دعوت و داعیمطالب جدید

جایگاه داعی در قرآن و سنت – داعی کیست؟

داعی کیست؟ جایگاه داعی در قرآن و سنت

نویسنده: دکتر جهانگیر ولد بیگی

۱٫داعی ستون و پیشقر اول دعوت است؛

داعی رکن نخستین و اساسی ترین رکن دعوت به شمار می رود.

دعوت بدون داعی نه تنها ممکن نیست، بلکه اساسا” انجامش غیر ممکن خواهد بود.(ستون هر دعوت صادقی، فرد مومنی است که به آن دعوت ایمان دارد، ایمانی که احساساتش را تحت شعاع خود قرار داده و وجدانش بر آن مسیطر و تاثیرش در تمام جوانب زندگی به حدی نمایان است که الگوی واقعی آن چیز است که به آن ایمان دارد.)

داعی، رائد و پیش آهنگ دعوت به شمار می آید. او و همراهانش (پیشقراولان حرکت اسلامی هستند. پیشقراولانی که با جاهلیتی که آنها را در برگرفته است روبرو شدند. چنین پیشقراولانی هستند که در این جاهلیت دچار غربت و اذیت و آزار و شکنجه می شوند.)

۲٫داعی، فردی با عزت و شرف است؛

چه عزت و افتخاری بالاتر از این که انسان، شایستگی حمل مسئولیت الهی را بیابد.

(داعی به وسیله دعوت مردم به سوی خدا از آن ذات بی همتا کسب عزت می کند و عمل او نزد پروردگار جهانیان بسیار ارزنده و والاست.)

۳٫داعی، وارث انبیاء است؛

باشرف و بزرگوارتر از انبیاء در تاریخ بشریت متصور نیست. فردی که خداوند او را شایسته ی امر و وحی خود گردانیده و در میان امتش او را برتر دانسته و انتخاب نموده است، انتخابی که عزیز تر از آن را نمی توان یافت.

داعیان ادامه دهندگان چنین بزرگوارانی هستند و وارثان واقعی و حقیقی آنها می باشند. پس بزرگوارتر از این وارثان چه کسانی می توانند باشند؟

۴٫کلام و عمل داعی، بهترین کلام و والاترین اعمال است؛

چه کلامی بهتر از کلمه ی طیبه؟

چه عملی بهتر از فراخواندن دیگران به سوی تطبیق این کلمه در زندگی و صعود به قله ی سعادت و خوشبختی؟

(‏وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ‏                     )(گفتار چه کسی بهتر از گفتار کسی که مردمان را به سوی خدا می خواند و کارهای سایسته می کند و اعلام می دارد که من از زمره ی مسلمانان هستم.)فصلت ۳۳

(دعوت، دعوت به سوی خدا و وحدانیت اوست.(و عمل صالحا”) یعنی این کار را در نهایت اخلاص انجام می دهد.

(و قال اننی من المسلمین) یعنی افتخار می کند به دین و بدان معتقد است.

منظور از (من) پیامبر(ص) و یا اصحاب و یاران او ویا موذنین و یا تمامی داعیان به سوی خدا می باشد)

(از عبدابن حمید از ابن منذر از حسن روایت است که درباره ی قول (ومن احسن) فرمود: آن مومنی است که عمل صالح انجام می دهد و به سوی خدا دعوت می کند.)

دعوت به سوی خدا وظیفه ای است که فقط انبیاء بدان مفتخر بوده اند و بعد از آنان داعیان و سخنانی که آنها به مردمان می گویند، بهترین سخنانی هستند که از دهان بشریت خارج می شوند.

چه عملی بهتر از اعمالی که مستمد از وحی الهی باشد؟

چه عملی بهتر از اعمالی که انسان را به اوج برده و او را صعود دهد؟

چه عملی بهتر از اعمالی که سعادت، عزت و خوشبختی ابدی را به ارمغان بیاورد؟

داعیان صادقترین مردم و راهشان بزرگترین راه و اعمالشان مستمد از وحی الهی است. آنها اسباب سلامتی در دنیا و آخرت و خاموش کنندگان فتنه می باشند.

(اگر خدا به وسیله تو فردی را هدایت دهد، برایت بهتر از تمام آن چیزی است که خورشید بر آن می تابد)

این همان چیزی است که پیامبر(ص) حضرت علی(ع) را آنگاه که به یمن فرستاد، به آن وصیت فرمود.

به راستی عزت و بزرگواری و نعمت از این بزرگتر اصلا” نه قابل تصور و نه به دل و درون و ذهن کسی خطور کرده است که هدایت تنها یک نفر برای آدمی از همه چیز برایش بهتر باشد…

داعی، تنها وسیله هدایت است و هادی واقعی تنها خداست. پس چه نعمتی بهتر از اینکه انسان تلاش کند وسیله ی هدایت دیگران گردد.

چه عملی بهتر و زیبا تر و لذت بخش تر از این که فردی را در راه سعادت و خوشبختی مشاهده کنی که اسباب این سعادت تو بوده باشی؟ آنگاه است و تنها در این صورت است که جایگزینی را برای آن تصور نخواهی کرد، اینجاست که کلام آنرادمرد تاریخ را درک خواهی کرد که در نهایت ضعف ظاهری با کلمات پر از صلابت جواب رد بر هر گونه تطمیع می دهد و می فرماید: (به خدا سوگند اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپ من قرار دهند، از این دعوت دست نخواهم کشید.) او خوب می دانست که چه می گوید و خوب هم گفت.

چنین لذتی به قول معروف چشیدنی است نه وصف شدنی(من لم یذق لم یدرک)

۵٫داعی، جوهره ی حیات است؛

جامعه ی بشری به طور عام و جامعه ی امروزی به طور اخص، احتیاج به داعیانی صادق دارد که او را از رفتن به سوی هلاکت و سقوط در دره ی نابودی نجات دهد، داعیان صادقی که جان و مال خود را در طبق اخلاص گذاشته و تنها و تنها فکر و هم و غمشان دعوت می باشد. به چیزی جز دعوت نمی اندیشیدند و چیزی جز موفقیت در انجام وظیفه دعوت را از خداوند نمی خواهند.

جامعه امروزی برای نجاتش به داعیانی مخلص نیازمند است که با کمال اختیار مانع هلاکتش شوند.

عدم چنین داعیانی در جامعه و در نتیجه ترک امر دعوت، جامعه را روز به روز به سوی ذلت و استضعاف می کشاند، استضعافی که در دنیا، نتیجه ای جز ذلت و در آخرت نتیجه ای جز بازخواست سخت خداوندی و محکوم شدن و در نهایت دچار خسران ابدی گردیدن را در پی نخواهد داشت.

وقتی که جامعه از وجود داعی محروم باشد، ستم روز به روز بیشتر و ظالم، ظالم تر و مظلوم، مظلوم تر خواهد شد و فساد و ظلم به اوج خود خواهد رسید و در نتیجه جامعه از الطاف و توجهات خداوندی محروم خواهد شد، زیرا خود را از امر مهمی که عزت و سعادت آنها در گرو آن است، محروم کرده است و در نتیجه بدان چیزی گرفتار خواهند شد که خداوند از آن خبر داده و آن را سنت تغییر ناپذیر خود قرار داده است: (‏وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَهً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیرًا‏)اسراء ۱۶

و پیامبر نیز امت را بدان خبر داده است و فرموده است:

(ای مردم خداوند به شما می گوید امر به معروف و نهی از منکر کنید قبل از اینکه مرا بخوانید، اما جوابتان را ندهم و از من چیزی را بخواهید، اما به شما نبخشم و از من یاری بطلبید، اما شما را یاری ندهیم.)

هرگاه امتی زنده و بیدار و هوشیار، مراقب اوضاع و مسائل حیات خود باشد و در انجام وظایف و ادای فرایض و مسئولیت هایش دقت کند و متنفر از هر گونه کوتاهی و سستی در کار خود باشد، موفق است. اما هرگاه سستی به خرج دهد و باطل را به حال خود بگذارد تا بر تمام شئون زندگیش تسلط یابد و تعصب و غیرت آنها را تحریک نکند و حق را یاری ندهند و آن را تنها رها کرده تا خوار و ذلیل باقی بماند، چنین امتی سزاوار زبونی و شکست خواهد بود.

پس بقا و دوام و اقتدار جامعه به این حالت یا به آن حالت بستگی دارد.

جامعه ای که مردمانش خیر خواه یکدیگر ند و منکرات را به هم یاد آور می شوند، محکم و استوار خواهد ماند، اما جامعه ای که افرادش به سوی منکرات میل کنند و به میل خود واگذاشته شوند و کسی آنها را باز خواست نکند و مانع نشود از هم پاشیده شده و مردمانش هلاک خواهند شد.

حسن البنا داعی معاصر با تعریفی که از داعی ارائه می دهد، او را به نیروگاه برقی تشبیه کرده که هر جامعه ای حیات و روشنایی خود را از آن می گیرد و در صورت خاموشی آن، جامعه در تاریکی کامل فرو خواهد رفت.

۶٫پیروزی حق، نیازمند داعی است؛

پیروزی حق، نیازمند اسباب و مسبباتی است و این سنت الهی است و سنت الهی نه قابل تغییر و نه قابل تبدیل خواهد بود.سنت و قانون خداوندی بر این اصل استوار است که پیروزی رسالت ها و دست یابی دعوت الهی به اهداف خود، تنها از طریق پیروان و انصاری است که به آن ایمان دارند و برای نصرت و پیروزی آن بر گرد هم جمع می شوند و در راه آن فداکاری می نمایند.

حق و حقیقت خود به خود پیروز نمی شود و پیروزی آن، مشروط به تلاش و فداکاری رجال و پیشگامان راستین آن می باشد.

وشیمه السیف ان یزهی بجوهره                                  و لیس یعمل الا فی یدی بطل

(کار شمشیر برق زدن و از نیام کشیده شدن است، اما جز در دستان آدم شجاع و قهرمان کاری از آن ساخته نیست.)

شمشیر حق نیز این چنین است و به تنهایی به کار نمی آید؛ بلکه در دستان قهرمانانی که از مرگ هراسی نداشته باشند به کار می آید.

چنین قهرمانانی که هیچ چیز آنها را از اهدافشان منحرف نکند، جز داعیان صادق و مخلص چه کسانی می توانند باشند؟

روزی از روزها گروهی از اصحاب گرد امیر المومنین عمر ابن خطاب جمع شده بودند. حضرت از هر کدام آرزویی خواست. یکی آرزوی داشتن طلا و جواهرات می کرد که آن را در راه خدا ببخشد. …. حضرت فرمودند: و اما من آرزوی داشتن مردانی چون ابی عبیده بن جراح و معاذ بن جبل و سالم مولی ابی حذیفه را دارم تا با کمک آنها خدا را بر افراشته کنم.

داعیان به راستی اکسیر زندگی و روح حرکت ها و عماد و ستون رسالت ها و محور اصلاح می باشند.

۷٫داعی، مرد خداست؛

داعی، مرد خداست و خدا از هر کس دیگری نسبت به مردان خود و محافظت از آنها با غیرت تر است. داعی متعهد با خداست، با او بیعت کرده است و چه کسی با وفا تر از خدا نسبت به عهد و پیمانش: (وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ )توبه ۱۱۱

به خاطر چنین اهمیتی است که خداوند حاظر است به خاطر او تمامی جاهلیت ها را نابود کرده، تا او سالم بماند و نجات یابد و وارث زمین گشته و آن را از نو بسازد.

ارزش او در میزان خدا چنان والاست که هرگاه دعوتش را بی تاثیر ببیند و عبدش را مغلوب مشاهده کند، آسمان ها و زمین و ما فیها را به یاری او دستور فرموده و فرمان هلاکت دشمنانش را صادر می کند: (‏فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ‏ ‏فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاءِ بِمَاءٍ مُنْهَمِرٍ‏ ‏وَفَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُیُونًا فَالْتَقَى الْمَاءُ عَلَى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ‏ ‏وَحَمَلْنَاهُ عَلَى ذَاتِ أَلْوَاحٍ وَدُسُرٍ‏ ‏تَجْرِی بِأَعْیُنِنَا جَزَاءً لِمَنْ کَانَ کُفِرَ‏) قمر ۱۴-۱۰

(تا آنجا که نوح، پروردگارش را به فریاد خواند که پروردگارا! من مغلوب شده ام پس مرا یاری کن، پس درهای آسمان را با آب تند و ریزان از هم گشودیم و از زمین، چشمه ساران زیادی بر جوشاندیم. آبها در هم آمیختند برای اجرای فرمانی که مقدر شده بود و نوح را بر کشتی ساخته شده از تخته ها و میخها سوار کردیم.این کشتی تحت مراقبت و مواظبت ما حرکت می کرد. این جزا و سزای کسی است که کافر شده است.)

وضع و حال سایر مرسلین نیز این چنین است

(‏إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّهً وَاحِدَهً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ‏) انبیاء ۹۲

این رسول گرامی اسلام است که با دلی پر از غم و غصه نسبت به گمراهی جاهلان از طایف به سوی مکه بر گشته و در راه، جبرئیل امین او را صدا می زند که: (خدا گفته ها و برخورد های آن مردمان را با تو شنید و دید و اینک فرشته ی کو ه ها را به فرمان بری تو فرستاده است تا او را بدانچه می خواهی فرمان دهی.)

اما او چیزی جز این را نفرمود: (امید که در میان این قوم نسلی به وجود آیند که خدا را پرستش کنند.)

وارثان چنین بزرگوارانی در چنین مهربانی هایی نیز وارثان آنها بوده و خواهند بود.

_____________________

منبع: اصول دعوت از دیدگاه قرآن و سنت / مولف: جهانگیر ولد بیگی / ناشر: نشر احسان ۱۳۸۶

تنظیم برای نوگرا توسط: باران

نمایش بیشتر

مطالب مرتبط

یک دیدگاه

  1. داعیان راستین و حقیقی، کسانی هستند که گفتار، رفتار، شخصیت و تمام زندگیشان، بر صدق ادعایشان مهر تایید بزند. کسانی که با تعبیرات مختلف در قرآن کریم از آنان یاد شده است که مهمترین این تعابیر، " سابقین بالخیرات " است. تنها چنین اشخاصی هستند که به راستی ادامه دهندگان راه انبیاء ( ع ) هستند. روشن ترین نمونه این داعیان در عصر و زمان ما، احمد مفتی زاده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا