چگونگی تشکیل خوارج و نظریات ایشان
چگونگی تشکیل خوارج و نظریات ایشان
این گروه زمانى اعلام موجودیّت کردند که علی (رضی الله عنه) و معاویه جهت اختلافاتشان به حکمیّت، أبوموسى أشعرى(رضی الله عنه) و عمروبن عاص رضایت نشان دادند و این در اثناى جنگ صفین بود.. آنها تا آن زمان از حامیان و طرفداران علی (رضی الله عنه) بودند، امّا بنابر مسأله حکمیّت ناگهان تغییر روش داده و گفتند: کسى که به جاى خدا، حکم انسانها را بپذیرد، کافر گشته است! بعد از آن، نظریاتشان را گستردهتر ساختند و چون داراى تشدّد و تعصّب زیادى نیز بودند، به جنگ مسلّحانه علیه مخالفین و خروج و بغاوت علیه حکومت غیر عادل، قائل بودند.
از این رو، آنها تا مدّت زیادى سلسله کشت و کشتار را برپا نگهداشتند تا اینکه در عهد بنىعبّاس نیرو و توانشان کاملاً خاتمه یافت.. نیروى بیشترشان در عراق – کوفه و بصره – بود و در این مناطق، پایگاههاى بزرگى داشتند.. خلاصه نظریاتشان چنین بود:
۱- آنها خلافت أبوبکر و عمر – رضى اللّه عنهما – را درست مىخواندند، امّا در مورد عثمان (رضی الله عنه) بر این عقیده بودند که او در زمان آخر خلافت خود، از عدل و حق منحرف شده بود و مستحقّ عزل یا قتل بود!.. علی (رضی الله عنه) نیز هنگامى که در حکمیّت، غیر خدا را حکم قرار داد، مرتکب گناه کبیره شد!.. همچنین هر دو حکم را یعنى عمروبن عاص و أبوموسى(رضی الله عنه) و تعیینکنندگان آنها – یعنى على و معاویه – و آنهایى که حکمیّتشان را قبول کردند – یعنى تمام حامیان علی (رضی الله عنه) و معاویه – گناهکار بودند!.. همه شرکتکنندگان جنگ جمل از على و عایشه و طلحه و زبیر – رضى اللّه عنهم – گرفته تا تکتک افرادى که با آنان بودند، مرتکب گناه عظیم شدهاند!
۲- گناه نیز نزدشان همان کفر بود و هر کس مرتکب گناه کبیرهاى مىشد – اگر چنانچه توبه نمىکرد – کافر و مشرک مىخواندند! از این رو تمام بزرگانى را که در بالا از آنان نام برده شد، صراحتاً تکفیر مىکردند و حتّى از نفرین و دشنام به آنها نیز دریغ نمىکردند.. اضافه بر آن، تمام مسلمانان را کافر مىخواندند؛ زیرا معتقد بودند: اوّلاً آنها پاک نیستند و ثانیاً اصحاب مزبور را نه تنها مؤمن بلکه به عنوان پیشوایان خویش پذیرفتهاند! و از احادیث و روایاتشان، احکام شریعت را ثابت مىسازند و لذا همگىشان کافر هستند!.. بعدها چنین نظریات جدیدى را قائل شدند:
۳- درباره خلافت، نظر آنها چنین بود که فقط و فقط از طریق شورا و انتخاب آزادانه مسلمانان منعقد مىشود.
۴- آنها قبول نمىکردند که «قریشىبودن» خلیفه، ضرورى است و مىگفتند: هرکس که صالح باشد و مسلمانان او را انتخاب کنند، او خلیفه خواهد بود.
۵- آنها معتقد بودند که خلیفه تا زمانى که بر روش عدل و صلاح استوار باشد، اطاعتش واجب است، امّا مادامى که از این روش سرباز زند، جنگ با او، عزل یا قتلش نیز واجب است.
۶- در رابطه با مرجع و مأخذ اساسى اسلام، تنها قرآن را قبول داشتند، و سنّت و اجماع را نمىپذیرفتند..
خوارج را مىتوان به سه گروه تقسیم کرد: خوارج افراطى «ازارقه»، خوارج «النجدیه»، و خوارج معتدل و میانهروى «اباضیه».. ازارقه، جز خودشان را کافر و مشرک مىخواندند.. مسلک آنها این بود که جز به اذان خودشان، به نماز نمىرفتند، نه قربانى و صدقه کسى را حلال مىدانستند و نه ازدواج با غیر خودشان را جایز مىدانستند.. و خوارج از غیر خوارج ارث نمىبردند!.. آنها جهاد علیه مسلمانان را واجب عینى تلقّى مىکردند.. قتل زنان و کودکان و غارت اموالشان را نیز مباح مىدانستند و افرادى از گروه خودشان را که براى جهاد با مسلمانان اقدام نمىکردند نیز، کافر مىخواندند.. این دسته از خوارج – که به خشکمقدّسان نیز معروفند – حتّى خیانت با مخالفین خود را نیز جایز مىپنداشتند و این تعصّبات خشک آنان، طورى بود که غیر مسلمان در نظرشان نسبت به فرد مسلمان غیر خارجى، بیشتر در امان بود!.. یکى از همین ازارقه افراطى به نام «عبدالرحمنبن ملجم مرادى» بود که علی (رضی الله عنه) را در مسجد کوفه در سال ۴۱ هجرى به شهادت رسانید.
النجدات، برعکس ازارقه معتقد بودند که خلافت کاملاً غیر ضرورى است و مسلمانان خود مطابق اسلام و به طور اجتماعى باید عمل کنند!
اباضیه، تنها فرقهاى از خوارج است که در حال حاضر نیز در دنیا پیروانى دارد.. [۱]
آنها روش ازارقه و النجدیه را مطرود مىدانستند و فقط به دو اصل مهم و اساسى مذهب خود معتقدند: ۱- ولایت، که باید به افراد امّت واقعى یعنى خوارج اباضیّه اعطاء شود. ۲-برائت، یعنى بیزارى از افراد نافرمان در جمع آنان، حال چه مسلمان باشد چه غیر مسلمان! اباضیّه – همچون شیعه – به «تقیّه» نیز معتقد بودند.. آنها با وصف اینکه همه مسلمانان عام را کافر قرار مىدادند، امّا از گفتن تکفیرشان اجتناب مىکردند! قولشان این بود که آنها «مؤمن» به حساب مىآیند و شهادتشان را مىپذیرفتند.. ازدواج و توارث را با آنها جایز مىدانستند و مناطقشان را نه «دارالکفر» و نه «دارالحرب» مىنامیدند، بلکه «دارالتوحید» مىگفتند.. البته مراکز حکومتها را از این خطاب مستثنى مىخواندند و آنها را کافر معرّفى مىکردند.. حمله ناگهانى بر مسلمانان را جایز نمىدانستند، امّا جنگ علنى را جایز و صحیح مىپنداشتند .
—————————————————
[۱] – امروزه چهار فرقه اصلى از خوارج اباضیه – اعتدالیون – را تشکیل مىدهند و مرکز اصلى آنان منطقه «هفت قطب مزاب» در الجزایر است.. گروهى از آنان در جزیره «جربه» در تونس و در کوههاى «نفوسه» از طرابلس غربى و قسمتهاى کوهستانى عمّان نیز وجود دارند.. اباضیّه که مدّتى قدرت فراوان داشتند، اکنون در شرف نابودى هستند و تنها در منطقه «مزاب»، ۱۵۰هزار نفر طرفدار دارد.. (اسلام دیروز، فردا، تألیف محمّد ارغون، ترجمه محمّدعلى اخوان، ص۷۶-۷۵