شیوه آموزش مهارتهای زندگی در کودکان
مهارتهای زند گی در کودکان
گردآوری:استیره سجادینسب
مقدمه:
امروزه خانواده ها در پرورش هوش و استعداد کود کانشان قدمهای محکمتر و مؤثرتری نسبت به گذشته بر می دارند وانتظاراتشان در زمینه کارآ مدی فرزندانشان نیز بالاتر رفته است. آنها در یافته اند که برای دستیابی به این مهم که همانا داشتن قدرت و توانمندی بیشتر در راه رسیدن به اهداف عالی تر است. باید تفکر و اندیشه کودکان و نوجوانان را در سطوح بالاتری پرورش داد. در واقع بهتر است اینچنین بیندیشیم که بایستی کودکان را در برابر مشکلات و مسائل روا نی واکسینه نماییم. و این کار با آموزش مهارتهای زندگی به آنها عملی می گردد.
در زمانی که رقابت برای دستیابی به مؤسساتی مانند مهد کودکها، مدارس، کالجها و در نهایت مشاغل، سختر می شود.
هزینه های مختلف برای همه ما افزایش می یابد.وقتی به ما گفته می شود که رفتار آینده کودک، فرصتهای زندگی او، استعداد ها و رضایت خاطر وی، در همان سنین کودکی و به وسیله ما تعیین می شود، فشارها بر ما آغاز می شوند. البته خواسته های ما این است که کودکانمان پیشرفت کنند و بی تردید میل داریم که این کار به طرزی صحیح انجام شود.
این برای ما مسؤلیتی سنگین به حساب می آید و تحمل کردن آن و بخصوص انجام موفقیت آمیز آن برایمان دشوار است.
در این نوشته (تحقیق) مهارتهای اساسی زندگی برای کودکان آورده شده است، تا بیاموزند چطور انسانهای سالمتری باشند،می توان این مهارتها را به صورت عملی و کاربردی در رابطه با کودکان تجربه کرد و سپس رفتار را مورد بررسی و ارزیابی قرار داد.
به وسیله آموزش این مهارتها به صورت ملموس تری می توان به تغییرات رفتاری کودکانمان پی ببریم. چون در حقیقت مهارتهای زندگی اکتسابی و آموختنی هستند، می توان آنها را آموزش داد و یاد گرفت.
بیایید از همین الان شروع کنیم، که هیچگاه برای شروع دیر نیست، مطمئن باشید که به نتایج ارزندهای خواهیم رسید.
۲۴/۹/۸۹
ئه ستیره سجادی نسب
مهارت اول
اعتماد به نفس:
یکی از مؤثرترین عوامل در توسعه رابطه ی بین والدین و فرزندان،دلگرم کردن فرزندان است. با این کار، شما بر نقاط قوت و محاسن او تأ کید می کنید و اعتماد به نفس و عزت نفس را در او به وجود می آورید. دلگرمی، به فرزندانتان کمک می کند تا به خود و تواناییهایشان اعتقاد پیدا کنند. والدینی که فرزندانشان را دلگرم نگه می دارند به آنها کمک می کنند تا از اشتباهات خود درس بگیرند و با جرأ ت بپزیرند که کامل نیستند.
شما برای کمک به پیدا کردن عزت نفس کودکانتان شایدلازم باشد الگوی رفتاری خود و نحوه برقراری ارتباط با او را تغییر دهید.
هدف ما در دادن اعتماد به نفس این است که در بچه ها حس احترام به دیگران را ایجاد کنیم که اساس اعتماد به نفس وقعی است.
– چیزهای کوچک تغیرات بزرگی ایجاد می کنند:
من خروسم «راکی» را در جعبه ای بزرگ از مدرسه تا خانه آ وردم همان جوجه خروسی که در قرعه کشی در آخر سال از طرف مدرسه به من داده شده بود، در طول راه که می آوردم چند بار برادر بزرگم از من خواست که کمکم کند اما من قبول نکردم من با اطمینان خروسم را به خانه آوردم، من از اینکه یک خروس برنده شده بودم احساس موفقیت می کردم، و این باعث شد که راکی من چند جوجه دیگر را بزرگ کنم. من هرگز آن روز را فراموش نمی کنم، این خاطره تلاش و موفقیت، روزهای زیادی به من اعتماد به نفس و انگیزه داده است.
هر وقت که باید کار سختی را انجام دهم یا می ترسم به (راکی) وآن روز فکر می کنم و با خودم می گویم: « من می توانم این کار را انجام دهم.»
این چیزی است که هر بچه ای به آن نیاز دارد. تجربیاتی که حامل پیامی است، پیامی که می گوید: « من می توانم این کار انجام دهم.
مهارت دوّم
انگیزه:
کودکان، انسان هستند نه عروسک، یا کبوتر یا هنرپیشه، نخستین مسؤلیت پدر و مادر، پرورش کامل کودک و تشویق خود انگیزشی در اوست. پدر و مادر نمی توانند تا ابد در فرزندانشان نفوذ داشته باشند. با این همه نقش اولیه ی آنان بسیار مهم و حیاتی است. ما باید از همان روز اول همواره با در نظر داشتن استقلال وآزادی عمل کودک خود، و نیاز روز افزون او به خود باوری و اداره خویش، محیطی را برای ایجاد انگیزه و تحریک در او بوجود آوردیم، به گونه ای که با پیروی از الگوهای خوب، به تمرین و ممارست بپردازد تا آنکه زمانی که ما خود را کم کم عقب کشیدیم،بتوانیم کنترل کامل را به خود او واگذار کنیم. این روش، همچنین زمانی که کودک دلسرد می شود و خود را گم می کند، مؤثر واقع می شود. برای ایجاد انگیزه و تحرک در کودک، باید به ساختن ویژگیهای، خود باوری، خود کارایی و خود گردانی در او بپردازیم.
– آموزش انگیزه:
کودک با انگیزه به دنیا می آید نه با کسالت و خستگی، آنها مشتاق، جستجو گر و کنجکاو به دنیا می آیند و این همان حالتی است که ما می خواهیم آنها برای همیشه حفظ کنند. که این مهم با آوردن مثالهایی از تجربیات دور و بر ما آسان می شود:
۱) بیرون از خانه برای هر سنی:
هنگامی که کودک کوچک است با او اسرار دنیا را کشف کنید و از آن لذت ببرید، به پیادروی بروید و بگذارید که او فکر کند.
۲) قدم زدن در بازار:
یک بار به خرید بروید وتنها هدفتان نشان دادن پستوها و انبارهای مراکز خرید به او باشد، به گل فروشی بروید و نحوه درست کردن گل را به او نشان دهید، به سوپر مارکت بروید و نحوه نگهداری مواد غذایی را به وی نشان دهید، وبه او تجربیاتتان را انتقال دهید.
۳) نشستن و تماشا کردن:
وقتی از جای رد می شوید وقتی به کارکنان فرودگاه، ایستگاه قطار یا جاهای دیگر به کارگرانی که در حال ساختن بنایی هستند، نگاه می کنید چیزهای زیادی را یاد می گیرید. نگاه کنید و گوش کنید و در باره آنها صحبت کنید، و به نحوه کار آنها فکر کنید. وهزاران کار دیگر که خود راه آموزش و فکر کردن و انگیزه را در کودکان ایجاد کنند.
– تقویت انگیزه:
روش و اصولی برای ایجاد انگیزه وجود دارد که می توان از اولین و جزئی ترین گامها آن را بنا کرد. بچه ها را تشویق و ترغیب کنید تا همیشه با انگیزه باشند. یک ضرب المثل قدیمی چینی می گوید: « طولانی ترین سفرها با یک قدم شروع می شود » اولین گام درهر کاری سخت ترین مرحله است. از بچه ها بخواهید در باره اولین بار هر کاری که بیاد می آورند برایتان صحبت کنند، اولین روز مدرسه، اولین نمره ای که در دیکته گرفتند، اولین باری که خواستند سوار دوچرخه بشوند یا شنا کنند.
برای فرزندانتان وقت برای انجام کار تعیین کنید. از آنها بخواهید تا با شما گفتگو کنند و به مهارتهای آنها گوش کنید. واز آنها بخواهید که کارهایشان را با تمرکز انجام دهند. وقتی بچه ها ببینند که می توانند رور کاری تمرکز کنند و آن را تا آخر انجام دهند، بیشتر مشتاق انجام کارها می شوند.
مهارت سوم
تلاش:
به همان اندازه که بچه برای تعیین معیارها و ارزیابی کارهایش به تشویق نیاز دارد،لازم است درک کند که اطرافیانش به تلاش و پیشرفت او ارج می نهند و از هر حیث از توانایهایش بهره مند می شوند، در زیر به چند روش ساده برای انجام این کار اشاره می شود:
۱) شادمانی خود را به خاطر تلاش و پیشرفت او نشان دهید. تعریف و تمجید کافی نیست ؛ باید نسبت به کارش علاقه نشان دهید و در این زمینه اظهار نظر کنید.
۲) نشان دهید که کار خوب او تأثیر مثبت دارد. « نقطه نظرهای تو وادارم کرد که من هم این کتاب را بخوانم.» بچه با شنیدن این اظهار نظر می فهمد که می تواند بر افکار دیگران تأثیر گذارد.
۳) او را ترغیب کنید که با توسل به مهارتهایش دیگران را یاری کند. « برادرت مشغول حل مسئله ریاضی است که تو سال گذشته انجامش می دادی، ممکن است کمکش کنی ؟ »
۴) بچه را ترغیب کنید که دست کم بخشی از کار مدرسه اش را در جمع هم کلاسیهایش انجام دهد.
– تلاش کردن را یاد بگیریم:
تلاش کردن نیز اسرار خود را دارد و ما باید بگذاریم فرزندانمان خود این اسرار را بیابند، اگر بچه ها بدانند که حتی کمی تلاش چه تأ ثیر مهمی دارد، بیشتر آنها این کار را انجام می دهند. بطور مثال در یک اداره، یکی از منشیها، رأ س ساعت پنج، بدون اینکه به چیزی فکر کند، به سرعت از روی صندلی بلند می شود و از اداره بیرون می رود، اما دیگری باید ابتدا بررسی کند که آیا همه کارها انجام گرفته است یا نه. بدون شک به سؤال این فرد پاسخ داده می شود که همه چیز خوب انجام گرفته است، متشکرم. دیگری سؤال نمی کند و پاسخی نیز دریافت نمی کند،اما نتیجه مشخص است. وقتی حقوقها را افزایش می دهند احتمالاً یکی از آنها حقوق بیشتری می گیرد. از یک منشی خواهند خواست که بماند و دیگری را تشویق می کنند که بیرون برود. یک پیش خدمت با یک لبخند یا با گفتن « چیز دیگری لازم ندارید ؟» اطمینان حاصل می کند که شما راضی هستید و پیشخدمت دیگری به شما توجه نمی کند. فکر می کنید کدام انعام بیشتری دریافت می کنند. چیز عجیبی نیست این نتیجه تلاش است.
– تلاش کردن لذت بخش است:
واضح است که تلاش کردن نا خوشایند و خشن نیست. انسان برای تلاش کردن به وجود آمده است. ما وقتی توان خود را به کار می گیریم. بهتر عمل می کنیم. اگر از هر دونده، شناگر یا بازیکن فوتبالی این مسئله را بپرسید، آن را تأیید می کند، لذت تلاش کردن، تنها ناشی از تحرک فیزیکی نیست، بلکه تمرین فکری نیز در آن تأثیر دارد. بچه های ما باید این را بدانند.
در مورد حس رضایتی که یک نویسنده، هنر مند، ریاضیدان و یا یک حسابدار از تلاش خود به دست می آورد صحبت کنید. وقتی از فکر خود استفاده می کنیم، لذت واقعی را به دست می آوریم.
ممکن است پس از تمام کردن ده صفحه تکلیف سخت مدرسه، احساس لذت بیشتری داشته با شید . تا زمانی که در طول ده خیابان می دوید یا دو بار طول استخر را شنا می کنید. فرزندانمان باید بدانند که حتی تکالیفشان می تواند لذت بخش باشد.
فرزندان ما نیاز دارند که بدانند که تلاش، را دستیابی به موفقیت است و موفقیت بزرگترین لذت زندگی همه ی انسانهاست.
مهارت چهارم
مسئولیت پذیری:
وقتی میان عده ای از کودکان حادثه ای اتفاق می افتد، سعی نکنید که مقصر را پیدا کنید. تقصیر یابی و تعیین مقصر، فقط باعث افزایش همچشمی بین کودکان می شود. بگذارید همه ر بچه ها در مسئولیت سهیم باشند و خودشان تصمیم بگیرند که حل کنند. به حرفها و بدگوییهای آنان از هم توجه نکنید.
به عنوان یک قاعده، والدین نباید در روابط فرزندانشان با سایرین دخالت کنند. با تشخیص اینکه چه کسی « دارنده مشکل » است و با فرصت دادن به کودکان برای اینکه از نتایج تصمیماتشان آموزش بگیرند، دخالت نکردن ساده تر می شود.
والدینی که به طور مستمر به فرزندانشان یادآوری می کنند، که باید جوابگوی رفتار خود باشند، در واقع به نوعی در کار آنان دخالت می نمایند. زمانی که والدین مرتباً به فرزندانشان می گویند که چه بکنند، و چه نکنند، از رشد آنان واز مستقل بار آمدنشان ممانعت به عمل می آورند.
اگر شما شخصاً برای فرزندتان لباس می خرید، اجازه دهید که در انتخاب لباس او نیز دخالت کند. به فرزندانتان در موقع خرید در محدوده ای حق انتخاب بدهید. دعوا کردن بر سر مسائل جزئی با کودکان باعث مشکل شدن حلّ موضوعات بزرگ خواهد شد.
آموزش مسئولیت پذیری به بچه ها، شامل پیدا کردن راههایست تا به آنها کمک کنیم احساس لیاقت و شایستگی داشته باشند. بدانند چه چیزی درست است و به آنچه درست است عمل کنند. اگر بچه باید سر موقع بیدار شود، طرز استفاده از ساعت شماطه دار را به او نشان دهید وا ز او بخواهید از آن استفاده کند. اگر فرزندتان به شما دروغ می گوید کاری کنید بفهمد که دروغ گفتن کار نادرستی است وباعث از بین رفتن اعتماد با ارزش بین شما می شود.
– وقتی شما خودتان هستید من دوستتان دارم:
مسئولیت پذیری، یک خیابان دو طرفه بین والدین و کودک است. مهارتهای زندگی فقط برای بچه ها نیست، بلکه متعلق به والدین نیز هست.
پیامی را از فرزندی به یاد می آورم که مسئولیت پدرش را که خودش متوجه نبود به او یاد آوری می کرد، او تکه کاغذ زرد رنگی داشت که روی آن یک بچه شش ساله، با دست خط لرزان خود، قاطعانه نوشته بود: « وقتی شما خودتان هستید، من دوستتان دارم » آن را روزی نوشته بود که پدر و مادرش صدای جر و بحثشان از اتاق مجاور شنیده می شد، نمی دانم که موضوع بحثشان چه بود، آنچه آن یادداشت به آنها خاطر نشان می کرد که رفتارشان از روی بی مسئولیتی بوده است.
مهارت پنجم
«خلاقیت»:
وقتی کودکان قادر باشند فکر کنند و نظرهای نوینی ارائه نمایند، از تفکر خلاق برخوردار میشوند، تشویق آنها به تفکر، به جای پاسخهای سریع و خالی از هرگونه پختگی و نوآوری، سلامت فکری بیشتری را برای آنها به ارمغان میآورد، در واقع تفکر خلاق از مهارتهای مهم زندگی انسانها محسوب میشود.
– تقویت خلاقیت در کودکان:
الگو باشید. به جای آنکه بگویید: «نمیتوانم حتی با خطکش یک خط راست بکشم»، بگویید: «عاشق آن هستم که چیزهایی را خلق کنم». روند خلاقیت بسیار مهمتر از محصول آن است.
اگر فرزندتان ببیند که از فرصتها بهره میگیرید و چیزی درست میکنید، او نیز از شما الگو برداری میکند. آثار هنری کودکانتان را تنها به یخچال نچسبانید، به آنها اهمیت بدهید و در جایجای خانه و در همه جا قرار دهید، به وضوح نشان دهید که اثر خلاقانه کودکتان برایتان مهمتر است، دقیقاً بگویید که چرا نقاشی وی را دوست دارید گفتن عبارت «قشنگ است» چندان مفید نیست. قسمتی از خانه را به کارهای خلاقانهی وی اختصاص بدهید، توقعات خود را از اثر نهایی هنری کنار بگذارید و اجازه دهید، تخیل کودک چگونگی استفاده از مواد را تعیین کند. هیچگاه به شباهتهای اتفاقی آثار کودک با اشیای واقعی اشاره نکنید. هیچگاه به کودکتان طراحی نشان ندهید که چگونه طراحی کند و او را با کشیدن نقاشیهای واقعگرایانه سرگرم نکنید، هیچگاه سؤال نکنید که این چیست؟ او را تشویق به شرکت در مسابقه نکنید که او مقابل کودکی دیگر قرار گیرد. فرزندتان را تشویق کنید به جای «یک» پاسخ صحیح، راه حلهای مختلفی برای مشکلات بیابد. کودک را به سطح بالاتر رشد برانید.
خلاقیت با یک فکر جدید شروع میشود، اما این فکر کافی نیست، برای آنکه فکرها عملی شوند، باید کاری انجام داد، حتی بعد از اینکه توپ را میزنید باید دنبال آن بدوید.
مهارت ششم
«پشتکار»:
پشتکار آن چیزی است که به عقیدهی بعضیها مردها را از پسر بچهها و زنان را از دختر بچهها مجزا میکند. پشتکار یعنی گامهایی که پس از اقدامات اولیه برمیدایم. همیشه کسانی هستند که با استعدادتر، زیباتر و یا تحصیل کردهتر از ما هستند، اما حتی با این صفات خوب، آنها نیز احتیاج به پشتکار دارند تا کاری را به پایان برسانند و یا چیزی را بسازند.
موضوع نگران کننده این است که ظاهراً ما این واقعیت را پذیرفتهایم که فرزندانمان نمیتوانند مدت زمان زیادی فکر خود را متمرکز کنند.
امروزه، مردم به سرعت در کارها علاقمندند؛ حتی غذاهایی که سریع آماده میشوند، اما تجربیات من نشان دادهاند که دست یافتن به بعضی اهداف باید همراه با طی زمان باشد و برای رسیدن به آن باید پیوسته تلاش کنیم.
پذیرش تلاش فرزندانمان آنان را دلگرم میسازد، روابط شما را توسعه میدهد، و احساس ارزشمند بودن آنان را همانند خودتان، پایهگذاری میکند. با ارزش قائل شدن برای فرزندانتان و دلگرم ساختن آنان با نقاط قوت خودتان هم تماس حاصل خواهید کرد.
وقتی بچهها لباسهایشان را آویزان میکنند یا پس از غذا ظرفها را جمع میکنند و هر شب مرتباً این کار را انجام میدهند، این کار به نظر شبیه تکلیف مدرسه نیست، اما در واقع نوعی تکلیف اساسی است. دانشآموزان که همیشه رختخواب خود را مرتب میکنند و یا کارهای منظمی را در خانه انجام میدهند، در مدرسا موفقیت زیادی کسب میکنند. موفقیت تحصیلی بستگی به این دارد که شخص تمام کردن یک کار را در نظر داشته باشد. هر چه سریعتر بچهها این مهارت را یاد بگیرند، زودتر مصمم خواهند شد تا همیشه، هر کاری را به پایان برسانند و از انجام آن لذت ببرند.
زمان عامل مهمی در پشتکار است. بچهها میتوانند تمرین کنند که چیزی فراتر از احتیاج به رضایت آنی از هر کاری به دست آورند. آنها باید نشان دهند که دوست دارند کاری را انجام دهند و منتظر نتایج آن باشند.
مهارت هفتم
«ارتباط با دیگران»:
برای برقراری یک رابطهی رضایت بخش، باید فرزندانتان برخوردی مؤثر داشته باشید. برای آسانسازی ارتباط فرزندانتان با شما، باید آنان را متقاعد سازید که به گوش کردن اهمیت زیادی میدهید.
ارتباط ضعیف در میان بسیاری از خانوادهها دیده میشود:
– «با فرزندت صحبت میکنی؟»
+ «حتماً باهاش صحبت میکنم.»
چه مقدار از این صحبتها شامل عیبجویی، یادآوری، انتقاد، ریشخند، تهدید، اندرزگویی، توضیح خواستن، نصیحت کردن، ارزیابی کردن، به کارش دقیق شدن و استهزاء میشود؟ این تاکتیکها دقیقاً به معنای کاهش رابطه است و نه توسعه آن و رابطه راست میکند.آیا با دوستانتان چنین رابطهای دارید؟ مسلماً نه.
چنانچه والدین با فرزندانشان رفتاری داشته باشند که با دوستانشان دارند، رابطه میان آنها توسعه خواهد یافت و برعکس اگر با دوستانشان همان رفتاری را داشته باشند که با فرزندانتان دارند، مسلماً دوستانشان را ار دستخواهند داد.
در مورد احساسات فرزندانتان نباید مانند فرمانده، آموزگار اخلاق، همه چیز دان، قاضی، روانشناس و مشاور باشید؛ بلکه باید شنوندهای مؤثر باشید، که آن ارتباطی مثبت و مطلوب است که مبتنی بر احترام متقابل میباشد، احترام متقابل یعنی آنکه فرزندان و والدین به یکدیگر اجازه دهند که باورها و احساسات خود را صادقانه بیان کنند و از عدم پذیرش طرف مقابل ترسی نداشته باشند.
درباره زمانی که کمک خاصی به شخص کردهاید فکر کنید و آن را به خاطر بیاورید. از فرزندانتان بپرسید: آیا فکر میکنید مردم این روزها به اندازه کافی به هم کمک میکنند؟ خاطراتتان را برای هم تعریف کنید. دربارهی کارهای خوبی که دیگر اعضای خانواده انجام دادهاند با هم صحبت کنید. پدر بزرگ و اجدادتان را فراموش نکنید. دربارهی یکی دو نفر که به مردم توجه نشان داده و افراد خودخواهی نبودهاند – چه افراد معروف و چه افراد ناشناخته – و مورد تحسین شما هستند فکر کنید. به چه علت آنها را دوست دارید؟ آیا راههایی هست که بیشتر شبیه آنها بشویم؟ آنها چه کاری انجام دادهاند؟ این فکرها را مطرح کنید و دربارهی کارهای واقعگرایانهای که هر یک از شما میتواند انجام دهد تا بیشتر شبیه این قهرمانان شود، فکر کنید.
مهارت هشتم
«کار گروهی»:
یک شیوهی مهم و اثربخش برای حفظ تمایل بچه به درست انجام دادن هر کار، آن است که کارش را مبارزهای جالب و هیجان انگیز تلقی کنیم و نه مدرکی حاکی از تواناییهای او.
امروزه زندگی متفاوت شده است. دیگر بچهها مجبور نیستند شیر گاو را بدوشند و کارهای چندانی وجود ندارد که انجام دهند. با وجود لوازمی چون ماشین لباسشویی و ظرفشویی نیز این کارها هرچه کمتر شده است. پس الزاماً، تنها چیزی که به نظر میرسد بچهها باید در ان موفق شوند، گرفتن نمرههای عالی در مدرسه است. همه نمیتوانند نمرههای عالی کسب کنند. آنها باید به روشهای دیگری تواناییهای خود را نشان دهند. کارهایی در خانه، حتی کارهای تکراری روزمره، میتوانند در این زمینه کمک کنند. این کارها حس به پایان رساندن کارها را به ما میدهند و بچهها احساس میکنند در زندگی خانوادگی مفید و مهم هستند؛ حتی وقتی از این کارها شکایت میکنند و نق میزنند.
روحیه همکاری گروهی:
شما میتوانید روحیه همکاری گروهی را از طریق همفکری برای تنظیم یک برنامه مثلاً پیکنیک تقویت کنید. وظایف مختلف را برای یک پیکنیک سه یا چهار نفری به طور متناسب و متعادل بین افراد تقسیم کنید، به طوری که در پایان به نتیجهای دلخواه برسید: یک پیکنیک لذت بخش و پرماجرا با تدارکات کامل!
«وقتی بچهها میگویند: بگذار من انجام دهم! … بگذار آنها کار را انجام دهند.»
بسیاری از بچههای کوچک مدتها قبل از آنکه والدین از آنها بخواهند، مشتاقند تا کارهای خانه را انجام دهند. کودگان التماس میکنند تا شام را آماده کنند و یا اتومبیل را بشویند. والدین اغلب چنین درخواستهایی را رد میکنند؛ چراکه اجازه انجام چنین کارهایی معمولاً در ابتدا، یعنی کارِ بیشتر.
در خانه میتوانید خیلی کارها را به کودک بیاموزید برای مثال: شستن لباسها، جارو کشیدن، خرید کردن، آب دادن گلدانها، چیدن سفره، پختن غذا، مرتب کردن تختخواب، بیرون بردن آشغال و …
مهارت نهم
«عقل سلیم»:
این مهارت به فرزندان کمک میکند تدبیر و تعقل داشته باشند. عاقل شدن یک کار تدریجی است که مراحلی دارد. وقتی والدین با کنایه میگویند: «عقلت کجا رفته؟» درستترین پاسخ این است که بگوید: «دارد میآید.»
تدبیر داشتن چندان هم همگانی نیست. یکی از دلایلی که بچهها ممکن است با تدبیر نباشند این است که این صفت مادرزادی نیست، بلکه از طریق تجربه و تمرین بدست میآید.
عشق والدین همراه با الگوی درست در بسیاری کودکان احساس مسئولیت، معقول بودن محبت و خوشبختی ایجاد خواهد کرد. این گونه کودکان بسیار زود حد و مرزها را میشناسند و مسئولیتپذیر میشوند. به بیان دیگر برای والدین خود مشکل آفرین نمیشوند.
کودکان، خوشبختانه یا متأسفانه، بزرگ میشوند؛ راهکارهایی که در مرحلهای از کودکی برای آنان سودمند و موفقیت آمیزند، در زمانهای دیگر کمتر مناسب و ثمربخش واقع میشوند. این موضوع تا حدودی بدین علت است که هرچه سن کودک بالاتر میرود، عاقلتر و با تجربهتر میشود. در خلال رشد کودک، مسائل مختلفی پیش میآید و والدین باید به هر یک از آن مسائل پاسخ متفاوتی بدهند.
برخلاف مهارت مطالعه یا ریاضیات فراگیری عقل و تدبیر، برنامه آموزشی ندارد. بهترین کاری که میتوانیم انجام دهیم این است که مواقعی را پیدا کنیم که عقل و تدبیر مورد نیاز است و بعد راههای کسب آن را تمرین کنیم.
برای این کار بچهها باید بدانند چگونه اطلاعات لازم را بدست آورند و این اطلاعات را تنها از کتابها کسب نکنند. اطلاعات در تصمیمگیریها به بچهها کمک میکند و از تصمیمهای شتابزدهای که به نظر جذاب میرسند جلوگیری میکند.
مهارت دهم
«حل مشکلات»:
یک راه حل، تنها در صورتی خوب است که عملی شود. وقتی درِ حیاط باز بماند؛ وقتی پس از ترک اتاق بخاری روشن بماند و وقتی کیف پول در معرض دید دیگران قرار گیرد فایدهای ندارد، به همین علت بچهها خودشان باید بخشی از مراحل مشکلات باشند. بدین ترتیب راه حلها را به مرحله عمل میرسانند. برای این کار یک روش چهار قسمتی برای این کار ارائه شده است:
۱-مشکل چیست؟
۲- چه راه حلهایی میتوان اجرا کرد؟
۳- نقاط ضعف و قوت این راه حلها چیست؟پ
۴- در مورد راه حل این کار چه فکر میکنید؟
با کمک به بچهها برای فکر کردن مرحله به مرحله، آنها را به حل مشکلات عادت میدهیم. این برنامه یک طرح اتوماتیک و دقیق نیست. نظراتِ مناسب ممکن است به صورتهای عجیبی به ذهن برسد، بسیاری از ما وقتی با تصمیمهایی مواجه میشویم، میگوییم: «میخواهم کمی بخوابم و بعد روی آن فکر کنم.» گاهی اوقات یک ایدهی خوب نیمه شب به ذهن ما میرسد و صبح روز بعد ما میدانیم چه کار میخواهیم انجام دهیم، ما برای رسیدن به این تصمیمها از منطق خود کمک گرفتهایم. ظاهراً بسیاری از مراحل شگفتانگیز و اعجابانگیز تصمیمگیری در کار به چشم میخورد.
وقتی در مقابله با مشکلی، راه حلی فوری در اختیار کودکان میگذاریم یا آنها را نصیحت میکنیم، آنان را از کسب تجربهای که بر اثر دست و پنجه نرم کردن با مشکلات پدید میآید، محروم کردهایم.
بچهها از ابتدا همهی مشکلات ایمنی و خطرات را نمیدانند. آنها نمیدانند کدام مواد در خانه سمی هستند و در موقع آتشسوزی، چه کارهایی باید انجام دهند. شما نمیدانید که آیا بچهها با این خطرات مواجه میشوند یا نه، و چه زمانی این اتفاقات میافتد. خوشبختانهکتابهای زیادی دربارهی ایمنی بچهها نوشته شده است که با استفاده از آنها و با عمل به فعالیتهای این فصل و فصلهای دیگر، فرزندتان به خوبی آمادگی پیدا خواهد کرد.
مهارت یازدهم
«تمرکز»:
آیا نگرانی در این باره ضرورت دارد؟ آیا حواس مردم پرت نشده است؟ وردزورث شاعر انگلیسی، بیش از یک قرن پیش در این باره میگوید:
«در آنچه بدست میآوریم و در آنچه می پردازیم، نیرویمان را هدر میدهیم.»
نیاز به تمرکز موضوعی جدید نیست، آنچه فرق کرده است این است که امروزه «هدر دادن نیروهایمان» خطرناکتر است. امروزه بیشتر شاهد خشم و سرخوردگی افرادی هستیم که سعی میکنندتغییرات زندگیشان را کنترل کنند.
وقتی زندگیهایمان پیچیده میشود و عمر برایمان بسیار سریع میگذرد، انضباط فردی و تمرکز، ضروریتر و مهمتر از همیشه بنظر میرسد.
گلفبازی میگوید که به کمک پدرش، گلف را آغاز کرده، روش پدر این بود که توپ را نزدیک به سوراخ میگذاشت و از پسرش میخواست که آن را بزند. البته پسر این کار را به خوبی انجام میداد، زیرا تو پ به سوراخ خیلی نزدیک بود. رفته رفته، پدر فاصلهی تو پ را بیشتر و بیشتر کرد، ا پر او ضربه را به هدف نمیزد، پدرش تو پ را دوباره به جایی نزدیکتر منتقل میکرد. روش پدر او ایجاد اعتماد از راه احساس موفقیت و در واقع متمرکز شدن بر پیشرفت مثبت بود نه بر شکست، که صد در صد نتیجه داد.
بعضی از موانعی که بر سر داشتن تمرکز قرار دارد، به حدی واضحند که کاملاً از آنها آگاهی داریم؛ مثلاً هنگامی که استرس داریم و آشفته هستیم به سختی میتوانیممتمرکز شویم. تمرکز کردن مستلزم این است که بچهها و یا بزرگترها خواب و غذای کافی داشته باشند و خانه یا کلاس درسمان سازماندهی شده باشد. به طوری که بتوانیم ذهنمان را روی چیزی متمرکز کنیم.
استرس، نومیدی و پریشانی حواس، جزو بزرگترین دشمنان تمرکز داشتن هستند، ما باید قادر باشیم این دشمنان را بشناسیم و با آنها بجنگیم؛ ما باید این راهکارها را با فرزندانمان مطرح کنیم. ما باید به فرزندانمان بیاموزیم که چگونه با استرس مقابله کنیم، باید با بچهها درباره این مسائل صحبت کنیم و همراه با هم راهکارهای مقابله با استرس را تمرین کنیم.
چگونه با نومیدی و دلسردی مقابله کنیم؟ همه قبول داریم گاهی نومید میشویم و اشتباه میکنیم، سعی کنیم خود را ببخشیم، از اشتباهاتمان درس بگیریم و به مسیرمان ادامه دهیم، باید به بچهها بگوییم که بله، ما هم اشتباه میکنیم. باید این تجربهها را مطرح کنیم و بگوییم که چه درسی گرفتیم و بعد از آن چه اتفاقی افتاد. ما با این مسائل زندگی کردهایم، پس بچههایمان نیز میتوانند.
چگونه با پریشانی حواس مقابله کنیم؟ امروزه، راحتتر از هر زمانی حواسمان پرت یشود. ما چشمبندهایی کنار چشم اسبها میگذاریم که فقط نقطهی مقابل را ببینند، اما این کار برای انسانها کار سادهای نیست، ما باید کار را با روشی مشکلتر انجام دهیم. شهامت فقط مخصوص لحظات خاص قهرمانی نیست. مقابله برای متمرکز باقی ماندن، نیاز به شهامت دارد.
تمرکز داشتن تجربهی تمام «مهارتهای زندگی» را بالا میبرد. این مهارت لحظهها را هدف قرار میدهد و آنها را پربارتر میکند؛ به صورتی که آنها را مشاهده میکنیم و مورد توجه قرار میدهیم. آنگاه بچهها (و بزرگترها) حس احترام بالاتری نسبت به خود پیدا میکنند.
چند لحظه با فرزنتان درباره اینکه چطور به چیزی توجه میکنید، چگونه به خودتان یادآوری میکنیدکه تمرکز داشته باشید و برای آنکه متمرکز باقی بمانید چه میکنید، صحبت کنید.
خودمان را تحسین کنیم با فکرهایی چون این موارد: «من انرژی خود را متمرکز کردهام، حال در مورد آنچه میتوانم انجام دهم بیشتر آگاهی دارم. حال میدانم چگونه میتوانم از تمام "مهارتهای زندگی" به نحو مؤثری استفاده کنم. من این کار را انجام دادهام و حتی میتوانم بیشتر از این از آنها استفاده کنم!»
منابع:
– اَ پتر. تری، سال انتشار: ۱۳۸۱، «فرزند نیرومند و متکی به نفس»، ناشر: انتشارات هامون؛
– اِسترایکر. سوزان و وارنر. سالی، سال انتشار ۱۳۸۴، «کلیدهای پرورش خلاقیت هنری در کودکان و نوجوانان»، ناشر: کتابهای دانه، صابرین؛
– الیزابت. بروئر. هارتلی، سال انتشار: ۱۳۸۴، «ایجاد انگیزه در کودکان»، ناشر: جوانه رشد؛
– امامی نائینی. نسرین، سال انتشار: ۱۳۸۵، «مهارت تفکر خلاق»، ناشر: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛
– دینگ میر. دان و همکاران، سال انتشار ۱۳۸۳، «والدین مؤثر فرزند مسئول»، ناشر: انتشارات رشد؛
– ریچ. دروتی، سال انتشار ۱۳۸۳، «کلیدهای پرورش مهارتهای اساسی زندگی در کودکان و نوجوانان»، ناشر: کتابهای دانه، صابرین؛
– فابر. آدل و مازلیش آلین، سال انتشار ۱۳۸۴، «کلیدهای گفتن و شنیدن با کودکان و نوجوانان»، ناشر: کتابهای دانه، صابرین؛
– کاست زان. آنت، سال انتشار: ۱۳۸۲، «هر کودکی میتواند رفتار صحیح را بیاموزد»، ناشر: جوانه رشد؛
– کرافت. توماس فُن و زمنکه ادوین، سال انتشار: ۱۳۸۶، «کشف و پرورش استعداد»، ناشر: پیدایش.