فقه معاصر

مصافحه و دست دادن با زن نامحرم حکمش چیست؟

مصافحه و دست دادن با زن نامحرم حکمش چیست؟

نویسنده: دکتر یوسف قرضاوی / مترجم: دکتر احمد نعمتی

سوال: مشکلی دارم و قطعا” دیگران هم بدان دچار هستند و آن دست دادن با زنان، هنگام سلام کردن به آنان است. به ویژه با زنان خویشاوند و نزدیکانی که محرم من نیستند. مانند دختر دایی، دخترخاله، دخترعمو، دخترعمه، زن عمو، زن دایی، خواهر همسرم و کسانی که رابطه ی نسبی و سببی با بنده دارند. به ویژه در مناسبات معینی مانند بازگشت از سفر، بهبودی از بیماری، برگشتن از حج یا عمره و سایر مناسبت هایی که علاوه بر خویشان و نزدیکان، همسایگان و همکاران نیز عادت دارند که به ملاقات یکدیگر بروند و به هم تبریک  گفته و با هم دست می دهند( مصافحه می کنند).

سوال من این است آیا در قران یا سنت تحریم این نوع مصافحه با توجه به آن همه علل و اسباب اجتماعی و روابط خانوادگی و با وجود جو وثوق و اطمینان و عدم  ترس از فتنه انگیزی و دوری از تحریکات شهوت انگیز به اثبات رسیده است یا خیر؟ به علاوه ترک مصافحه از طرف ما مسلمانان باعث می شود که ما را متهم  می کنند به این که بسیار افراطی و سخت گیر هستیم زن را حقیر می شماریم، نسب به زن بدگمان هستیم و درباره ی او سوءظن داریم و… .

اگر در این مورد، دلیل شرعی وجود دارد ما به حکم این که مؤمن به خدا و پیامبرش هستیم، سمعا” و طاعه” و بدون شک و تردید بدان احترام می گذاریم و اگر قضیه تحریم آن تنها به خاطر اجتهد فقهای گذشته ی ما است در آن صورت برای فقها بر حسب مقتضیات زمانی و مکانی و تغییر شرایط زندگی امروزی جایز است با نظر فقهای گذشته مخالفت ورزند.

لذا این نامه را برای شما نوشتم به این امید که بحث را به صورت بنیادی در پرتو قرآن کریم و حدیث نبوی شریف مورد تحقیق و بررسی قرار دهید. اگر دلیلی برای منع آن اقامه گردید، قطعا” می پذیریم و اگر در قضیه وسعت و گشایشی هست، ما آنچه را خداوند متعال برای ما وسعت و گشایش بخشیده بر خود تنگ نخواهیم کرد به  ویژه با وجود نیاز شدید و فراگیری آفت در عصر حاضر.

خواهشمند است مشاغل زیاد شما باعث رد و عدم پاسخ گویی نامه ی بنده نباشد زیرا همان طور که به محضرتان عرض نمودم. این سوال مشکل تنها شخص من نیست، بلکه مشکل میلیونها نفر مانند من است.

خداوند متعال در جواب این مسأله به شما سعه ی صدر عطا فرماید و وقت مناسبی جهت تحقیق و بررسی به شما ارزانی بخشد و مسلمانان از فتوای شما بهره مند گردند.

جواب: برادر عزیزی که این سوال را مطرح فرموده اید از شما چه پنهان که قضیه ی دست دادن زن و مرد نامحرم با یکدیگر(مصافحه) یک مسأله پیچیده و مشکلی است. به طوری که تحقیق و بررسی درباره ی آن جدا از مشکل یا آسان بودن، نیازمند تلاشی روانی، فکری و عملی است تا در سایه ی آن فتوا دهنده(مفتی) بتواند هم از زیر بار افکار وارداتی و هم افکار تقلیدی و موروثی که کتاب و سنت آن را تأیید نمی کنند، رها کند و نیز به بررسی و سنجش ادله و براهین موجود بپردازد تا به رأی و نظری- که در نظر فقیه به حق نزدیک تر است – دست پیدا کند. البته فقیهی که در این بحث و تحقیق خواستار رضایت خدا است نه راضی کردن مردم و ارضاء خواسته های آنان.

قبل از تحقیق درباره ی مسأله، مایلم دو موضوع را که فکر می کنم- تا آنجا که من اطلاع دارم- درباره ی حکم آن میان فقهای سابق اختلافی نیست، بیان کنم.

۱-      مصافحه مرد و زن هرگاه همراه شهوت و لذت جنسی میان یکی از دو طرف باشد و یا به احتمال قوی به دنبال آن مصافحه بیم فتنه ای برود، حرام است؛ زیرا منع آنچه وسیله فساد است(سدالذریعه) واجب است مخصوصا” موقعی که علائم آن آشکار و اسباب آن مهیا باشد.

آن چه این مطلب را تأیید می کند، بیان علمای اسلامی است که می گویند:«هرگاه لمس بدن یکی از محارم توسط مرد و یا خلوتش با آن ها- که در اصل مباح است- موجب تحریک شهوت و یا خوف فتنه گردد، از دایره ی مباح به دایره ی حرام انتقال می یابد؛ به ویژه هرگاه این لمس و خلوت با امثال دختر خوانده، مادرزن، زن پدر یا خواهر شیری باشد. چرا که احساسی که در دل نسبت به این ها وجود دارد.»

۲-      دست دادن مرد با پیرزن و یا دختر کوچی که تمایا شهوانی ندارند و همچنین دست دادن پیرمردی به زنانی که احساس شهوانی در آنها نرود در این صورت به خاطر امین بودن از اسباب فتنه مصافحه ی آنان مجاز است.
به دلیل این که از ابوبکر صدیق روایت شده است که با پیرزنان مصافحه می کرد. همچنین عبدالله بن زبیر به پیرزنی اجازه داد تا از ایشان پرستاری کند، آن پیرزن جهت تسکین درد اندام بدن او را می فشرد و سرش را تمییز می کرد. قرآن پوشیدن بعضی از انواع لباس هایی را که برای دیگران رخصت داده نشده برای زنان سالخورده رخصت داده است و این استثناء و تخفیف خود دلیل بر مدعای ما است. خداوند در قرآن می فرماید:

(‏ وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاء اللَّاتِی لَا یَرْجُونَ نِکَاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُنَاحٌ أَن یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِینَهٍ وَأَن یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَّهُنَّ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ‏)نور/۶۰

«‏ زنان از کار افتاده‌ای که ( به سن و سال نازائی رسیده‌اند و بر اثر سالخوردگی جاذبه جنسی را کاملاً از دست داده‌اند و ) میل به ازدواج ( با مردان ، و مردان نیز رغبت به ازدواج با آنان را ) ندارند ، اگر لباسهای ( حفظ حجاب مذکور در سوره نور آیه ۳۱ ، و سوره احزاب آیه ۵۹ ) خود را از تن به در آورند ( و با جامه‌های معمولی با دیگران معاشرت کنند ) گناهی بر آنان نیست ( چرا که به علّت فرتوت بودن و کهنسال شدن ، همچون دختران نابالغ گشته‌اند ) در صورتی که ( هدف آنان خودآرائی و نمایش وسائل آرایش در برابر مردم نبوده و به بهانه برداشتن لباس حجاب ) زینت را نشان ندهند .  ( با همه این احوال ، چون پیران سرمشق جوانان هستند ) اگر عفّت را رعایت کنند ( و خویشتن را بپوشانند ) برای ایشان بهتر است ، و خداوند شنوا و دانا است ( و لذا آنچه را می‌گویند می‌شنود ، و آنچه را در دل دارند و در سر می‌پرورانند می‌داند ) . ‏»

همچنین زنان مؤمن از ارائه دادن زینت خود برای مردانی که به ازدواج احتیاج ندارند، و یا بچه هایی که به خاطر سن کم احساس جنسی آنان ظاهر نشده است- از آن قاعده ی کلی که قبلا” گفته شده – مستثنی شده اند:

(أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُوْلِی الْإِرْبَهِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاء)نور/۳۱

« دنباله روانی که نیاز جنسی در آنان نیست ( از قبیل : افراد مخنث ، ابلهان ، پیران فرتوت ، اشخاص فلج ) ، و کودکانی که هنوز بر عورت زنان آگاهی پیدا نکرده‌اند ( و چیزی از امور جنسی نمی‌دانند ) ، و پاهای خود را ( به هنگام راه رفتن به زمین ) نزنند تا زینتی که پنهانش می‌دارند ( جلب توجّه کند و صدای خلخال پاهایشان به گوش مردم برسد و ) دانسته شود . ای مؤمنان ! همگی به سوی خدا برگردید ( و از مخالفتهائی که در برابر فرمان خدا داشته‌اید توبه کنید ) تا رستگار شوید »

مسأله مصافحه در غیر این دو صورت که بیان شد همان مسأله ی مورد بحث است که نیازمند تحقیق و بررسی است. کسانی که پوشش تمام بدن زن حتی صورت و کف دست او را واجب می دانند آنها(دست و صورت) را به عنوان مستثنایی که در آیه ی (وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا)نور/۳۱ بیان شده قلمداد نمی کنند، بلکه عبارت «ماظهر منها» را به معنای لباس ظاهری (مانند عبا و چادر) را یا آنچه که به حکم ضرورت ظاهر گردد(مانند اینکه موقع وزیدن باد شدید و یا امثال آن، قسمتی از بدن زن مکشوف و ظاهر گردد) می دانند، جای هیچ گونه تعجب و شگفتی نیست که مصافحه ی زن و مرد را حرام بدانند زیرا وقتی که نزد آنان پوشاندن کف دستان واجب باشد، نگاه به آنها هم حرام است و وقتی که نظر و نگاه به آنها حرام باشد، لمس آن به طریق اولی حرام است؛ زیرا قدرت شهوت انگیزی لمس از نگاه شدیدتر است و مصافحه هم چیزی جز همان لمس پوست بدن مرد با پوست بدن زن نیست. معلوم است که طرفداران این نظر بسیار کم اند، و جمهور فقهاء از اصحاب و تابعین و بعد از آنان مستثنای موجود در آیه ی (الا ما ظهر منها) را صورت و کف دستان قرار داده اند. بنابراین وقتی که مصافحه بدون شهوت و لذت باشد چه دلیلی بر تحریم آن هست؟

حقیقت این است که من جویای یک دلیل منصوص و قانع کننده ای در این باره بودم، ولی بدان دست نیافتم. قوی ترین استدلال آنها در این باره قاعده ی سدالذریعه می باشد و ابن استدلال موقع تحریک شهوت و یا خوف فتنه با وجود علائم آن، قطعا” مورد قبول است، ولی در موقع امن از آن دو مورد، که بسیار هم اتفاق می افتد_ دلیلی برای تحریم نمی ماند.

گروهی از دانشمندان در این باره چنین استدلال می نمایند که پیامبر(ص) همانطور که در سوره ی ممتحنه وارد شده- موقع بیعت زنان در روز فتح مکه از مصافحه با زنان خودداری نموده است.

البته بدیهی است که ترک امری از امور از جانب رسول خدا(ص) ضرورتا” دلالت بر تحریم آن نمی کند و چه بسا اگر امری را انجام نداده اند به خاطر حرام بودن آن کار، یا مکروه بودن آن، یا اولی نبودن آن نبوده، بلکه شاید صرفا” به خاطر عدم تمایل ایشان بدان امر بوده باشد. مانند این که رسول خدا از خوردن گوشت سوسمار با وجود این که مباح است خودداری می کرد.

بنابراین صرف ترک مصافحه از جانب رسول خدا(ص) دلیل حرام بودن آن نیست و کسی که چنین حرفی می زند باید دلیل داشته باشد. به علاوه در مورد ترک مصافحه ی حضرت(ص) با زنان در هنگام بیعت اختلاف است؛ زیرا انچه از ام عطیه انصاری رضی الله عنها مطلبی که دلالت بر مصافحه ی پیامبر با زنان در هنگام بیعت نقل شده است، برخلاف آن است که از ام المومنین عایشه رضی الله عنها روایت شده است(که منکر مصافحه ی حضرت در روز فتح را انکار کرده بود و برای عدم وقوع مصافحه در آن روز سوگند خورد.)

بخاری در صحیح خود از عایشه روایت می کندکه:«رسول خدا(ص) زنان مهاجر را با این آیه مورد آزمایش قرار می داد:

(‏ یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذَا جَاءکَ الْمُؤْمِنَاتُ یُبَایِعْنَکَ عَلَى أَن لَّا یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئاً وَلَا یَسْرِقْنَ وَلَا یَزْنِینَ وَلَا یَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَلَا یَأْتِینَ بِبُهْتَانٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ فَبَایِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ‏)ممتحنه/۱۲

«‏ ای پیغمبر ! هنگامی که زنان مؤمن ، پیش تو بیایند و بخواهند با تو بیعت کنند و پیمان بندند بر این که : چیزی را شریک خدا نسازند ، و دزدی نکنند ، و مرتکب زنا نشوند ، و فرزندانشان را نکشند ، و به دروغ فرزندی را به خود و شوهر خود نسبت ندهند که زاده ایشان نیست ، و در کار نیکی ( که آنان را بدان فرامی‌خوانی ) از تو نافرمانی نکنند ، با ایشان بیعت کن و پیمان ببند و برایشان از خدا آمرزش بخواه . مسلّماً خدا آمرزگار و مهربان است ( و مغفرت و مرحمت خود را شامل چنین بانوانی می‌گرداند ) . ‏»

عایشه می گوید:«هرکدام از زنان مؤمن که این شرایط را قبول می کرد رسول خدا(ص) لفظا” به آنان می فرمود:«قد بایعتک» یعنی با تو بیعت کردم. قسم به خدا دست پیامبر در هنگام بیعت دست هیچ زنی را لمس نکرد. و جز با این فرموده(قد بایعتک علی ذلک) با آنها بیعت نکرد. حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «فتح الباری» در شرح فرمایش حضرت عایشه می گوید:«قسم برای تأکید خبر است و مثل آنکه عایشه به این وسیله به رد آنچه از ام عطیه روایت شده، اشاره دارد.»(نه به اصل موضوع)!

ابن حبان، بزار، طبری و ابن مردویه از طریق روایت اسماعیل پسر عبدالرحمن از جده ی خود ام عطیه روایت می کنند که ایشان در داستان مبایعت می گوید:

«یعنی حضرت از بیرون منزل دستش را به سوی ما دراز می کرد و ما هم از  داخل منزل دستمان را به سوی او دراز می کردیم و سپس می فرمود:«خدایا تو شاهد باش».

