بیداری اسلامیدعوت و داعیمطالب جدیدمقالات

حرکت اسلامی و چالش استفاده از خشونت

حرکت اسلامی و چالش استفاده از خشونت

نویسنده : استاد مصطفی محمد طحان / مترجم: خالد عزیزی

چالش های خشونت بار

مسأله ی خشونت و استفاده از آن به عنوان سلاحی در مقابل نظام های سیاسی در جوامع اسلامی، بیشترین مجادلات و منازعات را برانگیخته است.

این پدیده خطرناک به مثابه ی تهدیدی جدی در مسیر جنبش های اسلامی است – که شعار و پرچم اسلام را برافراشته اند – و آفت خانمان سوزی در مقابل نظام های سیاسی حاکم بر کشورها نیز شمرده می شود.

پوشیده نیست که اگر پروژه ای اسلامی (از طرف شخصی و یا جماعتی) ارائه و مطرح شود، بیشترین و بدترین سیل اتهامات (ناجوانمردانه) به آن و نظریه پردازان و مجریانش وارد و چسبانده می شود و به صورتی که واژه های اصول گرایی، افراط گرایی، تروریسم، خشونت طلبی و دشمنی با دموکراسی، تیترها و عناوینی هستند که رسانه های گروهی وابسته و فرصت طلب از آن ها برای هر کسی که اسلام را به مثابه ی دین برتر برگزیند، استفاده می کنند.

مقایسه ای میان برمه[۱] و الجزایر[۲]

رغیدالصلح نویسنده لبنانی در روزنامه «الحیاه اللندنیه»، در تاریخ ۸/۲/۹۵ مقایسه ای را در خصوص حوادث و اتفاقاتی که در الجزایر و برمه همزمان و در شرایط مشابه اتفاق افتاد انجام داد. او می گوید: «مواجهه و رویارویی میان ارتش و مخالفان در برمه نزدیک بود که به شروع جنگ داخلی بیانجامد. اما و علی رغم شدت تیرگی و قلع و قمع اعمال شده از طرف حاکمان نظامی، جدال و منازعات به مرز انفجار (و جنگ مسلحانه) نرسید و به گفتگوی سیاسی تبدیل شد. این در حالی است که درست عکس این مسأله در الجزایر اتفاق افتاد. در این کشور منازعات میان جبهه نجات اسلامی – که برای تثبیت و نهادینه کردن شریعت اسلامی اعلام جهاد می کرد – و ارتش آن کشور به جنگ مسلحانه تبدیل شد و به کشور خسارت های (جیران ناپذیر) انسانی، اقتصادی و سیاسی تحمیل گردید».

این همه تفاوت چرا؟

رغیدالصلح می گوید: «تحلیل هایی بسته به اوضاع فرهنگی، اجتماعی در دو کشور برای تفاوت این دو وضعیت وجود دارد. اما باید به وجه تمایز سیاسی در میان اپوزیسیونی که در برمه بر پایه روش دموکراسی پایه ریزی شده و اپوزیسیونی که در الجزایر بر اساس آن بنیانگذاری نشده و اساساً در راستای برپایی نظام دموکراسی قدم ننهاده است، اشاره کرد. او نتیجه می گیرد که: «پایبندی به نظام دموکراسی، انسان را تنها و تنها به عرصه ی فعالیت سیاسی می کشاند، اما جماعت ها و نیروهای دیگر، برای رسیدن به اهدافشان نه تنها از راهکارهای مسالمت آمیز استفاده نکرده بلکه به عوامل خشونت و عملیات مسلحانه متوسل می شوند و آمادگی آنان در همین حد است و بس!»

به این ترتیب می خواهند که در اذهان عمومی این نکته را تحکیم بخشند که دعوت اسلامی امکان ندارد با اسلوب ها و روش های سیاسی مسالمت آمیز به وظایف خود جامه ی عمل بپوشاند (و همیشه در راه تحقق آرمان ها و ارزش هایش از روش ها و راهکارهای خشونت آمیز نظیر درخواست اطاعت بی چون و چرا از سوی شهروندان، عدم پذیرش و تحمل دیگران و سخت گیری در احکام دینی استفاده می نمایند) و برعکس آن، سایر احزاب و جریانات اپوزیسیون (یعنی نیروهای ملی و لائیک) از تمام راه های مسالمت آمیز برای رسیدن به قدرت بهره می گیرند.

عموس برلموتر در مقاله ای که تحت عنوان «الاسلام و الدیموقراطیه لا یجتمعان» در روزنامه ی واشنگتن پست در مارس ۱۹۹۲ منتشر شد گفته است: «حوادث الجزایر – همان که بعضی ها پنداشته اند – تنها (وضعیت اسفبار) دموکراسی را در کشورهای جهان سوم و یا کشورهای اسلامی به رخ نمی کشاند. بلکه مسأله مهمی که از این رخدادها نتیجه گرفته می شود این است که اسلام مظهر خشونت می باشد و به نظر جناب نویسنده مقاله، طبیعت اسلام با دموکراسی همخوانی ندارد و شأن و منزلت دموکراسی را بی ارزش و کم اهمیت جلوه می دهد!

(آری!) تلاش های زیادی برای تخریب چهره اسلام و مسلمانان علی رغم آن همه موضع گیری های عاقلانه و استراتژی های مدبرانه ی جنبش های اسلامی مطرح در سطح جهان مبنی بر تقبیح مسأله خشونت و ترور به عنوان ابزاری مؤثر در ایجاد تغییر و تحوّل ترتیب داده می شود.

خشونت گناهی است در حق فرد و جامعه:

می خواهیم که در بدو امر بگوییم: خشونت گناهی است در حق فرد، جامعه، نظام حاکم و در حق اسلام. در همین حال شایسته است این نکته را یادآوری کنیم که خشونت محصول و نتیجه شوق و رغبت نبوده، بلکه در برابر قلع و قمع و ترساندن و خوار کردن دیگران که از طرف نظام های سیاسی صورت پذیرفته، رفتاری منفعلانه و واکنشی خودجوش بوده است، بنابراین هر دو طرف قضیه دچار گناه شده و در آن سهیم هستند.

مسأله خشونت و خشونت طلبی، نتیجه هر علل و عوامل و تحلیلاتی باشد جنبش های اسلامی مطرح، روش ها و اسلوب های خشونت زا را نه از باب «تقیه» بلکه از این جهت که با مفاهیم صحیح اسلامی در تضاد بوده، ردّ کرده اند. کسانی هم که تصور کرده اند که آیه: «وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ»[۳] (هرکس برابر آن چیزی حکم نکند که خداوند نازل کرده است ( و قصد توهین به احکام الهی را داشته باشد ) او و امثال او بیگمان کافرند.)، تنها حکام را مخاطب قرار داده به اشتباه رفته اند و این فقط یک توهم است زیرا آیه می گوید: هر کسی که تسلیم دین خدا نشود اعم از حاکم، قاضی، مفتی و یا عموم مردم و شامل همگان می شود. این از یک طرف و از طرف دیگر ابن عباسی (صحابی[۴]) و طاووس یمانی (تابعی[۵]) گفته اند: آیه بر ظاهر و کلیّت آن حمل نمی شود و کافر کسی است که منکرانه به غیر خدا آنچه که خداوند نازل کرده، عمل کند. هر کس که به حکم خدا اعتقاد داشته و در امورش برخلاف آن جهت گیری کند، پس او ظالم و فاسق است (و نه کافر) و همچنین السّدّی[۶]، ابوحنیفه[۷]، مالک[۸]، شافعی[۹] ، ابن حنبل، ابن حزم، ابن تیمیه همین نظریه را داشته اند. در این مورد اختلافی نیست که عموم مردم در کشورهای اسلامی، علی رغم اینکه رفتار آنان با گناه آمیخته است همچنان مسلمان هستند.

این ایده و دیدگاه اخوان المسلمین، جماعت اسلامی و سایر جنبش های اسلامی مطرح در سطح جهان است. بنابراین آنان خشونت را تقبیح کرده و به رسمیت نشناخته اند و این موضع گیری، عبادت و پرستش خدا است نه توهم، ترس و یا تقیه.

اما گروه هایی که روش های خشونت زا را پیشه خود ساخته اند از تفکری که نتیجه آن تکفیر حاکم و یا کل نظام و جامعه است، نشأت گرفته اند. این گروه ها طبیعتاً استراتژی اصلاحات را که مبتنی بر گام های تدریجی در ایجاد تغییر و تحول بوده و جریانات اسلامی مطرح بانی آن بوده اند نپذیرفته و لذا گروه های افراطی تنها با نظام حاکم دشمنی ندارند، بلکه جام کینه و خشونت را بر هر گروه اسلامی که به تضارب و تبادل افکار و اندیشه های معتقد است (و به همنوعان خود احترام گذاشته) نیز می ریزند.[۱۰]

خشونت از تئوری تا عمل

ازنظر ماهوی دیدگاه جنبش اسلامی همان بود که بیان شد. اما از نظر اجرایی و عملی هیچ چیزی مانند «خشونت» به جنبش اسلامی ضرر و خسارت نرسانده است. مثلاً در افغانستان نیروهای اسلامی متحد شدند و در پی آن نیروهای اشغالگر غاصب را بیرون راندند. اما خشونت ریشه دار در نزد پاره ای از جنبش ها، علی رغم سر دادن شعارهای اسلامی آنان را وادار کرده تا برای رسیدن به قدرت و در راستای همین هدف، تمام ارزش ها، آموزه های دینی، خون و ناموس مردم را فدا کردند و در نتیجه ی خشونت گرایی، رؤیای زیبای برپایی دولت اسلامی را در افغانستان به کابوسی تبدیل کرد که هر کسی را که در برافراشتن پرچم جهاد – چه با مال و یا با جان – سهیم بود (و در اعتلای امر مقدس جهاد تلاش ورزیده و دل سوزانده) آشفته می کند.

موشک های خشونت طلبان، کابل را سوزاند و زندگی را در آنجا مختل کرد و مردم در اثر خشونت برخی از اسلام گرایان به کمونیست ها روی خوش نشان می دادند.

در سوریه جوانه خشونت، نزد برخی از اسلام گرایانی که چندان آگاهی و بینش سیاسی نداشتند روئید. تمام سرمایه ی آنان حماسه ی بزرگی بود که خلق کردند. جنبش اسلامی در سوریه در ابتدای پیدایش، دیدگاه های خشونت آمیز را زشت می شمردند.[۱۱] اما شرایط غیرعادی که حرکت اسلامی آن را پشت سر گذاشت، نظرات و آرای فردی را بر آن حاکم کرد و سیل انشعابات در درون حرکت جاری گشت و ضمن متهم کردن یکدیگر، خشونت های بسیاری که عواطف و احساسات جوانان را در کشاندن آنان به این گروه و یا آن گروه دچار پریشانی و شکست می کرد قوّت و شدت گرفت.

این شرایط گروهی از اعضای جنبش اسلامی را به ورطه ی خشونت طلبی سوق داد که با اصول و پایه های دعوت اسلامی در تضاد بود.

جنبش اسلامی که از تاریخ درخشانی در سوریه برخوردار بود، منافع کلانی را از دست داد به صورتی که استقلال، برتری ها و مزایا و همچنین پاکی و سلامتی خود را تحت تأثیر (خشونت) قرار داد. همچنین سلامت و امنیت بسیاری از مردم را گرفت و در اثر کشت و کشتارها، اسلام و مسلمانان دچار خسارت جبران ناپذیری شدند!

در الجزایر، هنگامی که مردم الجزایر به اسلامی روی آوردند و جبهه نجات اسلامی را از طریق صندوق های رأی برگزیدند، پاره ای از قدرت های اروپایی برای شکست تجربه دموکراسی از ارتش الجزایر بهره برداری کردند و به جای آن که جبهه نجات، روش مسالمت آمیزی را در رهبری حوادث و اتفاقات در پیش گیرد، از روش مسلحانه استفاده نموده و نظامیان دوره دیده ی فرانسوی فرصتی را که در انتظارش بودند، بدان رسیدند. تا جایی که تعداد کشته شدگان از مرز ۵۰۰۰۰ نفر تجاوز کرد. شاید کسی بگوید: متجاوز اصلی ارتش بوده (و نه اسلام گرایان)؟ جواب: دشمنی ارتشیان (وابسته به فرانسه) با مسلمانان دیرینه بوده اما جنبش اسلامی، چرا تسلیم خشونت شده و در نتیجه برای نابودی اپوزیسیون و به ویژه اپوزیسیون اسلامی بهانه را به دست دیگران می دهد؟

نمونه ها بیشتر از آنند که برشمردیم. همه ی این موارد دیدگاه ها و موضع گیری های عجولانه ای بودند که از تجزیه و تجلیل های سطحی رخدادها و تغییرات و تحولات سرچشمه می گرفتند. کسانی که سن و سال چندانی از آنان نگذشته یا از فهم و بینش چندان وسیعی برخوردار نبوده، بانی ایده های خشونت زا و نگرش های افراطی بوده که آن را رهبری و هدایت کرده و نویسندگان افراطی نیز دیدگاه های غیرمسئولانه ی آنان را زینت می بخشیدند.

این رخدادهای نسنجیده با همه توان و قوتی که دارند، برخی از جوانانی را که به سطح مطلوبی از تربیت نرسیده اند، خشنود می سازد در حالی که تخریب ملّت و آحاد ملّت و به ویژه جنبش اسلامی از آثار و پیامدهای ناگوار آن است. آنچه که از اسلام گرایان انتظار می رود این است که نسبت به ارزش های والای دین، پیشاهنگ بوده و مردم را به حکمت، خردورزی و موعظه فراخوانند و به عدالت و احسان و نهی از منکرات اقدام ورزند و تکالیف و واجباتشان را در حرکت علیه آن کسانی که ارزش های جاویدان اسلام را خدشه دار می کنند و خشونت را ترویج می دهند و به ناحق خون ها را می ریزند، به جا آورند. حال فرقی نمی کند این گونه عملکردها و رفتارهای خشونت طلبانه چه از حکومت ها و گروه ها نشأت گرفته باشد و چه از رسوم و عادات غلط[۱۲].

 

خشونت پدیده ای جهانی:

خشونت و یا افراط پدیده ای جهانی است که از ویژگی ها و صفات معینی برخوردارست و مهمترین نشانه های آن عبارتند از:

  • توهم این که تنها حقیقت مطلق در اختیار افراط گرایات و خشونت ورزان بوده و دیگران هیچ بهره ای از حقیقت نبرده اند.
  • داشتن ایده های متحجرانه و انعطاف ناپذیر و اعتقاد به نوعی جزمیت و مطلق انگاری.
  • رد کثرت گرایی.
  • به کار بردن الفاظ و اصطلاحاتی نظیر خیانت، کفر و نفاق و … در برابر مخالفان خود.

دکتر طنطاوی مفتی مصر، تندروی را در هر مسأله ای به تجاوز از حدود شرعی تعریف می کند، حتی در ادای عبادات![۱۳].

اما دکتر یوسف قرضاوی علت تندروی را در داشتن تعصب نسبت به آرا و نظرات خود می داند که به وجود و حقانیت دیگران معترف نیست. از آثار تعصب یکی شدت و تندی در دعوت اسلامی است و دیگری داشتن بدگمانی نسبت به دیگران.

تندروی وقتی به اوج خود می رسد که افراط گرا، حقانیت دیگران را انکار کند و از به یغما بردن اموال و دارایی ها و ریختن خون مخالفان هیچ ابایی نداشته باشد.[۱۴]

علی رغم جهانی بودن این پدیده ی شوم، مسلمانان متحجر و واپس گرا در ایجاد خشونت، نقش بزرگی را ایفا می کنند. چه بسا تندروی مسلمانان در مقایسه با تندروی دیگران بیشتر ایجاد خطر کند. چرا که سریعاً برای توجیه رفتار و عملکرد خویش و در جهت اقناع خود، فتاوای فقهی را نظیر تکفیر دیگران، روا دانستن کشتن غیر، اسیر کردن زنان و به یغما بردن ثروت ها و دارایی افراد، صادر کرده و همه و همه بدین خاطر است که حقانیت مطلق را تنها برای خود ادعا نموده و به گمان آن ها، دیگران یعنی غیرمسلمانان هیچ بهره ای از حقیقت ندارند.(البته لازم به یادآوری است که منظور از مسلمانان در اینجا، اعضای گروه های افراطی می باشد!).

متأسفانه عرصه ی فعالیت دعوت اسلامی، جولانگاه عالمان خشونت طلبی است که همواره برای صادر کردن فتاوای کشتن مخالفان و تخریب اذهان آمادگی دارند.

آیا پدیده افراط و تندروی توطئه محسوب می شود؟

آنهایی که هر چیزی را به توطئه و حیله ی دشمنان تفسیر می کنند، دوست دارند که بگویند توطئه ای در راستای هدف قرار دادن اسلامی در جریان است که افراط گرایان، آن را یا از روی علم و آگاهی و یا از روی جهالت و نادانی انجام می دهند.

عوامل مؤثر در ایجاد پدیده ی خطرناک خشونت:

  • خلط آموزه های دینی
  • شفاف نبودن نگرش ها و مواضع.
  • ضعف تربیت (فکری و اخلاقی).
  • دوگانگی در تربیت.
  • ضعف نظریه پردازان و طراحان ایده ها و دیدگاه ها.
  • اختلاف و دوگانگی در ادبیات افراد و …
  • استبداد و تندروی حکومت ها و سازمان های وابسته به آن ها.

اسلام گرایان باید به سخنان امام شهید حسن البنا اقتدا کنند که در وصف گلوله هایی که قاضی خازندار[۱۵] را از پای درآورد، فرمود: انگار قلب مرا هدف قرار داده است و هنگامی که «نقراشی»[۱۶] کشته شد، درباره قاتلان گفتند: آنان نه اخوان هستند و نه حتی مسلمان. همچنین موضع گیری «اربکان» شایسته اقتداست از آن جهت که جوانان تندرو و خشونت طلب و افراطی را از خود و حزبش دور ساخت.

مسلمان افراطی بیش از دیگران، اسلام را به مخاطره می اندازد و او به دشمن نزدیک تر است تا به دوست. اینان چون معنای اعتدال را نمی دانند به سرعت از دشمنی با گروهی باز می گردند و به دشمنی با گروهی دیگر می پردازند.

————————————————————–

منبع: چالش های سیاسی جنبش اسلامی معاصر / مؤلف: استاد مصطفی محمد طحان / مترجم: خالد عزیزی

انتشارات: نشر احسان ۱۳۸۱

[۱] – یکی از کشورهای جنوب شرقی آسیا، با اکثریت غیرمسلمان.

[۲] – از مهمترین و بزرگترین کشورهای آفریقایی که در شمال غرب آفریقا قرار دارد و اکثریت قریب به اتفاق مردمان این سرزمین مسلمان هستند.

[۳] – مائده: ۴۴.

[۴] – مسلمانی که به حضور پیامبر اسلام رسیده و مدتی با آن حضرت صحبت داشته.

[۵] – مسلمانی را می گویند که صحابی را دیده و از او پیروی کرده باشد، فرهنگ عمید.

[۶] – تابعی است متولد حجاز و مقیم کوفه بوده و «ابن تغربی بروی» ایشان را صاحب نظر در تفسیر و سیره می داند، الأعلام ج ۱.

[۷] – (نعمان بن ثابت) (۶۹۹- ۷۶۷ م) امام مذهب حنفی در کوفه متولد شد، از تابعین کسب فیض برده و اهل تجارت، تدریس و فتوی بوده است. المنجد.

[۸] – (مالک بن انس) (۷۱۲- ۷۹۵ م) مؤسس مذهعب مالکی، متولد مدینه و صاحب کتاب «الموطأ». المنجد.

[۹] – (محمد بن ادریس) (۷۶۷- ۸۲۰ م) امام و مؤسس مذهب شافعی، متولد غزه و بنبانگذار علم اصول و صاحب کتاب مشهور «الام».المنجد.

[۱۰] – از اطلاعیه اخوان المسلمین راجع به خشونت و موضع گیری جماعت نسبت به آن.

[۱۱] – همان طور که اعلامیه ای را مبنی بر تقبیح کشتاری که در مدرسه ی «مدفعیه» رخداد مایو ۱۹۹۳ م منتشر ساختند.

[۱۲] – لیث کبه – الحیاه ۳/۶/۱۹۹۶ م.

[۱۳] – علی الدین هلال – گردهمایی راجع به افراط گرایی فکری سال ۱۹۹۴ م.

[۱۴] – کتاب پدیده افراط و تکفیر.

[۱۵] – یکی از قضات لائیک و مشهور مصر بود.

[۱۶] – نخست وزیر وقت مصر.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا