آب جاری است و حکایت همچنان باقی
نقدی بر مقاله ی ( )
آب جاری است و حکایت همچنان باقی!
نویسنده: عثمان عباسی_ سردشت
ضمن تشکر و احترام به خاطرتلاشها و پاسخ دوست ارجمندم جناب آقای عبیدرحمانی به مقاله ی«آب راگِل نکنیم» درشماره۳۳ «پهیامی کوردستان» در اینجا لازم میبینم مجدداً مواردی را یادآوری کنم:
الف)آیا موضوع اشغال سرزمینها و ممالکی چون فلسطین، افغانستان و عراق مقبول است یا خیر؟ آیا اتّحادجماهیرشوروی سابق،اسرائیل وآمریکا رابه عنوان اشغالگر میشناسیم یانه؟ اگر بپذیریم که سرزمینهای فوق اشغال شدهاند، آنگاه مواردی جزئی وگذرا همانند پدیده ی زرقاوی را خیلی بهترمیتوان تحلیل نمود و «تکلیف خود را باآن مشخص نمود»!کما این که جناب آقای رحمانی نیز در مقالهی«له بیره وه بو کرده وه»اظهار خوشحالی در قبال مرگ زرقاوی را پایان تراژدی«تندروی و خشونت» نمیداند . با قبول موضوع اشغال،ایراد ایشان به این جانب در مقالهی«آب راگِل نکنیم»وارد نیست؛ زیرا نه هدف ایشان و نه من، بررسی و تحلیل شخصیت، افکار و عملکردهای زرقاوی نبود؛ بلکه مرگ ایشان، به عنوان یکی از مصادیق برجسته ی تندروی و افراط(ونه علل و عوامل آن) بهانهای برای نگاهی دوباره به علل و ریشههای خشونت و تندروی بود که آقای رحمانی به هر دلیل، جریان میانهرو بیداری اسلامی را یکی ازفاکتورهای بسیار موثر در ایجاد تندروی و خشونت در خاورمیانه معرفی میکند، ولی بنده «پدیده اشغال» و هماهنگ باآقای رحمانی، نگاه برتری طلبانه غرب به شرق و نابرابری فاحش بین شمال- جنوب را اگر نه به عنوان اولین و تنها عامل، بلکه به عنوان یکی از مهمترین فاکتورها در ایجاد خشونت و تندروی در منطقه قلمداد میکنم و باز هم و آن گونه که درمقاله«آب راگِل نکنیم»گفته بودم باید این موضوع روشن شود که آیا حداقل درقرن۲۰، تا قبل ازاشغال فلسطین، افغانستان و عراق، عملیات شهادت طلبانه توسط هیچ کدام ازگروه های اسلامی و یا هیچ شخصی به سبک و سیاق امروزی صورت گرفته است یا خیر؟ همچنان که آقای رحمانی هم در«آب راگل کردهاند…» گفته که اولین عملیاتهای انتحاری قرن گذشته توسط گروههای مارکسیست انجام گرفت!
با نگاهی بسیارگذرا و ساده، به نقل قولهای جناب آقای رحمانی از شخصیتهای طیف میانهرو این حقیقت آشکارمیشود که اگر نه همه، حداقل۹۰%این بیانیهها، مواضع و فتاوا، در زمان اشغال بیان و ابرازگردیدهاند و در موقعیتهای غیر عادیوجنگی صادر شدهاند، همچنین به صراحت باالفاظ وکلماتِ:«دربرابراشغالگران، دفاع،مهاجمان و…»مقیدگردیدهاند پس از نظر زمانی و مکانی محدود به آن شرایط خاص هستند و مصرف محدودی دارند بنابراین نمیتوان آنها را «منابع اصیل این جریان» نامید! و برای اثبات این قضیه که آیا این جریان و شخصیتهای آن مروِّج خشونت و تندروی هستند یا خیر، باید به تفاسیر،کتابها ، برنامههای تربیتی و فعالیتهای مدنی آنها در کشورهای مختلف مراجعه نمود. برای نمونه یکی دو مورد از فتاوا و اظهار نظرهای مورد استناد آقای رحمانی را یک بار دیگر مرور میکنیم که نکات ذکر شده در بالا به وضوح در آنها مشاهده میگردد:
۱)محمدمهدی عاکف مرشدعام اخوانالمسلمین مصر،درگفتگوبابرنامه الشریعه والحیاه شبکه الجزیره:«مقاومت در برابرصلیبیهاوصهیونیستهایاشغالگردرعراق،دفاع ازشرف وکرامت امت اسلامی است.» http://www.salahadin.net /
۲)یوسف قرضاوی:«قتال برعلیه نیروهای اشغالگردرعراق یک واجب دینی است» www.qaradawi.net فتاوی واحکام احداث معاصره .
در مورد قضیه عراق، ضمن اینکه تلاش آمریکا و همپیمانانش، همچنین گروهها و احزاب اپوزسیون عراقی در سرنگونی صدام دیکتاتور در جای خود ارزشمند است و نباید نادیده گرفته شود، امّا آمریکا هم باصراحت کامل، اشغالگری خود را پذیرفته و بوش هم در همان اوایل شروع جنگ، ازآغاز یک جنگ صلیبی خبر داد!آیاکسی که آمریکاو سایر همپیمانان مهاجم را این گونه ببیند و آنان نیز به اشغالگری خود اذعان کنند انتظار چه رفتاری را باید داشت؟
بدیهی است که تنها کسانی در مقابل چنین واکنشهایی به این تهاجمها متعجب خواهند شد که آمریکا را نه اشغالگر بلکه منادی واقعی صلح و دمکراسی بدانند!
نمونه ی دیگری که نشان میدهدجناب آقای رحمانی"پدیده ی اشغال"را درتحلیلهای خویش و تفسیرِگفته ها، بیانیه ها و فتاوای مورد استناد«آب راگِل کرده اند…» به هردلیلی نادیده انگاشته است! قضیهی فلسطین است و نوشتهاند:«درخصوص قضیه فلسطین فقط به دونکته بسنده مینمایم،نخست آن که عملیاتهای حماس و جهاداسلامی و…، در شهرهایی به غیرازشهرکهای صهیونیستنشین و در میان غیرنظامیان نیز صورت گرفته است و دوم آن که دولت قانونی حماس که البته هنوز قرارداد اسلو راکه منبع مشروعیت بینالمللی دولت اوست قبول ندارد…»
زمانی که اصل و اساس حکومت و حاکمیت دولت اسرائیل زیر سؤال است و بسیاری از یهودیانی که هم اکنون در فلسطین اشغالی ساکن هستند، به میل و رغبت خود از کشورهایی دیگر به این سرزمین غصب شده و کاملاً نظامی مهاجرت کردهاند، پس اگر آسیب هم ببینند زیاد دور از انتظار نخواهد بود. انصافاً غیرنظامیانی که تاکنون با پیشرفتهترین سلاحهای روز از طرف اسرائیل به خاک و خون کشیده شدهاند، تعدادشان بیشتر است یا آنهایی که در عملیات شهادت طلبانه مبارزان فلسطینی _که در دفاع از خود و برای بازپسگیری حیثیت،ناموس و خاک خود بدان میپردازند_کشته و زخمی میشوند؟
ازهمه جالبتر این که چرا برای موضوع مورد بحث(یعنی نقش طیف میانه رو اسلامی درترویج افراطگرایی و خشونت) به قبول یا عدم قبول قراردادهای دیپلوماتیک بین فلسطینیان و اسرائیل و رویدادهای یک ماه اخیر، که موضوعی کاملاً داخلی و مربوط به دولت و مردم فلسطین است، باید پناه برد ؟ در اینجا همچنین این پرسشها پدید میآیند که اگر کشورهای جهان از یک ملّت بخواهند آن ملّت باید از میهن و آرمان خود دست بکشد؟! آیا تنها موافقت بینالمللی معیار قابل قبول و صلاحیتدار در تعیین قضایای سرنوشت ساز ملی برای یک کشور است؟ آیا حقوق و اصول باید براساس مزاج و تحولات ومنافع کشورهای غربی و غیره که اشغالگران اسرائیلی را در برابر ملّت ستمدیده فلسطین_ که حقوقش غصب شده است_ برتر میدانند سنجیده و تعیین شود؟
به نظر میآید حقوق و اصول ملی یک ملّت بسیار گرانبهاتر از آن باشد که با مشتی دلار از آن دست برداشته شود و یا بدون تأمین شدن هیچ مصلحتی به باج خواهی سیاسی تن داده شود.!
ب) موضوع دیگری که در اینجا بایدطرح کرد این است که آیا اصلاً وجود داشتن قرائتی میانه روانه از اسلام قابل قبول است یاخیر؟ اگرمیتوان چنین قرائتی از اسلام داشت، پس برای فعالیت گروه های اسلامی میانهرو درمیدان مبارزات سیاسی- اجتماعیِ خاورمیانه و جهان اسلام چه جایگاهی باید قایل شد؟این قرائت و این جریانها چه ویژگیها و چه عملکردهایی باید داشته باشند- که تاکنون نداشتهاند- تا به تندرو و خشونتطلب متهم نگردند؟
طرح چنین سوالاتی به این دلیل است که ایرادهای جناب آقای رحمانی،این شائبه را به ذهن متبادرمیکندکه شاید اسلام را نباید با فعالیتهای سیاسی و اجتماعی در هم آمیخت تا مسلمانان به تندروی و خشونت متهم نشوند! در غیراین صورت چرا هرگونه بیانیه، اظهار نظر و یا فتوایی علیه اشغالگران، مساوی است با خشونت و تندروی و افراط؟
ج) هرچند که در این مقاله مجال تحلیل کامل شخصیت دکتر «یوسف قرضاوی» و همچنین تحلیل محتوایی آثار وی وجود ندارد و شاید در وسع بنده نیز نباشد امّا لازم است گفته شودکه در مورد شخصیتی همچون ایشان که تاکنون صدها کتاب،مقاله،سخنرانی در زمینههای مختلف و خدمات ارزندهی دیگری در عرصههای گوناگون به دنیایی اسلام و جامعهی بشریت ارزانی داشته است، آیا ذکر چند جملهی بریده که کاملاً در شرایط خاصی بیان شدهاند میتواند مبنای علمی برای قضاوت کلی درمورد شخصیت ایشان قرار گیرد؟هر چند بنده شخصیتی قدسی، و بدور از نقد و ایراد و اشتباه نه برای دکتر قرضاوی و نه برای هیچ نظریهپرداز پویای دیگر قایل نیستم _زیرا صاحبنظران با گذشت زمان ممکن است بسیاری از نظریات خود را تجدید نظر، تکمیل و حتّی را رد نمایند_ امّا همچنان که در بالا نیز گفتم ذکر چند جمله گزینشی، برای تئوریسین و نظریهپرداز، خشونت خواندن فردی چون دکتر قرضاوی را هم کافی و منصفانه نمیدانم! و این به معنی دفاع کور کورانه و صرف از ایشان نیست.
در پایان میگویم برای نقد و بررسی و اظهار نظر منصفانه و علمی درمورد هر شخصیت، جریان،گروه، حزب و… لازم است جنبههای مثبت و منفی آن درنظر گرفته شود و بیان گردد تا مخاطب خود قضاوت نماید.
—————————————–
منبع : کیله شین