همچنین در حدیث دیگری که به دنبال این حدیث بخاری آمده است ام عطیه گفته است:

«زنی هنگام مصافحه دستش را مشت کرد. این حالت بیانگر آن است که زنان با دست بیعت می کردند.»

 حافظ ابن حجر می گوید:«می توان به روایت اولی چنین پاسخ داد که دراز کردن دست از پشت پرده اشاره به وقوع مبایعت دارد، گرچه مصافحه انجام نشده باشد و به روایت دومی این گونه که «فقبضت امراه یدها…» مراد از «قبض ید»(مشت کردن دست) تأخیر در قبول بیعت باشد یا امکان دارد که بیعت با پوششی انجام گرفته باشد ابوداود در «مراسیل» از شعبی روایت می کند که پیامبر(ص) هنگامی که با زنان بیعت کرد، پارچه ای آورد بر دست خود پیچاند و فرمود:«لا اصافح النساء»یعنی با زنان مصافحه نمی کنم.»

در مغازی ابن اسحاق چنین روایت شده که حضرت هنگام بیعت با زنان دستش را در ظرفی فرو می برد و زن هم همراه او دستش را میان آن ظرف فرو می برد.

حافظ ابن حجر می گوید:«روایات، احتمال تعدد بیعت را می رسانند و امکان دارد بیعت بیش از یکبار واقع شده باشد. به عبارت دیگر حضرت در بعضی موارد بیعت را بدون مصافحه انجام داده باشد. یعنی نه با پوشش و نه با غیرپوشش دست زنی را لمس نکرده باشد و بیعت فقط لفظی بوده، و این بر مبنای روایت حضرت عایشه است.»

در بعضی موارد دیگر حضرت(ص) هنگام بیعت، به وسیله ی ساتر با زنان مصافحه کرده باشد و این بر مبنای روایت شعبی است و یا احتمال دارد که بیعت به همان شیوه ای انجام گرفته باشد که ابن اسحاق بیان داشته و آن به صورت فرو بردن دست در ظرف باشد یا صورتی که روایت ام عطیه بر آن دلالت دارد. یعنی مصافحه ی مستقیم حضرت(ص) با زنان، هنگام بیعت و آنچه احتمال تعدد بیعت را ترجیح می دهد این است که روایت عایشه راجع به بیعت زنان مؤمن مهاجر بعد از صلح حدیبیه است. ولی روایت ام عطیه ظاهرا” عام، و شامل بیعت با زنان مؤمن بطور عموم و از جمله حدیث حضرت عایشه را تحت عنوان باب(اذا جاکم المؤمنات مهاجرات) و حدیث ام عطیه را تحت عنوان باب(اذا جاءک المومنات یبایعنک) قرار داده است.

منظور از نقل تمام این روایات این است که آنچه بیشتر کسانی که در تحریم مصافحه بدان استناد کرده اند- ترک مصافحه ی پیامبر(ص)در بیعت با زنان، نه تنها مورد اتفاق علما نیست(همان طور کسانی که به مصادر اصلی مراجعه نمی نمایند، چنین می پندارند)بلکه همچنان که بیان کردم در آن اختلاف نظر وجود دارد.

بعضی از علمای معاصر، راجع به تحریم مصافحه ی مرد با زن به آن چه که طبرانی و بیهقی از معقل بن یسار روایت کرده اند استدلال می نمایند که پیامبر خدا(ص) می فرماید:

«اینکه با سوزن آهنین بر سر یکی از شما زنند بهتر از این است که دست زنی را که برای وی حلال نیست لمس کنید»

منذری در کتاب «الترغیب» گفته است:«رجال طبرانی موثق و از رجال صحیح اند.»

در استدلال به این حدیث نکات زیر قابل توجه است:

۱)      امامان حدیث به صحت آن تصریح ننموده اند، امثال منذری و یا هیثمی به این اکتفا نموده اند که بگویند رجال آن موثق و یا صحیح اند. و این کلمه به تنهایی درجهت اثبات صحت حدیثی کافی نیست؛ زیرا احتمال دارد که حدیث منقطع و یا دارای یک علت مخفی(نقص پنهانی) باشد به همین دلیل بوده که هیچ یک از صاحبان کتاب های مشهور آن را اخراج ننموده و هیچ کدام از فقهاء در زمان های گذشته راجع به تحریم مصافحه و امثال آن بدان استدلال ننموده اند.

۲)      فقهای حنفیه و بعضی از فقهای مالکیه گفته اند::«تحریم، جز با دلیل قطعی و یقینی که هیچ گونه شبهه ای در آن نباشد ثابت نمی گردد. مانند قرآن کریم و احادیث متواتر و مشهور، اما احادیثی که در ثبوت آن شبهه ای باشد، مانند احادیث آحاد صحیح، بیانگر چیزی بیشتر از کراهت یک مطلب نمی باشد. حال که وضع حدیث (آحاد صحیح) چنین است، وضع آنکه صحتش مورد شک و تردید است، معلوم است.

۳)      فرضا” حدیث، صحیح و برای ما مسلم باشد و بتوان حکم تحریم را از آن برداشت کرد، به نظر من دلالت حدیث بر حکم(تحریم مصافحه) غیر واضحاست.
به طوری که جمله ی (یمس امراه لاتحل له)به معنای صرف تماس پوست زن و مرد(با یکدیگر) و بدون شهوت نیست(همچنان که یک مصافحه ی عادی چنین است)، بلکه کلمه ی مس بر حسب استعمال آن در نصوص شرعی (قرآن و حدیث) به معنی یک از دو حالت زیر است:
– کنایه از پیوند و نزدیکی جنسی(جماع) است. همان طور که چنین معنایی از ابن عباس در تفسیر آیه ی(او لامستم النساء)روایت شده که می گوید:«لمس، ملامسه و مس، در قران کنایه از جماع است» و به صورت استقراء تمام آیاتی که در آن کلمه ی مس به کار رفته به وضوح بر جماع دلالت می کنند. مانند این آیه که از زبان مریم بیان می دارد:
(أَنَّى یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ)آل عمران/۴۷
« چگونه مرا فرزندی خواهد بود ، در حالی که انسانی با من نزدیکی نکرده است‌ ؟»
یا این آیه که می فرماید:
(إِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ)بقره/۲۳۷
« و اگر زنان را پیش از آن که با آنان تماس بگیرید ( و آمیزش جنسی بنمائید ) طلاق دادید»
در حدیث هم وارد شده است که :
(ان النبی کان یدنو من نسائه من غیر مسیس)
«پیامبر بدون نزدیکی جنسی با زنان خود نزدیکی می کرد»
– به معنای نزدیکی بدون جماع مانند بوسه زدن، به آغوش کشیدن و امثال آن که از مقدمات جماع به حساب می آیند و این معنی در بعضی از روایات سلف در تفسیر «الملامسه» هم وارد شده است.
حاکم در کتاب«الطهاره» به نقل از «المستدرک علی الصحیحین» می گوید:«بخاری و مسلم در صحیح های خود بر اخراج احادیث گوناگونی که دلالت دارند بر اینکه «لمس»به معنای معاشرت بدون جماع است اتفاق دارند.»
مانند:- حدیث ابوهریره که پیامبر می فرماید:
(فالید زناها اللمس…)
«زنای دست لمس با بدن نامحرم است.»
– حدیث ابن عباس که پیامبر(ص) می فرماید:
(لعلک مسست…)
«شاید با او تماس بدون جماع داشته ای»
– حدیث ابن مسعود که پیامبر(ص) می فرماید:
(و اقم الصلاه طرفی النهار…)
«در دو طرف روز نماز را برپای دارید.»
– از عایشه روایت است که می گوید:
(قل یوم الا و کان رسول الله یطوف علینا جمیعا- تعنی نسائه- فیقبل و یلمس مادون الوقاع فاذا جاء الی التی هی یومها ثبت عندها)
«کم روزی اتفاق می افتاد که رسول خدا(ص) پیش ما- یعنی زنان پیامبر- نیاید. می بوسید و لمس بدون جماع می کرد و پس به سوی آن همسری که قرار بوده آن روز با او باشد، می رفت و نزد او می ماند.»
– از عبدالله بن مسعود روایت است که پیامبر خدا فرموده:
([اولا مستم النساء] هو مادون الجماع و فیه الوضوء):
«ملامسه ی زنان غیر از جماع است و وضو لازم دارد.»
– از عمر ابن خطاب روایت است کهپیامبر خدا فرموده:
(ان القبله من اللمس فتوضا منها):
«بوسه از لمس است و باعث نقض وضوء است و دوباره وضو بگیر»
بنابر مذهب مالک و ظاهر مذهب احمد، لمس زنی، موجب نقض وضو است که با شهوت و لذت باشد و آیه ی [أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاء ]را بر آن معنی تفسیر کرده اند. در قرائت دیگری [أَوْ لمَسْتُمُ النِّسَاء]وارد شده است.
به همین دلیل است که شیخ الاسلام ابن تیمیه در فتاوای خود قول کسانی که ملامسه و لمس را در آیه به معنی صرف تماس پوست با پوست(هر چند بدون شهوت هم باشد) تفسیر کرده اند، ضعیف شمرده و از جمله چیزهایی که در این باره فرموده اند این است که:«و اما منوط کردن نقض وضو به صرف لمس، خلاف اصول، اجماع اصحاب و متون شرعی است و گوینده ی آن هیچ گونه نص و قیاسی ندارد؛ چرا که اگر در آیه ی [أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاء]منظور، لمس زن با دست و بوسه و یا امثال آن باشد [همان طور که ابن عمر و دیگران بیان داشته اند] پس معلوم است هر کجا در قرآن و سنت پیامبر لمس ذکر شود، مراد لمس با شهوت است. مانند آیه ی اعتکاف:
(وَلاَ تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنتُمْ عَاکِفُونَ فِی الْمَسَاجِدِ)بقره/۱۸۷
«وقتی که در مساجد به ( عبادت ) اعتکاف مشغولید ، با آنان همخوابگی نکنید»
و معلوم است که نزدیکی کردن شخص معتکف، با زن خود بدون شهوت حرام نیست برخلاف نزدیکی به قصد شهوت که حرام است(در ایام اعتکاف)

همچنین فرموده ی خداوند متعال در آیه ی

(ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ)احزاب/۴۹

« پیش از همبستری با ایشان ، آنان را طلاق دادید»

یا این آیه که می فرماید:

(لاَّ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِن طَلَّقْتُمُ النِّسَاء مَا لَمْ تَمَسُّوهُنُّ)بقره/۲۳۶

« اگر زنان را قبل از آمیزش جنسی و تعیین مَهر ( به عللی ) طلاق دهید ، گناهی بر شما نیست »

در اینجا به اتفاق تمام علماء مس همان تماس و دست مالیدن به اندام زن بدون شهوت باشد، نه عده بر زن واجب می شد نه مهریه به او تعلق می گرفت و نه حرمت مصاهره سرایت می نمود.

 لذا اگر کسی گمان کند که لمس در آیه ی [أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاء] به معنای دست زدن و یا دست مالیدن است اگرچه بدون شهوت باشد نه تنها از زبانی که قرآن با آن آمده بلکه از زبان عرفی مردم هم خارج گشته است. پسهرگاه لفظ مس میان زن و مرد بیان شود، بلافاصله فهمیده می شود که منظور دست مالیدن با شهوت است همان طور که هرگاه«وطء»[۱]در میان مرد و زن بیان شود فهمیده می شود که منظور وطء با فرج است نه وطء با قدم»[۲]

ابن تیمیه در جای دیگر بیان می دارد که اصحاب در مقصود آیه ی أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاء. اختلاف نموده اند. ابن عباس و گروهی دیگر می گویند:«خداوند حیا کننده ی کریم است و از هرچه و هرگونه که بخواهد با کنایه بیان می فرماید و این اصح اقوال می باشد.»

عرب و موالی در معنی لمس اختلاف دارند که آیا مقصود از آن جماع است و یا غیر جماع؟ عرب گفتند به معنی جماع است و موالی گفتند منظور از آن غیر جماع است. هر دو گروه نزد ابن عباس رفتند و ایشان را در معنای مورد نظر آیه ، حکم قرار دادند. ابن عباس نظریه ی عرب را تصویب و نظریه ی موالیان را اشتباه دانست.

هدف از نقل تمام این عبارات این است که بدانیم واژه ی مس یا لمس هنگامی که در ارتباط با زن و مرد به کار گرفته می شوند منظور تنها تماس پوست با پوستی دیگر نیست، بلکه منظور جماع و یا مقدمات آن از بوسه و آغوش گرفتن و… است که همراه با شهوت و لذت باشد.

علاوه بر این اگر در حدیث صحیح منقول از پیامبر خدا(ص) نظری بیفکنیم، خواهیم دید که صرف لمس و یا تماس دست مرد با دست زن، بدون شهوت و بدون خوف فتنه، نه تنها ذاتا” ممنوع نیست، بلکه پیامبر(ص) هم آن را انجام داده است و اصل در افعال پیامبر(ص) برای تشریع و پیروی کردن است:

(لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ)احزاب/۲۱

« سرمشق و الگوی زیبائی در ( شیوه پندار و گفتار و کردار ) پیغمبر خدا برای شما است . »

بخاری در صحیح خود در کتاب «الادب» از انس بن مالک روایت می کند که او می گوید که:
«هر کدام از کنیزکان اهل مدینه دست پیامبر را می گرفت و هر کجا که می خواست پیامبر را با خود می برد»

در روایت دیگری از امام احمد از انس روایت شده که می گوید:«هنگامی که یکی از کنیزکان مدینه نزد پیامبر(ص) می آمد دست رسول گرامی را به عنوان مصافحه می گرفت و حضرت رسول(ص) دستش را رها نمی کرد تا ایشان رها کند و به دنبال کارش برود». ابن ماجه هم آن را روایت کرده است:

حافظ عسقلانی در کتاب فتح الباری می گوید:«منظور از (الاخذ بالید)که نشان از همان تواضع و فرمانبرداری و تا حدودی زیاده روی در تواضع است، لازمه اش این است که به جای مرد، زن، به حای زن حره«آزاده…،»کنیزک را آورده است.»

بیان«اماء» به صورت عام یعنی هر کنیزکی که بود و عبارت «حیث شاءت»یعنی هرجا که می خواست و تعبیر «الاخذ بالید» اشاره به غایت تصرف است هر چند نیاز آن کنیزک در خارج از مدینه هم می بود و از حضرت نسبت به آن نیازمندی تقاضای مساعدت می کرد. حضرت ایشان را کمک و یاری می نمود و این خود دلیل بر تواضع سرشار رسول (ص) و بری بودن ایشان از آن چه شائبه تکبر و غرور است.»

آنچه حافظ عسقلانی رحمه الله بیان داشته در کل پذیرفتنی است اما اینکه معنی «گرفتن دست» را از معنی ظاهری به لازم آن(که نرمی و تواضع است) برده است پذیرفته نیست؛ زیرا در اینجا هم ظاهر و هم معنی لازم لفظ، مدنظر است و اصل در کلام این است که حمل بر ظاهر گردد مگر اینکه دلیلی و یا قرینه ی معین باشد که آن را از معنی ظاهری به معنای دیگر ببرد، ولی در اینجا دلیل و قرینه ای که مانع حمل بر معنای ظاهری گردد، در دست نیست. به علاوه روایت احمد بن حنبل دلالت بر منی ظاهری را می رساند و قبول نکردن آن چیزی مثل سختگیری و انحراف در آن است. بلیغ ترین و رساترین روایت که باز در صحیحین و سنن از انس بیان شده این است که می گوید:

(پیامبر(ص) نزد خاله انس، ام حرام، دختر ملحان همسر عباده پسر صامت به قیلوله(خواب چاشت) رفت و سرش را در آغوش ام حرام نهاد و ام حرام سر مبارکش را تمییز می کرد…)و تا آخر حدیث که قبلا” معنی شد.

شیخ الاسلام، ابن حجر در استنباط از این حدیث به چند مورد اشاره می کند:

۱.       جواز قیلوله و خوابیدن میهمان در غیر خانه ی خود به شرط اجازه ی صاحب خانه و امین خوف فتنه…

۲.       جواز پذیرایی و خدمتکاری زن بیگانه، از میهمان مرد در پذیرایی کردن و پهن کردن رختخواب و…

در این حدیث زن میزبان تا آنجا به خدمتکاری میهمان پیش رفت که نظافت و تمیز کردن سذ مهمان- هر چند خاتم الانبیاء هم باشد- اقدام نمود.

گروهی از این موضوع اشکال گرفته اند و عده ای در فهم این مطلب دچار اشکال شده اند.

ابن عبدالبر می گوید: «گمان می کنم ام حرام و یا خواهرش، ام سلیم به پیامبر(ص) شیر داده اند بنابراین ام حرام یا مادر رضاعی و یا خاله رضاعی رسول خدا(ص) است.به همین دلیل بود که حضرت(ص) نزد او می خوابید و ام حرام با او برخورد یک محرم را داشت. سپس ابن عبدالبر با سند دیگر خود ام حرام را به یکی از محارم رسول خدا از طرف خاله های او می داند؛ زیرا مادر عبدالمطلب،جد پیامبر از بنی نجار بود…»

دیگری می گوید:«دلیلل آن، معصومیت پیامبر(ص) بوده است و وقتی او ران خود را از همسر خود مخفی می کرد چگونه در مورد دیگرا…؟ و از خصایص ایشان است که از هر فعل و قول زشتی مبرا می باشد. قاضی عیاض چنین نظریه ای را رد می کند و می گوید:«خصایص پیامبر به احتمالات ثابت نمی گردد و ثبوت عصمت مسلم است ولی اصل عدم خصوصیت و جواز پیروی در افعال ایشان است مگر این که دلیلی بر خصوصیت افعال ایشان اقامه گردد.»»

حافظ دمیاطی در رد کسی که قائل به احتمال اول یعنی ادعادی محرمیت است از اینها فراتر رفته و می گوید:«کسانی که گمان برده اند ام حرام یکی از خاله های شیری و یا نسبی پیامبر است به اشتباه رفته اند زیرا بی گمان در میان زنانی که به پیامبر(ص) شیر داده اند هیچ زن انصاری ای نیست به استثنای مادر عبدالمطلب به نام سلمی دختر عمر و پسر زید پسر لبید پسر خراش پسر عامر پسر غنم پسر عدی پسر نجار و ام حرام دختر ملحان پسر خالد پسر زید پسر حرام پسر جندب پسر عامر مذکور است.»

پس ام حرام و سلمی در عامر بن غنم جد اعلای آنها جمع نمی شوند و محرمیت با چنین خاله ای اثبات نمی گردد؛ زیرا بدان خاله ی مجازی گفته می شود. همانند گفتار پیامبر(ص) که به سعد ابن ابی وقاص می گوید:«هذا خالی… این دایی من است» زیرا سعد از طایفه بنی زهره و از خویشاوندان آمنه ی مادرش می باشد، و سعد نه به صورت نسبی و نه به صورت شیری برادر آمنه نیست»
سپس می گوید:«اکنون که این ها بیان شد باید دانست که به صورت صحیح ثابت شده است که پیامبر(ص) به جز نزد همسران خود و ام سلیم به منزل هیچ زنی وارد نشده است.»درباره ی ام سلیم از حضرت(ص) سوال شد فرمود:

«دلم به حالش می سوزد برادرش در جنگ همراه من بود که کشته شد.»

وقتی که این حدیث ام سلیم را مستثنی نموده پس ام حرام هم می تواند مستثنی گردد و آن دو خواهر در یک خانه که هر کدام در یک اطاق آن سکونت داشتند و حرام بن ملحان برادر هر دوی آنان بود. پس همان طور که حافظ ابن حجر می گوید علت میان هر دوی آنان مشترک است. ایشان به آن علت مشترک چنین می افزاید که ام سلیم مادر انس خادم پیامبر(ص) است و در آن موقع عادت چنان بوده که مخدوم با خادم و با خانواده ی خادم اختلاط داشته اند و حیا و شرمی که میان بیگانگان است در میان آنها نبوده است.

سپس دمیاطی می گوید:«در حدیث چیزی که بر خلوت حضرت۰ص) با ام حرام دلالت کند مشاهده نمی شود و شاید آن داستان هنگام رفتن حضرت(ص) به منزل ام حرام، با فرزند، خادم، شوهر و یا وابسته ای از وابستگان ام حرام روی داده باشد.»

ابن حجر می گوید:«این یک احتمال قوی است ولی موجب رفع اشکال به طور کلی نیست زیرا هنوز مسأله ی ملامسه در نظافت و تمییز کردن سر (از جانب ام حرام) و خواب در آغوش او باقی مانده است»

حافظ ابن حجر می گوید:«بهترین جواب ادعای  خصوصیت(فعل) است و اینکه جز با دلیل این خصوصیت ثابت نمی شود موجب رد آن نیست؛ زیرا دلیل برای آن واضح است.»من (قرضاوی) نمی دانم که این دلیل واضح یا پوشیده کجاست؟

آنچه قلب در بررسی این روایات بدان اطمینان پیدا می کند این است که صرف ملامسه حرام نیست.پس هرگاه اسباب و علل اختلاط به وجود آید(همان طور که میان پیامبر(ص) و ام حرام و ام سلیم روی داد) و از فتنه ی دو طرف امنیت حاصل شد مصافحه در موقع نیاز اشکالی ندارد. مانند کسی که از سفر برگشته و با دید و بازدید میان دو فامیل(زن و مرد نامحرم) صورت گیرد مانند مصافحه ی مرد با دختر دایی، یا دختر خاله، یا دختر عمو، دختر عمه، زن دایی و امثال آن به ویژه هنگامی که این ملاقات پس از مدت ها دوری اقوام از یکدیگر صورت بگیرد. مایلم در پایان، این موضوع به دو امر تأکید نمایم.

۱.       مصافحه موقعی جایز است که همراه با فقدان شهوت و امین از فتنه باشد، ولی هرگاه از یکی از دو طرف خو فتنه باشد یا احساس شهوت و یا لذت در یکی از دو طرف پیدا شود، قطعا” حرام است تا جایی که در صورت فقدان این دو شرط [نبودن شهوت و امین از فتنه] مصافحه ی مرد حتی با محارمی همچون خاله، خواهر رضاعی، دختر زن«ربیبه»، زن بابا، مادرزن و امثال آن نیز حرام می شود، حتی اگر دو شرط، میان مرد و کودک امردی[نزدیک به بلوغ] روی دهد باز مصافحه ی حرام است و چه بسا در بعضی از محیط ها نزد بعضی از مردم خطر مصافحه ی مرد با مردان بیشتر از زنان باشد.

۲.       لازم است که مصافحه منحصر بر موضع نیاز و ضرورت باشد مانند چیزهایی که این برادر در ابتدای بحث مطرح کرده بودند از قبیل خویشان و اقوامی که میان آنها ارتباط و پیوند محکمی وجود دارد و به دلیل سد ذریعه و دوری از شبهه، عمل محتاطانه و پیروی از پیامبری که هرگز ثابت نشده ایشان با هیچ زن بیگانه ای مصافحه کرده باشد. بهتر است مصافحه(زن و مرد) طولانی نشود.

به نظر من بهتر است هیچ کدام از مرد و زن مسلمان آغازگر مصافحه نباشند و اگر یکی از آن دو دست داد دیگری هم دست دهد.

ما این حکم را به این خاطر بیان کردیم که تا اولا”، کسانی که (به مفاد) آن نیازمندند به مقتضای آن عمل کنند و احساس نکند که در دینش بدی روا داشته شده است. و ثانیا”، مادامی که این بحث یک امر اجتهاد بردار است، اگر کسی چنین کرد(مصافحه) کارش را زشت قلمداد نکند و بر او خرده نگیرد.

______________________
منبع: دیدگاههای فقهی معاصر / مؤلف: دکتر یوسف قرضاوی / مترجم: دکتر احمد نعمتی  /انتشارات: نشر احسان-۱۳۸۲


[۱]جماع،همخوابی

[۲]نگاه به مجموع فتاوی شیخ الاسلام ابن تیمیه:ج۲۱ص۲۲۳

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا