در نکوهش بدعت و بدعت سازان
در نکوهش بدعت و بدعت سازان
نویسنده: علامه ابوالفرج ابن جوزی /ترجمه: علیرضا ذکاوتی قراگزلو
عایشه از پیغمبر (صلى الله علیه وسلم) روایت می کند که فرمود: «هر کس در امر ما چیزی پدید آرد که در آن نیست، مردود است». این حدیث را از چند طریق آورده اند.
عبدالله بن عمر از پیغمبر (صلى الله علیه وسلم) روایت می کند که فرمود: «هر کس از سنت من منحرف شود از من نیست».
از عرباض[۱] بن ساریه روایت است که روزی پیغمبر (صلى الله علیه وسلم) پس از نماز صبح روی به ما کرد و موعظه بلیغ فرمود، آنچنانکه چشمها گریان و دلها لرزان گردید. یکی پرسید: یا رسول الله (صلى الله علیه وسلم) این موعظتی یادگاری بود، اکنون عهد و وصیت تو بر ما چیست؟ فرمود: «شما را وصیت می کنم به تقوای الهی، و حرف شنوی و فرمانبری (از حاکم) و لو از بنده ای حبشی باشد؛ و بدرستی که هر کس بعد از من بماند اختلاف فراوان خواهد دید؛ پس بر شما باد پیروی از سنت من و سنت خلفای راشدین هدایت یافته بعد از من. به آن سنت چنگ بزنید و آن را محکم بگیرید. و بر شما باد دوری گزیدن از امور نو درآمد، که هر نو درآمدی بدعت است و هر بدعتی گمراهی است».
عبدالله بن محرز گوید: «از دین، سنّت به سنّت می کاهند همچنانکه ریسمان را قوّت به قوّت می گسلند». آورده اند که طاوس (یمانی) با پسرش نشسته بود، یکی از معتزله آمد و شروع به سخن گفتن کرد. طاوس انگشت در گوش نهاد و خطاب به پسرش گفت: تو نیز انگشت در گوش کن که از گفتار او چیزی نشنوی، که این دل ضعیف است. و مجدداً به تأکید گفت: پسرکم، گوش خود را محکم بگیر که نشنوی! و آن قدر حرف خود را تکرار نمود که آن متکلم برخاست و برفت.
عیسی بن علی ضبی گوید: مردی بود که همراه ما نزد ابراهیم (نخعی) رفت و آمد می کرد. به ابراهیم خبر رسید که او داخل عقیده «ارجاء» شده است . بدو گفت: از نزد ما که برخاستی دیگر برنگرد!
به سفیان بن عیینه گفتند که فلان کس در « قدر» سخن می گوید، گفت:به مردم معرفیش کیند، و از خدا برای من عافیت بطلبید.
صالح مری گوید: من حاضر بودم که کسی نزد ابن سیرین آمد و در یکی از ابواب « قدر» سخن آغاز نمود. ابن سیرین گفت: تو از میان ما برخیزی یا ما برخیزیم؟
یکی از «اهل اهواء»[2] به ایوب سختیانی گفت: کلمه ای برایت بگویم؟ ایوب گفت: نصف کلمه هم نمی خواهم بگویی! هم از ایوب نقل است که گفت: صاحب بدعت هر چه در کوشش بیفزاید، از خدا دورتر می شود.
سفیان ثوری گفته است: ابلیس بدعت را بیش از معصیت دوست دارد، زیرا معصیت قابل توبه است، و بدعت نیست.
عبدالعزیز بن ابی داود متهم به «ارجاء» بود، آورده اند که سفیان بر جنازه او گذشت و بر او نماز نخواند. هم از قول سفیان ثوری آورده اند که هر کس از بدعت سازی حدیث شنید از آن حدیث (ولو راست باشد) سود نبرد، و هر کس با بدعت سازی مصافحه کرد یک رشته از اسلام را گسلانید.
سلیمان تیمی در مرض موت بشدت می گریست، پرسیدند: چرا می گریی، آیا از ترس مرگ است؟ گفت: از مرگ نمی ترسم، از آن رو می گریم که روزی بر یک «قدری» گذشتم و به او سلام دادم از آن بیم دارم که خدا حسابِ آن سلام را از من بکشد.
از قول فضیل عیاض آورده اند که گفت: حذر کنید از کسی که با صاحب بدعتی نشسته است. هم از قول او آورده اند که: هر کس صاحب بدعتی را دوست بدارد، خداوند عملش را بی ارزش سازد و نور مسلمانی از دلش بیرون ببَرَد. و نیز همو گفته است: «هر گاه بدعت سازی را در راهی دیدی، راه خویش بگردان». و نیز گفته است: «خدا عمل صاحب بدعت را بالا نمی برد، و هر کس صاحب بدعتی را یاری کند در ویرانی اسلام شرکت کرده است».
مردی نزد فضیل گفت که هر کس دختر خود را به تبهکاری بدهد، قطع رحم کرده فضیل گفت: هر کس دخترش را به صاحب بدعتی بدهد قطع رحم کرده؛ و هر کس با صاحب بدعت نشسته، حکمت نصیبش نشده؛ و چون خدا کسی را خصم بدعتگران یابد امید آن دارم که گناهان او را بیامرزد.
محمد بن نضر حارثی گوید: «هر کس به گفتار صاحب بدعتی گوش سپارد خداوند عصمت (ایمانی) از او بردارد، و به نفس خود واگذارش کند».
از قول لیث بن سعد آورده اند که گفت: هر گاه صاحب بدعتی را ببینم که بر آب راه می رود باز هم او را قبول ندارم. این سخن به شافعی رسید، گفت: لیث کوتاه آمده است، من اگر صاحب بدعتی را ببینم که در هوا پرواز می کند هم قبولش ندارم!
از بشر بن حارث نقل است که گفت: «در بازار بودم خبر مرگِ بشر مریسی را شنیدم، و اگر جای مناسب سجده بود، همان جا سجده شکر به جا می آوردم؛ حمد خدای را که جان مریسی را گرفت، شما نیز حمدِ خدا کنید!».
محمد بن سهل بخاری گوید: نزد «قربانی» بودیم، شروع کرد علیه اهل بدعت حرف زدن؛ یکی گفت: اگر حدیث می گفتی بیشتر خوش داشتیم، «قربانی» به خشم پاسخ داد: گفتار علیه اهل بدعت را از عبادت شصت ساله بیشتر دوست دارم.
اگر کسی بگوید که تو سنت را ستودی و بدعت را نکوهیدی، اما سنت چیست و بدعت کدام است؟ مگر نه اینکه هر بدعت سازی خود را پیرو سنت می پندارد؟ گوییم: سنت در لغت به معنی طریق است و شک نیست که اهل حدیث پیروان آثار رسول الله (صلى الله علیه وسلم) و صحابه اش اهل سنت راستین اند، چون بر طریق هستند که در آن چیز نو درآمدی پیدا نشده، زیرا چیزهای نو در آمد بعد از پیغمبر و صحابه او پیدا شد؛ و بدعت عبارت است از امری که نبود و نو پدید شد وغالب آن است که با شریعت برخوردِ مخالف دارد و در آن می افزاید یا از آن می کاهد، و عموم پیشینیان، هر چیزِ نو پدید را ولو آنکه مخالف شریعت نبود یا در آن کم و زیاد نمی نمود خوش نداشتند و برای حفظ اصل اسلام – که پیروی رسول (صلى الله علیه وسلم) است- از هر بدعت سازی بیزار بودند ولو آن بدعت جایز بود. چنانکه زید بن ثابت در جواب ابوبکر و عمر که از او درخواستند به جمع آوری قرآن بپردازد، گفت: چگونه به کاری می پردازید که پیغمبر (صلى الله علیه وسلم) نکرد؟
گویند: سعد بن مالک (صحابی) شنید که کسی می گوید: «لبیک ذا المعارج»[3]. گفت: ما در زمان رسول الله (صلى الله علیه وسلم) چنین نمی گفتیم. به ابن مسعود گفته شد که عده ای بعد از نماز مغرب در مسجد می نشینند و یکی از آن میان می گوید: فلان تعداد الله اکبر بگویید و فلان تعداد سبحان الله بگویید و فلان عدد الحمد لله بگویید. و عبد الله بن مسعود مردی بود تندخوی؛ به میان آن جمع رفت و خود را معرفی نمود و گفت: به خدا که بدعت ظالمانه آورده اید که خویش را به اصحاب محمد (صلى الله علیه وسلم) فضیلت نهاده اید، بر طریق مستقیم باشید و چپ و راست نروید که به گمراهی دچار می شوید و از راه پُر دور می افتید.
آورده اند که کسی نزد ابراهیم نخعی آمد و گفت: دعا کن خدا مرا شفا بدهد. راوی گوید: دیدم که ابراهیم را آن سخن خوش نیامد و همه در چهره اش ناخشنودی از آن درخواست را ملاحظه کردند. آن گاه ابراهیم از سنت سخن گفت و حاضران را بدان ترغیب نمود و از آنچه مردم از خودشان تازه در آودره اند ابراز کراهت کرد وعلیه آن حرف زد.
محمد بن ریان گوید: اصحاب حدیث نزد ذوالنون آمده درباره «وساوس و خطرات» پرسیدند، گفت: من درباره این چیزها سخن نمی گویم، راجع به نماز و حدیث از من سؤال کنید! و نیز محمد بن ریان گوید: موزه قرمز پوشیده بودم، ذوالنون به من گفت: فرزند، اینها را از پا بیرون کن که «شهرت» است[۴]، پیغمبر (صلى الله علیه وسلم) این گونه نمی پوشید بلکه موزه ساده سیاهرنگ می پوشید.
گفتیم که صحابه رسول الله از هر بدعتی ولو بی اشکال بود حذر می کردند تا امری را که سابقه نداشته است، پدید نیاورده اباشند. البته چیزهایی تازه پدید آمد که با شریعت برخوردی نداشت وچیزی را کم و زیاد نمی کرد، در انجام دادن آن اشکالی ندیدند. مثلا مردم در ماه رمضان نماز (مستحبی) فراوان می خواندند و گاه به کسی اقتدا می نمودند. عمر چنین قرار داد که همه به ابی ابن کعب اقتدا کنند وچون جماعت ایشان را مشاهده کرد، گفت: چه بدعت نیکی است این! (چون اصل نماز جماعت مشروع است).
حسن (بصری) نیز درباره قصص گویی[۵] گفته است: «نعمت البدعه، کم من أخ یستفاد ودعوه مستجابه». یعنی: نیک بدعتی است، اجتماعی است که در آن دعاها مستجاب می شود و برادران دینی یافت می شوند که از ایشان بتوان استفاده کرد. و می دانیم که اصلِ وعظ کردن مشروع است، و اگر امرِ نو در آمد بر اصل مشروعی مستند شود نکوهیده نباشد اما اگر بدعت همچون متمم شریعت جلوه نماید در واقع مستلزم اعتقاد به ناقص بودن شریعت خواهد بود و چنانچه ضد شریعت باشد که دیگر بدتر است. از آنچه گفتیم روشن شد که اهل سنت پیروانِ سابقه اند و اهل بدعت پدید آوردندگان چیزهایی که نبوده و مستندی هم ندارد. لذا اهلِ بدعت روش و مذهب خویش را پنهان می دارند اما همچون متمم شریعت جلوه نماید در واقع مستلزم اعتقاد به ناقص بودن شریعت خواهد بود و چنانچه ضد شریعت باشد که دیگر بدتر است. از آنچه گفتیم روشن شد که اهل سنت پیروانِ سابقه اند و اهل بدعت پدید آرودندگان چیزهایی که نبوده و مستندی هم ندارد. لذا اهلِ بدعت روش و مذهب خویش را پنهان میدارند اما اهل سنت حرفشان آشکار است و مذهبشان واضح؛ و حسن عاقبت هم از آن ایشان است چنانکه از پیغمبر (صلى الله علیه وسلم) روایت است: «لاَ یَزَالُ نَاسٌ مِنْ أُمَّتِی ظَاهِرِینَ حَتَّى یَأْتِیَهُمْ أَمْرُ اللَّهِ وَهُمْ ظَاهِرُونَ». [بخاری و مسلم]. یعنی: پیوسته از امت من گروهی ظاهر ]آشکاره و غالب[ باشند تا امر خدا در رسد و ایشان ظاهر باشند. این عده را به «اهل حدیث» تعبیر کرده اند.
——————————————————————————–
منبع : تـلبیـس ابـلیـس /مولف: علامه ابوالفرج ابن جوزی /ترجمه: علیرضا ذکاوتی قراگزلو
[۱] عرباض از مستضعفان اصحاب بود و ازجمله کسانی است که آیه زیر درباره آنان نازل شد: ﴿وَلا عَلَى الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ مَا أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ﴾ ]سورهء توبه، آیهء ۹۲[. «و (نیز) ایرادى نیست بر آنها که وقتى نزد تو آمدند که آنان را بر مرکبى (براى جهاد) سوار کنى، گفتى: مرکبى که شما را بر آن سوار کنم، ندارم!». – مؤلف.
[2] مقصود از «اهل اهواء» در اینجا پیروان گرایشهای کلامی و فرق غیر اهل حدیث است. –م.
[۳] «معارج» به معنی جایگاههای عروج و صعود است، و «ذو المعارج» خداوند است. (رک: سوره معارج، آیه ۳). و آن صحابی از این جهت احتیاط می کرده که اسماء الله توقیفی است.-م.
[۴] « لباس شهرت»، یعنی پوششی که جلب توجه کند و انگشت نما و چشمگیر باشد، نهی شده است. رجوع کنید به باب دهم از همین کتاب. – م.
[۵] قصص گویی به معنی موعظه کردن، اخبار و حدیث گفتن، نقل و روایت داستانهای مذهبی، سخنوری و نقالی. قصص گوی را قاصّ و قَصّاص. (جمع: قُصّاص) گویند.- م .