تاریخمطالب جدید

ماهیت خلافت عثمانی و نابودگرانش: روایت شیخ محمد رشید رضا

ماهیت خلافت عثمانی و نابودگرانش: روایت شیخ محمد رشید رضا
نویسنده: دکتر عدنان فلّاحی

   برغم گذشت یک قرن از زوال امپراتوری عثمانی و تاسیس جمهوری ترکیه، همچنان نوستالژی خلافت عثمانی[۱] و مویه‌کردنِ بر زوال آن، در میان طیف‌های گسترده‌ای از علمای مسلمین به شکل پیدا و پنهان وجود دارد؛ هرچند که امروزه در خاستگاه اصلی عثمانی یعنی جمهوری ترکیه، هیچ‌کدام از نیروهای موثر حاضر در سپهر سیاسی ترکیه ـ از تمام دسته‌ها و گرایش‌ها ـ چنین دغدغه‌ای ندارند و بیش از پیش سودای حفظ استقلال جمهوری ترکیه، تمامیت ارضی، توسعه‌ی اقتصادی و افزایش قدرت نرم و سخت آن را در سر می‌پرورانند.

  اما این نوستالژی بر چند روایت تاریخی بنا شده که شالوده‌ی آن هستند. با فرو ریختن این روایات، کل این نوستالژی نیز از هم خواهد پاشید. این روایت‌های تاریخی را می‌توان ذیل دو کلان‌روایت خلاصه کرد:

۱-  دولت عثمانی یک دولت مقتدرِ اسلامی، برپاکننده‌ی شریعت، و حامی منافع تمام امت مسلمین بود.

۲- نابودی و اضمحلال این دولت، محصول توطئه‌ی خارجی و عناصر خائن داخلی ـ و در رأس آنها مصطفی کمال اتاتورک (پدر و بنیانگذار جمهوری ترکیه) ـ بود.

   اما مراجعه به اسناد و شواهد متقن تاریخی و گذر از مشهورات و متخیلاتی که نسل اندر نسل، برسازنده‌ی این نوستالژی بوده‌اند، این دو روایت را به شدت تضعیف می‌کند. برای مثال شواهد مکتوبی از داخل و خارج دربار عثمانی نشان می‌دهد که روند انحطاط و نابودی عثمانی یک قرن پیش از تولد اتاتورک آغاز شده بود. در اینجا می‌توان به گزارش رشید پاشا وزیر سلطان عبدالحمید اول اشاره کرد که درسال ۱۸۳۹، درباره‌ی ضرورت اصلاحات جدی در سازوکار عثمانی می‌گوید:

   “خلال ۱۵۰سال گذشته، سلسله‌ای از حوادث و علل مختلف باعث فراموشی شرایع مقدس و سازوکارهای برآمده از آن شد؛ فلذا قدرت و شکوفایی پیشین، به ضعف و فقر بدل شد”[۲].

   بنابراین وزیر عثمانی در اوایل قرن نوزدهم معترف است که روند زوال امپراتوری دستکم از ۱۵۰سال پیش(یعنی از اواخر قرن شانزدهم) آغاز شده و شریعت هم به فراموشی رفته است! در واقع رشید پاشا اعتراف می‌کند که دو قرن قبل از ظهور آتاتورک و هم‌مسلکانش، شریعت از امپراتوری رخت بربسته بود و احتمالا جز نامی بی‌محتوا چیزی از آن باقی نمانده بود. صدالبته این نکته هم از بدیهیات تاریخی است که آتاتورک خود از افسران عثمانی بود که به دلیل مقاومت جانانه‌اش در جنگ گالیپولی۱۹۱۵ علیه نیروهای انگلیسی، به سرعت مدارج شهرت را طی کرد. دلیل طغیان او علیه خلیفه‌ی عثمانی پس از پایان جنگ جهانی اول نیز مخالفت آتاتورک با صلح تحمیلی متفقین بود. آتاتورک ـ فارغ از خشونت‌هایی که برای تأسیس جمهوری مرتکب شد ـ در جنگ‌هایی که بعدا به جنگ استقلال ترکیه مشهور شد، علیه نیروهای نظامیِ غربی‌ای که خاک ترکیه‌ی کنونی را اشغال کرده بودند وارد نبردی سخت شد و توانست نیروهای انگلیسی، ایتالیایی، یونانی و فرانسوی را از ترکیه بیرون براند. حتی دیدگاه وی درباره‌ی دیانت هم قابل مناقشه است. برای مثال او در یکی از سخنرانی‌هایش در سال۱۹۲۳ گفته است: “ملت ما دو مزیت بزرگ در دل خود دارد: دین و زبان. هیچ نیرویی نمی‌تواند این دو را از قلب و ذهن ملت ما بیرون کند.”[۳].

   و مهم‌تر از همه‌‌ی اینها، بازخوانی منازعات خونین بین امارات عثمانی و جنبش موسوم به وهابیت (برآمده از ائتلاف سیاسی بین محمد بن سعود و محمد بن عبدالوهاب در قرن هفدهم در منطقه نجد) نیز مخل این نوستالژی خواهد بود. در اینجا می‌توان به شیخ سید محمد رشید رضا بزرگ‌ترین احیاگر مکتب سلفیت در آغاز قرن بیستم ارجاع داد. رشید رضا درباره‌ی جنبش وهابیت و منازعه‌ی آن با خلافت عثمانی می‌نویسد:

   “ما در ایام کودکی، اخبارِ پیاپی درباره‌ی وهابیت را از رساله‌ی زینی دحلان [از فقهای مکه] می‌شنیدیم و این اخبار را به پیروی از مشایخ و پدران‌مان تأیید می‌کردیم. و تایید می‌کردیم که دولت عثمانی حامی دین است و به همین سبب با وهابیت جنگیده و شوکت‌شان را در هم شکسته است. من حقیقت این طایفه [وهابیت] را نمی‌دانستم تا وقتی که به مصر هجرت کردم و از تاریخ الجبرتی و تاریخ الاستقصاء اطلاع یافتم و دانستم که وهابیون بر هدایت اسلام بودند و نه کسانی که با آنها می‌جنگیدند… و همانا دولت عثمانی فقط به سبب ترس از نوزایی پادشاهی عرب و بازگشت خلافت اسلامی به شیوه‌ی اولیه‌اش، با وهابیت جنگید”[۴].

در این مورد بخوانید: بررسی واقعایات حکومت عثمانی (ضعف و قوت دوره عثمانی ها)

 

ارجاعات ?

ـــــــــــــ

[۱]. گفتنی است اطلاق وصف خلافت بر دولت عثمانی و ایضا دولت‌های اموی، عباسی و… توام با مسامحه است چراکه فقها و متکلمین بزرگ اهل سنت معتقدند که خلافت صحیح نبوی که آلوده‌ی ملوکیت نشده‌ است فقط سی سال بعد از پیامبر (ص) ادامه یافت و با پایان دوره‌ی حکمرانی علی بن ابی طالب، تمام شد. از همین روست که ابن تیمیه بین دو واژه‌ی “خلافت” و “خلافت محض”(الخلافه المحضه) تفاوت قائل است و دومی را فقط مخصوص خلفای راشدین می‌داند(ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۳۵، ص۲۷).

[۲]. الدستور، ترجمه: نوفل نعمه الله نوفل، بیروت: المطبعه الأدبیه، ۱۸۸۳م (وهو یشتمل على نصوص التنظیمات العثمانیه بالإضافه إلى نصوص القانون الأساسی).

[۳]. Ataturk and the Modernization of Turkey, edited by Jacob M. Landau, p. 228, Westview Press, 1984

[۴]. «کنا نسمع فی صغرنا أخبار الوهابیه المستمده من رساله ([أحمد زینی] دحلان) هذا وأمثاله، فنصدقها بالتبع لمشایخنا وآبائنا، ونصدق أن الدوله العثمانیه هی حامیه الدین، ولأجله حاربتهم وخضدت شوکتهم، وأنا لم أعلم بحقیقه هذه الطائفه إلا بعد الهجره إلى مصر، والاطلاع على تاریخ الجبرتی، وتاریخ الاستقصاء فی أخبار المغرب الأقصى فعلمت منهما أنهم هم الذین کانوا على هدایه الإسلام دون مقاتلیهم… وأن الدوله العثمانیه ما حاربتهم إلا خوفًا من تجدید ملک العرب، وإعاده الخلافه الإسلامیه سیرتها الأولى»(السید محمد رشید رضا، مقدمته علی الطبعه الثانیه لکتاب “صیانه الإنسان عن وسوسه الشیخ دحلان” لمحمد بشیر السهسوانی الهندی، صص۱۲،۱۳، طـ۵، ۱۹۷۵)

@AdnanFallahi

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا