سياسي اجتماعي

قرآن و تغییرات اجتماعی

قرآن و تغییرات اجتماعی

محسن عبدالحمید

مقدمه : هرگونه تغییر و دگرگونی در ساختار یا سازمان
اجتماعی را تغییر با دگر گونی اجتماعی«
social change » می نامند. از نمونه های تغییرات اجتماعی؛
تغییرات در میزان مرگ و میر، تغییرات در نقش زن در جامعه ی نو و … است.

 

عوامل مختلفی در تغییرات اجتماعی مؤثر واقع می شوند. از
جمله ی این عوامل می توان به عوامل جغرافیایی، تکنولوژیک، اید ئولوژی و دین، سیاسی
و بیو لوژیک اشاره کرد.

 

نگارنده در این مقاله کوتاه به دیدگاه قرآن به عنوان مصدر
اصلی تفکر دینی در اسلام در مورد تغییرات و دگر گونی های اجتماعی می پردازد.[۱]

 

قرآن کریم به روشی ووضوح در آیات زیادی که به مناسبت های
متعددی نازل شده اند به تغییر اجتماعی به عنوان یک قانون عام اقرار کرده است. دراین
جا به بعضی از این آیات اشاره می کنیم:

 

الف) خداوند می فرماید:

 

š وَ لَو لا دَفَعَ الله الناسَّ بَعْضَهُمْ بِبَعضٍ لَفَسَدَت
الارضَ و لکِن الله ذوفَضَلٍ علی العالَمین
›

 

¯ واگر خداوند برخی از مردم را ب وسیله ی برخی دیگر دفع نمی
کرد، قطعاً زمین تباه می گردید و لی خدا نسبت به جهانیان تفضل دارد¯        *البقره / ۲۵ *

 

تغییر اجتماعی یک قانون اجتماعی مبتنی بر نزاع و بر خورد و
کشمکش است؛ چرا که در خلال حرکت هستی و جامعه، کشمکش و صراع و تصادم مفاهیم و ارزش
ها شدیدتر و جدی تر می شود و دوام و بقای در زمین و وراثت زمین برای بهتر ها می
باشد.

 

داوند می فرماید:

 

 

 

  š فأما الذبدفَیَذهَبْ جفاء وَ اَما ما یَنْفع الناسَّ
فَیَمْکُثْ فی الارض
›

 

¯اما کف بیرون افتاده و از میان می رود، ولی آن چه به مردم
سود می رساند درزمین [باقی]¯    *الرعد/۷*

 

š إن لارض لله یُورثها من یشاء من عباده و العاقبه لِلمُتَقین    ›

 

¯زمین از آن خدا ست؛ آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد
می دهد و فرجام ‍‍]نیک] برای پرهیزگاران است¯ 
*الاعراف/ ۸۲*

 

 

 

 

 

ب- «إن یمسکم قرح فقد مس القوم فرح مثله و تلک الأیام
نداولها بین الناس: اگر به شما آسیبی رسیده، آن قوم را نیز آسیبی نظیر آن رسید و این
روزها ] بی شکست و پیروزی[ را بین مردم به نوبت می گردانیم»                                (آل عمران: ۱۴)

 

گردش و دوران ایام بین مردم جز به عنوان نتیجه­ی تغییر ] اجتماعی[
ممکن نیست، تغییری که به عنوان تابع برخورد و کشمکش- که به سبب عوامل طبیعی،
تکنولوژیک، بیولوژیک و دینی یاری دهنده به این تغییر حتمی- ایجاد شود، قطعی الثبوت
است.

 

ج- خداوند متعال می فرماید:

 

«ولو شاء ربک لجعل الناس أمه واحده و لایزالون مختلفین إلا
من رحم ربک و لذلک خلقهم: و اگر پروردگار تو می خواست، قطعاً همۀ مردم را امت واحدی
قرار می داد در حالی که پیوشته در اختلافند مگر کسانی که پروردگار تو به آنان رحم
کرده.» (هود: ۱۱۸- ۱۱۹)

 

اختلاف و تغییر، قانون و برنامه­­ی هستی است نه وحدت و ثبات.
برای آنان خداوند تمام وجود و انسان را خلق نموده تا ناپاکی و پلیدذی از پاکی و طیب
جدا گردد و دذر این رابطه می فرماید

 

«تبارک الذی بیده الملک و هو علی کل شی­ء قدیر الذی خلق
الموت و الحیاه لیبلوکم أیکم أحسن عملا: بزرگوار ] و خجسته[  است آن که فرمانروایی به دست اوست و او بر هر چیزی
توناست. همان که مرگ و زندگی را پدید آورد تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوتارترید.»
(تبارک ۱ و ۲)

 

ممکن نیست در آزمایش و ابتلا جز در حلال تغییر پیوسته و همیشگی،
ایجاد گردد، به همین دلیل: تغییر، امری عرضی و اتفاقی و گذرا نیست بلکه این امر- که
هیچ چیز در حال و وضعیت سابق خود نمی ماند- صفت ] ذاتی[ وجود- حتی در عالم جمادات-
میس باشد.

 

خداوند می فرماید:

 

«سنته الله التی قد خلق من قبل و لن سنته الله تبدید: سنت
الهی از پیش همین بوده و در سنت الهی هرگز تغییری نخواهی یافت» (الفتح: ۲۳)

 

در کنار سنن و قوانینی که خداوند در وجود به ودیعت نهاده
است ایجاد کننده­ی تغییر است، ارده­ی ویژه­ی «کن» گهگاه داخل گردیده و در نتیجه تغییر
ضروری و فوری و مطلوبی به وجود می آید.

 

خداوند می فرماید:

 

« ذلفک إن لم تکن ربک مهلک القری بظلم و اهلها غافلون: این ] اتمام حجت[ بدان سبب است که پروردگار تو هیچ گاه شهرها را به ستم نابود کرده در
حالی که مردم آن غافل باشند. » (الانعام: ۱۳۱)

 

« فلما سنوا ما ذکروا به فتحنا علیهم أبوب کل شی­ء و حتی
إذا فرجوا أخذناهم بغته فإذا أخذناهم بغته فإذا هم سلبسون* فقطع و ابراالقوم الذین
ظلموا و الحمدالله رب العالمین: پس چون آن چه را که بدان پند داده شده بودند افزایش
کردند. درهای هر چیزی ] از نعمت ها[ را بر آنان گشودیم، تا هنگامی که آنچه داده
شده بودند شاد گردیدند: ناگهان گریبان آنان را گرفتیم و یکباره نومید شدند. پس ریشه
آن گروههایی که ستم کردند برکنده شد و ستایش برای خداوند، پروردگار جهانیان است» (الأنعام:
۴۴- ۴۵)

 

«و کم من قریه أهلکناها فجاوها بأسنا بیاتا أو هم قائلون: و
چه بساشهرها که ] مردم[ آن را به هلاکت رسانیدیم و در حالی که به خواب شباهنگاهی
رفته یا نیمروز ننموده بودند، عذاب ما به آنها رسید». (الأعراف: ۴)

 

«و کذلک أخذ ربک إذا أخذ القری و هی ظالمه إن أخذه ألیم شدید:
و این گونه بود ] به قهر[ گرفتن پروردگارت، وقتی شهرها را در حالی که ستمگر بودند
به ] قهر[ می گرفت. آری، ] به قهر[ گرفتن (و دردناک و سخت است). (هود: ۱۰۲)

 

همچو نتیجه و ثمره­ی حتمی این تغییر هستی چیزی در قرآن نیست
دال بر آن امر باشد که کمال نهایی در حرکت زندگی اجتماعی جز در گذشته نمی باشد. به
معنای دیگر به آنچه که تعلق به تفاعل فکر و اندشه ی سلف و پیشینیان و ظواهر اجتماعی
مجمل ] عصرشان[ دارد، صورت و شکل متعالی برای ارزش های متغیر نمی باشد. همراه با این
موضوع، تغییر در دگرگونی اجتماعی، پدیده ای بریده و منقطع از گذشته نیست و آن
ارتباطی مستمر و کنشی موثر و متقابل است چراکه اصول و مبانی فکر و اندیشه­ی کنونی
انسان و گذشته­ی او به صورت حلقه های متصل تشکیل می دهد.

 

خداوند می فرماید:

 

«قل سیروا فی الأرض فلنظرو الکیف بدأ الخلق: بگو در زمین
بگردید و بنگرید چگونه آفرینش را آغاز کرده است» (العنکبوت: ۲۰)

 

«فهداهم افتده: پس به هدایت آنان افتدا کن» (الأنعام: ۹۰)

 

علامه اقبال لاهوری در این رابطه می نویسد[۲]: ولی آن چه از
این لحاظ اهمیت دارد طرز تصور بالان ] = بالنده، رشد کننده[ قرآن است … آشکار
است که کتاب مقدس اسلام با داشتن چنین نظری نمی تواند مخالف اندیشه­ی تکامل[۳] باشد.
تنها این را نباید فراموش کنیم که زندگی، تغییر محض و ساده نیست، در درون خود
عناصر بقا و دوام را نی دارد. آدمی در عین که از فعالیت خلاق خود بهره برداری می
کند و پیوسته نیروهای خویش را برای اکتشاف چشم انداز تازه ای از زندگی متمرکز می
سازد، در برابر نمو و تکامل خود احساس ناراحتی می کند در حرکت به جانب پیش خود، نمی
تواند از نگریستن در گذشته خویش خودداری کند و به گسترش درونی خود با مقداری ترس می
نگرد. روح آدمی در حرکت به جانب پیش با نیورهایی محدود می شود که ظاهراً در جهت
مخالف حرکت می کنند این بیان، شکل دیگری از گفتن این مطلب است که زندگی با باری از
گذشته­ی خود بر دوش عمل می کند و نیز از این که در هر نظری که نسبت به تغییر
اجتماعی ابراز می شود نباید ارزش و عمل نیورهای محافظه کاری نادیده گرفته شود.

 

بنابراین اسلام برنامه ای را با ابتدا و انتها و جزئیات و
تفاصیل معینی، طرح نمی کند بلکه اساس و مسیر عام آنها را تعیین و مرزبندی نموده
است و مجال را برای حرکت حیات و انسان فروگذاشته است. تا نقش طبیعی خود را سایه­ی
قوانین حرکت جامعه- که خداوند آنها را در وجود هستی به ودیعت گذاشته است، ایفا نماید.

———————————–

 

[۱] تعریف تغییر اجتماعی و نمونه های مذکور از کتاب مبانی
جامعه شناسی، بروس کوئن، غلامعلی توسلی، انتشارات سمت، چاپ هشتم، سال ۱۳۷۶، ص ۴۲۳
به بعد

 

[۲] – تکامل به معنای مثبت است نه تطور داروینی

 

[۳] – تجدید التفکر الدینی فی الاسلام، محمد اقبال، الطبعه
الثانیه، ۱۹۶۸، ص ۱۹۱.

منبع : وبلاگ مجمع قرآن سنندج

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا