مالک بن نَّبی اندیشمند مصلح
مالک بن نَّبی اندیشمند مصلح
دکتر اسعد سحمرانی
مالک از پدر و مادری فقیر در سال ۱۹۰۵میلادی در شهر قسنطنیه زاده شد در آن هنگام پدر و مادر او یک کارمند ساده ی دولت در تبسه بود .و مادر نیز به منظور سد جوع و معاش خانواده به کار خیاطی می پرداخت .
وضع مالی خانواده در حالی که او ششمین سال زندگیش را طی می کرد به وخامت گرایید ؛به ویژه پس از مرگ دای پدر و مادر ش که کفالت مالک را به عهده داشت .از آن پس مالک با خانواده اش به زندگی ادامه داد و در این حال به آموختن قرآن مشغول شد خانواده اش مقرری ماهانه ی مکتب خانه را که به سختی فراهم می کردند می پرداختند .مالک در این خصوص حکایت می کند که یک ماه مقرری آماده نبود و مادرش تخت خواب خود را به این منظور گرو گذاشت .
مالک مدت چهار سال در مکتب خانه و در محضر معلمان خود تلمذ می کرد بی آن که بهرهی چندانی ازآنان ببرد .هر روز ساعت هشت صبح همزمان با آغاز کار مدرسه فرانسوی که بعد ها به آن ملحق شد عازم مکتب می شد .در مدرسه ی فرانسوی مالک با خانم بویل معلم مدرسه آشنا شد و هوش مالک اعجاب وی را بر انگیخت .مالک با وجود ورود به مدرسه ی فانسوی نه فقط رابطه اش را با فرهنگ اسلامی قطع نکرد بلکه سعی می کرد تا حد امکان در مراسم مذهبی مثل نماز جمعه شرکت کند .و در محافل و مساجد حضور داشته باشد .
مالک در محیط تبسه مکانی که مردمش به دو گروه و جناح تقسیم می شدند ؛بزرگ شد :گروهی بعد از نماز عشاءبه منظور شنیدن سخنرانی امام جماعت در مسجد باقی می ماندند ؛و گروه دیگر به قهوه خانه ها می رفتند تا به داستان های هزار و یک شب و بنی هلال و غیره گوش دهند .
مالک تحت تأثیر این دو جریان رشد می کرد و به آموخته هایش اضافه می شد اما به آغاز جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴به قسنطنیه مسافرت کرد و نزد مادر بزرگ خود اقامت گزید محبت های بیش از اندازه ی مادر بزرگش باعث شد تا مالک این مرحله از عمرش را بی فایده سپری کند عاقبت هم مادر بزرگ پدر و مادر او را فرا خواند تا مالک را دوباره به تبسه ببرند .
مالک تا سال ۱۹۱۸میلادی در تبسه مقیم بود به طوری که در این زمان به خاطر احراز بالاترین رتبه به منظور ادامه تحصیل در قسنطینه موفق به دریافت بورس تحصیلی شد .از این رو وی دوباره به قسنطینه باز گشت .در آغاز نزد عمویش محمود اقامت گزید و موسقی را تا حدی از او اموخت و از طریق او با مسلک عیساویه که یکی از مسلک های شایع صوفیه در شهر بود آشنا شد .
تحصیلات او در قسنطینه در دو جهت بود :هم نزد استاد مارتن در مدرسه ی فرانسوی اشتغال به تحصیل داشت و هم صبحگاهان در مسجد بزرگ شهر نزد شیخ عبد المجید زبان عربی را می آموخت .
در سال ۱۹۲۰داوطلب امتحان ورود به دبیرستان شد و با موفقیت این مرحله را گذراند .اولین سال تحصیلی دبیرستان در سال ۱۹۲۱آغاز شد البته به دست آوردن این موفقیت برای مالک با توجه به سن و سال وی و کلاسی که وارد آن می شد چندان آسان نبود دومین حلقه ی طلای زندگی مالک در این سال شکل گرفت او با برخی از شاگردان شیخ عبد الحمید بن بادیس آشنا شد احساس کرد که با دوستان جدیدش پیرو یک خط فکری می باشد .او در تابستان آن سال عازم تبسه شد تا تحصیلات را نزد والدینش بگذراند .در سال چهارم دبیرستان «۱۹۲۵-۱۹۲۴»بود که مالک دورنمای آینده اش را ترسیم می کرد .در پایان این سال با دوستی به نام قاواو در جستجوی کار به مرسیلیاولیون رفتند و توقف کوتاهی هم در پاریس کردند ولی کار مناسبی نیافتند و دوباره به الجزایر باز گشتند در این دوران مالک شیفته ی مسافرت به سودان یا استرالیا بود تا در انجا مزرعه ای بر پا کند ولی تمام این آرزوها رؤیای بیش نبود ند.
