تداوم حج نیازمند مدیریت و فرهنگ سازی است
تداوم حج نیازمند مدیریت و فرهنگ سازی است
نویسنده: جلال معروفیان
حوادثى که امسال به هنگام حج تمتع در مکه مکرمه روى داد، از چند جهت نیازمند تحلیل و بررسى است و نباید به سادگى از کنار آن گذشت:
یکم) هنوز هم بسیارى از مسایل و احکام فقهى در این حوزه، نیازمند اجتهاد و بازنگرى اساسى هستند. مثلاً چرا براى رفتن به حج فقط استطاعت مالى لحاظ مى شود ولى استطاعت جسمى، عقلى و روانى، لحاظ نمى شود؟ آیا نمى توان فتوایى صادر کرد مبنى بر این که اگر کسى حداکثر تا سن ۷۰ سالگى موفق به اداى فریضه حج نشود، دیگر عُسر و حرجى بر او نیست و بهتر است اسباب مزاحمت را براى اطرافیان و مسئولان فراهم نکند؟! -آیانمی توان حکم منع شرعی حج بیش از یکبار را صادر کرد؟ و بسیارى دیگر، بیش از یک دهه در نوبت منتظر نمانند؟! در آداب و مناسک حج نیز هنوز هم فتاوایى گوناگون و ضد و نقیض از مذاهب مختلف علت و سبب بسیارى از مشکلات موجود است.
دوم) مصیبتِ اصلى جهانِ اسلام را در دو حوزه بسیار مهم باید بررسى نمود:
الف) مدیریت، که مربوط به حُکّام و دولت هاست.
ب) فرهنگ، که مربوط به تمامى افراد جامعه است.
الف) مدیریت
مدیریتِ حاکم بر جهانِ اسلام، بسیار ناکارآمد، غیرعلمى، سنتى و مبتنى بر نظر و دیدگاههاى شخصى و قبیله اى است. در این نوع مدیریت، گزینشِ مدیران مبنایى علمى ندارد. بلکه مبتنى بر رانت و وابستگى هاى قبیله اى و میزان نفوذ در دایره ى قدرت است. اگر هم تحصیلات دانشگاهى و تخصصى هر چند به صورت صورى و ظاهرى رعایت شود به مدارک تقلبى، بدون طى مدارج علمى اکتفا مى شود که صاحبان چنین مدارکى احتمالاً در کلاس هاى درس نیز حضورى نداشته اند.
اگر هم احتمالاً اخذ مدرک، مشکلى نداشته باشد، تجربه و گذراندن سلسله مراتب ادارى و یا به روز بودن دانسته ها هیچ ضرورتى ندارد و اغلبِ اوقات، بسیارى از مدیران یک شبه و ناگهانى، به بالاترین سطوح مدیریتى در سطح وزارت نایل مى شوند.
از دیگر آفت هاى مدیریتى در جهان اسلام، نامربوط بودن رشته هاى تحصیلى مدیران، با حوزه ى کارى آنان است. چه بسا کسى در رشته ى پزشکى تحصیل نموده ولى به طور مثال در بخش صنعت و معدن و یا وزارت کشور به کار گمارده مى شود و سال ها با کوشش و خطا سرمایه هاى مادى، مالى و انسانى یک جامعه تحلیل و هدر مى رود و به تَبَعِ آن، اعتمادِ مردم، که مهمترین سرمایه ى اجتماعى یک کشور است، نابود مى شود.
عدم اعتراف به اشتباه و عدم قبول مسئولیت شکست ها نیز از بیمارى هاى رایج در مدیریت کشورهاى جهان سوم و کشورهاى اسلامى است. کمتر مدیرى است که سقوط یک هواپیما و یا فروریختن یک بُرج چند طبقه و یا آتش سوزى یک ماشین را ناشى از خطاى پرسنل تحت مدیریت خویش و یا نقص فنى در تجهیزات ادارى و الکترونیکى ساخته شده در کارخانه هاى مربوط به حوزه ى کارى خود بداند، بلکه حتماً به دنبال یک عامل انسانى و یا ماوراء طبیعى مى گردد که عواقب این خسارت و شکست را بر گردن آن بیندازد. تعداد مدیرانى که حاضر به قبول مسئولیت و عذرخواهى از مردم و استعفا از منصب و پُست سازمانى شده اند، شاید به تعداد انگشتان یک دست هم نرسد.
در این میان، مدیریت کلان در عربستان سعودى، با توجه به ساختار قبیله اى و عدم حضور دولت مدرن به معناى واقعى کلمه در این کشور، بسیار ناکارآمد، غیرِ علمى، غیرِ شفاف و ناپاسخگو است.
این آسیب ها و آفت هاى مدیریتى در احزابِ سیاسى و نهادهاى مدنىِ کشورهاى اسلامى نیز، به طور ملموسى خودنمایى مى کنند. به ندرت مشاهده مى شود که رهبران و مدیران احزاب سیاسى( هر دو گرایش اسلامى و سکولار)، در رشته هاى سازمان و مدیریت و حوزه هاى وابسته، تحصیل نموده و تخصص و تجربه هاى لازم را داشته باشد. هژمونىِ قدرتِ کاریزمایى، مادام العمر بودن رهبران این احزاب، تفسیر و تحلیل هاى ایدئولوژیک، توهم توطئه و به دنبال مقصر و متهم گشتن، امپریالیسم و سرمایه دارى، جهانى شدن، ارتجاع، عقب ماندگى و بیسوادى توده هاى مردم، دولت، و حتى عوامل جغرافیایى و اقلیمى نیز، از سوى این احزاب و رهبران آن، براى توجیه شکست برنامه ها و دست نیافتن به هدف، و در نهایت خسارت هاى وارده، فرا خوانده مى شوند.
ب) فرهنگ
اواخر قرن بیستم یعنى از دهه ى ۸۰ به بعد، نقش فرهنگ در توسعه اهمیت به سزایى یافت. مقالات و کتاب هاى زیادى در ارتباط با بُعدِ فرهنگى توسعه، نگاشته شد و نشست ها و کنفرانس هاى متعددى برپا گردید.
اما با کمال تأسف، هنوز هم که در قرن بیست و یکم بسر مى بریم، دولت ها، احزاب و نهادهاى مدنى در کشورهاى اسلامى، متوجه این امرِ مهم نشده اند. دولت هاى حاکم در جهان اسلام، کمترین بودجه را به مسایل فرهنگى و آموزش هاى مربوط به آن، اختصاص مى دهند. سیاست هاى فرهنگى، در چهارچوب دیدگاه هاى سیاسى و ایدئولوژیکِ دولتمردان و سیاستمدارانى که از یک قبیله و یا جناح و حزبى خاص، به قدرت رسیده اند، تدوین و ابلاغ مى شوند.
احزاب، نهادها و فعالان مدنى هم، یا در ورطه ى عملگرایىِ صرف به منظور براندازى دولت و کسب قدرت به هر قیمتى افتاده اند و براى این که پُشتِ حریف را به زمین بزنند، تاریخ و فرهنگ و اخلاق و انصاف را به پاى کسبِ قدرت، قربانى مى کنند.
یا این که، تنها به تحلیل و نقدِ وضعِ موجود مى پردازند و چون در صحنه ى عمل و اقدام با شکست و ناکامى رو به رو مى شوند، باورها و معتقدات جامعه را به چالش مى کشند، که در این میان دین اسلام را متهم به ناکارآمدى و ناتوانى مى کنند. همچنان که، احزاب و نهادهاى مدنى اى که گرایش دینى دارند، تمام مشکلات جامعه را ناشى از عدم اجراى آموزه ها و تعالیم دین مى دانند و بهترین راه چاره را نیز، در تبلیغ و تعلیم عقاید و احکام دینى مى بینند. به این معنا، در حالى که بیشترِ دولت هاى جوامع اسلامى از اداره ى کشور ناتوان هستند، احزاب، نهادها و فعالان مدنى هم، فقط به صورتى منفعل و واکنشى، غرق در سیاست ورزى و یا سیاست پیشگى شده اند و براى ساختن آینده اى بهتر، که مبتنى بر توانمندسازى فردى و اصلاح زیرساخت هاى اخلاقى و فرهنگى جامعه باشد، با کمال تأسف، حرفى براى گفتن و برنامه اى براى عمل ندارند.
در این جا، روى سخن من بیشتر با احزاب و جریانات اسلامى است که براى آنان شایسته تر و زیبنده تر است تا بیش و پیش از پرداختن به سیاست و فعالیت هاى سیاسى، به اصلاحِ اخلاق و فرهنگِ جامعه همت گمارند و به جاى فقط تعلیم و آموزشِ مفاهیم اسلامى و احکام شرعى، به تربیت رهبران، مدیران و فعالان مدنى با اسلوبى نو و متناسب با نیازمندى هاى جامعه ى خویش بپردازند.
واقعاً جاى تعجب است که هنوز هم، تعدادى از احزاب اسلامى در اندیشه ى مسلمان کردنِ مسلمانان هستند!! در حالى که مردمِ جوامعِ اسلامى، مسلمان هستند و شکى در آن نیست. مگر نمى بینیم که هر سال، دهها میلیون نفر از سراسر کشورهاى اسلامى به حج عمره و تمتع مى روند، صدها میلیون نفر در نمازهاى یومیه و جمعه شرکت مى کنند، روزه مى گیرند و زکات پرداخت مى کنند. پس بهتر است، به جاى این که به فکر مسلمان کردنِ مردمِ مسلمانِ خویش باشند!! بهتر است به فکر توانمند کردن آنان باشند.
به نظر من، نگاهى بسیار گذرا و مختصر به آسیب هاى فرهنگى و اجتماعى زیر که در جهان اسلام، به وضوح و وفور یافت مى شوند و از موانع جدى هرگونه تحول و نوسازى به شمار مى روند، این ضرورت را ایجاب مى نماید که احزاب، نهادها و فعالان مدنى در این جوامع، در سیاست ها، اهداف و برنامه هاى خویش بازنگرى کلى و تجدید نظر اساسى کنند و اهتمام به آموزش و اصلاح فرهنگ را در حدِ توان، در اولویت فعالیت هاى خود قرار دهند.
۱. گرچه مردم ما مسلمانند، ولى متأسفانه وقت خویش را تلف مى کنند و براى اوقات دیگران هم ارزشى قایل نیستند.
۲. گرچه مردم ما مسلمان هستند ولى با مطالعه ى کتاب بیگانه اند.
۳. گرچه مردم ما مسلمانند، ولى در اتلاف انرژى و اسراف در آن اصلاً احساس گناه نمى کنند.
۴. مردم ما مسلمان هستند ولى با ورزش بیگانه اند و برنامه اى براى آن ندارند.
۵. مردم ما مسلمانند، ولى الگوى صحیح مصرف را بلد نیستند.
۶. مردم ما مسلمان هستند ولى حاضر به کار تیمى و گروهى نیستند.
۷. مردم ما مسلمان هستند ولى بر اثر تربیت غلط در خانواده و مدرسه، عزت نفس پایینى دارند و به استقلال فردى در رأى و عمل، بى توجه اند.
۸. مردم ما مسلمان هستند ولى نسبت به بهداشت محیط و حفظ محیط زیست، بى توجه و بى مبالات اند.
۹. مردم ما مسلمان هستند ولى در حفظ اموال عمومى، بى تفاوت هستند.
۱۰. مردم ما مسلمان هستند ولى به بیمارى رشوه گیرى و رشوه خوارى مبتلا هستند.
۱۱. مردم ما مسلمان هستند ولى مقایسه خود با دیگران و قضاوت بر روى مردم، آنان را از همدلى و همراهى با دیگران باز داشته است.
۱۲. مردم ما مسلمان هستند ولى در خانه و مدرسه یاد نگرفته اند که در امور شخصى دیگران دخالت نکنند و حریم خصوصى همدیگر را رعایت کنند.
۱۳. مردم ما مسلمان هستند ولى آموزش ندیده اند تا بدون تخصص و یا آگاهى لازم به اظهار نظر در هر چیزى، مبادرت نورزند.
۱۴. مردم ما مسلمان هستند ولى به آفت ریا، دروغ و چاپلوسى گرفتارند.
۱۵. مردم ما مسلمان هستند ولى تعارفات و تشریفات اضافى و دست و پاگیر، زندگى آنان را فلج نموده است.
۱۶. مردم ما مسلمان هستند ولى از نداشتن تفریحات رنج مى برند؛ چون امکانات لازم را براى این کار ندارند یا با فرهنگ تفریح و فراغت بیگانه اند.
۱۷. مردم ما مسلمان هستند ولى بى جهت و بى دلیل، به سرمایه و سرمایه داران نفرت مى فرستند، در حالى که همه براى پول، دست و پا مى شکنند و هر هزینه اى را براى کسب هرچه بیشتر آن پرداخت مى کنند!!
۱۸. مردم ما مسلمان هستند ولى عجله کردن و براى دست یابى به هدف، به دنبال راه هاى میان بُر و کم هزینه رفتن، در میان آنان، به یک قاعده و هنجار تبدیل شده و آرامش را از زندگانى آنان ربوده است.
۱۹. مردم ما مسلمان هستند ولى همه به دنبال کار و استخدام در ادارات دولتى هستند در حالى که علت و سبب تمام مشکلات و مصائب را دولت مى دانند.
۲۰. مردم ما مسلمانند ولى در اوج قانون گریزى و نظم ستیزى هستند.
۲۱. مردم ما مسلمان هستند ولى حرافى، سخنورى و نظریه پردازى را بر هرگونه اقدام و عملى که منجر به تغییرى ولو اندک شود، ترجیح مى دهند.
۲۲. مردم ما مسلمان هستند ولى دائماً چهره اى عبوس و جدى دارند و در برخورد و مراودات روزانه از کمترین تبسم و خنده، خوددارى مى کنند.
۲۳. مردم ما مسلمان هستند ولى یک دیگر را با جوک، طنز و داستان، به باد تمسخر مى گیرند.
۲۴. مردم ما مسلمان هستند ولى به راستى دگرناپذیرند و تعاملات و ارتباطات خود را فقط بر مبناى جنسیت، نژاد، زبان و مذهب و منافع شخصى و مصالح گروهى و حزبى تنظیم مى کنند.
۲۵. مردم ما مسلمان هستند ولى به جاى تحقیق و پیگیرىِ دقیق اخبار و گفته ها، از منابع موثق و اصلى، به شایعات و شنیده ها اکتفا مى کنند.
۲۶. مردم ما مسلمان هستند ولى دائماً به دنبال کسى هستند یا به کمک و یاریشان بشتابد و یا تمام کاسه کوزه ها را سر او بشکنند و اصلاً خودشان را مسئول شکست و پیروزى هایشان نمى دانند.
۲۷. مردم ما مسلمان هستند ولى دائماً یا سیاست گریزند و سیاستمداران را روباه صفت و حیله گر توصیف مى کنند یا سیاست زده هستند و حد اعتدالى در امر سیاست ندارند.
۲۸. مردم ما مسلمان هستند ولى حاضر به عذرخواهى و دلجویى از یک دیگر نیستند.
۲۹. مردم ما مسلمان هستند ولى همیشه مالکیت شخصى و منافع قبیله اى و مذهبى را بر منافع جمعى و ملى ترجیح مى دهند.
۳۰. مردم ما مسلمانند ولى از اعتمادِ فى مابین، سوء استفاده مى کنند و در برگرداندن امانت ها تعلل و سهل انگارى مى نمایند.
۳۱. مردم ما مسلمانند ولى در رانندگى خیلى راحت براى تخلفى که کرده اند، پلیس را مقصر مى دانند و قوانین را غلط و ناعادلانه قلمداد مى کنند.
آیا با این سوء مدیریت ها از سوى دولتمردان و حاکمان در جهان اسلام و با این وضعیت فرهنگى آشفته و نابسامان در جوامع اسلامى، احتمال تکرار فاجعه ى منا، دور از انتظار بود؟! آیا سال ها و حتى هر ماه، شاهد فجایعى دلخراش و تکان دهنده ى دیگر در جوامع اسلامى نیستیم؟!
پس، مشکلات جهان اسلام از بى اعتقادى و نامسلمانى مردمان اش نیست. همچنین، نباید این اوضاع نابسامان را تنها ناشى از توطئه و نقشه ى دشمنان آن دانست، بلکه بیش از هر چیز، ناشى از سوء مدیریت حاکمان و دولتمردان، و نابسامانىِ فرهنگِ مردمِ این دیار دانست و بر دولتمردان و حاکمان است که اولاً بیش از پیش به مدیریت و اصلاح ساختارهاى ادارى در دولت اهتمام ورزند. ثانیاً نقش فرهنگ را در توسعه جدى تلقى کنند و براى اصلاح و آموزش آن، از نهادهاى مدنى کمک بگیرند و تأسیس این نهادها را تسهیل و تثبیت نمایند و با دیده ى تهدید به احزاب و نهادها نگاه نکنند.
نهادها و فعالان مدنى، و احزاب و سیاست مداران نیز، در وهله ى اول، اولویتِ کارى خود را تربیتِ مدیران و دولتمردانى لایق و شایسته بدانند که در آینده، توانایى اداره ى دولت و سازمان هاى متبوع را داشته باشند و تنها به نقدِ حاکمیت و براندازى آن فکر نکنند و در وهله ى دوم، به نقد فرهنگ مردم و اصلاح آن نیز، اهتمام ورزند و فقط و فقط، حاکمیت و دولتمردان را مقصر و مسبب تمام مشکلات موجود، نبینند چون بسیار محتمل است در آینده، که خودشان به قدرت برسند و حاکمیت و دولت را به دست بگیرند، با مانع بسیار جدى فرهنگ مردم مواجه و دچار شکست شوند.
http://ruwange.net/NewsDetail.aspx?itemid=5892