زندگی نامه

مصاحبه با دکتر محمد ابراهیم ساعدی رودی

مصاحبه با دکتر محمد ابراهیم ساعدی رودی

یکی از مجالس دینی مهم سالانه در کشور ما، مراسم جشن فارغ التحصیلی «ختم بخاری» طلّاب مدرسه ی مکی «دارالعلوم زاهدان» است که سالانه ده ها هزار نفر در این مراسم شرکت می کنند و علمای اندیشمند به ارائه ی وعظ و همدردی می پردازند و انرژی مثبت دینی به جامعه ی دیندار القا می نمایند، به گونه ای که فرد روزشماری می کند تا سال دیگر نیز در مراسم حضور داشته باشد.

یکی از فواید مهم این مراسم نشست های حاشیه ای و آشنایی افراد با هم از مناطق مختلف است. در یکی از این دیدارها به خدمت استاد عالیقدر تفسیر، مترجم گرانمایه «دکتر محمد ابراهیم ساعدی رودی» رسیدیم و با وی گفتگوی صمیمانه داشتیم که تحت عنوان مصاحبه، خدمت خوانندگان عزیز تقدیم می گردد.

برایه تی: از بیوگرافی خوتان شروع کنید.

من محمد ابراهیم ساعدی رودی متولد سال ۱۳۴۹ روستای تیزاب خواف از توابع استان خراسان رضوی می باشم. پدرم، مرحوم غلامحسین، زندگی بسیار ساده ای داشتند، ایشان به طور غیر همزمان سه همسر داشتند که اولی فوت کرد، دومی را طلاق داده و سپس با مادرم ازدواج نموده که ثمره ی این ازدواج ۱۳ فرزند است، به طوری که عمر یکی از خواهران بزرگ پدری ام ۲۰ سال از مادرم بیشتر است. پدرم در حدود ۱۰۳ سال عمر کردند و تا چند نسل پس از خود را دیدند.

برایه تی: سال ازدواج­تان؟

باور کنید یادم نیست من در ۲۵ سالگی در سودان ازدواج کردم و چون آن جا تاریخ میلادی داشتند فکر کنم سال ۱۹۹۷م بود.

برایه تی: تحصیلات خود و همسرتان؟

من دوره ابتدایی را در روستای تیزآب گذراندم و سپس وارد حوزه علمیه احناف خواف شدم که در حال حاضر یکی از مشهورترین حوزه های علمیه اهل سنت خراسان می باشد که حدود پانصد طلبه دارد، پنج سال آن جا بودم، بعد به زاهدان رفتم و پنج سال در آن جا مشغول تحصیل بودم، سپس به سربازی رفتم و پس از سربازی به کشور سودان سفر کردم و در آن جا از دانشگاه جهانی آفریقا لیسانس تاریخ را گرفته و موفق به اخذ فوق لیسانس تفسیر از دانشگاه قرآن کریم و دکترای تفسیر از دانشگاه (ام درمان) شدم. به مدت ۹ ماه زبان انگلیسی را در مالزی خواندم. همسرم نیز به هنگام ازدواج دیپلم تجربی داشت، در سودان دیپلم زبان عربی خواند و سپس فوق دیپلم علوم قرآن گرفت و در ایران هم دوره عالی مدارس دینی جنوب را در بندرلنگه به اتمام رسانده است.

برایه تی: ثمره ازدواج شما؟

الحمدلله ازدواج موفقی داشته ایم. یادم هست که حج رفته بودم، می گفتند: وقتی آب زمزم می خوری دعا کن، من هم از خدا خواستم که زنی عاقل و باایمان نصیبم کند و اینک از ایشان بسیار راضی هستم، ایشان بسیار کمک حالم هستند تا جایی که به نظر خودم زندگی ایده آلی از نظر زناشویی دارم. ۳ فرزند دارم اولی به اسم بشری که در سودان در بیمارستانی در کنار رود نیل متولد شده است، دومی فاطمه و سومی هم سعاد متولد تایباد هستند.

برایه تی: دکتر چطور به فعالیت دینی روی آوردید؟

مرحوم پدرم تأثیر فراوانی روی من داشتند، ایشان از نظر حلال خوری بسیار حساس بودند، هر چند که خودش سواد نداشت اما علما را بسیار دوست می داشت و مشوق بسیار بزرگی برای من بود و با اطمینان خاطر می گفت که این فرزندم باید درس بخواند، با این که بسیار فقیر بود اما هر چه در توان داشت به من داد تا بتوانم درس بخوانم، همیشه هم این شعر را زمزمه می کردند که جالب بود:

گر نام نیک خواهی فرزند را همیشه

باید او بدارد قرآن خط و پیشه

گر توشه اش نباشد در باب خط و قرآن

باید کند تجارت عطر و قماش و شیشه

گر توشه اش نباشد در عطر و شیشه

باید که او بدارد بیل و کلنگ و تیشه

گر توشه اش نباشد در باب بیل و تیشه

باید که خر چراند در دشت و کوه و بیشه

گر توشه اش نباشد در باب خر چرانی

باید که در خرابات … جمع کند همیشه

واقعاً این شعر روی من بسیار تأثیر داشت. پدرم می گفت من از نظر مادی برایت کوتاهی نمی کنم و تو نیز باید تا آخر خط بروی.

برایه تی: آیا خودشان فعالیت دینی داشتند؟

خیر. انسانی عادی بود. اما حافظه ای قوی داشت، داستان های بسیاری هم بلد بود و خیلی به علما احترام می گذاشت و من را هم به سمن ایشان سوق می داد.

برایه تی: جناب دکتر از زمینه های فعالیت خودتان در گذشته و حال بگویید؟

من چهار سال مدرس آموزشکده ی عالی تفسیر و علوم القرآن بودم و تفسیر درس می دادم، اما به خاطر دیسک گرفتن و قند خون خیلی بالا مرخصی یک ساله ی استعلاجی گرفتم که تبدیل به مرخصی دایمی شد. بیشتر در زمینه کار کودک هستم که این هم برای خود داستانی دارد. در روستای ما یک «مولوی» بود که به بچه ها درس می داد. یک بار که به مرخصی می رفت از من خواست که کلاس ها را اداره کنم. وقتی به بچه ها می گفتم بخوانید همه با هم می گفتند “اعوذ بالله من الشیطان الرجیم” همه با هم و معلوم نبود که چی به چیه. اولین کاری که کردم نظم دادن به بچه ها و دسته بندی آنان و هم چنین گرفتن درس از آنان بود. برایشان داستان تعریف می کردم و از آن ها می خواستم شعر بخوانند. روز اول یکی از آن شعر «پیامبرم محمد» را خواند، روز بعد هم همان و روز سوم هم تکرار شد، تا این که به آنان گفتم من هم برای شما شعر درست می کنم و این طور شد که روی به کار شعر کودک آوردم، البته ترجمه هم می کنم.

برایه تی: بیشتر چه کتاب هایی را ترجمه می کنید؟

من دوست دارم کارهای جدید را ترجمه کنم، و بیشتر با همسرم کتاب های «عمرو خالد» را ترجمه کرده ایم.

برایه تی: جدید از چه نظر؟

«عمرو خالد» جوانا را به سبک جدیدی مورد خطاب قرار می دهد، کارهای او بیشتر جنبه عاطفی دارد یعنی شور و شوق و احساسات جوانان را هدف قرار می دهد و در این کار هم بسیار موفق عمل کرده است که خودتان آثارش را می بینید. بنابراین در ایران هم از ترجمه های کتاب هایش استقبال خوبی شده است. شیوه صحبت کردن ایشان بسیار خوب و استنباط های جالبی از آیات و احادیث دارند، بیشتر بحث ایشان اخلاق و خداشناسی و اصلاح است. در کلماتش می توان خیرخواهی را احساس کرد و در پیام هایش اثری ازتندی نیست، به همین خاطر مردم او را بسیار دوست دارند.

برایه تی: الحمدلله که تلاش های افرادی چون شما باعث بهتر شناسانده شدن ایشان به جامعه شده است ولی دکتر ما به عنوان گروهی از خوانندگان کتاب­های ایشان از شما سؤال می کنیم آیا این حسی را که نام می برید از طریق کتاب­های ایشان منتقل می شود؟

ببینید کتابت و نوشته با صحبت کردن و سخنرانی بسیار متفاوت است. قطعاً تأثیر سخنرانی یا کلاس درس بسیار قوی تر از کتاب است، درست است که کتاب را هر کسی می خواند اما در کتاب تفاعل نیست به این معنی که با هم درگیر باشند، یعنی اگر قسمتی از کتاب را متوجه نشوی دیگر نویسنده کتاب حضور ندارد تا از او بپرسی، اما در سخنرانی وجود بحث با سخنران و حالت های چهره و نگاه ها همگی بر روی مخاطب مؤثر است.

برایه تی: در حال حاضر مشغول ترجمه چه کتابی هستید؟

کتاب «فقه الجهاد» دکتر قرضاوی. البته کم کم از ترجمه به سمت تألیف حرکت می کنم و در حال تألیف کتابی هستم به نام “به خدا قسم اکنون تو را دوست دارم ای رسول الله (ص)”. شاید نوشتن آن در بعضی قسمت ها تقلید از عمرو خالد باشد اما حمل بر تعریف از کار خود نباشد، پس از چاپ خواهید دید که شیوه ی جدیدی در وارد شدن به سیره و اخلاق پیامبر (ص) در آن به کار برده شده است و تا به حال ۲۳۰ صفحه از آن را نوشته ام.

برایه تی: هدف از نوشتن سیره احساس قلبی خودتان است یا بنا به ضرورت بوده است؟

خیر. این کار را بر اساس یک حدیث آغاز کردم که می فرماید: «هر کس در اول روز بگوید “رضیت بالله رباً و بالاسلام دیناً و بمحمد نبیاً و رسولاً» بر خدا واجب است که او را در آن روز راضی کند.» من این حدیث را شعار خود قرار دادم، یعنی وقتی آن را تکرار می کنم لذت می برم. به هنگام گفتن «رضیت بالله رباً» به واقع حلاوت آن را می چشم، یعنی احساس می کنم که خشنودم که خدا پروردگار من است. بر اساس این سه اصل: خدا، پیامبر و اسلام با عنوان رضیت بالله رباً قصد کار کردن دارم.

در سال ۱۳۸۷ اتفاقی برایم افتاد که تحول عظیمی در من به وجود آورد. در آن سال از طرف دانشگاه جهانی آفریقا برای برپایی اردو به مرز اریتره رفته بودیم که به آن «قافله ی دعوی» می گفتند، استادی داشتیم به نام شیخ عطیه، یک روز پس از نماز عصر خاطره ای برای ما تعریف کرد که بسیار جالب بود. ایشان گفت: «وقتی دانشجو بودم زندگینامه ی گاندی را در چند جلد به زبان انگلیسی خواندم، پس از آن گاندی همه چیز من شده بود، مقتدای من، اسوه ی من، وقتی از صبر صحبت می شد از گاندی مثال می آوردم، وقتی از مبارزه صحبت می شد از گاندی مثال می آوردم و از هر چه صحبت می شد از گاندی مثال می آوردم تا اینکه یک روز پس از نماز عصر قرآن را باز کردم این آیه آمد « ‏ أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنکِرُونَ ‏» (مؤمنون: ۶۹) « ‏ یا این که ایشان پیغمبر خود را نمی‌شناسند ، و این است که ( رسالت ) او را قبول نمی‌کنند ؟ ‏» یعنی چون محمد (ص) را نشناختی دنبال گاندی رفتی.

خاطره استاد عطیه خیلی روی من تأثیر گذاشت و این کتاب را با همین عنوان شروع کردم و آن را به شیخ عطیه تقدیم کردم. پیامبر (ص) می فرماید: «لا یؤمن احدکم حتی أکون احبّ الیه من نفسه و ماله و ولده و والده و النّاس أجمعین» هر چند روایت های مختلف آمده و آن را در کتاب نوشته ام بنابراین ما باید رسول الله (ص) را دوست داشته باشیم و مطمئن باشید هر چه زندگی ایشان را بیشتر بخوانیم بیشتر عاشق ایشان خواهیم شد و این بود داستان وارد شدن به این موضوع یا کتابت این موضوع.

برایه تی: دکتر از آثارتان بگویید؟

چون بیشتر کارهای من ترجمه اس، ترجمه کتاب های عمرو خالد ویژگی هایی دارد و ترجمه کتاب های قرضاوی هم همین طور، که در این میان کتاب های «وا اسلاما» و «لا تحزن» جایگاه خاصی دارند.

برایه تی: الگوی کاری شما چه کسی بوده است؟

پس از خاطره ای که در مورد شیخ عطیه برای اتفاق افتاد، من در مورد پیامبر (ص) به شیوه ی جدید مطالعه ی بسیاری کردم و این به طور طبیعی باعث شده الگوهای دیگر برایم کمرنگ شوند. این بود که مطالعاتم بیشتر در زمینه قرآن و سپس سیره می باشد، ویژگی پیامبر (ص) تنها جذب مردم نبود، بلکه تبدیل دشمن به دوست بود، آنقدر زیبا دشمن را به دوست تبدیل می کرد که یکی از آنان گفته است: به خدا قسم مبغوض ترین فرد نزد من (قبل از دیدن ایشان) محمد بود اما اینک محبوب ترین فرد نزد من اوست. اما خارج از این بحث از هر کسی به نحوی درسی گرفته ام، مثلاً خیلی از سخنرانی های دکتر قرضاوی و محمد عماره و کتاب های ایشان را دیده ام و هم چنین از سخنرانی ها دکتر عصام البشیر که آیت و نشانه ای در سخنرانی است استفاده کرده ام.

برایه تی: دکتر به عنوان یک سؤال کلیشه ای نقش زن در جامعه بر اساس تجربه خودتان را چگونه می بینید؟

ببینید، ما همیشه در دو حالت هستیم، افراط یا تفریط، تندروی یا کندروی. در مورد زن هم این دو گرایش وجود دارد. یعنی بعضی افراد تندروی می کنند و زن را در خانه محبوس کرده و بر این عقیده اند که زن با لباس عروسی که به خانه آمده باید با لباس سفید (کفن) به گور برود. برعکس، گروه دیگری زن را در همه ی کارها آزاد گذاشته اند. اما واقعیت این است که انسان باید میانه روی را رعایت کند. ببینیم قرآن در مورد زن چه نظری دارد. قرآن زن را شریک مرد قرار می دهد: «اسکن انت و زوجک الجنه» تو با همسرت داخل بهشت باش – تنها نه – و با او از بهشت خارج شوید: إهبطا، یعنی هر دو با هم.

جالب است بدانید پایان نامه ی لیسانس همسرم نقش زن در داستان های قرآنی بود که به کمک همدیگر داستان های قرآن را بررسی کردیم. بسیار جالب است که کمتر داستانی را در قرآن می توان یافت که زن در آن نقشی نداشته باشد، حالا مثبت یا منفی و من به این نتیجه رسیدم که شما نمی توانید فیلمی بسازید که زن در آن وجود نداشته باشد و یا کتاب داستانی بنویسید بدون حضور زن. قرآن را نگاه کنید. در داستان موسی، مادر موسی، خواهر موسی، دختران شعیب و زن فرعون، در داستان عیسی، مریم، در داستان سلیمان ملکه ی سبأ و در داستان یوسف که نقش زن بسیار برجسته است. یعنی زن باید در بطن جامعه حضور داشته باشد به این معنی که اگر نقش زن را در قرآن از بین ببریم باید داستان ها را حذف کنیم یا سوره ی نساء را برداریم. در کل آنانی که نقش زن را در جامعه انکار می کنند هنوز در مورد زندگی شناخت کاملی ندارند. اصلاً قرآن سوره ای دارد به اسم زن: سوره مریم. بعضی ها بر این عقیده اند که صدای زن عورت است. در یک خانه ای مهمان بودیم که تلفن شان زنگ  زد، صاحب خانه جواب تلفن را داد، در آن طرف خط یک زن بود، یکی گفت شما نباید با یک زن صحبت کنی، بسیار متعجب شدم و برایش این آیه را تلاوت کردم: ( وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ) (توبه: ۷۱) «مردان و زنان مؤمن ، برخی دوستان و یاوران برخی دیگرند . همدیگر را به کار نیک می‌خوانند و از کار بد باز می‌دارند.» اما چگونه؟ با اشاره؟!

یا می فرماید: (قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجَادِلُکَ فِی زَوْجِهَا وَتَشْتَکِی إِلَى اللَّهِ) (مجادله:۱) « خداوند گفتار آن زنی را می‌پذیرد که درباره شوهرش با تو بحث و مجادله می‌کند و به خدا شکایت می‌برد.» یعنی جدای از حرف زدن مجادله می کند. پس زن در اسلام جایگاه رفیعی دارد. در واقع باید اشاره ای به مقطع قبل از اسلام هم داشته باشیم که زن به ارث برده می شد، یا خرید و فروش می شد و به او ارث نمی دادند و بر این اعتقاد بودند که فقط جنگجویان ارث می برند. یعنی با مطالعه در قرآن به جایگاه زن در اسلام پی می بریم. اولین فردی که ایمان آورد خدیجه بود و اولین شهید اسلام هم سمیه بود، یا نقش عایشه که اشتباهات صحابه را تصحیح می کرد.

برایه تی: شیوه های دعوت و ویژگی های داعی؟

قرآن می فرماید: (‏ ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَالْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ ‏) (نحل: ۱۲۵)

یعنی دعوت هنر است، ذوق و سلیقه است. زنان صحابه در حبشه می دیدند که زن های حبشی از پوست حیوانات ساک و امثالهم می ساختند، آنان این هنر را یاد گرفتند تا به این وسیله به زنان حبشی نزدیک شوند، یعنی انسان باید با تمام وجود برای دعوت آماده باشد.

اگر فرض را بر این بگیریم که گزارش کار یک داعی را بشنویم، بهترین ان سوره ی نوح است، پیامبری که گزارش کار می دهد که چقدر از وقت خود را به دعوت اختصاص داده: (‏ قَالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمِی لَیْلاً وَنَهَاراً ‏) (نوح:۵) یعنی روز و شب در حال دعوت بوده است. یک دعوتگر باید در این زمینه کار کند که در این زمینه جماعت تبلیغ کارهای زیادی کرده و تجربه های خوبی دارند. حالا دعوت فردی یا گروهی، کنفرانس و یا سخنرانی باشد باید همگی را تجربه نمود (‏ ثُمَّ إِنِّی دَعَوْتُهُمْ جِهَاراً ‏‏ ثُمَّ إِنِّی أَعْلَنتُ لَهُمْ وَأَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْرَاراً ‏) (نوح: ۸- ۹) یعنی همه ی راه ها را رفته است و عجیب تر آن که حضرت نوح حدود ۱۰۰۰ سال دعوت می کرد و آن طور که مفسرین می گویند هر ۱۵ سال یک نفر ایمان آورد که جمعاً ۷۵ تا ۸۰ نفر شدند. مولانا در مثنوی می گوید:

نوح نهصد سال دعوت می نمود

دم به دم انکار قومش می فزود

قوم بر وی سرکه ها می ریختند

نوح را دریا فزون می ریخت قند

هیچ از گفتن عنان واپس کشید؟

هیچ اندر غار خاموشی خزید؟

چونکه دعوت وارد است از کردگار

با قبول و ناقبول او را چکار؟

وظیفه ی دعوتگر دعوت است حالا اگر راهیاب می شوند یا نه دیگر به خدا مربوط است «إِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاَغُ وَعَلَیْنَا الْحِسَابُ» و اما ویژگی داعی، که الگوی همه ی داعیان پیامبر (ص) است، یعنی باید دعوتگر درد آشنای مردم باشد نه از دور دعوت کند. « مَالِ هَذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ». از وظیفه های دعوتگر ارائه ی راه حل به جامعه است، ما می بینیم پیامبرها راه حل داشتند، مثلاً شعیب اصلاح بحران اقتصادی «تنقصون المکیال و المیزان»، موسی اصلاح بحران سیاسی «و أن ارسل معی بنی اسراییل» لوط اصلاح بحران اجتماعی «انکم لتأتون الرجال شهوه من دون النساء» یا پیامبر گرامی که پیامبر اخلاق بود «انک لعلی خلق عظیم» که «علی» برای استعلا است، یعنی اخلاق بزرگ با پیامبر (ص) سنجیده می شود. یعنی در اسلام اخلاق به سقف خود رسیده و ما نمی توانیم بگوییم اخلاقی بالاتر از اخلاق رسول الله (ص) وجود دارد، أبداً.

مثلاً دو کلمه ی عدل و ظلم که عدل خوب است؛ چون حق هر کس داده می شود و ظلم بد، چون حق کسی پایمال می شود. ولی در اسلام فراتر از این هست و آن احسان و ایثار است که پیامبرمان به آن عمل می کرد. بنابراین کلمه ی ایثار در انگلیسی معنی ندارد و همان معنای عدل را به کار می برند در حالی که ایثار فراتر از عدل است. از ویژگی های دیگر انبیا، صبر و شکر و حلم است که صفات دعوتگر باید شامل این موارد باشد.

برایه تی: دکتر این موضوعی که فرمودید یک اصل است اما با توجه به نیاز امروز جامعه، چگونه حوزه های قدیم و جدید دینی می توانند دعوتگری را پرورش دهند که جوابگوی نسل جدید باشد؟

دعوتگر باید به روز باشد و گرنه از نسل خود عقب می افتد و این یک مفهوم قرآن است. اگر بخواهی با جوانان ارتباط برقرار کنی باید اصطلاحات آنان را خوب بلد باشی، گرایشات و تمایلات آنان را بدانی که چه چیزی را دوست دارند و یا از چه چیزی بدشان می آید. پیامبر (ص) در دعوت به روز بودند، دعوت در مکه با مدینه تفاوت داشت و هر کدام ویژگی های خاص خود را داشتند، البته در این زمینه حرکت هایی شده است که یک در هزار محسوب می شود، اما باز هم برای شروع خوب است، مثلاً استفاده از امکانات روز مانند دعوت در فیس بوک یا ساختن فیلم و استفاده از امکانات تبادل اطلاعات جدید که بسیار جای کار دارد. بعضی از دعوتگران بر این عقیده اند که باید برای دعوت به آسمان رفت و زمین را رها کرد، یعنی استفاده از ماهواره و … .

پس ماموستاها و مولوی ها باید از قافله عقب نمانند و وقت را از دست ندهند. همان طور که گفتم من در مورد جهاد مشغول ترجمه هستم. وقتی بحث فرق بین جهاد و قتال پیش می آید الآن با وجود فراوانی عرصه های جهاد ما هیچ جهادگری نداریم. در زمینه انیمیشن، اینترنت، کودکان که در این عرصه ها بسیار عقب هستیم.

برایه تی: دکتر به عنوان ختم کلام چه توصیه هایی برای جامعه ی دینی دارید؟

در حال حاضر بلاتکلیفی دردی است که دامان جامعه را گرفته است. باید کارهایمان را اولویت بندی کنیم. من بر اساس آیه ی قرآن سوره ی طه ۷۲ یا ۷۳ اولویت ها را به ترتیب نام می برم:

۱) علم.

۲) مال.

«‏ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً عَبْداً مَّمْلُوکاً لاَّ یَقْدِرُ عَلَى شَیْءٍ وَمَن رَّزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً فَهُوَ یُنفِقُ مِنْهُ سِرّاً وَجَهْراً هَلْ یَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ ‏» داستان از این قرار است که انسان یا باید ثروتمند باشد که در غیر این صورت برده است. قرآن می گوید، من نمی گویم و در جای دیگر قرآن فرد گنگ را با عالمی که امر به عدل می کند، مقایسه می کند یعنی باید عالم باشی تا امر به عدل بکنی، و گر نه گنگی:

علم یعنی همه ی علوم، در این زمینه جوانان ما برای کار و امرار معاش کسب علم می کنند، در حالی که باید علم را کسب کنی تا عالم شوی که علم شخصیت و لذت می آورد، وقتی عالم شوی کسب درآمد از تبعات آن است.

به مال هم خیلی حمله شده است در حالی که این طور نیست. پیامبر (ص) می فرمایند: «کاد الفقر ان یکون کفراً». حضرت علی (رضی الله عنه) می فرمایند: «لو کان الفقر رجلاً لقتله» یعنی اگر فقر آدم می بود او را می کشتم. پس در این دوره مال بسیار اهمیت دارد، دیگر گذشت آن زمانی که ما بگوییم یک حصیر نزد خدا از یک آسمانخراش سنگین تر است، اگر یک آسمانخراش از راه حلال آسمان را بخراشد از میلیون ها حصیر نزد خداوند ارزشمندتر است.

صدای طلا از صدای منی که صحبت می کنم رساتر است. رسول الله می فرماید «الید العلیا خیر من الید السفلی» بخاری و مسلم در ادامه می گویند: «الید العلیا المنفق و الید السفلی الاخذ» یعنی انفاق کننده دست برتر و گیرنده دست پایین است. – والله اعلم –

موفق و مؤید باشید.

———————————————————-

منبع: مجله برایه تی شماره ۴۰

نمایش بیشتر

‫۳ دیدگاه ها

  1. سلام همکار عزیز

    صاحب عکس فوق کاک حمزه‌ خانبیگی اهل اشنویه‌ هستند نه‌ دکتر ساعدی. لطفا اصلاح نمایید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا