تفسیر سورهی مزمل ، از شهید فاروق فرساد
تفسیر سورهی مزمل ، از شهید فاروق فرساد
نویسنده : شهید کاک فاروق فرساد
سورهی مزمل سورهای است مکی و ممکن است از همان ابتدای بعثت نازل شده باشد چون حاوی مسائل مهم و اساسی پرورش و قیام در شب برای داعی است، و طبیعی است که از همان ابتدای دعوت برای اینکه آمادگی در او ایجاد شود، این سوره نازل شده باشد. البته با توجه به بعضی از آیات که در وسط سوره میآید، روشن میشود که مقداری اذیت و آزار و مشکلات شروع شده باشد. یعنی دعوت حالتی پیدا کرده که اذیت و آزار را بدنبال داشته باشد و بعد از آن است که این دعوت صورت میگیرد. این فرمان برای داعی مطرح میشود که مکلف به برنامهی پرورشی شبانه هستی، که در وسط سوره توضیح داده میشود.
اصل مزمل، متزمل است. تزمّل: باب تفعل است. یعنی کسی که متلبس به لباس خواب است، کسی که لباس خواب پوشیده باشد و بخواهد بخوابد. اینجا که داعی مورد ندا واقع میشود. یا ایهاالمزمل، در عین حال که حقیقت لفظ موردنظر است، یعنی ندا در وقتی مطرح شده است که فرد آماده است برای استراحت و خوابیدن شبانه، کنایه هم هست از فردی که دارد برای پناه بردن و برای در رفتن از مشکلات، سختیها و ناراحتیهای درونی که برایش فراهم شده به خواب پناه ببرد، یعنی مانند این است که بگوید ای کسی که بعد از این مشکلات و سختیها و ناراحتیهایی که به خاطر سختی رسالت بر تو وارد میشود، میخواهی با خواب و خوابیدن نوعی آسایش و آرامش بیابی، راهحلش این نیست. راهحلش این برنامهای است که اطمینان و ثبات درونی برایت ایجاد میکند و تو را آماده میسازد تا در مسیر دعوت بگونهای حرکت کنی که خدا میخواهد.
«یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلاً * نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِیلاً* أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً » یعنی: شبانه بلند شود! مگر مقداری از آن، اینجا داعی به این فعل مکلف میشود تا شبانه قیام کند مگر مقداری از شب و بعد آن مقدار را روشن میسازد که یا نیم شب یا از آن نیمه هم کمی کم کن و بعداً روشن میسازد که تا یک سوم شب مجاز است یا بر آن نیمه بیافزا. که آیات روشن میسازد که داعی تا نزدیک یک سوم هم به نیمهی شب افزوده است. این سه ظرف، سه اندازه، یعنی نیمهی شب از مغرب تا طلوع فجر حساب میشود. مقداری که از مغرب و عشاء و … میگذرد و میخوابد و بعد نیمهاش برای عبادت بلند میشود یا یک سوم اینها میگذرد و دو سوم بلند میشود که این زدعلیه است. یا دو سوم میخوابد و یک سوم برمیخیزد برای عبادت. جمهور مفسرین گفتهاند که اینها برای تخییر است، یعنی داعی مخیر است با توجه به حالات خود در میان این شب هر گونه که خواست برخیزد. اما رأی کاک احمد از همه ظزیفتر است، میفرمایند: اینها ناظر به عوض شدن و تغییر کردن شبهای سال است نه اینکه داعی مخیر است هر طور که برخاست، بعضی شبها اندازهی شب و روز نزدیک است و تقریباً برابرند، در این شبها نصف. شبهائی هستند که شب از طول روز بیشتر است، در این شبها دو سوم. و بعضی شبها طولش کمتر از روز است که در این شبها داعی یک سوم برمیخیزد.
«قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلاً *نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِیلاً » یعنی: کمی از نیمه کم کن. که در آخر سوره روشن میسازد که تا یک سوم برایش جایز است. أو زدعلیه، یا بر نصف بیافزا، که میفرماید: «أَدْنَى مِن ثُلُثَیِ اللَّیْلِ» نزدیک به دو سوم.
اینها سه وقتی هستند که به تناسب تغییر اوقات در سال داعی از ابتدای دعوت مکلف میشود که قیام کند، اما گفته نشده که چکار کند. ذات قیام تا اینجا برایش مطلوب است حال با حرف عطف، فعل امر یادگیری را عطف میدهد برای قرب: « وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً» یعنی: تلاوت قرآن به گونهای که حروف و مخارج بسیار روشن و واضح و درست ادا شود.
خواندنی که بسیار با عجله باشد و امکان تدبر و فهم نداشته باشد ترتیل نیست، ترتیل خواندنی است که اگر کسی بشنود درست و دقیق میفهمد که این فرد دارد چه کلامی را ادا میکند، یعنی واضح و دقیق و درست و مخارج را ادا کردن. حال تعلیل میدهد که این قیام و ترتیل برای چیست؟ چون: « إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً»، این برنامهی پرورشی شامل دو مطلب است: ۱- قیام، خود برخاستن از خواب مطلوب است. اگر میفرمود: «قُمِ اللیلَ إلّا قَلیلاً مُرتِّل للقرآن» دیگر شب و بلند شدن مطلوب نبود، بلکه ترتیل قرآنش مطلوب بود و چون ترتیل قرآن جز با بیداری میسر نیست پس بیداری مطرح است، در حالیکه اینطور نمیفرماید. میفرماید بلند شو و قرآن بخوان. یعنی دو چیز است: ۱- هم خود قیام و بیدار شدن مهم است ۲- هم ترتیل قرآن.
در نتیجه اگر هم درست در مشکلات و سختیهایی که در مسیر دعوت است دقت کند، متوجه میشود که اصلاً چرا خود از خواب بیدار شدن هم مهم است؟ معمولاً برای بیداری از خواب، و بریدن از خواب، آمادگیهایی به او میدهد که در اوقات دیگر مشکلات را تحمل کند. بزرگترین مانع در مسیر انسان که مانع او در رسیدن به بسیاری از چیزها است، مسئلهی خواب است. اگر فردی بتواند از خواب ببرد، آمادگی برای پذیرفتن بسیاری حالات سخت در او ایجاد میشود و مسیر دعوت هم دارای مسایلی است که شب و روز را نمیشناسد. داعی مجبور میشود چندین شب نخوابد، حال که برمیخیزد، بیداریش را با ترتیل قرآن پرخیر و برکت میسازد.
در قرآن قضیهی صلاه اللیل روشن نمیشود. ولی داعی خود که ترتیل و قرائت قرآن را در حالت نماز هم ادا کرده است، سنتی میشود که آیه را تبیین میکند، روشن میشود که اینجا قیام شب و نماز خواندن است هر چند اگر فردی قیام کند و در غیر نماز هم مشغول ترتیل و تلاوت قرآن باشد به آیات عمل کرده است ولی صورت افضل و عالی آن این است که به صورت صلاه باشد، یعنی ترتیل قرآن در نماز.
این برنامهی پرورشی برای چیست؟ « إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً» چون ما بر تو قولی سنگین القا خواهیم کرد، قولی ثقیل بر تو القا خواهیم کرد. قول ثقیل: میتوان به اعتبارات مختلف نسبت ثقل به قولی داده شود، البته این استعاره است چون ثقل در اصل بر اشیائی است که دارای وزن و سنگینی باشند. اما وقتی نسبت ثقل به قول و کلام داده میشود این است که مانند یک شئ مادی تحملش از جانب کسی که آنرا میگیرد نوعی سنگینی و ثقل داشته باشد که ممکن است ناظر به معارف و محتواییست که دارد و به مشقاتی باشد که عمل کردن و تبلیغ به دنبال خود میآورد. داعی اگر بخواهد دعوت کند مشکلات و سختیهایی دارد. در نتیجه قول ثقیل یعنی قولی که ثقل و سنگینی بر دوش تو میگذارد که تحملش محتاج چنین برنامهی پرورشی میباشد، حال که علت این برنامه پرورشی را بیان کرد که القای قول سنگین است، گوئی که سؤال میشود این برنامه چرا در شب مطرح است، میفرماید:
«إِنَّ نَاشِئَهَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْءاً وَأَقْوَمُ قِیلاً » ناشئه: میتواند مصدر باشد مانند عاقبه به معنی حدوث و پیش آمدن، یعنی حادثه لیل، اصل آن حادثه کونی که شب گفته میشود از لحاظ قدم و اقدام شدیدتر تأثیر میگذارد و از لحاظ قیل و قول و گفتار با قوامتر است.
میشود ناشئه: اسم فاعل هم باشد، صفت باشد، برای نفسی محذوف: یعنی نفسی که در شب پرورده شود. شبانه و از شب نشأت بگیرد. نفسی، روانی که نشأتش در شب باشد.
که این نفس دو فرق با دیگران دارد: اولاً وطأش شدیدتر است. وطأ: یعنی قدم گذاشتن بر زمین، قدمش شدیدتر است بر روی زمین، یعنی ثابت قدمتر است بر اقداماتش، گام برداشتنهایش و کارهایی که از او صادر میشود قویتر و محکمتر است. آنچه هم مربوط به بیان است، قیل او، گفتار او، تبلیغ و تبیینش اقوم است، با قوام است، سست و بیهوده نیست، نفسی که در شب پرورده شده هم ثابت قدمتر و هم درست گفتارتر است.
که این دومی به نظر صحیحتر میرسد. چرا این برنامه پرورشی در شب؟ چون نفسی که در شب نشأت میگیرد، ایجاد میشود و پرورده میشود، ثابت قدمتر و درست گفتارتر است و در روز نمیشود چون:
« إِنَّ لَکَ فِی اَلنَّهَارِ سَبْحاً طَوِیلاً» در روز تو متحمل مشکلات و مسئولیتهای بسیاری هستی.
سبح: شناوری و شنا کردن در آب. شناگر آنچه که از تکنیک شنا و قدرت داشته باشد به کار میبندد برای اینکه از ساحل فاصله گیرد و به سوی عمق برود. تسبیح و سبح و مشتقات این ماده که در دین به کار میرود عبارت است از اینکه فردی آنچه که در توان دارد به کار ببندد تا هر چه بیشتر از ساحل نقص فاصله بگیرد و به سوی عمق و وسط دریا برود به طرف عمق معارف و کمالات و اخلاقیات و پرورده شدن درون.
کأنه الان حالتی که در آنی (در آن هستی)، ساحلی است که ناقص است. فرد تسبیح میکند سبح میکند، شنا میکند، تمامی امکاناتش را بکار میگیرد، از فکر، اخلاق، تزکیه، روزهاش، نمازش، قرآن خواندن و … اینها همه تسبیح است. یعنی تمام امکانات، قیامش، رکوعش، بخشش، سجودش، انفاق فی سبیل اللهاش همه را وسیله میگیرد برای اینکه در دریای ابتلائات شناوری کند. هر چه بیشتر از ساحل نقص فاصله بگیرد و به سوی عمق ادراکات و معارف حرکت کند. تو (خطاب به داعی) روزانه مسئولیتهای فراوانی داری، مسئولیت حرکت، هدایت، تبلیغ و … این سبح طولانی که تو داری، مجالی برای تقویت قوای روحی میخواهد که در شب انجام میشود. در روز مجال برای آن کار نیست، در شب باید قوا برای روز در درونت آماده کنی. « إِنَّ لَکَ فِی اَلنَّهَارِ سَبْحاً طَوِیلاً» آن تلاش و کوشش طولانی (برای دعوت است).
«وَاذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَتَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلاً »: «واو» آنرا عطف به رتل القرآن میدهد یعنی « یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلاً * نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِیلاً* أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً* وَاذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَتَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلاً »که امر سوم است و معطوف به دو امر قبلی است. وقتی شب بیدار میشوی، قیام میکنی، قرآن ترتیل میکنی، ذکر اسم صاحبت را هم بکن. ذکر دو گونه است: ۱- ذکری که در قلب میشود. ۲- ذکری که زبان هم با قلب همراهی میکند.
وقتی میفرماید: و اذکر ربک: اینجا منظور زبان نیست یعنی با قلب و با فکر به یاد صاحبت باش. ولی وقتی گفته میشود اذکر اسم ربک: یعنی از اسماء و صفاتی که او دارد برای ذکرش توسط زبان استفاده کن. مثلاً: فسبح باسم ربک العظیم، یعنی تسبیح کن با اسم عظیم. اینجاست که پیامبر میفرماید: این را در رکوع قرار دهید. میفرماید: سبحان ربی العظیم. یا وقتی گفته میشود سبح اسم ربک الاعلی: پیامبر میفرماید این را در سجود قرار دهید که سبحان ربی الاعلی میشود. اینها ذکر اسم رب هستند.
یعنی اسماء حسنای رب، به تناسب حالاتی که داری به تناسب مدارج پرورشی که داری، برای پروردن خود و استمداد از او و اسمائش مرتب ذاکر باش، در فکر و یاد صاحبت باش، فکر در صفات و اسمائی که دارد نما.
تبتیل: انقطاع کامل. « وَتَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلاً »و انقطاع کامل از غیر خدا کن و خود را به سوی خدا (متوجه کن).
سعی کن وقتی که با او هستی آن راز و نیاز، قیام و قعود و ذکر اسم رب و ترتیل که دارای همراه با انقطاع و اخلاص کامل باشد دیگر سهم غیر در آن نباشد، فکر غیر در آن نباشد، تبتیل باشد که انقطاع کامل حاصل کردن از غیر خداست.
و برای اینکه جنبهی عبادتش را تقویت کند، وقتی میفرماید: واذکر اسم ربک، جنبهی مراتب و ربوبیت برای او روشن است ولی این رب تنها رب او نیست. « رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ » ربی که میگوییم اسمش را ذکر کن و فقط به سوی او انقطاع و اخلاص ایجاد کن، صاحب و رب مشرق و مغرب است. یعنی صاحب کران تا کران، صاحب تمام مجموعهای که هستی نامیده میشود. ولی تناسبی که مشرق و مغرب دارد اینجا با لیل و نهاری است که در بالا ذکر شد، چون شب قیام میکند و روز کار میکند، شب و روزی که برنامهریزی میشود در واقع با مشرق و مغرب شروع میشود. شبش با مغرب شروع میشود و روزش با مشرق، صاحب ابتدای آن زمانهایی که از روی آن برنامهریزی برای داعی شده است یعنی از لحاظ تناسب لفظی بسیار متناسب است. اینجا نمیفرماید: رب السموات و الارض، بلکه میفرماید: مشرق و مغرب که از لحاظ لفظی بسیار با لیل و نهاری که دربالا ذکر شد متناسب است.
حال وقتی صاحب و رب هستی است، ربوبیتی اینگونه مطلق، مالکیتی اینگونه مطلق، طبیعی است که به دنبالش این مطلب هم بیاید که لا إله الا هو: هیچ فرمانروا و فریادرسی جز او نیست. وقتی ربوبیت کامل شرق و غرب مال او بود هیچ چیزی نبود مگر مربوب آن رب بود. او آنرا پرورده بود، او مالک و خالقش بود. طبیعی است که فرمانروایش و افاضه کنندهی بقا و حیاتش برای آینده نیز هموست.
« فَاتَّخِذْهُ وَکِیلاً»: تو نیز به عنوان وکیل خود اتخاذش کن. وکیل کسی است که انسان خود را به او میسپارد، میگوید تو برای تأمین منافع من و دور کردن مضرات از من اقدام کن، ارادهاش ارادهی او میشود و خواستش خواست او میشود و در واقع خود را به او میسپارد که منفعتی برایش بدست بیاورد و مضرتی را از او دور سازد.
یعنی او را وکیل خود ساز که در این مسیر سخت که برای تو تعیین شده است و با این مسایل پرورشی که خود را آماده میکنی در روز نیز برای مسائل و پیشبرد آن احتیاج به کسی داری که بر او توکل کنی.
«وَاصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ» وقتی تو، او را وکیل خود ساختهای و (دارای) اینچنین برنامه پرورشیای (هستی) که خود را با آن آماده میکنی، در برابر چیزهائی که میگویند باید صبر و تحمل داشته باشی، مقاومت داشته باشی، صبر داشته باشی، از کوره در نروی، احساساتی نشوی، ترک مسئولیت نکنی و صبر کنی تا آن موقعی که خداوند به تو اجازه میدهد تغییر مشی و روش بکنی.
«وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً» دوری کن، کناره بگیر، کنارهگیری ظریف، یعنی کناره گرفتنی که آمیخته با جار و جنجال و دعوا نباشد، همیشه دوری و کناره گرفتن توأم با دعوا است و ناراحتی، و بدبینی و فحش و ناسزا است به یکدیگر. ولی داعی اول در مرحلهی اول دعوت مکلف است که هیچ کدام از اینها را با هجرش قاطی نکند. تو کار خود را بکن و دیگر با آنها قاطی نشو.
برنامهی تو اینست حال:
« وَذَرْنِی وَالْمُکَذِّبِینَ أُولِی النَّعْمَهِ وَمَهِّلْهُمْ قَلِیلاً » مرا واگذار با آن مکذبین صاحبان نعمتها، یعنی ولشان کن و به دست من بسپار. آن مکذبینی که صاحبان نعمت هم هستند. این که میگوید مکذبند و از طرف دیگر صاحب نعمت هستند پر از تحقیر و زجر است. یعنی اینها میبایست به خاطر بهرهمندی از امکانات و نعمتها بیشتر از هر کسی موحد و پرهیزگار میبودند، از امکانات و نعم خدا دارند استفاده میکنند، اینها اولی النعمهاند، یعنی اگر اینها را با این وصف خطاب کنیم اشکال و ایرادی ندارد. صاحبان نعمت، آنقدر وصف برای آنها روشن است وقتی افرادی اینچنیناند طبیعی بوده که مکذب نباشند، چقدر برای آنها زجر است، به آنها مهلت بده و کاری نداشته باش.
«إِنَّ لَدَیْنَا أَنکَالاً وَجَحِیماً* وَطَعَاماً ذَا غُصَّهٍ وَعَذَاباً أَلِیماً» چون نزد ما قید و زنجیر است. انکال: نکل: قید و بندی که معمولاً پای شتر را با آن میبستند یا آن تکه فلزی که در افسار است و بر دهن اسب و چهارپا میگذارند که نوعی تقید و بستن برایش ایجاد میکند. ما انکال داریم. قیدائی که دست و دهن و پایشان را با آن ببندیم. و جحیماً: آتشی که شدیداً شعلهور است و شعلهور میشود.
جحم: شدیداً شعلهدار بودن، موجداتی ترسیم میکند که در آتشی که شدیداً شعلهور شده، دست و پا بسته در آن انداخته شده باشند.
و طعامی که دارای غصه است. غصه: یعنی حالتی که طعام از گلوی انسان پایین نمیرود، میهمانی برای آنها فراهم کردهایم که از گلویشان پایین نمیرود و اینکه به ناراحتی غصه گفته میشود، چون معمولاً ناراحتیای در درون انسان ایجاد میکند که فرد به طور طبیعی و عادی نتواند چیزی بخورد. «طعامی گلوگیر». چه وقت؟
«یَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ وَکَانَتِ الْجِبَالُ کَثِیباً مَّهِیلاً » روزی که زمین و کوهها به شدت میلرزند. رجف: اضطراب و لرزش شدید، و کوهها بعد از سیری طولانی کثیب: ماسهای بسیار ریز در کنار دریا، در حالتی که در عین حال روی هم انباشته شده باشند، حتی وقتی که آن را میکَنند پایین نمیریزد چون متراکم شده تا بالا مانند دیواری باقی میماند این را کثیب مینامند.
مهیل: چیزی که زیرش یواش یواش خالی شود و فرو بریزد، مثلاً همان ماسهها که اگر زیرش را یواش یواش خالی کنیم فرو میریزد. این را میگویند کثیب مهیل. یعنی آن ماسه بادی زیرش یواش یواش خالی شود و فرو میریزد.
میفرماید: کوهها که مظهر ثبوت و استواریند، در آن روز بعد از آن سیر طولانی در انتها درجه، چنین میشوند و هیچ گونه اثری از استحکام و پیوستگی اجزا با هم مشاهده نمیشود. و این تناسب دارد با آن تهدیدی که در بالا کرد. وقتی خداوند با کوهها چنین میکند، دیگر مکذب چکاره است. منی که زمین و کوهها را چنین میلرزانم و … آیا شما از آن کوهها بزرگترید؟
این مجازات شدید را چرا میکند؟
چون:
« إِنَّا أَرْسَلْنَا إِلَیْکُمْ رَسُولاً شَاهِداً عَلَیْکُمْ» اینطور نیست که حق را ندانستهاید و ما بدون اتمام حجت شما را مجازات میکنیم. ما رسولی که بر شما شاهد است، الگو و نمونهای است که میتوانید به او اقتدا کنید و بعداً به عملتان در قیامت شهادت میدهد، برای شما فرستادیم.
بر شما اتمام حجت کرده و برنامهی خدا را به شما ابلاغ کرده است «کَمَا أَرْسَلْنَا إِلَى فِرْعَوْنَ رَسُولاً» همانگونه که برای فرعون هم رسول فرستادیم. فرعونی که با او چهها کردیم. به او نیز اتمام حجت کردیم. اصلاً کار و برنامهی ما چنین است که در مرحلهی اول رسول بفرستیم، اتمام حجت بکند، برنامه را اعلام بکند و بعد اگر تکذیب کردند مجازاتشان کنیم.
فرعون چکار کرد؟ «فَعَصَى فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ» فرعون عصیانِ رسول کرد. ما نیز: « فَأَخَذْنَاهُ أَخْذاً وَبِیلاً» گرفتیم گرفتنی سخت. گرفتنی که وبال گردنش شده بود بار سنگینی بر دوشش شده بود.
میخواهد این قاعده را به آنها تفهیم کند که همیشه حکم تطهر برای تطیر سرایت میکند، رسول برای شما فرستادیم برای فرعون هم فرستادیم. فرعون عصیان کرد، شما هم دارید چنین میکنید. او را گرفتیم، پس شما را نیز میگیریم. این قاعده است، قیاس است. بیایید درس بگیرید. ذکر مثال فرعون با اینها مناسبت دارد، فرعون از لحاظ قدرت از اینها قدرتمندتر بود. مجازات شما به طریق اولی بسیار آسانتر و عادیتر است. این در دنیا.
حال:
«فَکَیْفَ تَتَّقُونَ إِن کَفَرْتُمْ یَوْماً یَجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِیباً » إن کفرتم: جملهی معترضه است. اگر مسیر کفر گرفتید. کیف تتقون یوماً: چگونه خود را نگه میدارید از روزی که آنقدر سخت است که موی سر بچهها را سفید میکند. شیب: جمع أشیب: یعنی مو سفید، سری که موی سفید در آن باشد.
تنها نگهدارنده در آن روز توحید و عبادت خداوند است. این ترسیم برای مجازات نیست که بگوییم بچه مکلف نیست. بلکه تصویر هولناکیِ قیامت است که اگر بچهای که آنقدر از موی سفید دور است که باید سنی را بگذراند تا مویش سفید شود، فاصله میان بچگی و موی سفید بسیار زیاد است.
میفرماید: بچهای که چنین فاصلهای با موی سفید دارد آنقدر شدت و ترس و هراس آن روز زیاد است کأنه عواملی که موجب سفیدی موی سر او میشوند برای او در لحظاتی کوتاه رخ میدهند و از شدت و هول و هراس سرش سفید میشود. میخواهد هول و هراس آن روز را نمایان سازد. روزی که : «السَّمَاء مُنفَطِرٌ بِهِ» آسمان به وسیلهی آن روز شکافته میشود. « کَانَ وَعْدُهُ مَفْعُولاً» وعده خداوند شدنی است امکان تخلف ندارد حتماً تحقق مییابد. «إِنَّ هَذِهِ تَذْکِرَهٌ» این یک یادآوری است برای از میان برداشتن پرده جهل و غفلت و نسیان.
« فَمَن شَاء اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلاً »: هر کس که میخواهد راهی به سوی صاحب خود اتخاذ کند، هر کس که میخواهد خود را در آن روز حفظ کند راهی به سوی پروردگارش اتخاذ میکند که اتخاذ سبیل به سوی او با تقرب به خدا صورت میگیرد. با عبادت و طاعت میشود نه با خود بزرگبینی. با توجه به سورهی انسان: «وَاذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ بُکْرَهً وَأَصِیلاً*وَمِنَ اللَّیْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَسَبِّحْهُ لَیْلاً طَوِیلاً *…إِنَّ هَذِهِ تَذْکِرَهٌ فَمَن شَاء اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلاً » بعید نیست که اصلاً اتخاذ سبیل رب تعبیر از اصل صلاه لیل باشد. یعنی این چیزهائی که گفتیم در مسیر انسان است. متذکر باشید، هوشیار باشید. هر کسی که میخواهد از دست مشکلات آن روز نجات یابد و میخواهد به خدا نزدیک شود، راهی به سوی خدا در پیش بگیرد که آنهم عبارت باشد از برنامهی پرورشی شبانه.
