دنیا از نگاه قرآن
دنیا از نگاه قرآن
نویسنده: سید سابق (رحمه الله) / ترجمه: ابوعامر
قرآن در جاهای بسیاری توجه انسان را به زیباییهای موجود در جهان و طبیعت و اشیای دور و بر او جلب میکند:
{ وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِی السَّمَاءِ بُرُوجًا وَزَیَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِینَ} [حجر: ۱۶]
(بیتردید ما در آسمان برجهایی قرار دادیم و آن را برای تماشاگران آراستیم)
{أَمَّنْ خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنْبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَهٍ مَا کَانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَهَا أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ} [نمل: ۶۰]
([آیا آنان که برای خداوند شریک قرار دادهاند بهترند] یا آنکه آسمانها و زمین را آفرید و برای شما از آسمان آبی فرو ریزاند پس با آن باغهایی بهجتانگیز رویاندیم، شما نمیتوانستید که درختان آن را برویانید. آیا معبودی [به حق] با الله است؟ [خیر] بلکه آنان گروهی منحرفند)
{أَفَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَى السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْنَاهَا وَزَیَّنَّاهَا وَمَا لَهَا مِنْ فُرُوجٍ (۶) وَالْأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَیْنَا فِیهَا رَوَاسِیَ وَأَنْبَتْنَا فِیهَا مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ} [ق: ۶-۷]
(مگر به آسمان بالای سر خود ننگریستهاند [که] چگونه آن را بنا نمودیم و زینت دادیم در حالی که در آن هیچ شکافتگی نیست؟ (۶) و زمین را گستراندیم و در آن کوههای پابرجا نهادیم و در آن از هر زوج شادیآوری رویاندیم)
خداوند متعال زیبایی را در همه چیز دوست دارد: زیبایی در گفتار، زیبایی در کردار، زیبایی در صفات و زیبایی در نامها و حتی زیبایی لباس زیرا از مالک بن عوف روایت است که گفت: نزد رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ آمدم در حالی که لباس و ظاهرم بسیار ساده و فقیرانه بود، پس پیامبر خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ فرمودند: «آیا مال و منالی داری؟» گفتم: آری. فرمود: «اگر خداوند تو را مالی داده است [شایسته است] اثر نعمت خداوند و بزرگواریاش بر تو دیده شود».[1]
و در حدیثی دیگر فرمودهاند: «اگر خداوند به تو مالی عطا کرد [باید اثر آن] بر تو نمایان شود، زیرا خداوند دوست دارد اثر نعمت او بر بندهاش به نیکی نمایان گردد، و بدبختی و بدبختنمایی را دوست ندارد».[2]
و به سند صحیح از رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ روایت است که فرمودند: «لباس زیبا بپوشید و مرکب نیک برگیرید تا آنکه در میان مردم شناخته شده گردید».[3]
حدیث فوق اشاره به این دارد که انسان مسلمان دارای شخصیتی ویژه است، پس همانگونه که خداوند از او خواسته است با ایمان، درون خود را پاک سازد، همانطور نیز از او خواسته است در ظاهر خود کامل و برازنده باشد تا توجه مردم را در مورد لباس و وسیلهٔ سواری و وسائل خانهاش جلب کند تا آنکه در میان آنها شناخته شده گردد.
علمای امت این توجیه خداوندی را درک نموده و بر این اساس رفتار میکردند، از ابییعفور روایت است که گفت: شنیدم مردی از ابن عمر دربارهٔ چگونه لباس پوشیدن سوال کرد و او در پاسخ گفت: «لباسی بپوش که نه نادانان تو را کوچک شمارند و نه حکیمان از تو عیب گیرند».[4] [به روایت طبرانی]
حسن بصری لباسی میپوشید که چهارصد سکه قیمت داشت و فرقد سنجی لباس خشن میپوشید، فرقد حسن را ملاقات کرد و به او گفت: لباست چه نرم است! حسن گفت: «ای فرقد، نه لباس نرم من مرا از خداوند دور میکند و نه لباس خشن تو تو را به خداوند نزدیک میسازد».
روایت است که یکی از سختگیرها بر زیبایی ظاهر و لباس علی بن حسن شاذلی ایراد گرفت، پس ابوالحسن به او گفت: «این ظاهر من میگوید: الحمدلله، اما قیافهٔ تو میگوید: از دنیای خود به من هم بدهید!»
این بهره بردن از دنیا در بحث دوست داشتن دنیا که در حدیث نبوی «حب دنیا سر هر اشتباه است»[5] [به روایت بیهقی] به آن اشاره شده است وارد نمیشود. زیرا منظور از دوست داشتن دنیا که اساس هر اشتباه است دوست داشتن فخر و رئاستطلبی و دوست داشتن مال دنیا به هدف فخرفروشی و زیادهطلبی و بالا دانستن خود بر مردم است، بیآنکه هدف از مال دنیا یاری رساندن به حق یا به قصد زیبایی در میان مردم باشد. خداوند متعال میفرماید:
{تِلْکَ الدَّارُ الآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لاَ یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الأَرْضِ وَلاَ فَسَادًا وَالْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ} [قصص: ۸۳]
(آن خانهٔ آخرت را برای کسانی قرار میدهیم که در زمین خواهان برتری و فساد نیستند و فرجام [نیک] از آن متقیان است)
از کعب بن مالک روایت است که رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ فرمودند: «دو گرگ گرسنه که در گلهای از گوسفندان رها شوند بر آن گله خطرناکتر از حرص انسان بر مال و فخرفروشی بر دین او نیستند».[6] [به روایت ترمذی]
اما اگر انسان مال و شرف را برای یاری حق بخواهد یا برای رسیدن به جایگاهی که شایستهٔ آن است، در این صورت حب مال و مکانت و جستجوی آن خوب و مطلوب است چنانکه یوسف پیامبر، خطاب به پادشاه مصر فرمود:
{قَالَ اجْعَلْنِی عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ} [یوسف: ۵۵]
(گفت: مرا بر خزانههای این سرزمین قرار ده، که من نگهبانی دانا هستم)
و یکی از اصحاب از رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ درخواست نمود که امام قوم خود باشد؛ رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ فرمودند: «تو امام قوم خود هستی».[7]
اما با این وجود، شایسته است انسان از آنچه او را نسبت به هدف اساسیاش مشغول و دور میدارد و او را از معانی خیر به سوی رذائل اخلاقی و صفات زشت منحرف میسازد دوری گزیند:
{یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُلْهِکُمْ أَمْوَالُکُمْ وَلَا أَوْلَادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَمَنْ یَفْعَلْ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ (۹) وَأَنْفِقُوا مِنْ مَا رَزَقْنَاکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْلَا أَخَّرْتَنِی إِلَى أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَکُنْ مِنَ الصَّالِحِینَ (۱۰) وَلَنْ یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْسًا إِذَا جَاءَ أَجَلُهَا وَاللَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ} [منافقون: ۹-۱۱]
(ای کسانی که ایمان آوردهاید مالها و فرزندانتان شما را از یاد الله مشغول ندارد و هر که این کار را کند آنان از زیانکاران هستند (۹) و از آنچه به شما روزی دادهایم انفاق کنید پیش از آن که مرگ یکی از شما در رسد و بگوید پروردگارا چرا تا مدتی نزدیک [مرگ] مرا به تاخیر نینداختی تا صدقه دهم و از نیکوکاران باشم (۱۰) و الله هیچ نفسی را هنگامی که اجلش فرا رسد به تاخیر نخواهد انداخت و الله به آنچه میکنید آگاه است)
اینگونه دنیاخواهی منافاتی با زهد ندارد، زیرا معنای زهد تحریم زینت خداوندی که برای مردم قرار داده است، و ترک روزیهای پاک، نیست، بلکه زهدی که اسلام میخواهد، دوری از حرام و زهد نسبت به شبهات و زهد در زیادهروی در لذتها و شهوتها است، به طوری که انسان را از وظائف شخصی و اجتماعی دور گردانده و التزامات او را نسبت به پروردگارش و خودش و خانواده و دیگر انسانها از یاد او ببرد.
اسلام حد و مرزی برای زهد قرار داده است که در روایت ترمذی و ابن ماجه از حدیث ابوذر ـ رضی الله عنه ـ چنین تعریف شده است که رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ فرمودند: «زهد در دنیا نه با حرام دانستن حلال است و نه با حیف و میل کردن مال، بلکه زهد در دنیا این است که به آنچه در دست خود داری بیش از آنچه نزد خداوند است اطمینان نداشته باشی و اینکه ثواب مصیبت و از دست دادن چیزی را بیشتر از آن دوست داشته باشی که اگر آن چیز هنوز برایت باقی مانده بود».[8]
زهد به این معنا، قلب و بدن را آسوده ساخته و باعث به دست آمدن محبت خداوند و محبت مردم است. از سهل بن سعد روایت است که مردی نزد پیامبر آمد و گفت: ای رسول خداوند، مرا به کاری راهنمایی کن که اگر آن را انجام دهم خداوند مرا دوست بدارد و مردم [نیز] من را دوست بدارند. رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ فرمودند: «در دنیا زهد بورز تا خداوند تو را دوست بدارد، و در مورد آنچه نزد مردم است زهد پیشه کن تا مردم تو را دوست بدارند».[9] [به روایت ابن ماجه]
منبع: سایت آلوکه برگرفته از: مجلهٔ توحید ـ شمارهٔ ربیع الأول سال ۱۳۹۵هـجری قمری، صفحهٔ ۱۶/ تحقیق و تخریج روایات: سایت آلوکه.
[۱] – صحیح ابن حبان (۱۲/ ۲۳۴/ شماره: ۵۴۱۶) شعیب ارناووط میگوید: إسناد آن بر اساس شرط مسلم صحیح است.
[۲] – به روایت بخاری در تاریخ کبیر (۳/ ۴۲۶) و طبرانی (۵/ ۲۷۳/ شماره: ۵۳۰۸). هیثمی در مجمع الزوائد (۵/ ۱۳۲) میگوید: رجال آن همه ثقه هستند. همچنین أبونعیم اصفهانی در حلیه الأولیاء (۷/ ۱۱۸) و در معرفه الصحابه (۳/ ۲۲۶ شماره: ۱۰۷۱ حدیث: ۳۰۷۵) آن را تخریج نموده است.
[۳] – حاکم نیشابوری (۴/ ۲۰۳، شماره: ۷۳۷۱). علامه آلبانی آن را ضعیف دانسته است. نگا: ضعیف الجامع (۲۰۶).
[۴] – آلبانی در «غایه المرام فی تخریج أحادیث الحلال والحرام» میگوید: طبرانی آن را تخریج کرده است. در متن کتاب لفظ حکماء (حکیمان) آمده است که لفظ درست آن حلماء (حلمیان ـ بردباران) است.
[۵] – شیخ آلبانی در «سلسه الضعیفه» (3/ 370، شماره: ۱۲۲۶) آن را موضوع (ساختگی) دانسته است.
[۶] – به روایت احمد (۳/ ۴۵۶، شماره: ۱۵۸۲۲) و ترمذی (۴/ ۵۸۸، شماره: ۲۳۷۶) که آن را حسن و صحیح دانسته است، و دارمی (۲/ ۳۹۴، شماره: ۲۷۳۰) و طبرانی (۱۹/ ۹۶، شماره: ۱۸۹). شیخ آلبانی آن را صحیح دانسته است.
[۷] – به روایت ابوداوود (شماره: ۵۳۱) و نسائی (شماره: ۶۷۱). حافظ ابن حجر در فتح الباری (۲/ ۱۹۹) میگوید: إسناد آن حسن است و اصل آن در صحیح مسلم روایت شده است. شیخ آلبانی آن را صحیح دانسته است.
[۸] – به روایت ترمذی (۴/ ۵۷۱، شماره: ۲۳۴۰) و آن را غریب دانسته است، و ابن ماجه (۲/ ۱۳۷۳، شماره: ۴۱۰۰) و همچنین دیلمی (۳/ ۴۰۳، شماره: ۵۲۲۸). شیخ آلبانی آن را ضعیف دانسته است. نگا: حدیث شماره (۳۱۹۴) در ضعیف الجامع.
[۹] – به روایت ابن ماجه (۲/ ۱۳۷۳، شماره: ۴۱۰۲). بوصیری میگوید: این إسناد ضعیف است. همچنین طبرانی (۶/ ۱۹۳، شماره: ۵۹۷۲) و حاکم نیشابوری (۴/ ۳۴۸، شماره: ۷۸۷۳) و آن را صحیح الإسناد دانسته است و بیهقی در شُعَب الإیمان (۷/ ۳۴۴، شماره: ۱۰۵۲۲) و گفته است: خالد بن عمرو ضعیف است. همچنین قُضاعی (۱/ ۳۷۳، شماره: ۱۸۱۵) و ابن جوزی در علل المتناهیه (۲/ ۸۰۸، شماره: ۱۳۵۲) و ابن أبی حاتم در «عِلل» (2/ 107، شماره: ۱۸۱۵) و گفته است: پدرم میگوید: این حدیثی است باطل؛ یعنی با این إسناد. منذری (۴/ ۷۴) میگوید: ابن ماجه آن را روایت کرده است و برخی از مشایخ ما إسناد آن را حسن دانستهاند که این بعید است زیرا از روایت خالد بن عمرو قریشی اموی سعیدی است و این خالد متروک است و [به دروغگویی] متهم شده است و ندیدهام کسی او را ثقه (مورد اطمینان) دانسته باشد، اما برقی از نور نبوت در آن میبینم و اینکه یک راوی ضعیف آن را روایت کرده است مانع آن نیست که رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ آن را گفته باشد، همچنین محمد بن کثیر صنعانی نیز آن را متابعه کرده است و این محمد با وجود ضعفی که دارد ثقه دانسته شده است و وضعیتش از خالد بهتر است. آلبانی آن را حسن دانسته است.
منبع: بیداری اسلامی (bidary.net)