دیدار قاضی محمّد از شمال کردستان
دیدار قاضی محمّد از شمال کردستان
نویسنده:سعید همایون با گردآوری و کوشش هاشم سلیمی
پس از برگشت از سفر تهران پیشوا قاضی محمد به فکر مسافرت به شمال کردستان از جمله شهرهای ارومیه، سلماس، خوی، ماکو و ساکنین کرد آن مناطق افتاد. در اواسط مرداد ماه ۱۳۲۵ ایشان مهاباد را به سوی مناطق یاد شده ترک کرد. اعضاء کمیته مرکزی حزب و هیئت رئیسه ملی و تعداد زیادی از رؤسای عشایر و طبقات مختلف شهر و روستائیان مهابادی در خیابان های مشرف به میدان چوارچرا گرد آمدند و انتظار تشریف فرمایی و بدرقه ایشان را داشتند. طولی نکشید که قاضی محمد در میان هیئت رئیسه ملی و اعضای کمیته مرکزی حزب، نمایندگان عشایر و طبقات شهری و روستایی از پله های ساختمان حزب به میان مردم آمد. از هر طرف فریاد زنده باد رهبر محبوب و صدای کف زدن و هورای شادمانی برخاست. ایشان با تکان دادن سر و دست به ابراز احساسات مردم پاسخ داده و اظهار تشکر و قدردانی کرد و با بیاناتی شیوا از حضور نمایندگان دولت، حزب، اهالی و عشایر سپاسگزاری کرد و آنان را مورد لطف و محبت همیشگی خود قرار داد و با عشق و علاقه ای که مردم برای به دست آوردن آزادی و حقوق مشروع و ملی خود داشتند تشکر کرد.
آنگاه عشایر منگور، مامش و دهبکری و نمایندگان سایر طبقات یک به یک به حضورشان رسیدند و تجدید بیعت و اظهار وفاداری کردند.
قاضی محمد و همراهان در میان کف زدن های مشایعین و ابراز احساسات و شادمانی مردم سوار ماشین شد. حاج بابا شیخ سیادت ریاست هیئت رئیسه ملی در ماشین مخصوص ایشان جای گرفت و نگارنده این یادداشت ها هم که افتخار حضور و همگامی در این مسافرت را داشت در جلو ماشین و کنار راننده نشستم و یک ماشین جیپ حامل چند نفر از همراهان و نیز دو کامیون از پیشمرگان کردستان در حالی که ما را در پس و پیش اسکورت می کردند، مهاباد را به سوی ارومیه ترک کردیم.
عده زیادی از بدرقه کنندگان تا پنج کیلومتری شهر مهاباد آمده بودند. قاضی محمد دو روز در ارومیه ماند و نمایندگان و معتمدین شهر با ایشان دیدار کردند و بنا به دعوت حاج امیر نظمی افشار، پیشوا و همراهان برای صرف شام به باغ ایشان در اطراف شهر رفتند.
بعد از دور روز توقف در ارومیه و ملاقات با نمایندگان عشایر اطراف، رهنمودهای لازم برای همکاری بیشتر مأمورین کردستان و آذربایجان برای فراهم کردن امنیت و آرامش بهتر و بیشتر مردم شهرها و روستا ارائه دادند.
عمرخان شریفی رئیس ایل شکاک نیز که برای استقبال از قاضی محمد به ارومیه آمده بود به همراه ایشان و سایر طوایف محلی رهسپار سلماس شد.
قاضی محمد پیش از ورود به سلماس طبق تمنای عمرخان عازم روستای «زین دشت» محل اقامت وی شد. آن روزها فصل درو کردن مزارع گندم بود از کنار مزرعه های گندم که می گذشتیم کشاورزان دسته های گندم درو شده را که در کردی به آن «باقه» می گویند روی سر بلند کرده و به کنار جاده می آوردند و باقه های گندم را به امید برکت بیشتر به جای دسته گل به مقدم پیشوای خود تقدیم و تقاضای دعای خیر برای ازدیاد محصول و برکت در کارشان می کردند و با یک دنیا عشق و علاقه مقدمشان را گرامی می داشتند. در اکثر مناطق ایشان از ماشین پیاده شده و کشاورزان را در آغوش می گرفت و آنان را مورد لطف و محبت قرار می داد. تفنگچیان عشایر شکاک با شلیک های پی در پی اظهار شادمانی کرده و اهالی دور و نزدیک را از تشریف فرمایی پیشوا آگاه می کردند. ایشان و همراهان نرسیده به روستای زین دشت به روستای «درمان آوا» که مدفن چند نفر از اصحاب رسول خدا (ص) که در صدر اسلام برای ترویج دین اسلام به آن مناطق آمده بودند رفتند و با اخلاص و ایمان به زیارت مرقد آن بزرگواران نایل و بعد از خواندن سوره فاتحه و دعا، به منبع آب گرم کنار روستا رفتند. روی تپه یک چشمه ی آب گرم بود که حوض کوچکی هم برای آب تنی در جلو چشمه تعبیه شده بود. گویا این آب برای رفع امراض جلدی و خارش پوست بسیار خوب است. روی تپه هر نقطه را که پا می گذاشتی به اندازه ی کف پا که می رفت بخار آب گرم بیرون می آمد و انسان احساس می کرد که در دل آن تپه هم مثل قلب ملت کرد غلیان و جوششی هست که می خواست در فرصت مناسب فوران کند.
قاضی محمد از درمان آوا پس از زیارت گورهای اصحاب رسول خدا (ص) و دیدن چشمه آب گرم به زین دشت ملک عمرخان شریفی رئیس ایل شکاک رفتند. چند کیلومتر به روستا مانده پسران عمرخان با تعدادی تفنگچی سواره و پیاده در دو طرف راه ماشین رو صف کشیده بودند. با رسیدن ماشین حامل مهمان ها به عنوان خیرمقدم و ابراز شادمانی شروع به شلیک تیرهوایی کردند. آن شب را مهمان عمرخان شدند، قاضی و حاج باباشیخ و چند نفر از همراهان در ساختمان مخصوص استراحت کردند. پیشمرگان نیز در دو طرف چادر بزرگ که در پایین ساختمان برپا کرده بودند مستقر شدند. روستای زین دشت بسیار خوش آب و هوا و خوش منظره بود. در وسط تابستان شب بسیار خنک و خوبی را شاهد بودیم، کشاورزان روستا و بیگزادگان شکاک که برای دیدار و زیارت رهبر مردم کردستان با شور و شوق زیاد آمده بودند در سالن پذیرایی جا گرفته بودند. کثرت جمعیت به حدی بود که جایی برای نشستن باقی نمانده و به قول مشهور جای سوزن انداختن نبود و به هیچ زبانی نمی شد به مردم مشتاق و علاقه مند یادآوری کرد که بعد از ملاقات به اتاق دیگری بروند، من فکری به خاطرم رسید و به کاپیتان محمد جانی یکی از افسران همراه گفتم که به غیر از پسران عمرخان شکاک هر کس وارد اتاق و سالن پذیرایی شد به طوری که باعث دل آزردگی نشود او را به اتاق دیگر هدایت نمایند و یا به یکی از چادرها راهنمایی کنند. بعد از یک ساعت از ازدحام مردم کاسته شد و جایی برای نشستن پیدا شد. روز بعد در میان ابراز احساسات گرم مردم به طرف سلماس حرکت کردیم. عمرخان شریفی و چند نفر دیگر از رؤسا و بزرگان ایل شکاک به مسافرین اضافه شدند و با کاروانی از ماشین ها به شهر سلماس وارد و مورد استقبال فراوان مردم و عشایر قرار گرفتیم. علاوه بر مردم کرد اهالی آذری زبان شهر نیز که امیدواری زیادی به نتایج این سفر و حسن نیت و توجه رهبر مردم کردستان برای اتحاد و دوستی بیشتر بین ساکنین کرد و آذری منطقه ابراز می داشتند صمیمانه در مراسم استقبال شرکت کرده بودند. ایشان ضمن معارفه و آشنایی با مردم، توجه بیشتر به ایجاد آرامش و صلح و صفا را در منطقه گوشزد و مردم را به آینده روشنتر و بهتری امیدوارد کرد. آنگاه قاضی محمد و همراهان از شهر سلماس با بدرقه صمیمانه، عازم شهر خوی شدند. در عرض راه و در شهر خوی نیز با همان شور و احساسات مورد استقبال قرار گرفتند و با نمایندگان قاطبه اهالی و مأمورین آذربایجانی ملاقات و آنان را مورد لطف و محبت خود قرار دادند. در واقع این سفر حسن نیت و ایجاد تفاهم بیشتر میان مردم کرد و آذری بود و آنان را به آینده روشنتر بهتری امیدوار می ساخت. هیئت بعد از یک شبانه روز از خوی به طرف ماکو آخرین نقطه مورد نظر حرکت کرد.
در حین خروج از شهر خوی به محض پدیدار شدن کوه سفید پوش و سربلند آرارات قاضی محمد به یاد قیام دلیرانه و فداکاری های رزمندگان کرد ترکیه به کوه آرارات یا (آگری) سلام کرد و گفت: «سلام بر تو ای آگری که بالاخره با شعله های آتش رزمندگانت خرمن هستی اشغالگرانت را خاکستر خواهی کرد.»
به راستی سخنان ایشان مرا که جوان بودم آن چنان تحت تأثیر قرار داد که بی اختیار اشک از چشمم سرازیر شد و با بینش بازتری سر تعظیم در مقابل عظمت کوه آگری و رزمندگانش فرود آوردم. در طول مسیر راه از خوی تا ماکو در (سیاه چشمه) قاضی محمد و همراهان مورد استقبال عشایر کرد خلکانلو، میان و جلالی و ارمنی قرار گرفتند که با ابراز احساسات و صمیمیت مقدم ایشان را گرامی داشته و بر تعداد همراهان تا ماکو اضافه شد. به هنگام ورود به ماکو نیز با همان ابراز احساسات مردم روبه رو شد، مردم با میل و رغبت و شور و احساس فراوان به پیشواز آمده بودند و وجود قاضی محمد را مایه فخر و مباهات می دانستند.
شهر ماکو در بین دو رشته کوه بلند و کشیده قرار دارد و رودخانه زنگمار در دامنه شهر و در امتداد شیب دو رشته کوه جریان دارد. این شهر در دامنه کوه بنا شده و قلعه ی قدیمی ماکو زیر سایه آن قرار دارد که قسمتی از کوه مثل سایبانی بر آن واقع شده است. در دامنه کوه بر قطعه سنگی چند شعر نوشته شده که اسم قلعه و تاریخ بنای آن را از طرف شاه عباس صفوی نشان می دهد، یکی از اشعاری که هنوز به یاد دارم این است:
این قلعه که اسم او قبان بود
ضرب المثل همه جهان بود
تاریخ بنای قلعه بعد از تصرف منطقه از طرف لشکریان شاه عباس صفوی و به اصطلاح برای جلوگیری از شورش های کردان منطقه ایجاد شده بود، سال ۱۰۹۲ هجری ذکر شده است. کلمه ماکو همان (مه کو ) ی زبان کردی است که به معنی پناهگاه است.
قاضی محمد و همراهان سه شبانه روز در شهر ماکو ماندند و با رؤسای عشایر جلالی و میلان و سایر عشایر منطقه که تعدادشان زیاد بود به ملاقات و به امور و خواسته های آنان رسیدگی و با صدور دستورات و اوامر لازم به مأمورین کردستان برای خدمت به مردم و حفظ احترام متقابل با مأمورین آذربایجان تأکید کردند.
رؤسای عشایر که مردمان شاخص و مشهوری در منطقه بودند آقایان عمرخان جلالی و شیخ حسن جلالی و عبدالله آقا رئیس ایل میلان و حسن آقا رئیس ایل خلکانلو بودند که بسیار گرم و صمیمانه به پذیرایی پرداختند.
خانواده سردار ماکو از سرشناس ترین ساکنین منطقه بودند، اقبال السلطنه (سردار ماکو) توسط رضاخان در اوایل سلطنت او کشته شد. خانمش (آینالی خانم) که گویا اهل باکو و از اهلی آذربایجان شوروی بود در قصر باغچه جوق چند کیلومتری شمال شهر باکو ساکن بود از حضور قاضی محمد استدعا کرد که برای صرف ناهار با تعداد زیادی از همراهان به باغچه محل قصر یاد شده سردار رفتند. قصر با سبک ساختمان های قدیمی اشرافی روسیه و با در و پنجره ها و وسایل تزئینی و تشریفاتی که از روسیه آورده بودند در وسط باغی که شامل انواع درختان میوه و در جایی بسیار باصفا بنا شده و دارای دو طبقه با اتاق های متعدد و سرسرا و ایوان مشرف بر حوض و باغ احداث شده است، هر یک از اتاق ها دارای مبلمان و فرش همرنگ دیوارها بود، سقف اتاق ها دارای نقاشی های سنتی به سبک نقاشی از مجالس دوره صفویه بود. همچنین در چند گوشه از اتاق ها کلکسیونی از سنگ های کمیاب و دیدنی جمع آوری شده بود. مجسمه های کمیاب چینی نیز در جای جای اتاق ها گذاشته شده بود.
طبق اظهار آینالی خانم همسر سردار ماکو هر اتاق به رنگ خودش دارای فرش های گرانبها بود که توسط عبدالله خان طهماسبی سرلشگر زمان رضاخان و مأمور سرکوبی سردار ماکو به همراه اشیاء عتیقه و خزانه سردار به تاراج رفته بود.
پسران سردار ماکو بعد از این واقعه همگی به تهران رفته و فقط یکی از پسران در شهر ماکو در ساختمان قدیمی خودشان سکونت داشت.
مسافرت قاضی محمد به مناطق شمال کردستان ده روز به طول انجامید و باعث تقویت روحیه ی کردهای شمال و تحکیم روابط دوستی و همکاری بیشتر بین مردم منطقه شد. ایشان در ماکو دستور اخراج یک نفر از مأمورین کرد را که از مهاباد فرستاده شده مورد گلایه مردم بود صادر کرد. همچنین در این سفر ضمن برخورد حکیمانه و توأم با مهر و محبت علاوه بر کردهای ساکن مناطق شمال، آذری های آن مناطق را نیز تحت تأثیر مردم دوستی و نیک اندیشی خود قرار داد. ملاقات های گرم و صمیمانه تعداد زیادی از آذربایجانی ها نشان دهنده ی آزادمنشی ایشان و نیز بیانگر علاقه آنان به اصول عدالت و برابری بود که به دوستی با کردها احساس غرور و افتخار می کردند و اگر حق انتخاب آزاد را داشتند شاید با جام و دل آرزومند زندگی در کردستان بودند.
در بازگشت به ارومیه، ایشان از مسجد جامعه شهر و از مسجد اهل سنت نیز دیدار کرد و توجه مخصوص خود را نسبت به مسایل فرهنگی و مذهبی منطقه ابراز داشت. همچنین با بازدید و مشاهده چند اثر حک شده قدیمی روی سنگ ها و دیگر آثار قدیمی علاقمندی خود به حفظ این آثار نشان داد.
————————————————-
منبع:پیشوای بیداری خاطرات سعید همایون / مؤلف:سعید همایون با گردآوری و کوشش هاشم سلیمی / انتشارات: مؤسسه چاپ و نشر ئاراس ۲۰۰۴
سلام عالی بود