وقتی دل صفا و صیقل یابد، صاحبش اینگونه می شود …
وقتی دل صفا و صیقل یابد، صاحبش اینگونه می شود …
نویسنده : عبدالمجید البیانونی / ترجمه:اسمعیل ابراهیمیان
۱- زمانی که دل صفا یابد انسان از سود بردن از هر کسی که باشد،حرجی به خود راه نمی دهد سن و سال زیاد و مقام و منزلتش وی را از سود بردن و استفاده از کوچکتر از خود باز نمی دارد و در اظهار نمودن استفاده اش از طرف چشم پوشی نمی کند. اظهار نمی دارد که پیشتر آن را دانسته است. در هنگام نمایان شدن حق تکبر نمی ورزد بلکه سریعا آن را تقبل می کند و کسی را که مسبب رسیدنش بدان شده تشکر می کند .
۲- هنگامی که دل صیقلی یابد انسان بر مافوق خود حسادت نمی ورزد و با چشم حقارت به پایینتر از خود نگاه نمیکند. آیا جز حسادت و تکبر چیز دیگری موجب گمراهی ابلیس گردید؟ او به آدم حسادت ورزید که خدا وی را مکرم داشته و در برابر دستور خدا و سجده برای آدم راه عناد و سرپیچی و نخوت و تکبر را در پیش گرفت.
۳-زمانی که دل جلا یابد علم و دانش وی را مغرور نمیسازد بلکه افزایش علم تواضع و فروتنی را به او یاد میدهد.
۴- هنگامی که دل روشنی یابد انسان فضل و بزرگی دیگران را میبیند نه بزرگی خویش را، لذا وظایف خویش را در برابر دیگران انجام میدهد و به ستاندن حقوقش نزد دیگران مبادرت نمی ورزد.
۵-هنگامی که دل پالوده شد، انسان از موفقیت و پیروزیهای دیگران خوشحال میشود و آنرا ابزاری جهت تخریب پیروزیهای خویش قلمداد نمی کند و درمییابد که پیروزی هر مسلمانی پیروزی اوست چرا که مسلمانان همه یک امت واحده هستند.
۶-زمانی که دل صفا یافت حقایق به صورت صاف و شفاف برای او ظاهر میشوند و هیچ پرده و شهوت و شبههای نمیتواند مانع آن حقایق گردد. هرگاه آینهی قلب شفاف و پاک باشد، واقعیتها را با تمام شفافیت و وضوح منعکس میسازد. ولی اگر آینه دل با شهوات و جاه طلبی و شبهات کدر و تیره گردید. آنگاه به مانع و حجابی برای دیدن بسیاری از حقایق و معانی فاضله بدل میگردد.
۷-زمانی که دل شفافی یافت انسان جز به رحمت گسترده خدا برای نجات خویش امیدوار نمیشود چرا که او می داند که: اعمال خوب وی با بسیاری از پلیدیها درآمیخته شده که موجب تباه شدن آن اعمال میشوند و تمام عبادتهایش کفایت نعمتی از نعمتهای خدا را نمیکند که قابل شمارش نیستند و به حساب نمیآیند چنانچه رحمت خدا نباشد ما هلاک میگردیم.
۸- هنگامی که دل زلالی یافت مشتاق ستایش از سوی دیگران نیست و علاقهمند به ستایش خویش نیز نمیباشد چرا که اگر کسی در مناسبات و غیر آن به ستایش خویش پرداخت سپس به طور مستقیم یا غیر مستقیم به سرزنش و معیوب ساختن دیگران روی آورد باید انتظار این را هم داشته باشد که دیگران سخنانش را پذیرا نباشند و به سخنانش گوش فراندهند. اغلب نگاه و دید انسان به خویشتن از نگاهش نسبت به دیگران متفاوت است کسانی هستند که خود را چیزی بحساب نمی آورند حال آنکه مردم او را بزرگ میدانند و کسانی هستند که خود را جزو معدود مردان بزرگی میآورند که انسان از آنها بینیاز نمیباشد. مردم وی را مغرور و پرمدعا مییابند حال آنکه چنین شایستگیای را ندارد که این غرور را برایش توجیه نماید. چه زیباست که اینگونه دست به دعا برداری و بگویی: بارالها به تو پناه میآورم که نزد خود یا دیگران بزرگ باشم ولی نزد تو کوچک و بی ارزش.
۹- هنگامی که دل صیقلی یافت انسان مظلومان و ستمدیدگان را میپاید و به کمک آنها میرود و خطا و اشتباهشان را دلیل تایید و پشتیبانی ستمگران نمیداند. هنگامی که انسان به سرزنش مظلوم بسنده میکند بدون اینکه با سخنانش انسان ظالم را محکوم نماید و بدین شیوه سرزنش مظلوم به معنی تایید و کمک به فرد ظالم قلمداد شود نباید شکی در تباهی این فرد داشته باشیم. خطا و جرم چه کسی بزرگتراست؟ اشتباهات فرد ستمدیده که ناشی از ضعف و کوتاهیش بوده یا خطای فرد ظالم که عمدا مرتکب آن شده است؟
۱۰-هنگامی که دل صفا یابد: چه زیبا خواهند بود الفاظی که معانی را پوشش میدهند آن هنگام معانی ارزشمند را با الفاظی تباه نمیسازد که انسانهای شریف از آن تنفر دارند. چه تفاوت بزرگی است میان کسانی که سخنان خود را با بهترین عبارات می آورند و، هر سخنی را با توجه و عنایت فراوانی گزینش میکنند و هر کلمهای از کلمه دیگر بهتر به نظر میرسد با کسانی که با بدترین کلمات به دیگران حمله ور میشوند و تمام آنچه در درون بدشان است افشا میسازند. همانا معدن پاک جز پاکی بیرون نمیآورد و قلب مریض جز بیماریش را به مردم نشان نمیدهد. یکی از شگفتیهای اصل و تبار پاک این است که: در برخورد با کسانی که با او اختلاف نظر دارند مقدار زیادی از ادب و ذوق سلیم را دارا میباشد به همین خاطر میبینی که تعاملش با مخالف خویش بهتر از تعاملی کسانی است که با او اتفاق نظر دارند.
والسلام علیکم و رحمه الله