خاطراتی از دیدار مصر و برادران اخوان
خاطراتی از دیدار مصر و برادران اخوان
نویسنده :دکتر یوسف قرضاوی / مترجم: عثمان رادپی
بعضی از برادران هندی که در مصر تدریس می کردند، با من تماس گرفتند و گفتند: استاد ندوی را می شناسی؟ گفتم: آیا آن صاحب کتاب «ماذا خسرالعالم بانحطاط المسلمین» نمی باشد؟ گفتند: بله گفتم: چه پیش آمده؟ گفتند: فلان روز به قاهره می آید. گفتم: امیدوارم بعد از حضورش مرا پیش او ببرید. چندی نگذشت که شیخ با دو نفر از دوستان ندوی اش وارد مصر شدند؛ یک از آن ها شیخ معین ندوی بود و اسم دیگری را فراموش کرد ام.
شیخ و همراهانش در منطقه ای فقیرنشین و در کوچه ای از کوچه های خیابان«الموسکی» در کوی ازهر سکنی گزیدند. وی رضایتی به اقامت در هتل از خود نشان نمی داد، اگر چه بر آن قادر بود. در اجتماعات مجمع ملکی به هتل های درجه یک( که مهمانان به آنجا می رفتند) نمی رفت، بلکه پیش بعضی از دوستانش می رفت. همچنین مهمانی بعضی از بزرگان و ثروتمندان و اشراف را قبول نمی کرد و شاید به خاطر شبه دار بودن اموال یا به دلیل اسارت در احسانشان این کار را نمی کرد.
وی در عنفوان جوانی از مصر دیدن کرد. ریش سیاه، صورت شاداب، راده ی قوی، روحیه ای انقلابی و با دل و جرأت و شور و شق جوانی و حکمت پیری در او نمایان بود. فکر جهانی رستگار و قلب مؤمنی غیور در وی جمع شده بود.
من و رفیقم، محمد دمرداش مراد(رحمه الله)، به کلبه حقیرانه اش رفتیم و او را به خانه مان در شبرا دعوت کردیم تا با بعضی از دوستان و جوانان الازهر که پایبند به دعوت بودند( دعوت در قالبی که اخوان آن را «کتیبه» می نامیدند که عبارت بود از اجتماع شبی که در کسب علم و عبادت و کم خوابی سپری می شد) دیدار کند. همچنان که ما به او گوش می دادیم، وی نیز در گوش دادن به ما حریص بود.
وی در مورد حسن البنا و تفکر وی، کلام و طریقه، موضع گیری و اقداماتش در امور کوچک و بزرگ سوال کرد و گفت:حسن البنا پیشوایی به حق و الهی بود و رهبری نبود که فقط حکومت اسلامی را مطالبه کند، بلکه قبل از هر چیز مربیی بود که می خواست نسل جدیدی برای اسلام تربیت کنند که فهم نیکو و ایمان حقیقی داشته باشند و به تعالیم، دعوت و جهاد در آن ملتزم باشند.
ما جوانان دعوت اسلامی، چند دفعه دیگر به ملاقات شیخ رفتیم و ایشان چند بار به ملاقات ما آمدند. روزهای حضور وی در مصر روزهای مبارک و مفیدی بود. هیچ روزی نبود که وی به سخنرانی عمومی دعوت نشود یا تدریس و ملاقات خاص برای او فراهم نشود. تا آن جا که به یاد دارم او در دارالشبان المسلمین تحت عنوان مسلمانان بر راه های مختلف و همچنین در مورد محمد اقبال لاهوری، شاعر مسلمان هندی در دانشکده دارالعلوم سخنذانی کرد که تأثیر و نفوذ زیادی داشت. استاد از علاقمندان شعر اقبال بود و اکثر شعرهای اقبال را حفظ بود. بعدها کتابی به نام «روائع اقبال»نوشت.
او در قاهره با بسیاری از علماء و داعیان و متفکران دیدار کرد و دیدنی های دقیقش را بعد از رجوع به هند در کتابی تحت عنوان«مذاکرات سائح فی الشرق العربی» چاپ و منتشر کرد.
ملاقات ندوی با شید سید قطب و رهبران اخوان المسلمین:
استاد ندوی با نویسنده بزرگ، شهید سید قطب، ملاقات کرد و سید به او علاقمند شد و مقدمه ای نیز بر کتاب« ماذا خسرالعالم بانحطاط المسلمین» نوشت که در آن کتاب نویسنده اش را عادلانه معرفی کرده و آن طور که شایسته وی بوده، از او قدردانی کرده است.
شیخ محمد غزالی نیز دیدارهای بسیاری با ندوی داشته است و در بعضی از سفرهایش وی را همراهی نموده تست و هر دو به یکدیگر علاقمند شده اند و ندوی در خاطراتش از وی یاد کرده است. وی در اوایل نوشتن تعدادی از رسایل در مورد دعوت اسلامی، غزالی را همراهی کرد. و شیخ غزالی مجموعه رسایل وی را خوانده و از آن مجموعه رسایل، دو رساله ی « من العالم الی جزیره العرب» و دیگری رساله ی «من جزیره العرب الی العالم» می باشد.
شیخ در آن دو رساله آن چه جهان از جزیره العرب و از هدایت و دین حق می خواهد، بیان می کند؛ همان هدایتی که جزیره العرب در قدیم به جهان عرضه داشت و در مورد همین دگرگونی جزیره العرب می پرسد. غزالی به دنبال این کلام شیخ متعاقبا" می گوید: جز نفس بلند پرواز و صاحب درک و شعور، کسی دیگر به این اسلام خدمت نمی کند و افراد سفیه و نادان بهره ای از آن ندارند.
در رسائل شخ تعبیر، روح جدید و توجه به اشیایی که ما به آن توجه نمی کنیم ، می یابیم. در رسائل شیخ به موقف ربعی بن عامر (رض) و بیان لطیفش در مقابل رستم، فرمانده ایران توجه شده است که در آن فلسفه اسلام در چند کلمه خلاصه، اهدافش در نهایت وضوح و ایجاز شگفت انگیز بیان شده است:«خداوند ما را برانگیخت تا مردم را از عبادت بندگان به عبادت خدای یگانه و از رنج و مشقت دنیا به راحتی و از ستم ادیان به عدل اسلام درآوریم». ابوالحسن ندوی- تا آنجا که من بدانم- اولین کسی است که ما را از ارزش این موقف و کلمات آگاه می سازد و سپس نویسندگان آن را نقل و منتشر کردند.
استاد«البهی الخولی» نیز با وی دیدار کرد که در آن دیدار استاد البهی الخولی علاقه فراوانی به ندوی پیدا کرد و این را در رساله اش که در مورد شیخ نوشته، بیان کرده است. همچنین با استاد صالح العشماوی و دیگر رهبران اخوان المسلمین ملاقات کرده و با آن ها صحبت کرد که بعد در رساله ای تحت عنوان « اریدان اتحدث الی الاخوان المسلمین» منتشر شد. علامه و دانشمند، دکتر محمد یوسف موسی، نیز با شیخ ملاقاتی داشت و برای کتاب وی « ماذا خسر العالن بانحطاط المسلمین» مقدمه ای نگاشت.
عجیب ترین چیزی که ندوی در مصر دید:
ادیب و دعوتگر، شیخ احمد شرباصی نیز با ندوی دیدار کرد و در مورد زندگی اش با وی مصاحبه ای انجام داد که در کتاب «ماذا خسرالعالم بانحطاط المسلمین» منتشر گردید و آنچه از این مصاحبه یاد دارم: از عجیب ترین چیزی که در مصر دیده بود از وی سوال شد؟ جواب داد:من علماء را دیدم که ریش خود را می تراشیدند!
بدون شک این ضربه شدیدی برای جهان است و در طول زندگی اش در وطن خودش حتی یک عالم را ندیده که ریش خود را بتراشد و ریش زدن نزد آن ها از کار غربی ها و افرادی که به دین اهمیت نمی دهند، می باشد. پس اگر این خصوصیت عمومی علمای یک سرزمین باشند چیز عجیبی است. جای تعجب دارد که بعضی از شیوخ الازهر که در اعاده منزلت قدیمی الازهر مصر هستند، کوشش می کنند که دانشجوها را وادار به پوشیدن عمامه کنند. این کار تقلید محضو پیروی کورکورانه است، چرا که آنها را به ریش گذاشتن که بدون شک سنت اسلامی است، ملزم نمی کنند.
شیخ به فعالیت و تحرک در سطح شهر قاهره اکتفا نکرد،بلکه دامنه آن را به شهرهای دیگر نیز کشانید. از این شهرها «المحله الکبری» بود که من در یکی از مساجد آن خطبه می خواندم و دکتر محمد سعید(رض) دندان پزشک معروف – ریس الجمعیه الشرعیه در شهر المحله الکبری بود و زندگی اش را وقف احیای سنت و دعوت به سوی خدا به روش الجمعیه الشرعیه کرده بود. شیخ فهمید که بین دکتر محمد سعید و اخوان المسملین اختلاف است؛ پس آن ها را التزام به آرایی که اخوان پایبند بود، ( از جمله نتراشیدن ریش، کوتاه کردن سبیل، پائین آوردن شمله و طولانی کردن نماز) سفارش کرد.
ندوی همچنین به دکتر گفت: دعوت اخوان دعوتی عمومی است. مسئولیتش گردآوری گروه ها در اصول کلی اسلام است و سپس به تدریج آن ها را بر آداب خاص تربیت می کنند و امت ناچار باید دو خط مشی داشته باشد: خط مشی عمومی اخوان و خط مشی خصوصی مثل الجمعیه الشرعیه.
دکتر سعید (رض) با کلام شیخ آرام گرفت و مرا نیز به همراه شیخ به صرف نهار دعوت کرد؛ ولی این لحظات چون باد سپری شد. زمانی که با شیخ به شهر نبروه می رفتیم، کلمه ای گفتم که دکتر ناراحت شد و دلیل ناراحتی وی را نیز نفهمیدم، اما شیخ او را به نرمی و خردمندانه آرام کرد؛ و با درخواست شی و استجاب بسیاری از حاضران، مردم آن شب تا صبح در مسجد به عبادت پرداختند.
______________________
منبع: امام سید ابوالحسن ندوی / مؤلف:دکتر یوسف قرضاوی / مترجم: عثمان رادپی / نشر احسان