پس از بازگشت به تبسه با مرکزی که به مدیریت یک شیخ تبسی اداره می شد تماس گرفت .مالک تلاش کرد تا به عنوان منشی دادگاه مشغول کار شود و موفق شد که در آغاز با سمت کمک منشی به کار مشغول شود و در کنا مسؤولان اجرای آیین دادرسی در روستاهای مجاور تبسه انجام وظیفه کند آفلو ،واقع در منطقه ی وهران اولین محل مأموریتش به شمار می آید .او در مارس ۱۹۲۷وارد این محل شد و مدت یک سال در دادگاه آنجا به کار اشتغال داشت .او در آفلو روزنامه ی شهاب را که توسط ابن بادیس منتشر می شد مورد مطالعه قرار می داد در مارس ۱۹۲۸به قسنطینه باز گشت برای اولین بار با ابن بادیس آشنا شد .
و از آنجا به تبسه و تعطیلاتش را در آنجا گذراند پس از تعطیلات به دادگاه شلغوم العید که آن روزها شاتودان نامیده می شد منتقل شد .هوای شلغوم العید مناسب حال وی نبود و چون مالک از اعمال قدرت منشی دادگاه کور سیکی راضی نبود آتش اختلاف بین آن دو روشن شد و سرانجام مالک از کار خویش استعفا داد .
مالک به تبسه بازگشت تا با داماد خویش و شریک او در کار یک آسیاب مشارکت داشته باشد اما با وقوع بحران اقتصادی در سال ۱۹۲۹بخت چندان با آنان یار نبود و در نتیجه آسیاب را فروختند .در این حال پدر به مالک پیشنهاد کرد تا برای ادامه ی تحصیل مانند الجزایری ها ی دیگر به پاریس برود و در دانشکده حقوق تحصیل کند .
مالک در سپتامبر ۱۹۳۰به فرانسه رفت و در کنکور انیتیتوی پژوهشهای امور شرقی ثبت نام کرد .در پاریس با سازمان وحدت جوانان مسیحی پاریس آشنا شد .این سازمان بر اساس ضرورت کمک به امور دانشجویان مهاجر تشکیل شده بود .بدینترتیب مالک به دور از عرف معمول عضو مسلمانان این تشکیلات شد .او در خاطراتش می نویسد «در این سازمان که با سرپرستی هنری نازیل و همسرش از نظر معنوی و مادی اداره می شد از نظر روحی رشد کرد »
مالک موفق شد وارد انیستیتوی پژوهشهای شرقی شود به گفته ی وی برای ورود به این مرکز مسائل سیاسی بیشتر دخیل بود تا سنجش علمی .پس از آن به منظور تحصیل در رشته ی مهندسی برق وارد انیستیتوی بی سیم شد در میان این دو مرکز یعنی واحد جوانان مسیحی و انیستیتو شخصیت مالک با ارتباط ارزشهای اجتماعی و تکنیکی که شاهد آنها بود و در محیط آنها زندگی می کرد شکل می گرفت .مالک در کوی اعراب زندگی می کر د و آنها را به اصلاح مذهب ،وحدت کشور های آفریقا «مغرب عربی »و ارزشهای اسلامی دعوت می کرد .
در سال ۱۹۳۱با هدایت الهی با همسر فرانسوی خویش که اسلام آورده بود آشنا شد و ازدواج کرد همسر مالک نام خدیجه را انتخاب کرد و از این دوران به بعد زندگی مالک شکل جدیدی به خود گرفت .زیرا خدیجه به وی توجه می کرد و امکانات راحتی و آسایش او را در منزل فراهم می کرد .مالک در این دوره جهت یافتن کار با دوستان انستیتو و بویژه حموده ابن الساعی تماس داشت .
در پاریس با ماسینیون مستشرق معروف آشنا شد در یادداشت های به جای مانده از مالک ذکر شده است که سبب دارا نبودن درایت و آشنای کافی ،روابطش با ماماسینیون به هم خورد .او بعد ها شیوه برخورد با افراد استعمار گر را در یاداشت های خود بیان می کند .در این دوره فرصتی پیش آمد تا با مهاتما گاندی که در سال ۱۹۳۲از پاریس دیدن می کرد ملاقاتی داشته باشد .گاندی در مجمعی که مالک هم عضو آن بود سخنرانی کرد .در این فرصت مالک با فرید زین الدین که هنگام وحدت مصر و سوریه معاونت وزارت امور خارجه جمهوری متحده ی عربی را به عهده داشت آشنا شد و از طریق او با افکار اصلاح طلبانه شکیب ارسلان که در ان تاریخ به ژنو پناهنده شد ه بود آشنا شد
مالک در تابستان ۱۹۳۲به الجزایر بازگشت و دریافت که موج اصلاح طلبی تمام کشور را فرا گرفته است پس از بازگشت از پاریس به دروکس که محل اقامت مادر همسرش بود رفت و شیرین ترین روز های زندگیش را در آنجا گذراند و توانست با چهره ی دیگری از فرانسه آشنا شود .مالک هر سال در تعطیلات تابستانی از الجزایر دیدن می کرد تا این که در تابستان ۱۹۳۴با مرگ مادرش مواجه گردید .
مالک به قصد ازدواج مجدد تمام افراد خانواده اش را گرد هم آورد زیرا همسرش نازا بود و همه ی خانواده منتظر زمانی بودند که مالک دارای فرزندی شود ؛و آرزوی مادرش را تحقق یافته ببیند مالک تلاش بسیار کرد که به جده ،مصر ،افغانستان و ایتالیا مسافرت کند ولی همه ی این تلاشها با شکست مواجه شد .در سال ۱۹۳۶با هیئت های الازهر و شیخ محمد عبد الله دراز در فرانسه آشنا شد سپس همراه دوستانش با هیئت الجزایری که به پاریس آمده بودند تا از مقامات فرانسوی بخواهند که مردم را در پارلمان شرکت دهند دیدار کرد که شیخ عبد الحمید بن بادیس و شیخ البشیر الابراهیمی و افراد دیگری عضو این هیئت بودند .
مالک در محافل الجزایری و عرب و در میان تمام مسلمانان در جهت اصلاح طلبی دست به اقداماتی زد .او برای نمونه اظهار می دارد :«در پایان تحصیلاتم سال۱۹۳۶از وزیر مربوطه در پاریس درخواست کردم تا انستیتوی را در قسنطینه به منظور آماده سازی دانشجوان داوطلب ورود به دانشکده فنی تأسیس کنم که پاسخی داده نشد .در سال ۱۹۳۸در شهر مرسیلیا برای برادران سالخورده که در فرانسه کار می کردند مدرسه ی پیکار با بی سوادی را تأسیس کردم اما اداره ی مربوط به بهانه نداشتن شایستگی از تدریس من در این انستیتو ممانعت به عمل آورد .»
پس از این واقعه مالک به تبسه روی آورد .اما مدتی نگذشت که جنگ جهانی آغاز شد .در این زمان مالک با تنگدستی روبرو شد و در تاریخ ۲۲سپتامبر ۱۹۳۹همراه همسرش به فرانسه بازگشت تا این که در سال ۱۹۵۶از فرانسه به قاهره رفت .
پس از رفتن به قاهره رابطه اش با فرانسه قطع شد و دیگر هر گز آنجا را ندید در این ایام او فقط با همسر فرانسوی خویش مکاتبه می کرد و برایش کمک مالی می فرستاد .در قاهره با جمال عبدالناصر رئیس جمهور مصر ملاقات کرد و دولت مصر برای وی مقرری ماهانه ای تعیین کرد .با این کمک بود که وقتش را وقف کارهای فکری کرد تا این که در سال ۱۹۶۳سال استقلال الجزایر مصر را ترک کرد و به کشورش بازگشت و تا سال ۱۹۶۷سمت مدیریت آموزش عالی را به عهده داشت .مالک در قاهره زبان عربی را به خوبی فرا گرفت و در سخنرانی و نگارش از این زبان استفاده می کرد منزل او در قاهره به یک محل فرهنگی تبدیل شده بود و محل تردد دانشجویان عرب و مسلمانی بود که در آنجا با اندیشه و دیدگاه و جهان بینی او در خصوص مسئله ی اصلاح طلبی آشنا می شدند .او به منظور شرکت در سمینارها و سخنرانی در باره ی اصلاح طلبی و انقلاب و چگونگی مواجه و مقابله با استعمار چندین بار از قاهره به کشور های سوریه و لبنان سفر کرد .مالک یکی از مشاوران کنفرانس اسلامی در قاهره بود ،که اقامتش در قاهره برای او غنی ترین مرحله ی رشد فکری به حساب می آمد .در اواخر دهه ی ۱۹۵۰مالک همان گونه که اشاره شد بنا به مصلحتی برای بار دوم با یکی از خویشاوندان خود ازدواج کرد .
استاد فوزی الحسن در این باره گفته است :«انگیزه ی اصلی او در ازدواج دوم این بود که احساس می کرد به یک یاور نیاز دارد او نمی خواست انسانی را به عنوان خدمت کار استخدام نماید »
به هر حال در سال ۱۹۶۱ثمره ی ازدواج جدید وی تولد دو دختر دو قلو به نامهای ایمان و نعمت بود .
مالک به زندگی ساده خو گرفته بود چنان که استاد فوزی الحسن در باره ی وی گفته است :«او به آنچه داشت راضی بود خوش رفتار بود و برای دوستانش احترام زیاد قائل می شد »
مالک در سال ۱۹۶۳به الجزایر باز گشت .و با سمت ریاست آموزش عالی مشغول کار شد .اما در سال ۱۹۶۷به منظور اینکه بتواند وقتش را وقف کارهای فکری و اصلاح طلبانه کند از این مقام استعفا داد و بقیه ی عمرش را در این امر مهم سپری کرد تا اینکه در سی و یکم ۱۹۷۳به رحمت ایزدی پیوست .
آثار مالک بن نبی :
مالک دارای تألیفات بسیار پربار و مفید بود که برخی از تألیفات او به زیور طبع در آمد و قشمتی دیگر از آن به عنوان مجموعه ی سخنرانی ها در کتابی جمع آوری شد .اغلب تألیفات مالک به زبان فرانسه می باشد لذا وی از برخی شاگردان و یا دوستان خود برای ترجمه ی آنها به عربی کمک می گرفت .به همین دلیل اغلب کتاب های وی ترجمه شد ولی اصل فرانسوی آنها به چاپ نرسید .مشهورترین مترجمان کتاب های او :استاد عبد الصبور شاهین و استاد عمر مسقاوی بودند اما استاد فوزی حسن ضمن مصاحبه ای که با آیشان داشتیم در ترجمه ی برخی کتاب ها و ویرایش متن عربی به مالک کمک کرده است بویژه در ترجمه ی کتاب الصراع الفکری فی البلاد المستعمره .اما از ذکر همکاری استاد فوزی به رغم در خواست مالک خود داری شده است و همین امر سبب شد مالک استاد فوزی را به دیده ی فرزندی بنگرد نه شخصی بیگانه .
مالک در زمینه ی اصلاح و اندیشه اسلامی آثار با ارزشی از خویش به جای گذارد کتاب های او عبارت اند از :
۱-الظاهر القرانیه ۲-شروط النهضه ۳-وجه العالم الاسلامی ۴-الفکر الافریقیه والاسیویه فی ضوءمؤتمر با ندونج ۵-الصراع الفکری فی البلاد المستعمره ۶-المسلم فی العلم الاقتصاد ۷-مشکله الثقافه ۸-میلاد المجتمع ۹-انتاج المستشرقین ۱۰-بین الرشاد والتیه ۱۱-آفاق جزائریه ۱۲-تأملات ۱۳-فی مهب المعرکه ۱۴-دور المسلم ورسالته ۱۵-مذاکرات شاهد القرن –الطفل ۱۶-مذاکرات شاهد القرن –الطالب .
مالک در نظر معاصرانش :
مالک بن نبی زندگی خود را وقف اصلاح جامعه کرد و در میدان فکر و اندیشه به تلاش پرداخت .وی در زمینه ی تخصص خود که مهندسی برق بود فعالیتی نکرد زیرا احساس او نسبت به خطر استعمار و رنجی که در کنار مردم الجزایر لمس کرده بود اورا بر آن داشت که همواره در پاسخ افرادی که از ایشان می پرسیدند چرا در زمینه ی تخصص خود که مهندسی برق بود فعالیت ندارد بگوید :«اکنون کشورم به وجود من به عنوان یک اندیشمند بیش از یک مهندس نیازمند است »
دکتر مصطفی سباعی در باره ی او گفته است :«استاد مالک جزایری الاصل است و در راه آزادی الجزایر با قلم و زبان خود جهاد کرده است جهادی که رهبران جنبش آزادیبخش الجزایر از بدو تأسیس آن ارزش این حرکت را می دانستند یکی از ویژگیهای بارز مالک ژرف اندیشی <منطقی بودن و واقعگرای او در بیا ن افکار اندیشه ها می باشد و آثار او نمایانگر قوت سبک و روش او در دفاع از افکاری است که بیان می کند استاد مالک توانست با شیوه و سبک منحصر به فرد خود و بر خورداری از فرهنگ گسترده ی غربی و بهره وری از فرهنگ عربی –اسلامی توجه نسلی از جوانان روشنفکر را که مشتاق حفظ عقیده همراه با اصلاح طلبی بودند به سوی خود جلب کند این نسل استاد مالک را به دیده ی رهبری فکری و فردی دور اندیش و مؤمن می نگریست که با قلم خویش در راه خدا مجاهدت می کند .
——————————————————–
منبع : مالک بن نَّبی اندیشمند مصلح
مولف : دکتر اسعد سحمرانی
مترجم : دکتر صادق آئینه وند
انتشارات : نشر فرهنگ اسلامی