تأثیر فتنهها و گناهان بر قلب
تأثیر فتنهها و گناهان بر قلب
نویسنده: امام ابن القیم جوزیه / ترجمه:عبدالعزیز سلیمی
رویآوردن فتنهها بر قلب
حذیفه بن یمان tمیگوید: رسول خدا rفرموده اند:
«تُعْرَضُ الْفِتَنُ عَلَى الْقُلُوبِ عَرض الْحَصِیرِ عُودًا عُودًا، فَأَىُّ قَلْبٍ أُشْرِبَهَا نُکِتَت فِیهِ نُکْتَهٌ سَوْدَاءُ وَأَىُّ قَلْبٍ أَنْکَرَهَا نُکِتَت فِیهِ نُکْتَهٌ بَیْضَاءُ حَتَّى تعود القلوب عَلَى قَلْبَیْنِ: قَلْب أَسْوَدُ مُرْبَادًّا کَالْکُوزِ مُجَخِّیًا لاَ یَعْرِفُ مَعْرُوفًا وَلاَ یُنْکِرُ مُنْکَرًا إِلاَّ أُشْرِبَ مِنْ هَوَاهُ. وَقَلْبٍ أَبْیَضَ، لاَ تَضُرُّهُ فِتْنَهٌ مَا دَامَتِ السَّمَوَاتُ وَالأَرْضُ»([۱]).
«فتنهها و معاصی همچون (بافتن حصیر) یکی یکی در برابر دلها رژه میروند. هر دلی که از آنها تأثیرپذیر شود، نقطهی سیاهی در آن پدید میآید. اما هر دلی که از آنها رویگردان شود، نقطهی سفیدی در آن پدید میآید، تا این که دل به صورت یکی از دو دسته دلهای زیر میشود:
قلبی سیاه و تیره به سان کوزهای وارونه شده که نیکی را نمیشناسد و به بدی پشت نمیکند و تنها از هواهای نفسانی خویش پیروی مینماید.
دیگری قلبی سفید (و پاک) که تا آسمانها و زمین برپاست، فتنه و گناه زیانی را به آن نمیرساند».
رسول خدا rرویآوردن اندک اندک فتنهها بر قلوب را به چیدن و بافتن حصیر از دانه دانه نیها تشبیه فرموده است.
و قلبهایی را که مورد تهاجم فتنهها قرار میگیرند به دو نوع تقسیم نموده است که نوع اول اقسامی دارد:
یکم: الف/ قلبی که وقتی فتنهها به آن روی میآورند. همانگونه که اسفنج آب را میمکد، آن فتنهها را در خود جمع میکند، و بر اثر هر معصیتی و فتنهای نقطهای سیاه در آن پدید میآید. آن قلب همچنان با آغوش باز با آن معاصی روی خوش نشان میدهد، تا این که به تمامی سیاه و بی فروغ میشود، و وارونه و سر و ته میگردد. هرگاه اینگونه گردید، دو بیماری بسیار خطرناک که آن را به سوی مرگ و نابودی معنوی میکشانند به آن روی میآورند.
ب:مشتبهشدن معروف و منکر بر آن، یعنی خوب و بد و خیر و شر برای او فرق نمیکنند و هریک معنای خود را از دست میدهند.
حتی ممکن است این بیماری آنچنان در او ریشهدار شود که او معروف را منکر و منکر را معروف و بدعت را سنت و سنت را بدعت و حق را باطل و باطل را حق به شمار بیاورد.
ج:حاکمگردانیدن هواهای نفسانی خود بر آنچه که رسول خدا rآورده است.
دوم:قلبی سفید و پاک که آفتاب ایمان در آن دمیده و نور افشانی نموده است، چنین قلبی هرگاه مورد تهاجم فتنهها و گناهان قرار گیرد، با آنها به مقابله برمیخیزد و آنها را از خود دور میگرداند. همین باعث میشود که روشنایی و نورافشانی و توانایی آن بیشتر شود.
فتنههایی که بر دلها روی میآورند. و اسباب بیماری معنوی قلب میشوند، عبارتند از:
– فتنه شهوات.
– فتنه شبهات.
– فتنه تباهی و گمراهی.
– معاصی و بدعتها.
– ستمها.
– جهالتها
فتنه اولی، باعث تباهی قصد و اراده میشود.
دومی باعث فساد علم و اعتقاد میگردد.
برخی از اصحاب رضی الله عنهم قلوب را به چهار نوع تقسیم کرده اند.
از جمله روایت شده که حذیفه بن یمان tفرموده است:
«قلبها چهارگونه اند: قلبی پاک و خالص که در آن چراغی فروزان روشن است و آن قلب قلب انسان اهل ایمان است.
دوم: قلبی بیفروغ و پنهان مانده که قلب انسان کافر است.
سوم: قلبی وارونه و راه گم کرده که قلب آدم منافق است. قلبی که نیکی و خیر را میشناسد، اما از آن روی برمیگرداند و حق و حقیقت را میبیند، اما خود را به نابینایی میزند.
چهارم: قلبی که دو نیرو – نیروی ایمان و نیروی نفاق هریک آن را به سوی خود میکشند، و در نهایت تابع آن نیرویی میشود که بر آن تسلط بیشتری پیدا مینماید.
منظور او از «قلب مجرد قلبی است که از غیر خداوند متعال و پیامبر گرامیrو حق و راستی از دیگر امور تهی باشد.
منظور از چراغی که در آن قلب قرار دارد، چراغ ایمان است. و مجرد بودن آن به معنای سلامتش از شبهات و شهوات باطل و گمراهکننده است، و وجود چراغ فروزان در آن به معنای نورانی و درخشانبودن آن به وسیله عمل و ایمان است.
مقصود او از قلب پنهان شده، قلب کافران است، زیرا در درون غلاف و پوششی پنهان مانده و نور علم و ایمان به آن نمیرسد. همانگونه که خداوند به نقل از یهود میفرماید:
[البقره: ۸۸] «و گفتند: دلهاى ما در غلاف است».
«غلف، جمع اغلف است، و به چیزی گرفته میشود که در داخل جلد و پوششی پنهان شده باشد. آن پوشش و غلاف همان پردهای است که خداوند در جهت مجازاتشان به خاطر حقناپذیری و تکبر بر روی دلهای ایشان قرار داده است. آن پنهانماندن قلوب به معنای کر و ناشنواشدن و نابیناگردیدن و قرارگرفتن حجاب بر روی چشمان ایشان است. همانگونه که خداوند متعال میفرماید:
وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَهِ حِجَابًا مَسْتُورًا (۴۵)وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّهً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِذَا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا (۴۶) [الإسراء: ۴۵ – ۴۶]
و هنگامی که قرآن میبینیم!» میگفت: تو و آنها)! که به آخرت ایمان نمیآورند; حجاب ناپیدایی قرارمیدهیم; (۴۵)
و بر دلسرد پوششهایی، تا آن را نفهمند; و در گوشهای سهم و هنگامی که پروردگارت را در قرآن به یگانگی یاد میکردید؟!» آنها)! پشت میکردند)، و از تو روی بر میپرستید؟» (46)
«هنگامی که قرآن را میخوانی میان تو و آنان که به قیامت باور ندارند حجاب ناپیدایی را قرار میدهیم. بر دلهایشان پوششهایی را مینهیم تا قرآن را نفهمند و در گوشهایشان سنگینی و ناشنوایی ایجاد میکنیم».
هرگاه توحید خالص و عبادت و تبعیت صادق برای صاحبان آن دلها ذکر و بیان شود، با نفرت و ناراحتی از آن روی برمیگردانند.
همانگونه که گفتیم: منظور او از قلب در غلاف شده و وارونه گردیده قلب انسان منافق است، همانگونه که خداوند متعال میفرماید:
فَمَا لَکُمْ فِی الْمُنَافِقِینَ فِئَتَیْنِ وَاللَّهُ أَرْکَسَهُمْ بِمَا کَسَبُوا أَتُرِیدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلا (۸۸) [نساء: ۸۸]
ؿرا درباره منافقین دو دسته)، شدهاید! (بعضی جنگ با آنها)! را ممنوع، و بعضی مجاز میخیزد). در حالی که خداوند بخاطر اعمالت (افکار) آنها)! را کاملاً وارونه کرده است! آیا شما میترسید، کسانی را که خداوند (بر اثر اعمال زشتی) گمراه کردهایم. هدایت کنید؟! در حالی که هر کس را خداوند گمراه کند، راههایی برای او نخواهی یافت. (۸۸)
«شما ای مؤمنان! چرا در باره منافقان دو دسته شده اید؟ حال آن که خداوند به سبب اعمالشان (افکار) ایشان را وارونه کرده است».
یعنی آنان را از حق رویگردان نموده و به همان باطلی که پیشتر در آن بوده اند باز میگرداند. این هم بر اثر معصیتها و نافرمانیهای ایشان است.
این بدترین و خبیثترین قلبهاست، زیرا چنین قلبی حق را باطل و باطل را حق به شمار میآورد و با اهل باطل همراه و همکار میگردد و با اهل حق به رویارویی و دشمنی میپردازد.
مقصود او از قلبی که در میان دو نیرو قرار گرفته اند و از هریک از آنها سهمی دارد، قلبی است که پایههای ایمان در آن استوار نشده و چراغش ایمان در آن روشن نگردیده است، زیرا هنوز خود را برای پذیرش حقیقت رسالت رسول خدا پاک و منزه نگردانیده است.
نوری ضعیف از ایمان در آن روش است و تاریکی کفر و جهل نیز در آن جایی را برای خود فراهم نموده است. گاهی به کفر نزدیکتر میشود و گاهی به ایمان بیشتر روی میآورد، و فرمان از آن همانی است که بر آن بیشتر تسلط پیدا میکند.
اثرات گناه بر قلب
گناه پیامدهای بسیاری بدی را برای جسم و قلب انسان هم در دنیا و هم در آخرت به دنبال دارند، و تنها خداوند از آنها به درستی آگاه است که میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
– تضعیف عظمت خداوند:
یکی از آثار معاصی آن است که احساس عظمت خداوند را در قلب گناهکار تضعیف مینماید و بخواهد یا نخواهد، وقار و هیبت خداوند در دل او هر روز ضعیف و ضعیفتر میگردد. زیرا اگر در قلب او قدرت و عظمت خداوند قرار میداشت، به هیچ وجه جرأت نمیکرد مرتکب معاصی شود و او را نافرمانی نماید.
ممکن است گاهی آدمی جاهل و فریبخورده، به گمان خود بگوید: این امید به رحمت و مغفرت خداوند است که مرا به ارتکاب معاصی وادار مینماید، نه این که شأن و منزلت و عظمت او در دل من اندک باشد.
این گمان و ادعا نوعی خودفریبی است، زیرا وجود عظمت و هیبت خداوند در قلب انسان ضرورتاً باید باعث شود که حریم شریعت او را مراعات نماید و میان او و ارتکاب گناه ایجاد مانع کند.
اما آنانی که به نافرمانی خداوند جرأت پیدا میکنند، به حق قدر و منزلت خداوند را نشناخته اند، چگونه از کسی که به آسانی اوامر و نواهی خداوند را مراعات نمینماید، میتوان پذیرفت که به راستی منزلت خداوند را مراعات میکند و به عظمت و کبریاء او اقرار مینماید؟!
این از محالترین محالات و باطلترین باطلهاست و همین مجازات برای انسان گناهکار کافی است که عظمت خداوند از قلب او زدوده شود و عظمت و اهمیت حریم شریعت حق خداوند را سبک شمارد.
یکی از مجازاتهای آنگونه آدمها این است که خداوند هیبت و منزلت او را از دل دیگران برمیدارد، و همانگونه که او نافرمانی خداوند را سبک شمرده، مردم نیز او را خوار و سبک میشمارند. مردم به همان اندازه او را دوست میدارند که او خداوند را دوست میدارد و به همان اندازه احترام و هیبت او را در دل دارند که او هراس و هیبت خداوند را در دل دارد.
آدمی که حریم حرمتهای خداوند را میشکند، چگونه انتظار دارد مردم حرمت او را نگاه دارند؟! چگونه به خود حق میدهد که در عین زیر پا نهادن حق خداوند، دیگران حق او را مراعات ننماید و چگونه نافرمانی خداوند را سبک میشمارد و انتظار دارد مردم او را سبک نشمارند؟!
خداوند در قرآن از مجازات اهل معصیت صحبت فرموده و این موضوع را بیان نموده که به خاطر و بر اثر معاصی خودشان گمراه گردیده و بر قلبهایشان پوششی را قرار گرفته و همانگونه که خدا را فراموش نموده اند او نیز ایشان را به دست فراموشی سپرده است، و به همان صورت که دینش را مورد توهین قرار داده او نیز آنان را تحقیر و خوار گردانیده و آنان را همانگونه که او امرش را تباه نموده، تباه گردانیده است.
﴿[الحج: ۱۸] «خداوند هرکس را که خوار کند، هیچکس او را احترام نخواهد کرد».
آنان از آنجا که سجده و فروتنی در برابر خداوند را سبک شمرده و در آستانه با عظمت او سر به سجده ننهاده اند، هیچگاه هیچکس ایشان را مورد احترام قرار نخواهد داد! چگونه کسی که خداوند او را خوار گردانیده دیگران میتوانند او را گرامی دارند، و کسی را که او اکرام و احترام نموده خوار و درمانده نمایند؟
پدیدآمدن خوف و خشت در قلب:
یکی دیگر از آثار معاصی رعب و هراسی است که خداوند در قلب گناهکار پدید میآورد. به راستی او را مدام در حال خوف و نگرانی میتوان دید.
زیرا اطاعت خداوند پناهگاهی است که هرکس به آن وارد شود از مجازاتها و مشکلات دنیا و عقبی در امان خواهد بود، و هرکس از آن خارج شود، خوف و هراس از هر طرف او را در بر خواهد گرفت. اما هرکس راه اطاعت خداوند را در پیش بگیرد، هراسهایش به آسایش و امنیت, و هرکسی او را نافرمانی کند، آسایش و امنیتش به خوف و هراس تبدیل خواهد گردید.
هیچ آدمی گناهکاری نیست که قلب او مثل آن که در میان دو بال پرندهای قرار داشته باشد، مدام ترسان و لرزان نباشد، هرگاه باد پنجره و یا دری را تکان بدهد، بر خود میلرزد و گمان میکند که کار او تمام است و به سراغ او آمده اند. و هر صدایی را که میشنود قلبش فرو میریزد و فکر میکند میخواهند او را مورد عقاب قرار بدهند، اما هرکس که خوف خداوند را در دل داشته باشد، خداوند او را از هر بدی و شری مصون میدارد، اما هرکس که از خداوند هراس در دل نداشته باشد، خداوند او را از هر چیزی به هراس میاندازد.
خداوند از همان زمانی که آفریدههایش را آفریده، این اصل و قاعده را در میان ایشان قرار داد که جرم و هراس لازم و ملزوم یکدیگرند.
یکی دیگر از مجازاتهای قلب عاصی، این است که آن را دچار ترس و وحشتی غیر قابل توصیف مینماید. او خود را مدام در حالت هراس و نگرانی احساس میکند. زیرا همانگونه که میان او و خداوند وحشت و جدایی افتاده با خود و خلق نیز احساس بیگانگی مینماید و هرچه زمان میگذرد وحشتش بیشتر و بیشتر میگردد. به راستی اهل وحشت در بدترین نوع زندگی قرار دارند، و در مقابل اهل انس و الفت با حضرت احدیت در بهترین و لذیذترین زندگی به سر میبرند.
اگر آدم عاقل نگاه کند و میان لذت زودگذر معصیت و عذاب و خوف وحشت ناشی از آن مقایسهای را به عمل بیاورد به وخامت و ضعیف و خسران و زیان خود بیشتر پی میبرد. زیرا او آرامش ناشی از اطاعت و شیرینی امنیت و آسودگی را با ناآرامی و وحشت ناشی از معصیت معامله کرده است.
إذا کنت قد اوحشتک الذنو
|
ب فدعها إذا شئت واستأنس
|
«چنانکه گناه تو را در وحشت و هراس قرار داده، اگر میل داری آنها را ترک کن تا به آسودگی و امنیت برسی».
راز موضوع در این است که عبادت و اطاعت انسان را به خداوند نزدیک میگرداند، و به هراندازه نزدیکی بیشتر شود، انس و الفت نیز بیشتر میگردد.
اما معصیت باعث دوری میشود و هرچه آن دوری بیشتر بگردد، بر میزان وحشت نیز افزوده میشود…
به همین خاطر است که انسان به خاطر فاصلهای که میان او و دشمن ایجاد شده مدام هراس او را در دل دارد، هرچند در کنار او باشد، اما در مقابل با محبوب خود هرچند فرسنگها دور باشد احساس انس و الفت مینماید.
وحشت و هراس پیامد حجاب و مانع است و به هراندازه که حجاب صخیمتر و بزرگتر باشد، وحشت و هراس هم بیشتر خواهد بود.
غفلت وحشت را پدید میآورد، و بدتر از آن وحشت ناشی از معصیت و بدتر از آن وحشت ناشی از شرک و کفر است. هیچکس را نمیبینی که با یکی از این امور همراه شود، مگر آن که به سختی وحشت بر او چیره میشود، و وحشت و هراس چهره و قلب او را فرا میگیرند و خود او وحشتناک و غیر قابل تحمل میگردد.
– از دستدادن سلامت قلب:
یکی دیگر از آثار معصیت این است که صحت و سلامت قلب را از بین برده و آن را دچار بیماری و انحراف مینماید. و بیماری و درماندگی آن ادامه خواهد یافت و از غذاهایی معنوی که حیات و خیر و مصلحت آن به آنها بستگی دارد بهرهمند نخواهد شد.
زیرا اثر گناه بر قلب همانند تأثیر بیماریها بر بدن است، در واقع معاصی بیماریهای قلب اند و تنها داوری آنها ترک گناه و توبهکردن است.
همه سالکان الی الله در این مورد اتفاق نظر دارند که قلب تنها زمانی به آرزوی خویش خواهد رسید که به مولی و معبود حقیقی خویش برسد، و تنها زمانی به مولی و معبود و محبوب خویش پیوند پیدا خواهد کرد که از سلامتی و صحت برخوردار باشد، و تنها وقتی از سلامت و صحت برخوردار خواهد بود که درد آن درمان شود و چنین چیزی روی نخواهد داد، مگر آن که با کششها و هواهای آن رویارویی بنماید. هواهایی که عین دردها و بیماریهای آن است و شفایش در مخالفت با آنها نهفته است.
اما اگر بیماری در آن ریشهدار شود، به مرگ معنوی دچار میگردد یا بسیار به آن نزدیک میشود. همانگونه که اگر کسی نفس خویش را از هواهای نفسانی برحذر دارد بهشت منزل اوست، قبل از بهشت آخرت او در همین دنیا از بهشتی موقتی دیگر برخوردار خواهد بود که نعمت و لذتهای آن با لذایذ زندگی هیچکس دیگری قابل مقایسه نخواهد بود، حتی تفاوت میان آن دو زندگی و نعمتهای آن همچون تفاوت میان نعمتهای دنیوی و نعمتهای اخروی است. این حقیقتی است که تنها کسانی آن را تصدیق مینمایند که قلب آنان این یا آن نوع را لمس کرده باشد.
نباید گمان کرد که این فرموده خداوند: [الانفطار: ۱۳ – 14] «به راستی نیکان در نعمت (بهشت) و بدان در (آتش) دوزخ قرار خواهند داشت».
به نعمتهای دنیای پس از مرگ محدود میشود، حتی به یکی از منزلگاههای دنیا، برزخ و یا قیامت اختصاص ندارد. آنان در نعمت و اینان در نقمت قرار دارند، مگر نعمت و لذت همان نعمت و لذت قلب و عذاب همان عذاب قلبی نیست؟
چه عذابی دردناکتر است از عذاب خوف و هم و غم، دلمردگی و رویگردانی آن از خداوند و دنیای پس از مرگ و دلبستگی آن به غیر خداوند و گسستگی از او، به هرچیزی در هر زمان و مکانی تعلق خاطر پیدا کند و آنها را در غیر راستای رضایت خداوند دوست بدارد، چنین وضع و حالی انسان را به بدترین عذاب مبتلا خواهد نمود.
هرکس غیر از خداوند به کسی و چیزی روی بیاورد و دلبستگی و وابستگی پیدا کند، در این جهان به سه گونه عذاب و مشکل گرفتار خواهد شد:
– قبل از دستیابی به آن در رنج و عذاب خواهد بود.
– هرگاه به آن دست پیدا کند، به خاطر هراس از دستدادن آن در رنج و عذاب قرار خواهد داشت.
– هرگاه آن را از دست بدهد، به بدترین عذاب گرفتار خواهد گردید.
این سه درد و عذاب تنها در این جهان برای او پدید خواهد آمد.
اما در برزخ، به رنج و عذاب فراق و دوری که هیچ امیدی به بازگشت نخواهد داشت، و رنج و درد از دستدادن نعمتهایی که به خاطر دلبستگی به آن محبوب کاذب از دست داده و درد و عذاب وجود حجاب میان او و خداوند و رنج و درد حسرتی که جگر او را پاره پاره خواهد کرد. دچار خواهد گردید.
هم و غم و حسرت و اندوه در روح و نفس ایشان همچون میکرب و کرمهایی که بدنشان را متلاشی میکنند، عمل خواهند کرد، حتی کار آنها در روح و روان انسان دامنهدار و ادامهدار خواهد بود تا زمانی که خداوند روح را به جسمهای آنان بازگرداند، آنگاه عذاب سختتر و دردناکتری در انتظار ایشان خواهد بود.
این نعمتها و لذتهای کاذب کجا و نعمتهایی که قلب انسان به خاطر انس و قربت خداوند و ذکر و عبادت و شوق و محبتش در آرامش همه جانبه و فرح و شادمانی غیر قابل توصیف قرار میگیرد، کجا!
حتی بعضی از کسانی که در چنان وضع و حالی قرار داشته اند. در دم مرگ به خاطر از دستدادن آن لذتها اظهار حسرت کرده و یکی گفته است.
«اگر بهشتیان نیز در این چنین لذت و نعمتی قرار دارند، به راستی در عیش و زندگی لذتبخشی به سر میبرند».
یکی دیگر از آن بهشتیان زمینی گفته است:
«بیچاره دنیاپرستان که بدون بهرهبردن از بهترین و لذتبخشترین نعمت دنیا که نعمت لذت ذکر و عبادت و اطاعت خداوند است. این جهان را ترک میکنند».
یکی دیگر از آنان گفته است: «اگر پادشاهان و حاکمان میدانستند که ما در چه نعمت و آرامشی به سر میبریم، برای گرفت آن از ما بر رویمان شمشیر میکشیدند».
همچنین یکی دیگر از آنان که لذت بهشت دنیوی را در ذکر و عبادت و اطاعت خداوند جستجو کرده اند، میگوید:
«در این دنیا بهشتی هست که اگر کسی به آن وارد نشود، او را به بهشت دنیای دیگر راه نخواهند داد».
ای کسی که سهم گرانبهای خویش را با بهای اندکی فروختهای و در این معامله به بدترین شکل ممکن فریب خورده و زیان دیدهای، و خود نیز از آن خبر داری! اگر خود از بهای کالای ارزشمند خویش خبر نداری از خبرگان و آگاهان سؤال کن!
شگفتا از کالایی که خداوند خریدار آن است و بهای آن بهشت است، و نماینده خداوند که معامله به وسیله او منعقد گردید و بهای آن را – که بهشت است – برای مشتری تضمین نموده پیامبر بزرگوار اسلامrاست.
– از دستدادن بصیرت قلب:
یکی دیگر از آثار معاصی و نافرمانی خداوند این است که بصیرت قلب را از بین میبرد، نورش را خاموش مینماید، راه علم را بر آن میبندد و میان او و هدایت مانع بزرگی را ایجاد میکند.
امام مالک در ملاقاتی با امام شافعی و پس از ملاحظه تواناییهای علمی و ایمانی او، گفت:
«من احساس میکنم که خداوند نوری را در قلب تو تابانیده است، آن را با تاریکی معصیت خاموش مگردان».
به هراندازه که ظلمت معصیت بیشتر شود. نورانیت قلب کم و کمتر میگردد، تا جایی که قلب به سان شبی تاریک بینور و فروغ و ظلمانی میشود، و به خاطر محرومشدن از نور, همچون آدمی نابینا که در شبی تاریک و در جایی پر از پرتگاه در هر چاه و چالهای میافتد.
در این راه یا باید با اطاعت و عبادت سلامت را طلب کرد، یا به خاطر نافرمانی و معصیت در گرداب سرگردانی و گمراهی افتاد.
تاریکی پدید آمده در قلب بر اثر گناهان به اعضا و جوارح نیز سرایت مینماید، و با توجه به قوت و ضعف آن کار آنها را دچار اختلال مینماید.
هرگاه مرگ او فرا رسد و به دنیای برزخ گام بگذارد، تاریکی قبر او را فرا خواهد گرفت. همانگونه که رسول خدا rفرموده است:
«إِنَّ هَذِهِ الْقُبُورَ مُمْتَلِئَهٌ عَلَى أَهْلِهَا ظُلْمَهً وَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ یُنَوِّرُهَا بِصَلاَتِى عَلَیْهِمْ»([۲]).
«این قبرها برای صاحبان آنها همهاش تاریکی است. خداوند آنها را به وسیله صلوات من برایشان نورانی میگرداند».
هنگامی هم روز موعود فرا خواهد رسید و همه بندگان را گرد هم خواهند آورد، ظلمت قلب انسانهای اهل کفر و شرک و معصیت بر چهرههای ایشان نمایان است و همچون دود و سیاهی همه آن را خواهند دید.
چه مجازاتی از این بدتر، مجازاتی که همه لذتها و نعمتهای دنیا از اول تا آخر با آن قابل مقایسه نیست! بدا به وضع و حال سهم انسانها غرق شده در معاصی و رویگردان از حق و روشنایی.
———————————————
منبع: طب القلوب «آسیبشناسی شخصیتی انسان» / تألیف: امام ابن القیم جوزیه / ترجمه:عبدالعزیز سلیمی / انتشارات آراس سنندج ۱۳۸۹