حزب از کجا میآید؟
حزب
از کجا میآید؟
مهدی
میربد
مقدمه:
در
کشور ما تشکیل حزب و سازمانهای سیاسی به سالها قبل و دوره مشروطه برمیگردد اما
به دلایل عدیده در طی این سالها احزاب ایران مگر درپارهایدردورههای کوتاه
نتوانستهاند پیاده کننده مدلی پایدار و قدرتمند از نظام حزبی پیشرفته باشند. در
این بین آشنایی با تجربه حزبی غربی از آن رو که میتواند حاوی نکات ارزشمندی برای
نمونه ایرانی در ترمیم و پرورش ساختار حزبی حال حاضر دربر داشته باشد در جای خود
ارزشمند است. در این حال بررسی و نگاه عمیق به احزاب غربی، بدون تامل و آشنایی با
منشا و خاستگاه این احزاب نمیتواند دقیق باشد. از این روست که در این مقاله سعی
شده سیر تکوین و پیدایش احزاب سیاسی غربی با نگاهی اجمالی به منشا و مبدا آنها
مورد کنکاش قرار گیرد.
روند
تکوین احزاب در غرب
خاستگاه
تشکیل احزاب به مثابه نیرومندترین، شفافترین و موثرترین گروههای سیاسی برخاسته
از متن جامعه و درگیر در بازی سیاسی، به انگلستان قرن ۱۹ برمیگردد. هرچند از قرنها
قبل در یونان قدیم و بسیاری جوامع دیگر تنشورزی گروههای سیاسی جهت کسب قدرت وجود
داشته، اما احزاب به معنای امروزی همگام با انقلابهای دموکراتیک و توسعه آیینهای
انتخاباتی و پارلمانی در اروپا پدید آمدند.
تعاریف
گوناگونی از مفهوم «حزب» توسط علمای سیاسی تاکنون ارایه شده است. «ادموند برک»
فیلسوف انگلیسی قرن ۱۸، حزب سیاسی را «هیئتی از مردم که به خاطر پیشینه و منافع
ملی با کوشش مشترک، براساس برخی اصول سیاسی مورد توافق، متحد شدهاند» تعریف میکند.
«شومپیتر» نخستین و مهمترین هدف هر حزب سیاسی را تسلط بر دیگران (افراد یا حزب)
جهت نیل به قدرت و ماندن در آن میداند. «جوزف لاپالومبار» و «مایرون وینر» چهار
شرط اساسی برای حزب برمیشمرند: ۱) وجود تشکیلات پایدار مرکزی ۲) وجود شعبههایی
که مرکز پیوند و ارتباط داشته باشند ۳) پشتیبانی مردم ۴) کوشش برای دستیابی به
قدرت سیاسی.در حقیقت آنچه وجه مشترک همه تعاریف از مفهوم حزب به نظر میرسد، همان(
شکلگیری حول سلسله اصول و منافعی جهت دستیابی به قدرت سیاسی است که به عبارتی
نقطه تمایز عمده حزب سیاسی با سایر گروههای اجتماعی نیز میباشد) چنانکه برخلاف
سایر گروههای اجتماعی همچون گروههای ذینفع که درصدد تاثیرگذاری و اعمال نفوذ بر
حکومت هستند احزاب برای کسب اهرمهای قدرت تلاش میکنند. از همین روست که اصولا
شکلگیری اولیه احزاب نیز، به اوج دستهبندیهای سیاسی و مبارزات گروهی در پارلمان
انگلستان برمیگردد. پیدایش نظام پارلمانی در انگلستان و به تبع آن دستهبندیها و
منازعاتی که در متن پارلمان شکل گرفتند، همگام با توسعه و افزایش حق رای برای طیف
گستردهتری از جامعه، سبب شد گروههای پارلمانی نیاز بیشتری به کمیتههای
انتخاباتی احساس کنند تا از هر نظر تواناییها و فرصتهای خود را برای راهیابی و
حضور مجدد در پارلمان افزایش دهند. کمیتههای انتخاباتی، متشکل از معتمدان منتخب
با نفوذ، هم قادر به جلب حمایت سرشناسان از نامزدها بوده وهم تامین و فراهم سازی
وجوه لازم برای مبارزات انتخاباتی را برعهده داشتند. در این بین نیاز به نوعی
حلقههای پیوند احساس شد تا با تنظیم و الحاق صحیح گروههای پارلمانی و کمیتههای
انتخاباتی، نوعی هماهنگی در عملکرد آنها پدید آید. این وظیفه ویژه را دفاتری
برعهده گرفتند که بعدها هسته اولیه احزاب را تشکیل دادند چنانکه «ویگها» و «توریها»
در انگلستان تشکیل شدند و بعدها در زمان «جرج سوم» احزاب لیبرال و محافظهکار نیز
شکل گرفتند.در آمریکا نیز بهرغم مخالفت بنیانگذاران قانون اساسی آمریکا با نهاد
احزاب سیاسی چنانکه جرج واشنگتن و بسیاری از رهبران سیاسی آمریکا احزاب را مایه
پریشانی و تفرقه و آسیب به حکومت دموکراتیک تلقی میکردند، اما سرانجام پس از شکلگیری
قانون اساسی کمکم احزاب نیز در این کشور رشد کرده و در نهایت نظام دو حزبی که هماکنون
نیز در جریان است پدیدار شد.«موریس دوورژه» جامعهشناس فرانسوی علاوه بر منشا
پارلمانی برای احزاب که توضیح دادیم، منشا «برونی» نیز برای احزاب ذکر میکند.
براین اساس احزاب از سوی انجمنهای روشنفکری، گروههای اجتماعی، فرقههای مذهبی،
دولتها، اشخاص متنفذ، اتحادیههای کارگری و دهقانی و … پایهگذاری شدند. چنانکه
منشا حزب کارگر انگلیس به سال ۱۸۹۹ و سندیکاهای کارگری آن زمان برگشته و گروههای
مذهبی نیز از اواخر قرن ۱۹ احزاب در اروپا سروسامان دادند که از جمله در هلند
احزابی چون «حزب ضد انقلابیون» و «حزب مسیحی تاریخی» شکل گرفتند و سرانجام به
احزاب دموکرات مسیحی کنونی منجر شدند.نقطه بارز این احزاب نسبت به احزاب اولیه
هرچه متمرکز بودن آنهاست که از دلایل آن میتوان به نظم و انضباط بیشتر آنها به
سبب دارا بودن سازمان قبلیشان اشاره کرد. البته نفوذ کمتر نمایندگان پارلمان در
آنها و نیز نوع نگرش آنها به مبارزات انتخاباتی را نیز میتوان مورد توجه قرار
داد، چنانکه مبارزه انتخاباتی پارلمانی برای این احزاب نه تنها هدف که وسیلهای
برای تحقق اهداف سیاسی است.در حقیقت احزاب اولیه با مشخصات و ویژگیهای نهادینه
شده در آنها از احزابی که بعدها از گروههای اجتماعی منشا گرفتند متمایز شده، این
تمایزات به عنوان نقاط افتراقی ماندگار، طی سیر تحول تاریخی، در احزاب منشا گرفته
و از آنها نیز متجلی شدند.در احزاب مدل اول اصولا اهمیت کیفیت اعضا بر کمیت اعضا
ترجیح داشت چنانکه حضور پررنگ نخبگان، شخصیتهای با نفوذ و معتمدین، از آن رو که
سببساز پوشش حیثیتی هرچه بیشتر برای احزاب گشته به عنوان حامیان اصلی تامین هزینههای
انتخاباتی حزب مطرح بودند بر حضور هرچه بیشتر عوام ترجیح داشت.این احزاب در حقیقت
متشکل از تعدادی کمیته انتخاباتی تحت رهبری یک فرد بوده و عملا ضعف تشکیلات
داخلی و خودمختاری بیش از حد در سطح نخبگان پیشرو حزب به چشم میآمد. از طرف دیگر
عدم تسلط سازمان مرکزی بر اعضا، گونهای استقلال عمل نامحدود برای نمایندگان
پارلمان به وجود آورده بود که نمود آن در عدم انضباط حزبی این افراد به خوبی جلوهگر
بود. باقی مانده این احزاب، بعدها در احزاب محافظهکار اروپایی و احزاب آمریکایی
متجلی شدند که دوورژه عنوان احزاب خواص را برای آنها برمیگزیند.از طرف دیگر با
آغاز قرن بیستم، شکل دوم تشکیل احزاب را سوسیالیستها پیریزی کردند چنانکه درست
برعکس احزاب قبلی، این بار با تکیه بر مردم و تودهها و نه نخبگان متنفذ، تصمیم به
تامین هزینههای انتخاباتی خویش گرفتند و در حقیقت هزینههای حزب، از حق عضویت تکتک
افراد عضو حزب تامین میشد.این احزاب دارای کادر ثابت و اداری و تشکل از سازمانهای
پیچیده و منسجم و تشکیلات مشخص و با برنامه بودند و از آنجا که براساس مرام و
مسلک ویژه و مکتبی خاص شکل گرفته بودند در حقیقت رویکرد و رویه ایدئولوژیک یا
مکتبی داشتند. این احزاب را به نسبت احزاب قبلی میتوان نیمه متمرکز خواند از آن
رو که تغذیه حزب از عوام و راهیابی تودهها به آن به صورتی نسبتا آسانتر صورت میگرفت
هرچند بعدها تجربه نشان داد که تمرکزی شدید در این احزاب نیز ریشه دواند.چنانکه
«روبرت میشلز» در کتاب «احزاب سیاسی» خود از «قانون آیین الیگارش» نام میبرد که
براساس آن پیدایش سازمان چه در سطح حزب و چه در سطح دولت به دلایل تکنیکی و روانشناختی
همواره موجب گسترش گرایشهای «الیگارشیک» و سلطه یک اقلیت میگردد. از این رو نوعی
سازمان به مثابه «محفلی داخلی» و همچون گونهای از احزاب خواص «از درون» احزاب
عوام نیز بیرون آمد. البته میتوان این گزاره را نیز مطرح کرد که در کشورهای با
فرهنگ دموکراسی بیشتر ساختار احزاب عوام و خواص، بازتر و راهیابی به آنها سادهتر
است.لیکن، تدریجا گونهای دیگر از احزاب عوام نیز شکل گرفتند که با پیگیری اهداف و
شکلگیری رویههای آن عملا ساختاری متفاوت با این احزاب یافتند.احزاب کمونیستی و
فاشیستی نیز با بهرهگیری از تودههای عوام در جهت ایدئولوژیهای خود، بدل به
احزابی به شدت متمرکز، همراه با انضباط سخت درون گروهی و مجهز به سیستم ارتباطی
عمودی شده، با استفاده از روشهای مستبدانه اهداف ایدئولوژیک خود را پی گرفتند.
هسته اولیه احزاب کمونیستی، سلولها (حوزههای حزبی) بود و هسته اولیه احزاب
فاشیستی را چریکهای شخصی یا فاشیستها شکل میدادند.از نکات بارز این احزاب میتوان
اهمیت کم انتخابات، حرکات خشونت طلبانه، اعتصابات، خرابکاری و اخلال در اجتماعات
رقبا، عدم تفکیک حریم خصوصی و عمومیافراد عضو حزب و نظم و انضباط متعصب حاکم بر
آنها اشاره کرد.همچنین احزاب دموکرات مسیحی برخاسته از رشد گروههای مذهبی و
درگیری و فعالیت سیاسی آنها را میتوان در حالتی بینابین احزاب عوام و خواص قرار
داد.علاوه بر تقسیمبندی احزاب عوام وخواص دوورژه، تقسیمبندیهای دیگری نیز مطرح
شده که از جمله خود دوورژه به احزاب مستقیم و غیرمستقیم و احزاب سخت و نرم اشاره
میکند. در یک نگاه اجمالی، احزاب مستقیم، شکل گرفته از عضویت مستقیم افراد در
حزب، و احزاب نرم، منطبق با احزاب خواص بوده و احزاب غیرمستقیم متشکل از عضویت
غیرمستقیم فرد در حزب از طریق یک واسطه یا یک رابطه و نه مستقیما متقاضیان حزب که
در حقیقت منظور شکلگیری حزب از گروههاست که حتی ممکن است سیاسی نیز نباشند و
احزاب سخت با احزاب عوام قابل تطبیق میباشند.و اما در سالهای پس از جنگ جهانی
دوم و فروپاشی نظام فاشیستی و متعاقب آن تحولات گسترده سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و
فرهنگی در سطح اروپا که به دنبال خود نوعی وفور اقتصادی و پیشرفت صنعتی در برداشت
و با تلاش شکافهای طبقاتی و مشکلات اقتصادی پیشین برای اقشار پایین جامعه از
جمله طبقه کارگر که نوعا سطح قابل قبول از زندگی برای آنها و دیگر اقشار جامعه
فراهم آورده بود، عملا شعارها و مرامنامههای ایدئولوژیک احزاب پیشین، بنیان
گرفته از شکافهای طبقاتی و اجتماعی، دیگر اعتبار و اهمیت قبلی خود را از دست
دادند و در حقیقت احزاب جدید ناچار شدند برای ادامه راه و کسب قدرت که البته با
اقبال مردمیو جلب توجه آرای طبقات مختلف مردم به مرام و مسلک خود میسر بود، با
فاصلهگیری از شعارهای ایدئولوژیک و جزمگرایی قبلی به سازماندهی نوعی احزاب غیر
ایدئولوژیک، عملگرا و با خاستگاه همه طبقاتی دست زنند. در این بین متفکران عناوین
مختلفی برای این نوع جدید احزاب بیان کردند که از جمله به احزاب فراگیر و احزاب
جاذب میتوان اشاره کرد. به عبارت دقیقتر ادعای این احزاب بهترین حکمرانی، هدف
عمده آنها جذب بیشترین آرا و کسب حمایت مردم و روش آنها عملگرایی تام در جهت نیل
به پیشرفت و بهبود سطح رفاه طبقات مختلف مردم بود. خاستگاه این احزاب، تحول یافته
از نخبگان موجود جامعه یا احزاب توده ارزیابی شده، دولت بدل به منبع مالی اصلی
آنها جهت ادامه حیات شده، عضویت تودهای در آنها کمرنگتر شد. در حقیقت ارزشهای
زندگی مادی و لذت هرچه بیشتر برای مردم جایگزین ارزشهای ایدئولوژیک قبلی شده از
این رو بود که دیگر آنچه برای تودهها اهمیت داشت نرخ تورم; بیکاری، رشد اقتصادی،
محیط زیست و … بود.احزاب سوسیال دموکرات و دموکرات مسیحی کنونی اروپا، از جلوههای
مشخص این احزاب میباشند.از نقطه نظر نوع نظام حزبی و تعداد احزاب در جوامع مختلف،
عوامل گوناگونی ریشه اصلی شکلگیری گونهای نظام حزبی منحصر به فرد را در جامعه
دربر میگیرند. از جمله نوع نظام حزبی کشور بستگی ویژهای به عوامل اجتماعی،
اقتصادی، تاریخی و فرهنگی و عوامل فنی همچون نوع سیستم انتخاب نمایندگان دارد دکتر
بشیریه در کتاب جامعهشناسی سیاسی خود، عوامل اجتماعی، اقتصادی، تاریخی و فرهنگی
را در حقیقت شکل دهنده شکافهایی در سطح جامعه میداند که در صورت تکوین گروهبندیها
و عمل و آگاهی سیاسی برپایه آنها، فعال شده، زمینهساز شکلگیری تشکلها و سازمانهای
سیاسی برمدار آنها میشود. برای نمونه شکافهای مذهبی و فرقهای سببساز تشکیل سه
مدل احزاب پروتستان، غیرمذهبی و کاتولیک در مسیر سیاسی مملکت هلند شده است اما از
نقطه نظر فنی نوع سیستم انتخاباتی مصرح در قانون اساسی کشور، به نوعی تشکیل گونهای
سیستم حزبی را در راستای خود تقویت میکند چنانکه انتخابات مبتنی بر اکثریت یک
مرحلهای نظام دو حزبی را باعث میشود و نظامهای انتخاباتی تناسبی و اکثریت دو
مرحلهای به نظام چند حزبی ختم میشوند.نقطه مسلم، غیرقابل انکار و بارز در زمینه
فعالیت احزاب اینکه، اصولا تصور گسترش تحزب در جامعه و فعالیت پویای حزبی در
شرایط عدم دموکراسی و آزادی در عرصه سیاسی اجتماعی محال به نظر میرسد. چنانکه در
چنین شرایطی و در رژیمهای اقتدار طلب و توتالیتر نظام تک حزبی برقرار بوده، این
نظام اصولا مجال تنفس به سایر احزاب نمیدهد و سازمان حزب و ارکان تشکیل دهنده آن
کلیه سطوح حاکمیت را به تصرف درآورده عملا مسیر سیاسی مملکت را تحت تاثیر یکجانبه
خود قرار میدهند.در این بین نوعی نظام حزبی نیز در نظامهای با سنت دموکراسی ضعیفتر
رواج دارد که با وجود فعالیت چندین حزب عملا یکی از این احزاب از بقیه نیرومندتر
بوده هیچکدام از احزاب دیگر نه تنها یارای رقابت با آن را نداشته، توانایی چانهزنی
بر سر قدرت را با آن ندارند و تنها فعالیت احزاب حاشیهای، معطوف به ایراد
انتقاداتی از عملکرد دولت، اعتراض به اعمال انتخاباتی دولت و مجلس و فعالیت
مطبوعاتی میشود. این نظام حزبی که تحت عنوان «نظام حزبی مسلط» از آن یاد میشود
گاه ممکن است مانند آنچه در هندوستان میگذرد احتمال قدرت گرفتن برای دیگر احزاب
تا حدودی ممکن باشد و یا همچون بسیاری ازنظامهای اقتدارطلب جهان توسعه نیافته در
آفریقا و آسیا، شانس بسیار کمی برای احزاب رقیب حزب مسلط وجود داشته باشد و حزب
مسلط از تمام ابزارهای خود جهت جلوگیری از به قدرت رسیدن احزاب رقیب استفاده
نموده، به هر نحو ممکن به یکهتازی خود ادامه دهد.در جهان امروز، نفس سیستم تحزب و
نقش مهم و مفید آن در اکثر کشورهای دنیا و حتی در دورافتادهترین ممالک پذیرفته
شده است چنانکه برای مثال در کشور عقبافتادهای همچون بورکینافاسو و در انتخابات
اخیرش بیش از صد حزب حضور داشتند واما آنچه نیاز به اهمیت جدی و بازبینی مجدد
دارد، چگونگی فراهم آوردن فضایی مناسب جهت رشد سیستم تحزب و فعالیت احزاب به عنوان
اصلیترین و موثرترین گروههای سیاسی در کل فرآیند مملکتداری است و حضور موسمی و
گاه به گاه احزاب در بسیاری از کشورهای کمتر توسعه یافته با مدل تکامل یافته و به
کار گرفته شده فعالیت حزبی در جهان پیشرفته امروز طبیعتا فاصله بسیار زیادی داشته
که طبعا در جای خود نیازمند بحثهای جدیتر و کاوشها و بررسیهای دقیقتر میباشد.
منبع
: http://www.ir-ph.org/ArticlesArchive.aspx