دراز نکرده است، و هر ادّعایی در این باره فاقد سند و اعتبار است. استقلال در مواضع سیاسی، بیانگر عدم وابستگی مالی جماعت میباشد، اگر چنانچه جماعت در این رابطه وابسته میبود، طبیعتاً مواضع سیاسی هم متأثر از این عدم استقلال بود. امّا جماعت در گذشته خود را بینیاز از حمایت خیّرین داخلی و خارجی ندانسته، زیرا، از نظر فقهی همان گونه که انتقال زکات و تبرّعات در صورت ضرورت، قابل انتقال از نقاطی به نقاط دیگر است، بنابراین نظریه فقهی، سه نکتهی اساسی قابل برداشت است:
نکته اوّل: صدقات و تبرّعات مرز و محدودی جغرافیایی را نمیشناسد، بنابراین بهرمندی جماعت از این مَنظر، امری خلاف شرع نمیباشد.
نکته دوم: هرگاه انتقال صدقات و تبرعات از طرف خیّرین ـ چه شخص باشد یا نهاد ـ امری مشروع و باشد، دریافت آن هم به قیاس قاعدهی انتقال، مشروع است.
نکته سوم: چون خیّرین و صاحبان تبرعات و صدقات، امور خیریه را در راه خدا و بدون چشمداشت اداء نموده، لذا هدف آنان به قصد وابستگی جماعت در راستای مقاصد خاص نمیباشد.
بنابراین پذیرش تبرّعات غیرجماعتی، امری نیست که جای انکار داشته باشد، هر چند بهتر و مناسبتر آن است که جماعت از این مَنظر هم به استقلال برسد.
ج ـ استقلال فکری
استقلال فکری و سیاسی، هرچند دو مقولهی جدای از هم هستند، امّا همزاد و همسو بوده و با هم رشد و نمو مییابند. فکر و اندیشه، شکل پنهان شخصیت هر انسانی است، رفتار و مواضع او در زمینههای مختلف جلوهای عملی این بخش پنهان و ناپیدای انسان میباشد. بنابراین از نظر سازمانی و تشکیلاتی «سیاست و اندیشه در هر جمعی» متأثر از همدیگر میباشند. به بیان ساده، میتوان گفت که مواضع هر حزب، جماعت و تشکّلی؛ متأثر از اندیشه و افکار حاکم بر اعضا و رهبران آن حزب و تشکّل میباشد.
لازم است بیان داشت آنچه که قابل اغماض و چشم پوشی نمیباشد این است که، «اندیشه و فکر» فاقد مرز جغرافیایی سیاسی و اجتماعی است. یعنی حوزهی اندیشه را هیچ مرزی نمیتواند محدود کند. به ویژه در دنیای امروز که جهان به صورت دهکدهای درآمده و کوچکترین خبری در کمترین زمان، در آن انعکاس مییابد. از طرف دیگر تبادل افکار و اندیشهها امروزه از طریق رسانههای مختلف همانند کالاهای مورد نیاز، بدون گمرک و محدودیت در حال صادرات و واردات میباشد؛ امّا هر حزب و جماعتی این حقّ را دارد که طبقهبندی حساب شدهای از افکار و اندیشههای متفاوت داشته باشد، و برنامههای خویش را با عنایت به رسالت، اهداف و موقعیت اجتماعی و سیاسی خود، تنظیم نماید. حال با این تفصیل افکار و اندیشهها در منظومهی فکری تربیتی جماعت، متأثر از سه منبع می باشد:
منبع اوّل: منابع درسی و تربیتی جماعت، در تمام مراحل تربیتی؛
منبع دوم: توجیهات مسئولان و در صدر آنان، دبیرکل جماعت؛
منبع سوم: اندیشههای حاکم بر فضای اجتماعی و فکری جامعه، که دارای مرزبندی نمیباشد.
بنابراین چون منبع اوّل و دوم فکری، در چارچوب ادارهی جماعت میباشد، تا حدودی میتوان مدّعی بود که جماعت در گزینش و انتخاب، کارآمد و مستقل عمل نموده است. هر چند منابع فکری، تربیتی و علمی هیچ حزب و جماعتی به طور کامل تولید داخلی آنان نیست؛ بلکه مونتاژی از آراء و نظرات صاحبنظرانی است که اندیشهی آنان هر کدام زاویهای از حیات فکری و علمی را روشنی بخشیدهاند، چون عرصهی اندیشه و فکر فاقد مرز زمانی و مکانی میباشد؛ امّا در بهرهمندی از دستاوردهای فکری علمی صاحبنظران؛ گلچین کردن و گزینش، امری ممکن و منطقی است؛ و مشی «وسطیت» که جماعت دعوت و اصلاح آن را سرلوحهی امور تربیتی و سیاسی ـ اجتماعی خویش قرار داده است، گویای این واقعیت است، امّا درکنار گزینش اندیشهی متناسب با رسالت جماعت و فضای سیاسی ـ اجتماعی ایران، به عنوان منبع سومی در فکر و اندیشه افراد تأثیر گذارند، و تأثیرات آن قابل اغماض نمیباشد، هرچند حِجر نهادن بر سلایق و اندیشهی افراد امری محمود و پسندیده نیست، ولی مرزبندی و دیوارکشی فکری هم کاری است، موسّع اما پرواز اندیشه و فکر بالاتر از آن هم قادر به جولان هستندکنترل کاری بس مشکل، لذا در منظومهی فکری و تربیتی جماعت، این اندیشه ناهمسو به چشم میخور؛ و امری طبیعی میباشد.
