شفاعت، چرا و چگونه؟!
شفاعت، چرا و چگونه؟!
نویسنده: استاد عبدالهادی افخم زاده
در مورد شفاعت _ که تکیه گاه اکثر مردم در ارتکاب معاصی است و به وسیله فریب و غرور مسلمیت تبدیل شده و ابلیس پلید بیشتر به این حرف اغرا و اضلال ناس می نماید. باید دانست که اصل سند ثبوت شفاعت و حقیقت آن در دین اسلام، کلام خداست و در قرآن ذکر شفاعت بر سه وجه است:
اول: آن که در روز قیامت شفاعت نیست و به درد کسی نمی خورد چون مانند این آیه بسیار است: « وَاتَّقُواْ یَوْماً لاَّ تَجْزِی نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَیْئاً وَلاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَهٌ » بقره/۴۸
« و بترسید از روزی که ( در آن به حساب همگان رسیدگی میشود و ) از دست کسی برای کس دیگری ، چیزی ساخته نیست ، و از او میانجیگری پذیرفته نمیگردد ، و از کسی بلاگردان و جایگزین قبول نمیشود«
دوم: آن که شفاعت فقط برای خداست. مانند آیه: « لَیْسَ لَهُم مِّن دُونِهِ وَلِیٌّ وَلاَ شَفِیعٌ » انعام/ ۵۱
« ( آنجائی که در آن ) برای آنان جز خدا یاور و میانجیگری ( که بتواند ایشان را از عذاب دوزخ برهاند ) وجود ندارد.» و آیه ی: « قُل لِّلَّهِ الشَّفَاعَهُ جَمِیعاً » زمر/۴۴
« بگو : هر گونه میانجیگری از آن خدا است ( و کسی نمیتواند کمترین میانجیگری بکند ، مگر این که : کسی که برای او میانجیگری میشود مورد رضایت خدا بوده ، و به شخص میانجی هم اجازه این کار داده شود ، و شفاعت هم حَسَنه باشد ) »
سوم: ثبوت شفاعت ولی مقّید به اذن اللهاست و در هر جای که ذکری از شفاعت شده باشد، مقید است به اذن و اجازه، مانند آیه ی: « مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ » بقره/۲۵۵
«کسی نیست نزد خدا شفاعت کند مگر به اذن خدا؟
پس اگر خدا اذن فرماید شفاعت می شود و منشأ و سند این که انبیا و صلحا شفاعت می نمایند، این است و معلوم است در صورتی که خداوند متعال اجازه به هر پیغمبری با صالحی بدهد، شفاعت خواهد کرد، آن هم برای کسی که خدا راضی باشد. پس، از قرآن همین قدر ثابت می شود که شفاعت هست. ولی این که فلان شخص معیت مأذون می شود،از کجا معلوم است؟ قیامت هنوز که نیامده و وحی برای غیر پیغمبر هم نیامده و پیغمبر اشخاص بخصوصی را هم نام نبرده است و این که فرض" معلوم باشد، فلان ولی مثلا" مجاز باشد به چه مستمسکی اثبات می شود که برای زید یا عمرو یا فلان عاصی می تواند شفاعت نماید؟ و شفاعت حضرت رسول (ص)چون خدا فرموده، حتمی است. ولی آیا برای کافه ی عاصیان است یا برای فرقه ی معدودی و آن فرقه چند نفر و نام و نشانشان کدام است و از مسلمین چه دوره ای هستند؟
آیا شفاعت برای تمام معاصی است و یا یعضی؟ و معصیتی که شفاعت در آن قبول است،کدام است؟ و برای ازدیاد درجات اهل بهشت است و نجات دادن دوزخیان؟ آیا بعد از آن است که عاصی داخل دوزخ شود یا قبل از آن؟ این ها مسایلی است که کسی بر آن اطلاع ندارد. و الا چه طور حضرت رسول (ص) بارها به ارقاب و خویشان خود می فرمود: من به درد شماها نمی خورم، غیر از این که شما را ارشاد نمایم به حق و آن چه باعث نجات و سعادت آخرت است به شما تعلیم نمایم. حتی در موقع وفات به دختر خود فاطمه (رض) فرمودند: به امید من مباش و در کار خیر بکوش.
پس این که هر دسته ای از مریدان، شیخ خود را شفیع می پندارند و هر فرقه ای از منسوبین به مرشدی، امید رستگاری را دارند،چه دلیلی دارد و چگونه تأویل می شود؟ آیا خود شیخ یقین دارد رستگار و بهشتی است و با چه سندی اطمینان دارد که از سوء خاتمه به دور است تا نوید شفاعت و نجات را به مردم بدهد و قباله ی چند قطعه بهشت را برای هر یک ار تبعه ی خود مهر کند؟ حاشا، هر که این طور افترآت را نموده باشد، خداشناس محسوب شود. چون امن از مکر و شهادت بر مستقبل،غایت جهل و نقص است و اگر چنین چیزی اساس می داشت، چرا یکی از انیبای عظام و اصحاب کرام و صلحای سلف این ادعا را نداشته و از هیچ یک چنین حرفی منقول نیست؟
خدا نکند احدی از این قبیل غرور و جهل به سطوت خدا و ادعای شرکت در چیزی که برای خداست، به ایشان نسبت دهد و خدا نکند اگر فرضا" جهلا از روی افترا چنین حرفی را هم نقل کرده باشند، اهل علم و بصیرت باور کنند. مگر قرآن و احادیث نبوی _ نعوذ بالله_ منسوخ گردیده اند و یا تحریف و تبدیل شده اند که ا زحقایق دین حنیف اسلام بی خبر باشیم؟ مگر بعثت انبیا برای این بوده که خلق را اصلاح و ارشاد کنند یا مردم را کاهل و تنبل و عاصی بار آورند؟ مگر این حرف های بی اساس،مردم را از طاعات و سست و بر معاصی جری تر نمی سازد؟ مگر شایسته است اولیا و علما از تعلیمات انیبا چیزی دیگر را به مردم بگویند؟ چه طور؟ مگر منزلت ایشان از رسل بلندتر و مقام مشایخ از انیبا ارجمندتر است ؟؟؟!!!
یا سبخان الله مگر شیطانی که هر رسول و صدیقی از حیله ی او استعاذه نموده و از شر او به خدا پناه برده اند، در عصر مشایخ چندان از کار خود عقب مانده و به اندازه ای ضعیف و ناتوان شده که مسخر هر کس گردیده است؟ مگر سوء خاتمه تنها برای سلف ممکن بوده که اهل این عصر از آن امین اند؟ مگر خوف از مکر حق، سبحانه تنها بر انبیا و اصحاب واجب بوده ؟؟؟؟ و قرآن فقط خطاب به ایشان است که می فرماید: « أَفَأَمِنُواْ مَکْرَ اللّهِ فَلاَ یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ » اعراف/۹۹
« آیا آنان از چاره نهانی و مجازات ناگهانی خدا ایمن و غافل شدهاند ؟ در حالی از چاره نهانی و مجازات ناگهانی خدا جز زیانکاران ( و از دستدهندگان عقل و انسانیّت ) ایمن و غافل نمیگردند . »
واعجبا و واحیرتا، مریدی که گرفتار کفر و سوء خاتمه شود، فلان شیخ چه طور از آن جلوگیری می نماید؟ شیطانی که بر خود شیخ مسلط است چه گونه به وسیله ی شیخ از مرید دفع می شود؟ شیخی که هزاران معصیت از او سر می زند، چه جور مرید را از معاصی نگاه می دارد؟ چون حدیث است که هر انسانی را شیطانی است و هیچ بشری حتی انبیا از خطا و پیروی او مصون نیستند به جز از حضرت رسول (ص)که فرموده: من بر شیطانم غالبم و بر این نعمت الهی شکر کرده است.
پس شیخ که شیطان را از خود منع نکند،چه طور از غیر دفع خواهد کرد؟ و اگر این ممکن می بود، چرا انبیای عظام بای اصلاح بشر چندان زحمت می بردند و حسرت می خوردند؟ چر آدم با پسر خود و نوح با فرزند خود و ابراهیم با پدر خود و خاتم انبیا با موی خود چنین کاری ننمودند و کفر و معاصی را که پیروی ابلیس است،از این اقربای خود دفع نفرمودند؟ چرا حضرت رسول که از خدا خواست به زیارت قبر مادرش برود، مأذون نگردید؟ و صدها آیه در این موضوع در کتاب مجید است.
_________________________
منبع: توبه ( در نامه ای برای والد ماجدم «افخم» ) / مؤلف: عبدالهادی افخم زاده / انتشارات: آراس / نوبت چاپ: اول ۵۹