خداوند کاخهایی از طلا و جواهرات برای کافران می ساخت اگر…
خداوند کاخهایی از طلا و جواهرات برای کافران می ساخت اگر…
نویسنده: سید قطب / مترجم: دکتر خرم دل
معیارها و ارزشهای این زمین آن اندازه ناچیز و بیارج استکه اگر خدا میخواست آنها را برایکافران فراخ و فراوان میکرد و ایشان را غرق نعمتها مینمود. امّا این امر مردمان را از دین برمـیگرداند، و ایشان را از ایمان به یزدان بازمیدارد:
وَلَوْلَا أَن یَکُونَ النَّاسُ أُمَّهً وَاحِدَهً لَجَعَلْنَا لِمَن یَکْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِّن فَضَّهٍ وَمَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ (۳۳) وَلِبُیُوتِهِمْ أَبْوَاباً وَسُرُراً عَلَیْهَا یَتَّکِؤُونَ (۳۴) وَزُخْرُفاً وَإِن کُلُّ ذَلِکَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَالْآخِرَهُ عِندَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ (۳۵)
اگر (بهرهمند شدن کفار از انواع مواهب مادی) سبب نمیشد که همهی مردم (تمایل به کفر پیدا کنند و در گمراهی) ملت واحدی کردند، ما برای کسانی که به خداوند مهربان باور نمیداشتند خانههائی با سقفهائی از نقره فراهم میآوردیم، و برای آنان پلهها و نردبانهای سیمین ترتیب میدادیم که از آنها بالا روند. (چرا که نعمت چند روزهی حیات بـیارزش است و در مقابل نعمت جاویدان آخرت چیزی به حساب نمیآید). و برای خانههایشان درهائی فراهم میآوردیم، و تختهائی نقرهای که بر آنها تکیه میزنند و میلمند ترتیب میدادیم. و زر و زیور و انواع وسائل تجمّلی و زینتآلات بدیشان میدادیم. امّا همهی اینها متاع زندگی این جهانی است، و آخرت در پیشگاه پروردگارت برای پرهیزگاران آماده است (و نعمت سرای جاویدان که از آن خداپرستان است، با نعمت جـهان گذران قابل مقایسه نیست).
به همین صورت، اگر مردمان از دین برنمیگشتند -خدا هم بهتر میداند ضعف انسانها تا بهکجا است، وکالاها و متاعهای دنیا چهگیرائی و تاثیری در دلهایشان دارد – خدا برای کسانیکه خداوند مهربان و صاحب رحمت فراوان را انکار میکنند و بدو باور ندارند، خانههائی میساختکه سقفهای آنها از نقره، و نردبانهای آنها از طلا میبود. خانههائی با درهای زیاد، وکـاخهائی با تختها و مبلمانهائی برای تکیه زدن، و زینتآلاتی برای آراستن و پیراستن آنها . . . این سخن اشاره دارد به ناچیزی و بیارجی این نقرهها و طلاها و زیورها و کالاها، تا آنجا که رایگان داده میشد به کسانیکه یزدان مهربان را قبول ندارند وکافرند!
(وَإِن کُلُّ ذَلِکَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا).
امّا همه اینها متاع زندگی این جهانی است.
متاع وکالای زوال پذیر است. از میان میرود و از مرز زندگی این دنیا فراتر نمیرود. متاع ناچیز اندکی است و تنها سزاوار زندگی دنیوی است و بس.
(وَالْآخِرَهُ عِندَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ).
آخرت در پیشگاه پروردگارت برای پرهیزگاران آماده است.
اینان با پـرهیزگاری و تقوائیکه دارند، در پیشگاه خدا مکرم و محترمند. خدا برایشان اندوخته میکند چیزی را که ارزشمندتر و ماندگارتر است، و بدیشان میرساند چیزی راکه برجاتر وگرانبهاتر است. آنان را ازکسانی جدا میسازدکه خداوند مهربان را قبول ندارند وکافرند، آن کافرانیکه خدا بدیشان آن متاع بیارزش وکمبهائی را میدهدکه به حیوانات عطاء میفرماید!
کالای زندگی دنیویکه خدا نمونههائی از قبیل دارائی و زر و زیور و لذت بردن آن را ذکـر فرموده است، بسیاری از مردمان را گول میزند. چنین کسانی سخت گول میخورند وقتیکهکالا و متاع دنیا را در دست بزهکاران میبینند، و مشاهده میکنندکه دست نیکان تهی ازکالا و متاع دنیا است، یا اینکه میبینندکه خوبان در تنگدستی یا در سختی و یا درگرفتاری بسر میبرند. خداوند تاثیر این آزمون در دلها و درونهای مردمان را میداند. ولیکن یزدان برایشان پرده از روی ناچیزی و بیارجی این ارزشها و معیارها و پستی و خواری آنها در پیشگاه ایزد سبحان برمیدارد، و همچنین برایشان پرده از نفیس بودن و ارج و بها داشتن چیزی برمیداردکه آن را برای نیکان و پرهیزگاران در پیشگاه خود ذخیرهکرده است و اندوخته است. دل با ایمان، از انتخاب وگزینش یزدان برای خوبان و بدان و نیکوکاران و بزهکاران، مطمئن است و بدان میآساید. آن کسانی که بر انـتخاب وگزینش خدا اعتراض میگیرند، و انتخاب و گزینش مردی برای رسالت را نـمـیپسندند که چیزی ازکالای زندگی دنیوی بدو داده نشده است، و مردمان را با ریاستیکه دارند، و یا با اموالیکه به دست میآورند میسنجند و بها میدهند، آنان در پرتو این آیات، خواری و حقـارت اینکالاها و ناچیزی آنها را در پیشگاه خدا مشاهده میکنند. آنان میبینندکه اینکالاها به بدترین آفریدگان یزدان و مبغوضترین ایشان در پیشگاه یزدان داده میشود. لذا داشتن دارائی دال بر نزدیکی به خدا و خشنودی او نیست، و بر برازندگی وگزینش او دلالت ندارد.
بدینگونه و بدین شیوه، قرآن چیزها را در جایگاه خود قرار میدهد، و پرده از قوانین و سنن خدا در توزیع و تقسیم ارزاق در دنیا و آخرت برمیدارد، و حقیقت معیارها و ارزشها را آنگونهکه در پـیشگاه خدا استوار و برجای هستند نشان میدهد. این امر وقتی صورت میگیرد که قرآن در صدد پاسخ به معترضان بر رسالت محمّد صلی الله علیه و سلم وگزینش او از سوی خدا، وکنار زدن و دور افکندن بزرگان غالب و چیره براوضاع، برمیآید. بدین منوال و بر این روال، قرآن پایههای بنیادین و حقائقکلی را محکم و استوار میدارد، پایهها و حقایقی که متزلزل نمیگردند و تغییر نمیپذیرند، و دگرگونیها و تحولات زندگی، اختلاف قوانین و مقررات،
جوراجوری سیستمها و نظامها، تعدد مکتبها، و تنوع محیطها، در آنها تاثیری ندارد. زندگی قوانین و سننی ثابت و استواری دارد، قوانین و سننیکه زندگی در جولانگاه آنها میگردد و میچرخد، ولیکن از چهارچوب آنها بیرون نمـیرود.کسانیکه ظواهر متغیر، ایشان را از تدبر و تفکر در باره حقائق ثابت و استوار باز میدارد، بدین قانون الهی پی نمیبرند، قانونی که ثابت ماندن و تغییر پذیرفتن در اصل زندگی و در احوال و اوضاع آن را گرد میآورد. آنان گمان میبرند تحولات و تغییرات شامل حقائق اشیاء میگردد بدان سانکه شامل شکلها و صورتهای اشیاء میشود. گمان میبرندکه تحول و دگرگونی مستمر، مانع از آن است که قواعد ثابتی کاری ازکارها داشته باشد. منکر این هستندکه قانون ثابتی جز قانون تحول و دگرگونی مستمر موجود باشد. تنها قانون تحول و دگرگونی است که به ثبات آن ایمان دارند و بس!
امّا ما پیروان عقیدهی اسلامی، در واقعیت زندگی مصداق چیزی را میبینیمکه یزدان سبحان آن را مقرر و بیان میفرماید، و آن اینکه ثبات و تغیر در هر زاویهای از زوایای جهان، و در هر گوشهای ازگوشههای زندگی، لازم و ملزوم و همراه و همگام یکدیگرند. نزدیکترین نمونهی این لازم و ملزوم و همراه و همگام بودن، ثبات تفاوت رزق و روزی میان مردمان، و وجود تغیر و دگرگونی نسبتهای تفاوت واسباب و علل آن در سیستــها و نظامها و جامعهها است . . . این ملازمت و همراهی در غیر این مثال نیز بردوام و برقرار است.[۲]
بعد از آنکه قرآن ناچیزیکالاها و متاعهای زندگی دنیا، و حقارت و خواری دنیا در پیشگاه خدا را بیان میدارد، و میفرماید چیزیکه ازکالاها و متاعهای زندگی دنیا به بزهکاران داده میشود دال بر بزرگواری و احترام ایشان در پیشگاه یزدان نیست، و اشاره به این نداردکه آنان رستگارند. و بعد از آنکه قرآن بیان میداردکه آخرت برابر حکم پروردگارت متعلق به پرهیزگاران است. دنباله سخن را میگیرد و سرنوشت کسانی را بیان میداردکه همچونکالاها و متاعهائی را به دست میآورند، و از یاد خدا غافل و بیخبرند، و از طاعات و عبادات رویگردانند، طاعات و عباداتی که انسانها را شایستهی رزق و روزی آخرت میسازد، و آخرت برای پرهیزگاران آماده گردیده است:
(وَمَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ (۳۶) وَإِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ (۳۷) حَتَّى إِذَا جَاءنَا قَالَ یَا لَیْتَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ (۳۸) وَلَن یَنفَعَکُمُ الْیَوْمَ إِذ ظَّلَمْتُمْ أَنَّکُمْ فِی الْعَذَابِ مُشْتَرِکُونَ (۳۹).
هرکس از یاد خداغافل و روگردان شود، اهریمنی را مامور او میسازیم، و چنین اهریمنی همواره همدم وی میگردد (و گمراه و سرگشتهاش میسازد). شیاطین این گروه را از راه (خدا) بازمیدارند و (به گونهای گمراهی را در نظرشان میآرایند که) گمان میکنند ایشان هدایت یافتگان حقیقی هستند. تا آنگاه که چنین کسی (همراه با چنان اهریمنی، در قیامت) به پیش ما میآید، رو بدین همنشین نفرتانگیز میکند و نادمانه) میگوید: کاشکی! میان من و تو، به اندازهی مشرق و مغرب فاصله بود! (ای وای من!) چه همدم و همنشین بدی است! هرگز این گفتگوها امروز به حال شما سودی نمیبخشد، چرا که شما ستم کردهاید، و حق این است که همگی در عذاب دوزخ مشترک باشید.
(عشی):کمسو شدن چشم. چشم تنبلی. شبکوری . . . این امور وقتی پیش میآیدکه چشم با نور درخشان و شدیدی رویاروی شود، و چشم نتواند بدان خیرهگردد. یا وقتی این امور پیش میآید که تاری شب درمیرسد و چشم ضعیف در تاریکی نمیتواند اشیاء را تشخیص دهد. گاهی هم این امور براثر بیماری ویژهای به چشم دست میآید. در اینجا کوردلی و گمراهی و رویگردانی از یاد خداوند مهربان، و غفلت دل و درون از وجود خدا، و فراموشکردن اینکه خدا او را زیر نظر دارد و پیوسته او را میپاید، مراد است.
(وَمَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ (۳۶) .
هرکس از یاد خداغافل و روگردان شود، اهریمنی را مامور او میسازیم، و چنین اهریمنی همواره همدم وی میگردد (و گمراه و سرگشتهاش میسازد) .
اراده و مشیت خدا بر این بوده استکه خلقت و آفرینش انسان چنین باشد. و مقتضی این بوده استکه هروقت دل انسان از یاد خدا غافل میشود شیطان بدو راه پیدا میکند، و همدم بدی برای او تـرتیب داده میشود. این همدم بد به وسوسهکردن او میپردازد، و بدی را برایش میآراید. این شرط و جواب شرط در اینجا در آیه، بیانگر این اراده و مشیت کلی ثابتی هستندکه به محض تحقق یافتن سبب، نتیجه تحقق پیدا میکند، بدانگونهکه خدا برابر علم خود مقرر و معین فرموده است.
وظیفهی شیاطین همدم این استکه انسانهای همدم خود را از راه خدا بازدارند، در حالیکه همچون انسانهائی گمان میبرندکه آنان راهیاب و هدایتیافته هستند:
(وَإِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ (۳۷).
شیاطین این گروه را از راه (خدا) بازمیدارند و (بـه گونهای گمراهی را در نظرشان میآرایند که) گمان میکنند ایشان هدایت یافتگان حقیقی هستند.
این بدترینکاری استکه همنشینی با همنشین خود میکند. اینکه او را از راه یگانهی راست و درست بازدارد، سپس او را رها نکند بیدار شود و به خود آید، یاگمراهـی برطرف شود و او از سرگشتگی دست بکشد و برگردد. بدو چنین تفهیمکند و به دلش الهامکندکه او در راه راست و درست حرکت میکند! تا آنگاهکه به سرنوشت دردناک برخورد میکند وگرفتار میآید. تعبیر سخن با فعلهای مضارع:
(لیصدونهم: شیاطین کفار را بازمیدارند) . . .
(یحسبون:گمان میبرند). این را به تصویر میکشدکه چنینکاری برجا و بردوام و مستمر است و به چشمها نشان داده میشود و دیگران آن را مشاهده مینمایند. ولی گمراهانیکه به سوی دام، بیخبر و ناآگاه حرکت میکنند، چنین کاری را نمیبینند.
آنگاه فرجام کار ناگهان درمیرسد، در حالی که آنان سرگردان و حیران و ویلان مـیروند، یقه ایشان را میگیرد:
حَتَّى إِذَا جَاءنَا قَالَ یَا لَیْتَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ (۳۸)
تا آنگاه که چنین کسی (همراه با چنان اهریمنی، در قیامت) به پیش ما میآید، رو بدین همنشین نفرتانگیز میکند و نادمانه) میگوید: کاشکی! میان من و تو به اندازهی مشرق و مغرب فاصله بـود! (ای وای من!) چه همدم و همنشین بدی است!.
بدینگونه ما در یک لحظه از این دنیا به آخرت منتقل میشویم و میرویم. نوار زندگی سرگشته درهم پیچیده میشود. کوران، یعنی آنکسانیکه از یاد خدای مهربان غافل و رویگردان بودند، ناگهان و بدون انتظار به پایان گشت و گذار میرسند. در اینجا هوشیار و بیدار میشوند، بدانگونهکه شخص مست از مستی به در میآید و به خود میآید. چشمانکور و کمسوی خود را بازمیکنند و به اطراف خود خیره میشوند و مینگرند. هریک از آنان به شیطان همنشین و همراه خود نگاه میکند، شیطان هـمنشین و همراه بدی که گمراهی را برایش آراسته است، و بدو ضلالت را هدایت نشان داده استا او را در راه هلاکت و نابودی رهنمود و رهنمونکرده است، و برایش هلاکت را سلامت جلوهگر نموده است! با خشم وکین بدو مینگرد، و با صدای بشکسته از غیظ و غضب میگوید:
(یَا لَیْتَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ).
کاشکی! میان من و تو به اندازهی مشرق و مغرب فاصله می بود!.
کاش به همدیگر نمیرسیدیم و یکدیگر را اصلا نمیدیدیم. آن اندازه از هم دور دور بودیمکه مشرق و مغرب از یکدیگر دورند!
قرآن داستان گفتار همنشین هلاک شده خطاب به همنشین بد را تعقیب میکند و میگوید:
(فَبِئْسَ الْقَرِینُ).
( ای وای من!) چه همدم و همنشین بدی است!
بدانگاه که پرده بر روی همگان فرو هشته میشود، سخن مایوسکننده و خردکنندهی این وآن را مـیشنویم:
(وَلَن یَنفَعَکُمُ الْیَوْمَ إِذ ظَّلَمْتُمْ أَنَّکُمْ فِی الْعَذَابِ مُشْتَرِکُونَ (۳۹) .
هرگز این گفتگوها امروز به حال شما سودی نمیبـخشد، چرا که شما ستم کردهاید، و حق این است که همگی در عذاب دوزخ مشترک باشید.
عذابکامل است. شرکت در عذاب از عذاب نـمیکاهد. شریکان آن را میان خود نـمیتوانند تقسیم بکنند تا بدین وسیله عذاب هریک سبکتر شود و عقابکاهش یابد!
بدین هنگام قرآن از اینان منصرف میشود، و ایشان را در صحنهی بد و ناگوارشان به حال خودشان رها میکند، وبه ترک ایشان میگوید تا یکدیگر را سرزنشکنند و به هـمدیگر بد و بیراه بگویند و دشنام دهند.
————————————–
منبع: فی ظلال القرآن/ نویسنده: سید قطب / مترجم: دکتر خرم دل / نشر احسان