اندیشه

موانع و بهانه های سر راه تعقل و تفکر صحیح

موانع و بهانه های سر راه تعقل و تفکر صحیح

نویسنده: عباس محمود عقاد /مترجم: محمد رضا عطایی

کار کردن بر طبق عقل و خرد،‌یکی از اوامر الهی است، بنابراین درست نیست که انسان،‌عقل و خردش را به خاطر رضای مخلوقی چون خود، و یا ترس از او،‌به کار بیندازد، هر چند که این مخلوق مورد توجه دسته ای از مردم باشد و گروه هایی اطراف او گرفته باشند و نسل های بعد،‌پی در پی از او پیروی کنند.

موانعی از این قبیل که بر سر راه عقل وجود دارد،‌فروان است،‌قرآن مجید آن موانع را بررسی کرده، همان طور که تمام وظایف و ملکات عقل را بر شمرده است لیکن موانعی که در قرآن آمده،‌در مجموع سه مانع بزرگ است که به منزله اصول و ریشه هایی برای موانع مختلف می باشد. هر کس از آن سه برکنار باشد،‌امید است که از هر نوع مانعی که بر سر راه عقلش پیدا شود و جلو اندیشه اش را بگیرد، در امان بماند و جز به فرمان عقل به راهی نرود.

بزرگترین مانع بر سر راه عقل،‌پرستش گذشتگان است که عرف مردم خوانده می شود،‌و نیز تقلید کورکورانه از کسانی که سطه دینی دارند و یا ترس ذلت بار از کسانی که قدرت دنیوی دارند.

حال آنکه اسلام از شخص مسلمان نمی پذیرد که عقل و اندیشه اش را رها کند تا به راه و روش نیاکان و پدران خود حرکت کند و نیز از او نمی پذیرد که عقل و خردش را به خاطر کسانی که به نام دین برخلاف رضای عقل و دینش بر او مسلط شده اند، مهمل بگذارد؛ و از او قبول نمی کند که عقلش را از ترس یورش قدرتمندان و طغیان طاغوت ها و سرکشان لغو و بیکار و بی اثر کند و حق ندارد آن را در کاری از کارهای دشوار و دور از حقیقت که توان انجام آن را ندارد، به کار اندازد. زیرا قرآن مجید،‌مکرر، در چندین جا فرموده است: خداوند کسی را به چیزی که توان انجام آن را ندارد مکلف نفرموده است، و از بندگانش جز آنچه را که استطاعت و قدرت انجام آن را دارند، نمی خواهد:

« لاَ تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَهَا » "« ما کسی را جز به قدر توانش مکلف نمی سازیم» بقره/۲۳۳

« لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْراً کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَهَ لَنَا بِهِ »

« خداوند به هیچ کس جز به اندازه توانائیش تکلیف نمی‌کند ( و هیچ‌گاه بالاتر از میزان قدرت شخص از او وظائف و تکالیف نمی‌خواهد . انسان ) هر کار ( نیکی که ) انجام دهد برای خود انجام داده و هر کار ( بدی که ) بکند به زیان خود کرده است . پروردگارا ! اگر ما فراموش کردیم یا به خطا رفتیم ، ما را ( بدان ) مگیر ( و مورد مؤاخذه و پرس و جو قرار مده ) ، پروردگارا ! بار سنگین ( تکالیف دشوار ) را بر ( دوش ) ما مگذار.» بقره/۲۸۶

کسی نیست که از رهنمودهای عقل و خردش استفاده کند و باز هم راه درست را نشناسد و از راه خطا باز نایستد. و هرگاه بخواهند او را مجبور به ترک راه صحیح کنند و به زور به ارتکاب خطا وادارند، می تواند، به هر نحوی خود را از دست زور و جبر نجات دهد؛ و هرگاه مانعی بین او و راه نجات فاصله ایجاد کندف می تواند زیانی را که متوجه او شده است به دور افکند و این زیان از جانب کسی است که می خواهد کرامت او را نابود سازد و شخصیت او را از بین ببرد. زیرا تردیدی نیت که در این صورت کمترین زیان را می برد، برای دین و برای خود مردم روا نیست، از زیانی که متوجه اسمشان شده بترسند، ولی از زیانی که به روحشان و قلبشان می رسد، ترسی به خود راه ندهند،‌زیرا که این ضرر متوجه زندگی ابدی انها می شود نه زندگی ناپایدارشان که هیچ ارزش و امتیازی ندارد.

این نوع موانع، یعنی عرف، قدرت، و تقلید کورکورانه از آنها و ترس ذلت بار، همگی تا وقتی استوار و باقی هستند که برای انسان سهل باشد بدون برخورداری از عقل و خرد زندگی کند، عقلی که در بالاترین هدف ها یعنی انسانیت، به او رجوع کند و باطن خویش را اصلاح نماید. اما اگر در پایان هر روز و به دنبال هر پیامدی لحظه ای بیندیشید و به عقلش مراجعه کند، این موانع به تدریج از بین خواهند رفت. با اینکه برای انسان دشوار است که پیامدها را تحمل و با مشکلات، دست و پنجه نرم کند، لیکن این حق عقل است و باید به خاطر چنین حقی، ان چنان رنجی را تحمل کرد؛ زیرا تحمل آن رنج آسانتر است از این که انسان فضیلت والای انسانیت را از خود سلب کند و بر زندگی نامعقولی تکیه زند و یا زندگی به ظاهر معقولی را برگزیند که در ان وزرو و بال بر علم و آگاهی به چیزی که بالاتر از آن است ترجیح داده شده است.

به راستی در اسلام می توان حقیقت عقل را با هر نیرویی از نیروهای همان موانع که در سر راه عقل قرار گرفته اند و آن را از حرکت در مسیر شایسته اش باز می دارند اندازه گیری کرد. درصدر اسلام نخستین و نیرومندترین این موانع همان مسأله عرف و یا پرستش نیاکان بود؛ زیرا در دوران جاهلیت، عرف از نظر اهمیت و حرمت و تسخیر نفوس، برای اجرای احکام عبادی خود به حد پرستش رسیده بود. در واقع اطاعت از عرف نوعی پرستش بود که در همه اوقات و شرایط، زمام اختیار انسان را در دست داشت، به طوری که گاهی شکوه عبادت های دینی را پشت سر نهاده بود و شاید عبادات دینی هیچ گونه جلوه و شکوهی در دوران جاهلیت و نظایر آن نداشته است، مگر آن عباداتی که جلوه ای از عرف و عادات مردم می بود.

دعوت اسلامی،‌مردم عصر جاهلیت را می شوراند و آنها را نبست به رسول اکر(ص)، صاحب این دعوت به شدت خشمگین می ساخت. بیشترین چیزی که در دعوت های پیامبر(ص) آنان را به خشم می آورد،‌ این بود که آن حضرت اندیشه و افکار پدران و نیاکان آنها را سفیهانه می دانست. از این رو گاهی در مقام خشم از پیامبر و تحریک بر ضد آن حضرت، می گفتند: او افکار ما را سفیهانه و عقول ما را بی خرد و سبک مغزی می داند، و همه خشم ایشان از پیامبر(ص) و تمام تحریکات ایشان بر ضد آن حضرت بر این اساس بود که می گفتند او پدران ما را نادان و سفیه و نیاکان ما را سبک مغز می خواند، و می گوید: نسبت های اصیلی که مردم بدان ها افتخار می کنند، بر گمراهی است و آنان از امور دینی چیزی نمی دانستند.

آن گاه که اسلام، مانع می شود که انسان بر اثر برخورداری از عقل و اندیشه، در برابر سیطره آن بلای مهلک، سر تسلیم فرود بیاورد، در حقیقت حق مسلم عقل را در برابر آن سیطره به او می دهد و به این مقدار که ایستادگی در برابر آن واجب و لازم است بسنده نمی کند، بلکه اسلام با حجت و برهان، عقل را در برابر آن _ جایی که برهانی در اختیار نداشته باشد _ یاری می دهد. به این ترتیب اسلام عقل را مکلف می سازد و یاری می دهد و بر می انگیزاند و سلاح برنده ای برای این مبارزه، در اختیار عقل می گذارد، پس اسلام یار و یاور عقل است که حریف را به زانو در می آورد،‌ و کمک لازم را در برابر آن عقل می دهد.

آن گاه که اسلام به انسان می گوید: ای انسان! تو باید چشمت را باز کنی و نباید چشم بسته، تسلیم چیزی شوی که تو را به هلاکت می افکند، گویی خطاب به عقل می گوید: این حق توست که در کار خود، بلکه در بزرگترین امر از امور زندگی خودت دقیق باشی، و پدرانت حق ندارند که تو را فدای بی چون و چرای نادانی مورد ابتلای خود کنند.

به راستی، اجازه نمی دهد که کسی براساس روش پدران و نیاکانش بهانه جویی کند،‌هم چنان که اجازه نمی دهد بر این اساسف گناهان و خطاهای پدران و نیاکانش را به دوش کشد و به کسانی که این خطاب ها را می شنوند هشدار می دهد که آنان خودشان را از داشتن عقل عاری بدانند زیرا که از پدران و نیاکانشان عقیده ای را بدون دخالت عقل، به ارث برده اند.

« ‏ وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلاَ یَهْتَدُونَ ‏»

«‏ و هنگامی که به آنان گفته شود : از آنچه خدا فرو فرستاده است پیروی کنید ( و راه رحمان را پیش گیرید ، نه راه شیطان را ) ، می‌گویند : بلکه ما از آنچه پدران خود را بر آن یافته‌ایم پیروی می‌کنیم ( نه از چیز دیگری ) . آیا اگر پدرانشان چیزی ( از عقائد و عبادات دین ) را نفهمیده باشند و ( به هدایت و ایمان ) راه نبرده باشند ( باز هم کورکورانه از ایشان تقلید و پیروی می‌کنند ؟ ) . ‏» بقره/۱۷۰

«‏ وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلَى مَا أَنزَلَ اللّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُواْ حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ شَیْئاً وَلاَ یَهْتَدُونَ ‏»

«‏ هنگامی که بدانان ( که از قوانین دل و اهواء درونشان پیروی می‌کنند ) گفته شود که بیائید به سوی آنچه خدا نازل کرده و ( آنچه ) پیغمبر ( بیان نموده است برگردیم ، تا هدایت بیابیم ) می‌گویند : چیزی ما را بسنده است که پدران و نیاکان خویش را بر آن یافته‌ایم ( و تا چشم گشوده‌ایم چنین و چنان در میان قوم و فامیل خود دیده‌ایم ! دیگر قرآن و سخنان پیغمبر ، ما را چه کار ؟ ) آیا اگر پدران و نیاکانشان چیزی ندانسته باشند و ( به سوی حق ) راه نیافته باشند ( باز هم باید چنین گویند و کنند ؟ ! ) . ‏» مائده/۱۰۴

«‏ وَإِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَهً قَالُواْ وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءنَا وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللّهَ لاَ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء أَتَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ‏»

«‏ ( کافران ) وقتی که کار زشتی ( همچون شرک و طواف کعبه را در حال برهنگی ) انجام می‌دهند ، می‌گویند : پدران خود را بر این کار دیده‌ایم ( و نیاکانمان را بر این روش و برنامه یافته‌ایم و ما به دنبال آنان رفته و از ایشان پیروی می‌کنیم ) و خدا ما را بدان دستور داده است ! بگو ( ای پیغمبر ! ) : خداوند به کار زشت دستور نمی‌دهد . آیا چیزی را به خدا نسبت می‌دهید که ( مستند و دلیل صحّت آن را ) نمی‌دانید ؟ ‏» اعراف/۲۸

«‏ وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِیمَ ‏ ‏ إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ ‏ ‏ قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَاماً فَنَظَلُّ لَهَا عَاکِفِینَ ‏ ‏ قَالَ هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذْ تَدْعُونَ ‏ ‏ أَوْ یَنفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ ‏ ‏ قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءنَا کَذَلِکَ یَفْعَلُونَ ‏»

«‏ ( ای پیغمبر ! ) سرگذشت ابراهیم را برای کافران بیان دار . ‏‏ هنگامی که به پدرش ( آزر ) و قوم ( بت‌پرست ) خود گفت : چه چیز را پرستش می‌کنید ؟  ( چیزهائی را که می‌پرستید ، کی شایسته پرستش می‌باشند ؟ ) . ‏‏ ( مفتخرانه پاسخ دادند و ) گفتند : بتهای بزرگی را می‌پرستیم و دائماً ( به پرستش آنها می‌پردازیم و ) بر عبادتشان ماندگار می‌مانیم . ‏‏ گفت : آیا هنگامی که آنها را به کمک می‌خوانید ، صدای شما را می‌شنوند و نیازتان را برآورده می‌کنند ؟ ‏‏ یا سودی به شما می‌رسانند ( اگر از آنها اطاعت کنید ؟ ) و یا زیانی متوجّه شما می‌سازند ( اگر از آنها سرپیچی نمائید ؟ ) . ‏‏ می‌گویند :  ( چیزی از این کارها را نمی‌توانند بکنند ) فقط ما پدران و نیاکان خود را دیده‌ایم که این چنین می‌کردند ( و بتان را به گونه ما پرستش می‌نمودند و ما هم از کارشان تقلید می‌کنیم و بس . مگر می‌شود پدران و نیاکان ما در اشتباه بوده باشند ؟ ) . ‏» شعراء /۶۹ _ ۷۴

« ‏ إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آبَاءهُمْ ضَالِّینَ ‏‏ فَهُمْ عَلَى آثَارِهِمْ یُهْرَعُونَ ‏»

« ‏ ( آنان شایسته چنین عذابی هستند . چرا که ) پدران خود را در گمراهی یافته‌اند ( و به دنبال ایشان کورکورانه روان گشته‌اند ) . ‏‏ ( چنان دل و دین به تقلید نیاکان داده‌اند که انگار ) آنان را به دنبال نیاکانشان به شتاب می‌رانند . ‏» صافات/۶۹ _ ۷۰

«‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ آبَاءکُمْ وَ إِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاء إَنِ اسْتَحَبُّواْ الْکُفْرَ عَلَى الإِیمَانِ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ‏»

« ‏ ای مؤمنان ! پدران و برادران ( و همسران و فرزندان و هر یک از خویشاوندان دیگر ) را یاوران خود نگیرید ( و تکیه‌گاه و دوست خود ندانید ) اگر کفر را بر ایمان ترجیح دهند ( و بی‌دینی از دینداری در نزدشان عزیزتر و گرامی‌تر باشد ) . کسانی که از شما ایشان را یاور و مددکار خود کنند مسلّماً ستمگرند . ‏» توبه/۲۳.

« ‏ وَکَذَلِکَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ فِی قَرْیَهٍ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّهٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ ‏‏ قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُکُم بِأَهْدَى مِمَّا وَجَدتُّمْ عَلَیْهِ آبَاءکُمْ قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَافِرُونَ ‏»

« ‏ همین گونه در هیچ شهر و دیاری پیش از تو ( پیغمبر ) بیم‌دهنده‌ای مبعوث نکرده‌ایم مگر این که متنعّمان ( خوشگذران و مغرور از ثروت و قدرت ) آنجا گفته‌اند : ما پدران و نیاکان خود را بر آئینی یافته‌ایم ( که بت‌پرستی را بر همگان واجب کرده است ) و ما هم قطعاً ( بر شیوه ایشان ماندگار می‌شویم و ) به دنبال آنان می‌رویم . ‏‏ ( پیغمبرشان بدیشان ) می‌گفت : آیا اگر من آئینی را هم برای شما آورده باشم که از آئینی هدایت‌بخش‌تر باشد که پدران و نیاکان خود را بر آن یافته‌اید ( باز هم از گذشتگان خود پیروی می‌کنید و بر بت‌پرستی‌خویش می‌روید و دست به دامان تقلید می‌شوید ؟ ) می‌گفتند :  ( آری ! چنین است و ) اصلاً ما به چیزی که ( با خود آورده‌اید و ) بدان مأمور و مبعوث شده‌اید ، باور نداریم . ‏» زخرف/ ۲۳ _ ۲۴.

البته این حق عقل بود که در مقابله با عرف و یا پرستش نیاکان از اسلام استمداد کرد. در صدر اسلام،‌عرف اجتماع بسی نیرومندتر از نیروی عبادت و پرستش و قدرت حکومت بود، و به عبارت دیگر می توانیم بگوییم که عقل سزاوارتر است که در برابر آن دو نیرو، استقلال داشته باشد و یا بگوییم که استقلال عقل در مقابل جاهلیت لازم تر است از استقلال در برابر عرف و یا پرستش نیاکان، و شاید از حق تجاوز نکرده باشیم اگر این سخن را به تمام عصرها تعمیم دهیم و آن را تنها به عصر جاهلیت که پرستش نیاکان بسی گسترده تر از سلطه رجال دینی و حاکمان امور بود، محدود نسازیم زیرا که آزادی عقیده، گاهی مربوط می شود به کسانی که عهداه دار امور دینی هستند از قبیل افرادی که در معابد و محراب های عبادت و یا در مورد شعائر  و حدود، انجام وظیفه می کنند. در این جا زمینه  حقی برای عقل پیدا می شود که هرگاه ضرورتی پیش بیاید و یا در خصوص امور اعتقادی احساس خطر کنید _ نه در زمینه های دیگر که عرف اجتماعی و یا پرستش نیاکان را نیز شامل گردد _ بدان حق متوسل می شود.

در زمینه ­ی تفاوت نیروهایی که عقل در برابر آنها به زانو در آمده و آن را از حق آزادی و یا از وظیفه ی تشخیص و توجه به پیامد کارهای محروم داشته اند، هر نظریه ای که ابراز شده باشد آنچه تردید ناپذیر است،‌این است که بر حذر داشتن از فساد کاهنان و احبار،‌وظیفه ای در خور عقل است که خطر بیم از فساد آنان را هر جا که باشد و بیشتر هم اتفاق می افتد،‌بسنجد و هشدار دهد.

اسلام،‌یک هشدار و زنهار همه جانبه ای را نسبت به این نوع فساد آغاز کرد، تا توانست کهانت و سلطه و نفوذی را که سردمداران دینی بر دلها داشتند از میان ببرد و قدرت آنان را بر حرام و حلال کردن حکومت ساختن و آمرزیدن،‌ از ایشان سلب کند.

آنگاه ایشان را متوجه به گناهانو نتیجه کار کسانی کرد که تسلیم نیرنگ آنان گشته بودند،‌ در  حالی که بیشتر آنان فریبکاران بودند.

«‏ اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَمَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِیَعْبُدُواْ إِلَهاً وَاحِداً لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ ‏» توبه/ ۳۱

«‏ یهودیان و ترسایان علاوه از خدا ، علماء دینی و پارسایان خود را هم به خدائی پذیرفته‌اند ( چرا که علماء و پارسایان ، حلال خدا را حرام ، و حرام خدا را حلال می‌کنند ، و خودسرانه قانونگذاری می‌نمایند ، و دیگران هم از ایشان فرمان می‌برند و سخنان آنان را دین می‌دانند و کورکورانه به دنبالشان روان می‌گردند . ترسایان افزون بر آن ) مسیح پسر مریم را نیز خدا می‌شمارند .  ( در صورتی که در همه کتابهای آسمانی و از سوی همه پیغمبران الهی ) بدیشان جز این دستور داده نشده است که : تنها خدای یگانه را بپرستند و بس . جز خدا معبودی نیست و او پاک و منزّه از شرک‌ورزی و چیزهائی است که ایشان آنها را انباز قرار می‌دهند . ‏»

« ‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّ کَثِیراً مِّنَ الأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ ‏ الذَّهَبَ وَالْفِضَّهَ وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ ‏» توبه/۳۴

«‏ ای مؤمنان ! بسیاری از علماء دینیِ یهودی و مسیحی ، اموال مردم را به ناحق می‌خورند ، و دیگران را از راه خدا بازمی‌دارند ( و از اطمینان مردمان به خود سوءاستفاده می‌کنند و از پذیرش اسلام ممانعت می‌نمایند . ای مؤمنان ! شما همچون ایشان نشوید و مواظب علماء بدکردار و عرفاء ناپرهیزگار خود باشید و بدانید اسم و رسمْ دنیاپرستان مال‌اندوز را تغییر نمی‌دهد ) و کسانی که طلا و نقره را اندوخته می‌کنند و آن را در راه خدا خرج نمی‌نمایند ، آنان را به عذاب بس بزرگ و بسیار دردناکی مژده بده. »

قرآن به شدت علاقمند بود که این سخن را درباره ی همه آنهایی که سیطره ی دینی داشتند،‌هم چون احبار و نیز دیگر کسانی که چنین قدرتی نداشتند اما از نوعر ریا کاری (سمعه) برای بدست آوردن قدرت دینی،‌ بهره برداری می کنند تعمیم دهد. اینان دست کمی از احبار و دانایان ندارند.

و این مورد،‌ علاوه بر تذکر و یاد آوری قرآن کریم نسبت به عمل نیک و فضیلت افراد شایسته از رهبانان و کشیشان نسبت به امت های خود می باشد که در قرآن کریم آمده است:

« ‏ لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَهً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُواْ وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَّوَدَّهً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ قَالُوَاْ إِنَّا نَصَارَى ذَلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَاناً وَأَنَّهُمْ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ ‏» مائده/۸۶

« ‏ ( ای پیغمبر ! ) خواهی دید که دشمن‌ترین مردم برای مؤمنان ، یهودیان و مشرکانند ، و خواهی دید که مهربان‌ترین مردم برای مؤمنان ، کسانیند که خود را مسیحی می‌نامند ، این بدان خاطر است که در میان مسیحیان ، کشیشان و راهبانی هستند که ( به سبب آشنائی با دین خود و خوف از خدا ، از شنیدن حق سر باز نمی‌زنند و در برابر آن ) تکبّر نمی‌ورزند.»

تصور نمی کنم که تشخیص ما برای دو گروه برای دانایان و نادانان کار مشکلی باشد زیرا هیچ جای شبهه نیست، بین مردمانی که سرکشی نمی کنند و دوست ندارند که مال را از هر جا که به دست آوردند،‌ از حلال و یا حرام بخورند و بین مردم جاه پرست و خود خواه و کسانی که اموال مردم را بی حساب می خورند و مردم را زا راه راست باز می دارند.

کسانی که در تاریخ عقاید، کتاب نوشته اند تقریبا" اتفاق نظر دارند که صدمه حکومت استبدادی برای وجدان انسانی،‌نسبت به صدمه پیروی از عرف و یا صدمه فریبکاری سران ادیان کاملا ناچیز است، زیرا حکومت مستبد از خارج بر ضمیر انسانی مشلط است و از باطن سیطره ای بر آن ندارد،‌هم چنان که علاقه به نیاکان روی باطن انسان تاثیر می گذارد و یا اطمینان به الگوی فریبنده از جانب سردمداران دینی،‌بر آن سیطره دارد. بنابراین خطر حکومت استبدادی یک مشکل موضعی است نه مشکل عقل و یا ضمیر آدمی،‌در آن صورت یا انسان در موضع و مکانی که هست استبداد را از خودش دفع می کند و یا از دست استبداد به مکان امنی پناه می برد، و بیشتر اوقات حکومت استبدادی خود باعث مقاومت ضمیر انسانی می شود و عقل را وادار به سرپیچی و انکار و اعتراض بر استبداد م یکند،‌بزرگترین خطر استبداد، آن است که به لجاجت ستیز جویانه منجر می شود، زیرا این لجاجت خطری چون خطر تلقین به نفس و تسلیم در برابر روش نیاکان را به همراه دارد. به هر حال استبداد،‌همواره روی عقل فشار می آورد و بدون این که خود بخواهد،‌ به عقل،‌ اراده ای آزادانه برای مقاومت و یا چاره جویی و یا تسلیم در برابر استبداد،‌می بخشد،‌بنابراین این امر، غیر از آن است که به خاطر گمراهی و علاقه به گمراهان،‌تن به گمراهی دهد.

از این رو،‌عقل حق دارد تا در برابر حکومت اسلامی مقاومت کند،‌ هم چنان که حق داشت تا در برابر سیطره عرف و یا قدرت و  سلطنت احبار ( عالمان دین مسیح) بایستد. علاوه بر آن عقل این حق را دارد که مسلمانی را به خاطر تسلیمشده به استبداد در محل زندگیش،‌سرزنش کند،‌در صورتی که می توانسته است از مکان خود به مکانی دور از سیطره استبداد کوچ کند.

«  قَالُواْ فِیمَ کُنتُمْ قَالُواْ کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الأَرْضِ قَالْوَاْ أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَهً فَتُهَاجِرُواْ فِیهَا » نساء/۹۷

«بدیشان می‌گویند : کجا بوده‌اید ( که اینک چنین بی‌دین و توشه مرده‌اید و بدبخت شده‌اید ؟ عذرخواهان ) گویند : ما بیچارگانی در سرزمین ( کفر ) بودیم ( و چنان که باید به انجام دستورات دین نرسیدیم ! فرشتگان بدیشان ) گویند : مگر زمین خدا وسیع نبود تا در آن ( بتوانید بار سفر بندید و به جای دیگری ) کوچ کنید ؟»

وقتی که ما موضع عقل،‌در برابر اسلام را به خاطر می آوریم،‌می بینیم اسلام عقلرا مأمور می کند تا در برابر پیشینیان و دانایان (احبار) و در مقابل استبداد استقلال رأی داشته باشد. با این همه، اسلام همان دینی است که در بین همه ادیان به لحاظ وصایا و سفارشهای فراوانش به بزرگداشت پدران و مراجعه به اهل دانش و اطاعت خالصانه از زمامداران، ‌ممتاز است.

و هر گاه اسلام به خردمندان امر می کند، آنان نیز این چنین مأمور می شوند، در صورتی که اوامر دیگر ( اوامر عرف و نیاکان) در حقیقت ابزاری هستند با عمل یک نواخت،‌در دست مردمانی که آن ابزار به حرکت در می اورند و به هر سمت بخواهند می چرخانند و یا این اوامر شامل مخلوقات گنگی می شود که زمام امور آنها در دست کسی است که آنها را می راند،‌ بدون آنکه از خود هیچ اختیاری در رفتن و رانده شده از جایی به جایی داشته باشند.

محققا" جریان امر عقلا چنین است که آنان مأمورند، ‌تا حالات مختلف را تمییز دهند،‌ و به ایشان گفته نمی شود که تمام کارهای شما مردود است و یا همه آن پذیرفته است، و هیچ تفاوتی از نظر آنان بین مردود مردود و مقبول مقبول نیست!

باید شما نسبت به پدرانتان نیکی کنید،‌اما نیکی به ایشان غیر از آن است که چشم بسته به همراه آنان به گمراهی بیفتید،‌ خردمندان کسانی هستند که موضع این و آن را جداگانه می شناسند.

باید شما از دانایان،‌ اگر چیزی را نمی دانید،‌بپرسید و لیکن دانایانی که خود از علک و آگاهیشان سودی نمی برند،‌از هشدار و گفتار آنان برای دیگران سودی حاصل نمی شود برای کسی که خود از دانایان نیست دشوار نیست که عالمان و دانایان راستگو را از دانایان منافق و دورو باز شناسد و روش هدایت و راستی را از روش گمراهی و کجروی تمییز دهد.

وظیفه شماست که از فرمانروایان خودتان اطاعت کنید،‌ اما نه فرمان بردن از مخلوق در غیر رضای خالق و در آشوبی که عصیان کورکورانه آتش آن را برافروزد،‌ خیری نیست. و کسی که قدرت بر اطاعت ندارد و در نافرمانی از فتنه فراگیر و همگانی در امان نیست،‌باید به هر جا که می تواند هجرت کند و بدانجا که می تواند پناه برد.

 اساس این امر،‌ بلکه اساس همه کارها در تمام تکلیف ها بر این است که هر کسی را بر پایه تواناییش مؤاخذه م یکنند و به آنچه توانایی ندارد، امر نمی کنند و از این جاست تمام سرانجام بدی که عاید یک امت می شود،‌ آنگاه که امتی به کیفر کردار خود مؤاخذه شوند. و عاقبت هیچ فردی از آن افراد امت از عاقبت کار تمام افراد امت های دیگر، جدا نخواهد بود،‌پس هیچ راه خلاصی از این وحدت در حساب امت ها نیست و در طول روزگاران هیچ خیری در زندگی افراد نخواهد بود که خیر و شر هر فرد، جلو در خانه اش باشد،‌ و در آن زندگی  حساب شرکای او در محیط اجتماع نادیده گرفته شود. بنابراین هیچ تناقضی نیست بین مؤموریت فرد به تعقل و شرکت داشتن او در تبعیت از دستوری که شامل حال همه افراد جامعه می شود. و به هیچ فرد خاصی اختصاص ندارد.

ولیکن تمام امت ها به استوار کردن عقل مؤمورند همان طوری که یکایک افراد آنها مؤموریت دارند. و امت ها جز بر اساس روش و سنت جامعه خود در اجتماعات مختلف مؤاخذه و محاسبه نمی شوند.

خلاصه کلام آ» که اسلام، عقلی را که به خاطر ترس از قدرت و یا به دلیل سرفرود آوردن در برابر فریبکاری از مقام خودش تنزل می کند،‌معذور نمی داند،‌ و در این باره هیچ حد و مرزی جز حدود طاقت بشری وجود ندارد و لیکن طاقت بشری عمومیت دارد،‌ چنانکه قوام همه امت ها به همان توان عمومی مربوط می شود و کار امت ها به تاب و توانی که تنها یک فرد دارد،‌ سازمان نمی گیرد.

______________________________________

منبع: تفکر از دیدگاه اسلام / مؤلف: عباس محمود عقاد /مترجم: محمد رضا عطایی / انتشارات: قدس رضوی/ چاپ اول/۱۳۷۱

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا