دروسی از فی ظلال
حیله بازی و نیرنگ با آیات خدا !
حیله بازی و نیرنگ با آیات خدا !
شهید سید قطب/ مترجم دکتر خرمدل
باز هم بنیاسـرائـیل دچـار نافرمانی و گناهکاری میشوند… آنان این بار با فرمان یزدان آشکارا مخالفت نمیورزند. بلکه با نصوص و متون آسمانی حیلهگری و نیرنگبازی میکنند تا از زیر بار آنها بگریزند! آزمایش ایشـان سر مـیرسد و آنـان در برابر آن شکیبائی نمیورزند. چرا که شکیبائی در برابر آزمون نـیازمند سرشت خویشتندار و با اسـتقامتی است که در وقت جلوهگری هواها و هوسها و طمعها و آزها پایدار بماند و خود را برتر از خواستها و حرصها نگاه دارد:
(وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَهِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَهَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتِیهِمْ کَذَلِکَ نَبْلُوهُمْ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ (۱۶۳)وَإِذْ قَالَتْ أُمَّهٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا قَالُوا مَعْذِرَهً إِلَى رَبِّکُمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ (۱۶۴)فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِیسٍ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ (۱۶۵)فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ مَا نُهُوا عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَهً خَاسِئِینَ (۱۶۶)وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکَ لَیَبْعَثَنَّ عَلَیْهِمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ مَنْ یَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ إِنَّ رَبَّکَ لَسَرِیعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ) (۱۶۷)
از آنان دربارۀ (سرگذشت اهـالی) شهر (ایـله) کـه در ساحل دریا بود بپرس. (به یاد بیاورند) هنگامی را کـه آنان (در روز شنبه از حدود و مـقرّرات خدا) تـجاوز میکردند. همان هنگام کـه مـاهیانشان روز شنبه بـه سویشان نمیآمدند (و این هم آزمایشی از سوی خدا بود). به همین منوال آنان را پیوسته بـه سـبب فسق و فجور دائمی و مستمرشان (بـا آزمـونهای گوناگون) مــیآزمودیم (تـا نیکوکاران پـاک سـیرت از بـدکاران بـدطینت جدا و مشخّص شوند) و (بـه یـاد یـهودیان بـیاور) هنگامی را کـه گروهی از (صـلحای اسـلاف) ایشـان (کــه هـمچون دیگران نـافرمانی و بـزهکاری نـمیکردند) بــه کســانی میگفتند (که سـرکشان و گناهکاران را پند مـیدادنـد و مـوعظه مـیکردند:) چـرا مردمانی را پند میدهید که خداوند آنان را (به سبب کفر و معاصی، در دنیا) نابود میکند یا (در آخرت) عذاب شدیدی خواهد داد؟ (مگر نمیدانید که پـند و انـدرز در ایـنان تـأثیری نـدارد و نرود مـیخ آهنین در سـنگ؟) میگفتند: (ما به وظیفۀ خود که امر به معروف و نهی از منکر است عمل میکنیم) تـا در پیشگاه پـروردگارتان مــعذور بـوده (و رفـع مسؤولیت از خویشتن کـرده باشیم) و شاید هم (این بیچارگان از گناه باز ایسـتند و نور ایمان زوایای درونشان را روشن سازد و راه) تقوا و پرهیزگاری در پیش گیرند. امّا هنگامی کـه پـندها و انـدرزهائی را نشنیدند که بـدانـها تذکّر داده شـدند، کسانی را که (دیگران را نصیحت مینمودند و آنـان را) از بدی نهی میکردند، (از عذاب بدور داشتیم و از بـلا) رهانیدیم، و کسانی را که (مخالفت فرمان مـیکردند و بیشتر و بیشتر گناه میورزیدند و بدین وسیله بر خود و جامعه) ستم مینمودند، به خاطر استمرار بر معاصی و نافرمانی به عذاب سختی گرفتار ساختیم. و هنگامی که از ترک چیزهائی که از آنها نهی مـیشدند سـر باز زدنـد و سـرکشی نـمودند، خطاب بـدانـان گفتیم: بـه بوزینگان مـطرودی تبدیل شـوید (و بـه سـبب خوی حیوانی از جامعۀ انسانی مـطرود و در مـیان مـردمان منفور و از رحمت یزدان بدور گردید) و (نـیز بـه یـاد یهودیان بـیاور) آن گاه را که پروردگار تـو (تـوسّط پیغمبران به نیاکان ایشان گوشزد و) اعلام کرد کـه تـا دامنۀ روز قیامت کسی را بر آنان چیره میگرداند که بدترین عذاب را بدانان میچشاند. بیگمان پروردگار تو (به عاصیان و طاغیان) هر چه زودتر عقاب میرساند و او (نسبت به مطیعان و توبهکاران) آمرزنده و مـهربان است.
روند قرآنی در اینجا از شیوۀ حکایت دربارۀ گذشتۀ بنیاسرائیل عدول میکند، و به شـیوۀ رویـاروئی با نسـلهای ایشـان میگراید، نسلهائی کـه در مدینه رودرروی پیغمبر صلّی اله علیه واله وسلّم میایستادند… آیـاتی که در اینجا است تا میرسد به فرمودۀ خداوند بزرگوار:
(وَإِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ کَأَنَّهُ ظُلَّهٌ ).
و (نیز به خاطر بنیاسرائیل بیاور) هنگامی را کـه کوه (طور) را بر فراز سر آنان نگاه داشتیم. آن چنان که انگار سایبانی (یا تکّهای ابر) است.
آیههای مدنی هستند. در مدینه برای مبارزه با یهودیان آنجا نازل شدهاند، و در اینجا ضمیمۀ این سورۀ مکّی گشتهاند تـا مکمّل سخن در ایـن سوره از داسـتان بنیاسرائیل با پیغمبرشان موسی باشند.
یزدان سبحان به پیغمبر خود صلّی الله علیه وآله وسلّم دستور میفرماید دربارۀ این واقعۀ معلوم برای بنیاسرائیل در تاریخ نیاکان و گذشتگان، از یهودیان بپرسد. خداوند یهودیان را با این تاریخ رویاروی میگرداند و در آن ایشان را ملّتی معرّفی میکند که نسلهای پیاپی یکدیگر و بسان همدیگرند. ایشان را به یاد نافرمانی قدیم و بزهکاری کهنشان میاندازد، و مسخ دستهای از ایشان را در دنیا برای آنان روایت میفرماید، و بدیشان همچنین گوشزد مینماید که خدا بر همۀ آنان خواری و خشم همیشگی واجب نموده است… مگر بر کسانی که از پیغمبر امّی و درس نخوان متابعت کرده و میکنند. از این دسته، غل و زنـجیر اسارت و زدگی و جهالت را برمیدارد و میزداید.
یزدان جهان نام آبادی کنار دریا را نیز بیان نمیفرماید. چرا که برای مخاطبان این آیه معلوم و معروف بوده است. و امّا قـهرمانان خود ایـن واقعه، گروهی از بنیاسرائیل بودند که در یک شـهر سـاحلی زندگی میکردند… بنیاسرائیل از موسی علیه السّلام خواستند یک روز را برایشان روز استراحت کند تا آن را روز عید برای عبادت گـردانـند، و در آن به کـارهای زندگی نپردازند. موسی روز شنبه را برای آنان تعیین کرد… آزمایش ایشان هم برای این بود که یزدان جهان ایشان را تربیت کند، و بدانان بیاموزد چگونه ارادۀ ایشان تقویت پیدا میکند و در برابر چیزهای فریبنده و در مقابل آزها پایداری و ایستادگی مینماید، و بدیشان
میآموزد هنگام رویاروئی با چنین چیزهای فریبنده و آزها چگونه به وظایف خود عـمل کنند و پـیمانهای خویش را نگاه دارند و بپایند… ایـن امتحان برای بنیاسرائیل لازم و ضروری بود، آن کسـانی که شخصیّتها و هویّتهایشان و سـرشتها و طبعهایشان به سبب خواری و پستیای که مـدّتهای طولانی در آن زیسته و لولیده بودند، متزلزل گشته و از هم پـاشیده بود. قطعاً باید اراده پس از خواری و بندگی آزاد گردد، تا به پایداری و ایستادگی عادت کند. گذشته از اینان، آزادی و پـایداری و ایستادگی برای همۀ کسـانی ضروری و لازم است که مسؤولیت دعوت را برعهده میگیرند، و برای حمل امانت خلافت در زمین تربیت میشوند و عهدهدار جملگی امـانت خلافت در زمـین میگردند… امـتحان اراده و چیره شدن بر فریبائی چیزهای فریبنده و گول چیزهای گولزننده، نخستین آزمایشی بود که پیش از هر کسی آدم و حواء بدان آزموده شده بودند. امّا آدم و حواء در برابر آن پایدار و استوار نماندند و به فریب و گول اهریمن برای خوردن از میوۀ درخت جاودانگی، و بهرهمندی از مـلک و مملکتی که کهنه نمیشود و زوال نمیپذیرد، گوش فرا دادند! پس از آن دو، این امتحان آزمونی گردید که هر گروهی باید در آن شرکت و بدان آزموده شوند، پیش از آن که خدا اجازه فرماید امـانت خلافت در زمین بدیشان واگذار گردد… تنها شکل و شیوۀ امتحان متغیّر و مختلف است، ولی محتوی و مضمون تغییر نمیپذیرد و اختلاف حاصل نمیکند.
دستهای از بنیاسرائیل این بار در برابر امتحانی که یزدان برایشان مقرّر فرموده بود به سـبب گناهان و انحرافاتی که قبل از آن داشتند، پایدار و برقرار نماندند و تاب ایستادگی نیاوردند… مـاهیها در روز شنبه در ساحل جلو چشمانشان پیدا و جلوهگر میآمدند. خیلی بدیشان نـزدیک مـیشدند و در دسـترسشان قرار میگرفتند. سهل و سـاده شکار مـیشدند. به سبب حرمت روز شنبه که خودشان آن را خواسته بودند و بر خویشتن گرفته بودند، ماهیها از دستشان مـیرفتند و میگریختند. هنگامی که شنبه سپری میشد و روزهای حلال و آزاد بودن شکار ماهیها فرا میرسید، ماهیها را نزدیک و نمایان نمییافتند، بدانگونه که در روزهای حرام و قدغن بودن آنها را میدیدند و مییافتند! ایـن چیزی است که به فرستادۀ خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم دسـتور داده میشود آن را بدیشان تذکّر دهـد و برایشان یادآور شود، و بدیشان گوشزد کند که چه کار کردند و چه چیز دیدند و نتیجه چه شد:
(وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَهِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَهَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتِیهِمْ کَذَلِکَ نَبْلُوهُمْ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ) (۱۶۳)
از آنان دربارۀ (سرگذشت اهـالی) شهر (ایـله) که در ساحل دریا بود بپرس. (به یاد بیاورند) هنگامی را که آنان (در روز شنبه از حدود و مقرّرات خدا) تجاوز میکردند. همان هنگام که مـاهیهایشان روز شنبه بـه سویشان میآمدند (روی آب) و خودنمائی مـیکردند، امّا در غیر روز شنبه به سویشان نمیآمدند (و این هم آزمایشی از سوی خدا بود). بـه همین مـنوال آنـان را پیوسته به سبب فسق و فجور دائمی و مستمرشان (با آزمونهای گوناگون) میآزمودیم (تـا نیکوکاران پـاک سیرت از بدکاران بدطینت جدا و مشخّص شوند).
و امّا این کار برای ایشـان چگونه رخ داده است، و چگونه ماهیها با ایشان بدین نحو گفتگو میکردند، و چگونه با آنان مانور میرفتند و ایشـان را دست میانداختند، این چیز معجزهای است که با اجازۀ خدا هر وقت او بخواهد روی میدهد…کسانی که نادانند منکر این هستند که مشیّت خدا جز برابر چیزهائی جاری و ساری گردد که آنها را (قوانین طبیعت) مینامند! امّا کار در جهانبینی اسلامی و در واقعیّت جهان، بدین نحو و بر این روال نیست… این خداوند سبحان است که این جهان را آفریده است، و قوانـینی را در آن به ودیعت نهاده است که جهان برابر آن قوانین با مشـیّت آزاد یزدان حرکت میکند و میچرخد. این مشیّت هـم زندانی چنین قوانینی نیست تا نتواند جز در پـرتو آن قوانین جاری و ساری بگردد… مشـیّت یـزدان پس از این قوانین آزاد ماند، همانگونه که پیش از این قوانین آزاد بود… این چیزی است که نـادانـان از آن بیخبر میمانند… وقتی که حکمت یزدان و مرحمت او در حقّ بندگان مخلوق خود، مقتضی ثبات و خواهان دوام این قوانین بوده است، معنی این سخن این نیست که مشیّت خدا مقیّد گردد و در داخل دائرۀ این قوانـین محبوس شود… هر زمان حکمت یزدان مقتضی انجام پـذیرفتن کاری از کارها بوده که با این قوانین ثابت مخالف باشد، مشیّت ایزد دادار آزادانه این کار را به انجام میرساند. گذشته از این، این قوانین ثابت هم هر بار که روی میدهد، در همین یک بار نیز با قضا و قدر ویژۀ یزدان انجام میپذیرد. این قوانین جریان آلی و مادی ندارند، جریانی که در دایرۀ قضا و قدر یزدان قرار نگیرد و قضا و قدر الهی در آن دخالت نداشته باشد… البتّه قوانین در مسیر خود صورت میپذیرند و جریان پـیدا میکنند، مادام که یزدان نخواهد که در مسیر دیگری صورت پذیرند و جریان پیدا کنند… بر اساس این که هر چیزی که رخ میدهد و وقوع پیدا میکند - چه جریان قوانین ثابت یا جریان جز آن – با قضا و قدر ویژه رخ میدهد و وقوع پیدا میکند. چه انجام معجزه یا رخ دادن قانون ثابت، توسّط این قضا و قدر یکسان است… اصلاً آلی و مادی بودن در نظم و نظام هستی، یک بار هم وجود ندارد – همانگونه که نادانـان میانگارند و رخ دادن قوانین را آلی و مادی میدانند – البتّه در ربع اخیر این قرن کمکم بدین امر پی بردهاند.[۳]
به هرحال، این کار برای اهالی بنیاسرائیل شـهری که کنار دریـا بوده است، روی داده است… دستهای از اهالی، در برابر جلوهگری مـاهیها تـاب مقاومت نیاوردهاند و حرص و طمع ایشان به تکان و هیجان درآمـده است، و ارادههایشان سست گردیده است و سقوط کرده است، و عهد و پیمانی را شکستهاند که با پروردگار خود بستهاند. به حـیلهگری و نـیرنگبازی میپردازند – بدانگونه که پیشۀ یهودیان است – و برای شکار در روز شنبه چارهجوئی مـیکنند! حیلهها و نیرنگها زیاد و فراوان است بدان هنگام که دل کج میگردد، و تقوا اندک میشود، و با اصل نصوص آسمانی و فرمانهای الهی سازشکاری میگردد، و مراد گریز از ظاهر نصوص و قوانین یزدان میشود!
نصوص و متون، قانون را نگاهداری و نگاهبانی نمیکند، و محافظان و نگاهبانان هم قانون را نمیپایند و حمایت نمینمایند. بلکه دلهای پرهیزگاری که تقوای خدا و هراس از او در آنـها جایگزین است، قانون را میپایند و حـمایت مـینمایند و در نگاهبانی و نگاهداری آن میکوشند. ممکن نیست بتوان قانونی را حمایت و حفاظت کرد، مادام که مردمان درصدد نیرنگ بدان و حیلهگری با آن هستند. نیروی مادی و نگهانی ظاهری هیچ قانونی را نمیپاید و محافظت نمینماید. دولت نمیتواند - هر اندازه هم ترس و وحشت به راه اندازد – بر سر هر فردی پاسبانی را بگمارد تا قانون را رعایت و حفاظت کند، مادام که ترس و هراس از خدا در دلهای مردمان نباشد، و آنان خدا را در ظاهر و باطن، مراقب و مواظب خود ندانند.
بدین خاطر است که دستگاهها و سیستمها و حکومتهائی که بر پاسبانی دلهـای پـرهیزگار اسـتوار نـیستند، با شکست روبرو میشوند. نظریّهها و مکتبهائی شکست میخورند که انسانها برای انسانها پدید میآورند و از قوانین الهی نیرو و توان نـمیگیرند… همچنین بدین خاطر است دستگاههائی که دولتها برای نگاهبانی قوانین و اجراء آنها وضع و مقرّر میدارنـد درمـانده و ناتوان میمانند، و دیدبانیها و نگاهبانیهای سطحی امور نیز بینتیجه و بیسود میگردند.
دستهای از ساکنان شهر کنار دریا دربارۀ شنبه به حیله و نیرنگ میپرداختند، شنبهای که در آن شکار کردن برایشان حرام بوده است… روایت شده است که آنان در روز شنبه مانعها و دیوارههائی را بر سر راه مـاهیها میساختند. روز یکشنبه که فرا میرسید مـاهیها را میگرفتند و آنها را جمعآوری مینمودند، و به خود میگفتند: آنان در شنبه مـاهیها را شکار نـنمودهانـد. ماهیها روز شنبه در میان مانعها و دیوارهها داخل آب بودهاند و شکار نشدهاند!
دستۀ دیگری از آنان نیرنگبازیهای ایشان را میدیدند و حیلهگریهایشان را با یـزدان مشـاهده مـیکردند! بزهکاران را از فرجام نیرنگبازیها و حیلهگریهایشان حذر میداشـتند. بـزهکاران نـیز نـیرنگبازیها و حیلهگریهایشان را انکار میکردند!
دستۀ سومی به آمران به معروف و ناهیان از منکر میگفتند: فائدۀ این اندرزها و پندهائی که سرکشان و بزهکاران را بدانها نصیحت میکنید چیست، در حالی که آنان از سرکشی و بزهکاری خود دست نمیکشند؟ آخر یزدان هلاک و عذاب را برای ایشان مقدّر فرموده است:
(وَإِذْ قَالَتْ أُمَّهٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا ).
و (بـه یـاد یـهودیان بـیاور) هنگامی را که گروهی از (صلحای اسلاف) ایشان (که همچون دیگران نافرمانی و بـزهکاری نـمیکردند) بــه کسانی میگفتند (که سـرکشان و گناهکاران را پـند مـیدادنـد و مـوعظه میکردند:) چرا مردمانی را پند میدهید که خداوند آنان را (به سبب کفر و معاصی، در دنیا) نابود میکند یا (در آخرت) عذاب شدیدی خواهد داد؟.
پند دادن ایشان سودی ندارد. برحذر داشتن آنان بیهوده است. چرا که یزدان هلاک یا عذاب شدید را بر ایشان نوشته است، به سبب ایـن که به مـقدّسات یـزدان بیاحترامی کردهاند و دست به کارهائی زدهاند که خدا حرام و قدغن فرموده است.
(قَالُوا مَعْذِرَهً إِلَى رَبِّکُمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ) (۱۶۴)
میگفتند: (ما به وظیفۀ خود که امر به معروف و نهی از منکر است عمل میکنیم) تـا در پیشگاه پـروردگارتان مــعذور بـوده (و رفـع مسؤولیّت از خویشتن کـرده باشیم) و شاید هم (این بیچارگان از گناه باز ایسـتند و نور ایمان زوایای درونشان را روشن سازد و راه) تقوا و پرهیزگاری در پیش گیرند.
این وظیفهای است که برای خدا اداء مینمائیم: وظیفۀ واجب امر به معروف و نهی از مـنکر، و بیم دادن از حرمتشکنی مقدّسات، و دست یـازیدن به گـناهان، و استفادۀ از محرّمات، تا در پیشگاه یزدان عذری داشته باشیم، و یزدان جهان بداند که ما وظیفۀ خویش را اداء کردهایم. گذشته از این، چه بسا پند و اندرز به دلهای گناهکار سرکش فرو رود و در آنها بگیرد، و وجدان تقوا و پرهیزگاری را در زوایای این چنین دلهائی بیدار و برانگیخته گرداند.
بدین ترتیب ساکنان آن شهر به سه گروه یا ملّت تقسیم شده بودند… چه ملّت در تعریف اسلامی به مجموعهای از مردمان گفته میشود که معتقد به عقیدۀ واحـدی و دارای جهانبینی واحدی باشند و از فرماندهی واحدی فرمان برند. ملّت در تعریف اسلامی آن چنان نیست که در مفهوم جاهلی قدیم یا جدید است. در جاهلیّت قدیم یا جدید، ملّت به مجموعهای از مردمان گفته میشود که در ناحیهای از زمین زندگی میکنند و دولت واحدی بر آنان فرمان میراند! این مفهومی است که مورد پسند اسلام نیست و اسلام آن را به رسمیّت نمیشناسد، و بلکه چنین تعریفی از ملّت، از جملۀ مصطلحات جاهلیّت قدیم یا جدید بشمار است.[۴]
ساکنان آن شهر ساحلی، به سه ملّت تقسیم شدند: ملّت سرکش و بزهکار نیرنگباز و حیلهگری. ملّتی که در برابر سرکشی و نـیرنگبازی میایسـتد، و کار ملّت نخستین را ناپسند میشمارد، و به رهنمود و انـدرز میپردازد. و ملّتی که کارهای زشت را رها میکند و کاری به افراد زشت ندارد. کارهای زشت بزهکاران را رها میکند و پلشتیهای ایشان را با عمل مثبتی برطرف نمیگرداند… این راهها و شیوههای متعدّد جهانبینی و جنبش است که دستههای سهگانه را ملّتهای سـهگانه میکند.
هنگامی که پند و اندرز سودی نبخشید، و سرگشتگان در سرگشتگی خود سرگردان گشتند، فرمودۀ یزدان مبنی بر عذاب ایشان تحقّق پیدا کرد و تهدیدها و بیمها نتیجه داد و عذاب خدا سررسید. کسانی که از بدیها نـهی میکردند از فرجام بدیها برکنار و درامان مـاندند، و ملّت سرکش و بزهکار به عذاب شدید و سختی گرفتار آمدند که از آن صحبت خواهد شد، و دستۀ سوم - یـا ملّت سوم – آیات قرآنی از ایشان سخن نکته است و دربارۀ ایشان خاموش مانده است… چه بسا سکوت از آنان، به خاطر کاستن از شأن و مقام ایشان باشد، هر چند که دچار عذاب نیامده باشند. چرا که آنان عملاً از نهی کردن و بازداشتن مردمان از بدی دور گزیدهاند، و فقط خودشان از بدی کنارهگیری نمودهاند، لذا سزاوار ایـن شدهاند که بدیشان اهمّیّت داده نشود، هر چند که سزاوار عذاب نگشتهاند:
(فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِیسٍ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ (۱۶۵)فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ مَا نُهُوا عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَهً خَاسِئِینَ) (۱۶۶)
امّا هنگامی که پندها و اندرزهائی را نشنیدند که بدانـها تـذکّر داده شـدند، کسـانی را که (دیگران را نـصیحت مینمودند و آنان را) از بدی نهی مـیکردند، (از عذاب بـدور داشـتیم و از بــلا) رهـانیدیم، و کسـانی را کـه (مــخالفت فـرمان مـیکردند و بـیشتر و بـیشتر گناه مــیورزیدند و بـدین وسیله بـر خود و جـامعه) سـتم مینمودند، به خاطر استمرار بر معاصی و نافرمانی به عذاب سختی گرفتار سـاختیم. و هنگامی که از تـرک چیزهائی کـه از آنـها نـهی مـیشدند سـر بـاز زدنـد و سرکشی نمودند، خطاب بدانان گفتیم: بـه بـوزینگان مطرودی تبدیل شوید (و بـه سـبب خوی حیوانـی از جامعۀ انسانی مطرود و در میان مـردمان مـنفور و از رحمت یزدان بدور گردید).
عذاب بد، یعنی سخت و شدیدی که سرکشان حیلهگر و بزهکاران نیرنگباز را در برگرفت، سزای فـرورفتن به معصیت و گناه و پافشاری در سرکشی بود، نافرمانی و گناهی که آیه اینجا آن را کفر قلمداد میکند، و جاهای دیگری گاهی آن را ظلم و گاهی فسق مینامد. البتّه در اغلب تعبیرات قرآنی، کفر و شرک، ظلم و فسق نـام گرفته است. این تعبیرات با مصطلحات جدید ایـن واژگان فرق دارد. چرا که مدلول قرآنی ایـن واژگان، مدلولی نـیست که در تـعبیرات فقهی جدید رواج مییابد. آن عذاب بد و سخت، از شکل بشریّت مسخ شدن، و به شکل بوزینگی درآمـدن است! آنـان از آدمیّت خود نزول کردند، و حتّی از ویژهترین صفات و خصال بشریّت سقوط کردند که ارادهای است که بر رغبت چیره میگردد. ایشان به جهان (حیوان) سرازیر گشتند، بدان هنگام که ویژگیهای (انسان) را رها کردند. بدیشان دستور داده شد که بدان جائی از سـقوط و خواری فروافتند که خود خواسته بودند.
امّا چگونه آنان به میمون تبدیل شدند؟ و پس از آن که به میمون تبدیل شدند چه سرنوشتی پیدا کردند و چه
شدند؟ آیا منقرض گشتند بدان گونه که هر چیز مسخ شدهای و از نوع خود بیرون شدهای منقرض میگردد؟ یا این که در حالت میمونی تولید نسل کردند؟ و سائر مسائل دیگری که روایتهای تفسیر، راجع بدانها مختلف و گوناگون است… قرآن مجید دربارۀ همۀ این مسائل سکوت فرموده است، و گذشته از قرآن، فرستادۀ یزدان صلّی الله علیه وآله وسلّم نیز چیزی در این باره نگفته است… پس ما نیازی به بحث و فحص در آنها نداریم و به چنین چیزهائی فرو نمیرویم.
واژۀ یزدان که همه چیز بدان در آغاز جهان سر از نقاب عدم برآورده است، و هرگونه تـغییر و تبدیلی با آن صورت میپذیرد، گفته آمد، در این مسائل نیز فرموده شده است و آنچه خدا خواسته است صورفت گرفته است و بس… آن واژه، (کُنْ ). بشو است:
(قُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَهً خَاسِئِینَ) (۱۶۶)
خطاب بـدانـان گفتیم: بـه بـوزینگان مطرودی تـبدیل شوید.
ایشان به دنبال این فرمان، بـوزینگان خوار و پسـتی شدند. بدانگاه که ایـن سـخن گفته آمد، کار انـجام پذیرفت، و هیچ چیز جلو انجام آن را نگرفت. گویندۀ این سخن، یعنی یزدان سبحان از انجام چیزی درمانده نمیگردد.
منبع : تفسیر فی ظلال القرآن