بنابراین، انتظار استقلال فکری جماعت به طور مطلق دو دلیل قابل دفاع نمیباشد: یکی وامداری برنامههای جماعت از دستاورد فکری اندیشمندان و صاحبنظران خارجی، و دیگری اثرات فراگیر فکر و اندیشههای فضای اجتماعی جامعهی امروزی؛ منتهی تلاش در زمینهی گزینش عناوینی که به دور از افراط و تفریط بوده، در راستای گام نهادن جماعت در مسیر «وسطیت و اعتدال»، قابل دفاع به نظر میرسد.
اثرات و دستاوردهای استقلال
همانگونه که از نظر لغوی بدان پرداختیم، استقلال به معنی «آزادی عمل» بدون نفوذ بیگانگان است که، بیانگر حاکمیت ارادهی جماعت، بر اهداف و رسالت مورد نظر خویش متناسب با شرایط سیاسی و اجتماعی آن میباشد؛ هر عمل انسانی بهرهمند از پشتوانه «اراده و اختیار» است. چون اصولاً اراده بُعد درونی انسان را مدیریت و هدایت میکند و اختیار بُعد بیرونی آن. بین اراده و اختیار یک رابطه تنگاتنگ و دوجانبه وجود دارد؛ یعنی در پیشبرد همدیگر نقش مستقیم دارند. بنابراین اگر «اراده و اختیار» در عملکرد شخص حقیقی مؤثر و دارای نقش هستند، در عملکرد شخصیت حقوقی حزب و هر سازمان مردمنهاد هم، این قاعده صادق میباشد. که اصولاً اراده قصد و عزم قاطع حزب و تشکّل است که از تصمیمات جمعی و مدیریت مرکزی آن نهاد، سرچشمه میگیرد، امّا «عمل» اغلب به عوامل خارجی، خارج از اراده تشکّل حزبی بستگی دارد. لذا هر گاه حزب، جماعت و تشکّل مردمنهاد، مستقل و بدون وابستگی باشد، اراده و عمل با هم همسو و همگرا میباشند، امّا عدم استقلال دامنهی اختیارات را محدود، و در نتیجه سبب سستی اراده میشود، آرمان و هدف تشکّل مدنی، تحت تأثیر ارادهی غیر قرار میگیرد، حال این ارادهی تحمیلی، ارادهی حزب، گروه داخلی، یا حتّی دولت بیگانهای باشد، هیچ فرقی نمیکند، به هر حال موجب سلب استقلال آن میگردد. بنابراین میتوان دستاوردهای استقلال را در موارد ذیل دستهبندی نمود:
الف ـ استقلال اراده، ارادهی برگرفته از تصمیمات خِرد جمعی، (شوری).
ب ـ استقلال در انتخاب روش اجرای اراده، در راستای تحقّق هدف؛
ج ـ همسویی و همگرایی دو عنصر اراده و عمل، در راستای تحقّق هدف؛
د ـ تغییر در تاکتیک و استراتژی در راستای هدف و بر پایهی آزادی اراده و عمل؛
سقز: محمد احمدیان
۱۸ /۱۲/ ۱۳۹۶
منابع و مراجع:
۱ـ بروس کوهن، مبانی جامعه شناسی، دکتر غلامعباس توسلی، انتشارات سمت، ۱۳۸۲
۲ ـ معین، محمد، فرهنگ معین، انتشارات امیرکبیر، چاپ یازدهم، ۱۳۷۶
۳ـ بشیریه، دکتر حسین، جامعه شناسی سیاسی، نشر نی، ۱۳۷۷
۴ـ غنّوشی، راشد، آزادیهای عمومی در حکومت اسلامی، حسین صابری، انتشارات علمی فرهنگی، ۱۳۹۱
۵ـ رویکردها و راهکارهای جماعت
َ
مقالات مرتبط:
هویت ایرانی ، بررسی مفهوم هویت و انواع هویت ملی، دینی و …