پیشرفت مادی و پیدایش شک و تردید در دین
پیشرفت مادی و پیدایش شک و تردید در دین
نویسنده:فرید وجدی / مترجم: ابوبکر حسن زاده
چرا هر چه انسان از جنبه ی مادی پیشرفت می کند از لحاظ دینی ضعیف تر و عقایدش سست تر و متزلزل تر می گردد؟ این تلازم و ارتباط شدید بین علم طبیعی و انحراف از دین چیست؟ اگر این موضوع خاص یک ملت و یک جامعه می بود، می گفتیم این امر به واسطه ی علت و عارضه و یا اوضاع و احوال خاصی است، اما این مسئله (انحراف از دین به هنگام پیشرفت مادی) در بین تمام ملت ها و جامعه ها(جز جامعه ی اسلامی) وجود دارد؛ و واضح ترین نمونه ی آن اوضاع و احوالی است که ما به چشم خود در میان اروپاییان می بینیم آنان به نحوی از دین دور شده اند که تصور بازگشت شان غیر ممکن به نظر می رسد. آنها پیشرفت و تمدن خود را در سایه ی ترک دین می بینند؛ هرگاه کتاب ها و مجلات آنان را ملاحضه کنیم می بینیم مملو از طعن و سرزنش شدید کسانی است که هنوز دارای اعتقادات دینی هستند. آیا این دلیل بر صحت قول یکی از ملحدان و لامذهبان است که گفته:«منشأ دین جهل و نادانی است، و ماهیت آن درک نکردن حقایق جهان است» و دلیل بر صحت نظریه ی کسانی است که می گویند:«ادیان موجود حوادثی تاریخی هستند که در اثر اوضاع و احوال و شرایط خاص در دوران های به خصوص به وجود آمده و وظیفه ی خود را در آن دوره ها به انجام رسانیده و حال چون آن شرایط سپری شده و رو به زوال و نابودی نهاده اند در عصر علم دیگر دلیلی برای وجود ادیان باقی نیست»؟
و اگر دو نظر فوق هیچ کدام درست نیستند، آیا در ترقی و پیشرفت مادی سحری موجود است که به محض به وجود آمدن به تمامی بر نفس تسلط می یابد و آن را از مقاصد معنوی باز می دارد و از مشاهده و درک کمالات روحی محروم می سازد؟
اگر پیشرفت مادی امری سحرآمیز است این سحر ذاتا" چیست و از چه چیز نشأت می گیرد و چگونه تا این اندازه بر فکر و عقل تأثیر می گذارد؟ آیا امکان ندارد که در کره ی زمین یک تمدن مادی پیشرفته ی هماهنگ و همگام با کمالات معنوی وجود داشته باشد تا انسان از لحاظ مادی در رفاه و از نظر معنوی صاحب کمالات و فضایل روحی باشد و در آرامش و اطمینان خاطر به سر برد؟
چنانچه این هماهنگی ممکن نیست ایا دین فقط برای فقرا و مستمندان و مستضعفان فرستاده شده است؟
و اگر هماهنگی و اتحاد بین مادیات و معنویات وجود دارد، پس چرا عده ای از مسلمانان که تمدن اروپا را پذیرفته اند، دین را رها نموده و صفحه ی دل را از عقاید معنوی پاک کرده اند؟
البته انصاف نیست که تمام غرب زده ها را به کور دلی و بی بند و باری متهم نماییم ، چون بین آنان دانشجویان و تحصیل کردگانی وجود دارند که باعث افتخار استادانشان می باشند؛ افرادی هستند سخاوتمند و دارای اخلاقی که موجب خوشحالی دیگرانند؛ چه چیز باعث شده که این افراد در برابر تمایلات نفسانی گردن کج کنند و به چاه رذالت سقوط کنند؟ وقتی پیشرفت مادی موجب ضعف معنوی و شکست دین باشد همان طور که نشانه ی آن را در برادران و نزدیکان خود مشاهده می کنیم، پس باید فاتحه ی دین را بخوانیم و منتظر باشیم پس از چندی کسی پیدا نشود که سجده ای برای خدا به جای آورد و کسی دیده نشود که غیر از شراب چیز دیگری بنوشد؟ تمدن مادی روز به روز دامنه دارتر می شود و تمام جهان را در بر می گیرد و افراد و طبقات مختلف را تحت سلطه ی خود قرار می دهد؛ حتی دهقانان و کشاورزان را به خود جلب می کند، و بچه های کوچک آنان را شیفته ی خود می سازد؛ پس چنانچه گفتیم اگر نیروی سحر آمیزی در تمدن و پیشرفت مادی وجود داشته باشد وقت آن رسیده که دیگر تبلیغات دینی بی فایده باشد؟ و هرچه درباره ی کسب فضایل اخلاقی گفته و نوشته ایم بی فایده و عبث بوده است؟
آیا شایسته ی آن نیست که به دقت درباره ی این موضوع مهم فکر کنیم تا به حقیقت و راز آن پی ببریم؟ درد را بشناسیم تا دوای حقیقی را تشخیص دهیم؟ و برای نجات از این گرفتاری راه راست را پیدا کنیم و از حرکت در بیراهه پرهیز کنیم؟
حقیقت تمدن مادی و تأثیر آن بر روح انسان چیست؟ تمایلات و خواسته های مادی چیست؟ کمالات معنوی کدام است؟ چرا انسان تمایلات جسمانی آنی را بر کمالات معنوی دائمی ترجیخ می دهد؟ آیا این ترجیح به علت بی ایمانی است؟ پس خود ایمان چیست؟و چطور ایمان ضعیف و یا قوی می گردد؟ آیا علم طبیعی می تواند جای دین را بگیرد و نیازهای معنوی را برطرف سازد و اطمینان و آرامش به روح ببخشد و اضطراب و هیجان آن را خاموش نماید؟ آیا توانایی آن را دارد مه احساسات و عواطف معنوی را تغذیه کند، و آنها را به نعمات و لذایذ مادی قانع سازد و به پرداختن به این کالبد خاکی اکتفا کند؟ آیا پیشرفت در علم و عقل باعث از بین رفتن و بطلان ادیان است و هر اندازه علم و عقل قدرت را در دست می گیرند و جای آن را پر می کنند؟ و آیا در این حالت وظیفه ی دین را انجام خواهند داد؟ ممکن است در جواب این سوال ها بلی یا خیر بگوییم.
اگر بگوییم بلی، باید بدانیم حقیقت عقل و دین چیست و میزان تسلط هر یک از آنها بر روح تا چه اندازه است؟ آیا این دو امر در درون انسان با هم مبارزه می کنند تا یکی از آنها بر دیگری غلبه کند و آن را از میدان بیرون سازد؟ یا هر یک در دایره ی مخصوص خود فعالیت می کند و از جهت خاص خود انسان را تحت تسلط قرار می دهد؟ در صورت اخیر دایره ی نفوذ عقل کدام و محدوده ی تصرفات دین کدام است؟
اگر بگوییم خیر( امکان ندارد عقل جای دین را پر کند) گفته می شود پس چرا وضع طوری است که هر اندازه علم پیشرفت می کند و مسایل طبیعی بیشتر کشف می شوند و هر اندازه پیروان ادیان اعم از قدیم و جدید بیشتر صاحب دانش می گردند، از لحاظ دینی و متزلزل تر، و ضعیف تر، سست تر و بی تفاوت تر می شوند تا بالاخره به کلی آن را ترک می کنند؟
اگر گفته شود این شک و تزلزل به خاطر آن است که تمدن مادی اسباب و وسایل رفاه و عیش را مهیا می سازد و مردم را به عیاشی و لهو و لعب و بی بند و باری و اشرافیت سوق می دهد، چطور ممکن است این ملت ها دوام داشته باشند در حالی که هر یک از این بی بند و باری ها و مفاسد اخلاقی موجب از بین بردن روابط اجتماعی و نابود کننده ی ارکان و پایه های آن است؟ نکند که ما در تشخیص ماهیت فضایل و رذایل اشتباه کرده باشیم؟ جواب ما چیست اگر دشمنان اسلام بگویند:«شما عادات خودتان را فضایل و آنچه را که برخلاف آن باشد رذایل نامیده اید و با این مقیاس ملت ها و افراد را مورد قضاوت و سنجش قرار می دهید این است که روز به روز تأثیر قضاوت شما کمتر می گردد. شما می خواهید عادات خود را به غرب تحمیل کنید و چون آنان حاضر به قبول آن نیستند شما می گویید چون غرب عادات ما را ندارند از فضایل به دور اند. وقتی دیدید آنها به خلاف عادات شما رفتار می کنند، رفتار آنان را رذایا به حساب می آورید و می گویید، ملتی که چنین رذایلی داشته باشد خیلی زود نابود و متلاشی می شود؛ اما حقیقت برخلاف قضاوت و عقیده شما است. مثلا" شما(مسلمانان) ربا را رذیله و فساد را نابود کننده ی جامعه به حساب می آورید در حالی که از نظر ما(غیر مسلمانان) ربا نقطه ی مرکزی چرخش معاملات و داد و ستد در عالم تمدن می باشد و پایه های اقتصاد بر آن استوار است . شما شراب را هر چند از حد تجاوز نکند عامل فساد و تباهی می دانید در حالی که شراب یکی از عوامل مهم کسب ثروت ملت های متمدن می باشد؛ شما مسئله ی کشف حجاب زنان و حضور آنان در مجالس مردان بدون حجاب و نمایان شدن اعضای بدن آنان را فساد و پستی معرفی می کنید؛ در حالی که این امر مهم ترین عامل ترقی و پیشرفت اروپاییان و رسیدن آنها به تمدن امروزی است پس هرچه را که مخالف عادات شما باسد فساد و پستی می نامید، در صورتی که این چیزهایی که به نظر شما رذایل هستند به حقیقت عین فضیلت هستن هر روز علیه آنها تبلیغ می کنید ولی مردم به تبلیغات شما عادت کرده اند لذا گفته های شما دیگر اثری ندارند شما به پیروی از اروپاییان و کسب اخلاق آنان علاقمند هستید و برای توجیه این علاقه ی خود به خیال و شعر متوسل می شوید و می گویید حتما" سحری در کار است یا روحی در آن نهفته است و با بیان این گونه کلمات خوراکی برای مباحثات و نوشته های خود به وجود می آورید. آیا می دانید که عشق و علاقه ی شما به تقلید از اروپاییان اثر چه نیرویی است؟ اثر نیروی فضیلت در ملت هایی است که خود را به شکل آنها در آورده اید و از آن ها پیروی می کنید چون فضیلت جذاب است و سحرآسا بر عواطف و تمایلات انسانی تأثیر می گذارد. نبرد با قدرت واقعی تمدن غرب نه تنها هیچ فایده ای ندارد بلکه هر روز شما را بیشتر از پیش مجذوب می کند و عملا" تحت تأثیر خواسته های آن قرار می گیرید، با زبان و قلم به آن اعتراف نمی کنید بلکه تنها به تکرار جملات و کلمات استفهامی و تعجب اکتفا می کنید چون می ترسید مبادا گرفتار رذایل و ترک فضایل شوید.پس بر شما(مسلمانان) لازم است که به هوش بیایید و شیوه ی رفتار و تفکر خود را اصلاح کنید؛ قبل از این که این مسئولیت به عهده ی نویسندگان بی باک و جسور شما واگذار شود، مسئولیت در برابر مسائلی که شرق را از بهترین تمدن محروم نموده است» اینها قوی ترین شبهاتی هستند که دشمنان لجوج اسلام می توانند در مورد آن چه از نظر تاریخی بیان نمودیم، و یا آنچه را که در مورد عواملی که در عصر تمدن نیز موجب ایجاد اعتقاد می شوند به بحث گذاشتیم، به عنوان اعتراض وارد کنند.
البته این شبهه ها در عصر ما رواج گرفته؛ کسانی که قدرت نطق و بیان و قلم دارند آنها را با زبان و قلم بیان می کنند و کسانی که از قدرت محرومند در دل خود آنها را تکرار می نمایند . پس بر ما(مؤلف) واجب است این شبهات را با دلایل واضح و روشن حل و فصل نماییم و به امید خدا فساد آنها را آشکار سازیم؛ چون بدو شک این ها دام هایی هستند که از جانب شیطان های شرق گسترده شده اند و عده ی بسیاری از جوانان به دو علت به آنها گرفتار شده اند: اول تأثیر فوق العاده ی تکنیک و صنعت که از اروپا به شرق سرازیر می شود، و دوم نفوذ و قدرت دولت های اروپایی.
این دو حالت که به صورت امواج توفنده از جانب غرب سرازیر می گردند، هر چند ملت های مستضعف را به نابودی می کشانند، ولی با همه ی قدرتی که دارند نمی توانند به تمامی به هدف شوم خود برسند و جز در مقابل ملت های بی فرهنگ و جاهل و ناآشنا و غافل از فلسفه ی زندگی و هستی، پیروز نخواهند شد؛ همان ملت هایی که به علت ناآگاهی قادر نیستند به آینده ی خود بیندیشند و خیال می کنند که وضع موجودشان تغییر ناپذیر است؛ و جهان به آخرین مرحله ی خود رسیده است و دیگر تحولی به وجود نخواهد آمد؛ قوی برای همیشه قوی خواهد ماند و ضعیف هم برای همیشه ضعیف است. ولی این یاس و ناامیدی در فرهنگ اسلام بدترین مرحله ی کفر است.
دین اسلام در چنین حالتی در امید زندگی را بر دل ها می گشاید؛ روح ها را با نیروی اراده و آرزو زنده نگه می دارد؛ انسان را وادار می سازد تا با به کارگیری وسایل موجود از طبیعت بهره برداری کند و هرگز مأیوس نشود؛ چون سرطان اراده و نابوده کننده ی گروه ها و ملت ها یأس و ناامیدی است.
____________________
منبع: نقش قرآن در هدایت انسان / نویسنده:فرید وجدی / مترجم: ابوبکر حسن زاده / انتشارات:نشر احسان-۱۳۷۸