تا اینجا مقطع اول سوره تمام میشود، مقطع دوم، روشن میشود که از لحاظ نزول بعد از مقطع اول نازل شده است. چون بحث تخفیفی میکند که مربوط به آن برنامهی پرورشی است که اول مطرح کرد. حال این چقدر بوده، رأی مفسرین مختلف است. از خود آیه هم چیزی بدست نمیآید جز اشارهای نباشد که آنهم صریح نیست، که این اشاره کافی است که این آیات بعد از یک سال از برنامهی اول نازل شده باشد و إلا حتی بعضی از مفسرین گفتهاند که این در مدینه نازل شده است. پس این قسمت یک برنامهی تخفیفی است: «إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنَى مِن ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَنِصْفَهُ وَثُلُثَهُ وَطَائِفَهٌ مِّنَ الَّذِینَ مَعَکَ»صاحبت میداند، باید در خواندن تأکید بر یعلم باشد به اصطلاح علم بلاغه برای تخصیص نیست برای تَقَوی است. یعنی دانستن مهم است، خداوند از سعی شما آگاه است یعنی نزد او مشکور است. خداوند جزای عمل عبادتی که شما انجام میدهید را برایتان فراهم میکند، خداوند میداند که تو شب بر میخیزی، قیام میکنی، نزدیکتر از ثلثی الیل یعنی کمی از دو سوم کمتر، یعنی به دو سوم نزدیک میکنی و نیمهاش را هم و یک سوم هم، اینجا روشن است که نصف و اوانقص و زدعلیه متوجه این میشود و همینطور میداند جماعتی که در ایمان با تو هستند هر چند آنها را مکلف نکردهایم ولی برای اینکه این مسیر را طی کنند.
طائفه: به جماعتی که حداقلش ۴نفر باشد اطلاق میشود هر چند آراء در این مورد زیاد است ولی رأی این دسته ارجح است. چون طائفه از طواف است. طواف، یعنی دور چیزی چرخیدن. اگر ریشه را در نظر بگیریم فردی اگر قرار باشد که طوافی بر گردش شود فردی چهار جهت است. طرفی مقابل، طرفی پشت سر، طرفی یسار، طرفی یمین. یعنی با چهار جهت طوافی صورت میگیرد. در نتیجه طائفهای، جماعتی که بر گرد فردی میچرخند حداقلشان دلالت بر چهار نفر دارد و این را میرساند که حداقل چهار نفر از سابقین اولین با او بودهاند و در سنت متوجه میشویم که بیشترند.
«وَاللَّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ» خداوند شب و روز را اندازهگیری دقیق میکند. یعنی چه؟ یعنی شما نمیتوانید چنین تقدیرهایی بکنید. اندازهگیری دقیق شب و روز برای شما ممکن نیست پس زمینه فراهم است برای اینکه تخفیفی داده شود. چون برنامهی پرورشی اول مستلزم تقدیری دقیق است چون میفرماید: نصف شب، دو سوم و یک سوم برخیز که باید شب تقدیر و اندازهگیری شود. در حالیکه تقدیر و اندازهگیری لیل و نهار کار خداوند است. این تقدیر دقیق برای یک برنامهی پرورشی و برای هر فردی سخت است، البته نمیگوید غیر ممکن است ولی آسان هم نیست. زمینه را آماده میکند که تخفیفی داده شود و خود این دلیل است برای کسانی که گفتهاند این برنامه بعد از یکسال آمده است. آیه میتواند ناظر به این مطلب هم باشد که خداوند شب و روز را میبیند و میداند که نصف و دو سوم و یک سومش را قیام میکنی و بیداری. وقتی که یک سوم و دو سوم و نصف را گذرانده باشد، باید یکسال را پشت سر گذاشته باشد تا این مراحل را گذرانده باشد. با آن تفسیر اول که گفتیم یک سوم و دو سوم و نصف مربوط به تغییر و اختلاف طول و روز و شب است. «عَلِمَ أَن لَّن تُحْصُوهُ»، خداوند دانست که شما نمیتوانید احصاء کنید. یعنی دقیق هر شب به تناسب فصول این برنامه را اجرا کنید پس شما را به آن احصاء دقیق مکلف نمیکند. «فَتَابَ عَلَیْکُمْ» خداوند به سوی شما رجوع کرد. یعنی زمینه برای تخفیف فراهم است. پس: « فَاقْرَؤُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ » قرائت کنید هر چه میسر شد.
یعنی دیگر به یک سوم و نصف و دو سوم مکلف نیستید، هر چند تخفیف مقتضی این نیست که اولی منسوخ باشد، یعنی اگر کسی خواست طبق همان برنامهی اول عمل کند اشکالی ندارد، همیشه باید دانست که تخفیف مستلزم نسخ ماقبل نیست. به خاطر ضعفها و مشکلاتی که پیش آمده تخفیف میدهیم. همچنین چیزهای دیگر هست که شما نیاز دارید و خداوند به آن علم دارد که اینها هم مقتضی است برای اینکه تخفیف پیش بیاید. «عَلِمَ أَن سَیَکُونُ مِنکُم مَّرْضَى» خداوند دانسته که در میان شما جماعتی مریضاند. مرضی: جمع مریض.« وَآخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ یَبْتَغُونَ مِن فَضْلِ اللَّهِ» جماعتی دیگر در زمین حرکت میکنند به دنبال فضل خداوند برای بیع و معامله و خرید و فروش و کار و تجارت و … پس اینها نمیتوانند شبانه برنامهای این چنین سخت و دقیق داشته باشند بنابراین مقتضی تخفیف است. «وَآخَرُونَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ» که اینها هم نمیتوانند نصف شب بیدار باشند. « فَاقْرَؤُوا مَا تَیَسَّرَ مِنْهُ» پس آنچه میسر است و میتوانید قرائت کنید. اما برای اینکه اشتباه نشود که این تخفیف در کل برنامه است، میفرماید: « وَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَآتُوا الزَّکَاهَ وَأَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً» تخفیف متوجه اینها نشده و زکات که مسئولیت مالی شما به نسبت مجتمع است چه در زمانی باشید که حدودش تعیین شده باشد و چه نشده باشد، باید پرداخت کنید و به خداوند قرض بدهید، قرض نیکو، قرض دادن به خدا در واقع یعنی یکی از وسایل عبادت مالی را به مسلمانان معرفی میکند. با در اختیار گذاشتن مقداری از مال به نیازمندان تا بدینوسیله از آنها رفع نیاز شود.
امروزه اگر دقت کنیم متوجه میشویم که قرض دادن بیشتر جا میگیرد تا بخشیدن، به خاطر نظام اقتصادی غلط،بسیاری اگر قرض در زندگیشان نباشد، (اموراتشان)نمیچرخد. خداوند نمیفرماید به محتاجان قرض بدهید احتیاج دارند. خودش را جای محتاج به قرض میگذارد. به خدا قرض بدهید. معنی این کار را به عنوان کاری برای خدا تلقی کنید یعنی منتظر جواب قرض و قرض از خدا باشید. کسی که این نوع تعبیر را شنید احساس نوعی خجالت و دقت به نسبت به او دست میدهد. خدایی که مالک آسمان و زمین است، هر چه داری مال اوست، حال میگوید بیا به خودم قرض بده، این برای این است که به کاملی در دل مؤمنین رغبت ایجاد کند که خسیس و دست بسته نباشند و اگر افرادی در جامعهی ایمانی محتاج این هستند که بعضی از کارهایشان با قرض جابجا شود، قرض بدهید و به عنوان قرض به خدا تلقی کنید و قرض هم حسن باشد.
قرض حسن: یعنی قرضی که آمیخته با منت و اذیت نباشد و روشن است که از صور حرام مانند ربا و … بری باشد، آن قرضها قرض سیئه هستند نه حسن.
حال بعد از آموزش این همه خیرات میفرماید: «وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم مِّنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ هُوَ خَیْراً وَأَعْظَمَ أَجْراً » هر چه که جلو بفرستید نزد خدا میبینید که از خیر اول بهتر است و جزا و پاداش بزرگتری دارد. تو نمازی میخوانی و خداوند جزای نماز را میدهد: «من جاء بالحسنه فله عشر أمثالها» این حداقل و إلا خداوند میفرماید: «یضاعف لمن یشاء» برای هر کسی که بخواهد خداوند بیشتر میکند مادام عمل از روی اخلاص بوده نزد خدا جزایش زیاد است.
غزالی: یک عمل ۱۰۰%خالص انسان را به بهشت میبرد.
«وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ » در مسیر ادای آن تکالیف، صلاه لیل، جهاد، ضرب فی الارض برای ابتغاء من فضل الله، قرائت و … حتماً دچار کمبود و نقصان اشتباه و خطا میشوید پس ؛ واستغفروالله.
«إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ » خداوند دارای مغفرت و بخشش است و به نسبت بندگانش رحم دارد و رحم میکند.
—————————–
منبع : مجله راه ما شماره ۲۵