فرازهایی از وصایا و تعالیم شیخ عبدالقادر گی
فرازهایی از وصایا و تعالیم شیخ عبدالقادر گیلانی
جمیل ابراهیم حبیب /مترجم: حمید مهدوی
خویشتن را از قید نفس برهان ، قدرت و مکنتت را نادیده انگار، همه چیز را به خداوند واگذار، خانه قلب را مهمانخانه او کن و خود در آستانه گوش به فرمان بایست. هرچه را که او می خواهد به خانه راه ده و آنچه را که به بیرون بردنش فرمان می دهد بر جای مگذار. زینهار و زینهار از این که در خانه قلب میزبان هوای نفس شوی، چه این بوم نفس هر آبادی را ویران می کند.
بنای امید را بر بنیاد استوار رحمت حق به پا کن نه بر اساس مدعای سست مردم. به فرمان خدای بر تو سن نفس لگام زن و اتکای به خلق را به اتکال به خالق بدل نما.
پرهیزگار و خویشتن دار باش، اسیر هوی و هوس مشو. پیوسته از نیرنگهای نفس بترس و احساس امنیت مکن. غافل منشین، پوینده باش و جوینده تا به مقام رفیع (اطمینان) برسی آنچنان باش که می نمایی و آنچنان بنما که باشی. مباد پندار، کردار و گفتارت مبتنی بر خواسته های نفس باشد زیرا خداوند همواره مراقب است و در کار (کل یوم هو فی شأن) و از مکنونات قلبی انسان آگاه است(یحول بین المرء و قلبه)، هم اوست که می تواند درون ویرانت را با برداشتن نقاب فریبنده ی ظاهر آشکار سازد و نزد مردمت شرمنده سازد.
برخورداری پیوسته از نعمت نشانی از موهبت و عنایت خداوندی است؛ عدم برخورداری نیز بنا به حکمت خاص اوست، می خواهد بیدارت کند، پرورشت دهد، و دانشت آموزد. در هر حال سپاسگذار و قدرشناس باش و بدان که (ماننسخ من آیه اوننسها نأت بخیر منها او مثلها).
هر آن حال که خداوندت نصیب می کند بپذیر و از آن خشنود باش، برتر یا فروتر از آن را طلب مکن.
شعرانی در توضیح این سخن گوید: از نظر شیخ میل به تغییر «حال» از این رو مذموم می باشد که ممکن است هوای نفس طالب در طلب وی دخیل باشد، در غیر این صورت،یعنی، اطمینان ا زعدم مداخله نفس میل به تغییر جایز است. والله اعلم.
برای به دست آوردن نعم و دفع بلا و مصیبت خویشتن را رنجه مکن، زیرا نعمت مقسوم است و بلا مقدّر، خواه و ناخواه خوش و ناخوشش را در خواهی یافت؛ پس همواره خویشتن را تسلیم اراده خداوند نما، آن خدایی که «فعّال لما یشاء» است.
هنگام به دست آوردن نعمت ذاکر و سپاسگزار باش و آن هنگام که بلایت دامنگیر می شود شکیبایی پیشه کن و آن را بسان نعمت، مطلوب و محبوب تلقّی کن، باشد که به مقام "رفیق اعلا" رسیده، همدم صدّیقین و شهدا شوی.
آن گاه که مبتلا می شوی، زاری مکن و بی تاب مباش و آتش بلا را عظیم مبپندار زیرا هیچ آتشی سوزنده تر و بزرگتر از آتش دوزخ نیست، درخبر آمده است که: «آتش دوزخ مؤمن را گوید: ای مؤمن بگذر که نورت لیبم را خاموش ساخت.» بدان که نور مؤمن قادر به خاموش کردن آتش دوزخ نیت مگر آن که در دنیا آتش بلا را تجربه و خاموش کرده باشد، مؤمنی که آتش ابتلایش از صف عاصیان جدا کرده و به حلقه عابدانش در آورده است، مؤمنی ک بلایش هلاک نمی ند بلکه می آزماید و زخامی دور کرده، پخته می سازد او را.
هنگام رویارویی با مصایب و مضایق زندگی، نه به دوستان شکایت بر و نه به خویشان. هرگز از تقدیر الهی ناخشنود مباش و بدو بدگمان مشو. در هر حال سپاسگذار باش و نیکی های بی شمارش را بازگو. جز خداوند به احدی انس و آرام مگیر. سفره دل را پیش او بگشای و راز درون را برای غیر فاش مکن؛ زیرا یگانه فاعل و مؤثر حقیقی اوست « و کلّ شیء عنده بمقدار» و « و ان یمسسک بضرّ فلا کاشف له الاّ هو».
همچنان که هنگام حضور در حضرت شاهان دنیوی در نهایت انقیاد و آراستگی به سر می بری، آن هنگام که روی سوی درگاه جلال و آستانه جمال یگانه شاهنشاه هستی می کنی باید از تمام خواهشهای نفسانی پاک و بری باشی. و اما تو ای برادر، روزان و شبان غرق گناهی و گرفتار ملاهی، از این رو رب غفورت با مطهرات درون، سختیها و بیماریها، … از آلایش و آلودگی پاک می کند تا اهلیت و شایستگی قرب و مجالسش را بیاب.
در خبر است که « اشدّ الناس بلاء الانبیاء ثم الامثل فالامثل».
" بلا کش ترین مردم پیامبرانند، سپس اولیاء و آن گاه برگزیدگان و پیروان ایشان". دوام بلا از آن کسانی است که اهل ولایت کبریایند، اندر دل شب، تنها با خدایند، پیوسته به بارگاهش در آیند و از اعتنا به غیر جدایند. دوام بلا قلب مؤمن را قوی و اهریمن هوا را ضعیف می گرداند.
به داده الهی خشنود باش و از قضایش خرسند. با وی مستیز که نای و نوایت را در هم می شکند. از یاد ارجمندش غافل مشو که تسلیم مصایبت می کند. دینش را با هوای نفس درنیامیز که مطرود و تنهایت می گذارد. همدم و همدل نفس و زشتیکاریهای آن مشو که بدانت می گیرد و مبتلا می سازد.
هرگاه فردی سست ایمان یا توبه شکن از مجلسش بر می خواست و قصد رفتن می کرد، به نیابت از پروردگار چنینش می خواند:
صدایت می زنیم، پاسخ نمی دهی؛ زکجراه ات بازداشتیم پرهیز نکردی، چقدر به شتاب خواندیم و شتاب نکردی، سرزنشت کردیم اما شرمنده نشدی، تو را روزها و ماه ها مهلت دادیم و سالهای بسیاری عیب پوشی کردیم، دریغ که جز نفرت و گریزت نیفزود و غیر زشت کاری در کاریت ندیدیم.
ای انسان پیمان شکنی و خلاف وعده تا چند؟؟ مگر نه آن بود که با ما پیمان بستی که در بند بندگی غیر درنیایی و به شیوه زشت پیشین برنگردی؟ کنونت بیم می دهیم باشد که به خود آیی، برخیزی و راه رستگاری در پیش گیری. بدان که ما را از طرد تو زیانی نخواهد رسید، و از نافرمانیت ما را گزندی و نقصانی نباشد.
شگفتا چه فروتنانه آمدی و چه ناسپاسانه بازگشتی، اگر بازت نپذیرم چه خواهی کرد؟؟؟
(شگفتا و شگفت از مومنی که ایمانش از کف می رود؛ به حضور آمده و شراب انس را چشیده اما از حلقه ما بیرون می شود و از نفس جاهل خویش فرمان می برد)
(اگر صادق بودی سازگار و فرمانبردار می شدی. اگر در دل انس و عشق می یافتی اعتراض نمی کردی و خوشنودی را در ناخوشنودی ما نمی دیدی)
ای کاش هرگز آفریده نمی شدی و حال که به کسوت خلق درآمده ای، می دانستی برای چه آفریده شده ای ای به خواب رفته بیدار شو؛ دیده را بگشای و پیش رویت را بنگر که چه سان لشکر کیفر ها به سویت آمده، کام بگشوده، ببلعد این وجود ناقصت.
ای مسافر ای که در کوچت نیاز توشه هست ساز کن، آماده کن اعمال نیکی را که پوشش باشد و ستاری جمله عیوبت را کند؛ وین همه پیش از سفر خوش آید و باشد مفید.
ای برادر به طول عمر و فراوانی جاه و مال فریفته مشو، که گردش روز وشب را بازیهای پنهان بسیار است بزرگتر از تو را برکشید و پس آنگاه به خواریش بر زمین افکند. هشیار باش که دنیای غدار مکار برای هلاکتت شمشیر از نیام کشیده و چنگ و دندانش را به صورت جذابیت های فریبنده اش نشان می دهد.
چه بسیارند کسانی که خویشتن را خردمند و هشیار می شمارند ولی اسیر خودآرائی عجوزه دنیا شده در دام مکرش گرفتار می آیند، غلام حلقه به گوشش می شوند توهین هایش را می پذیرند، پس آنگاه ابلهانه شراب زهر آلودش را سر می کشند و با سینه ای مالامال از تحسر و تأسف ترکش می گویند.
میزان خوب و بد شمردن افراد و ابراز حب و بغض به ایشان سنجیدن کردار و گفتار آنهاست با کتاب و سنت، هرگاه کسی را پیرو راستین خدا و رسول(ص) یافتی، دوست بدار و چنانچه نافرمان و معاندش دیدی به دوستی مگیر مبادا که هوای نفس را ملاک دوستی و دشمنی کنی(و لا تتبع الهوی فیضلک عن سبیل الله ).
با هیچکس قطع رابطه مکن مگر برای خشنود کردن خداوند تنها زمانی مجاز به این کاری که شخص را در حال ارتکاب گناه کبیره و یا مصر بر انجام گناه صغیره ببینی. شعرانی در توضیح این مطلب می گوید:(مراد از دیدن، دانستن و فهم ماهیت و کیفیت است، دانستن مبتنی بر شواهد و دلائل متقن. بنابراین سرورم(رض) خطاب به خواص می فرماید:ترک گفتن غیر، مشروط بر علم ترک گوینده است بر آنچه که موجب ترک و طرد است؛ علمی بر بنیاد یقین نه بر پایه ی گمان، دریغ که بسیاری از مردم ندانسته در این گرداب بدگمانی و تهمت و افترا فرو می روند و خدایشان نمی میراند مادام که همچون بی گناهان که رسوایشان کردند رسوا و بی آبرو شوند.
مادام که ترک تعلق و تعین نکنی به سلک اهل دل در نخواهی آمد. برای رسیدن به اقلیم ملکوت و نبل به (رفیق اعلای) جبروت باید از حجاب ماده و معنی گذشت، چشم و گوش و عقل و اندیشه را به کنار نهاد و چونان مرده ای در دست غسال، بی تشخیص تسلیم (او) بود. همچنان که ابراهیم خلیل بتها را گفت: فانهم عدولی الا رب العالمین. تو نیز غیر ذات اقدسش را بت بدان، بتهایی در کسوت خویشتن و به رنگ مردم.
هویت حقیقی از آن اوست دیگران را جز وجود سایه ای بهره ای نیست پس غیر وجود حق را تنها از سز ضرورت و در حد تفهیم و تفاهم صاحب وجود بدان و بس.
افسوس که مفتون و مغروری، از فهم حقیقت مهجور و محرومی و شیطانت به بازی گرفته. برگرد، به عروه الوثقای شریعت تمسک کن و بدان هر آنچه که بنام(حقیقت) علم می شود، اگر شریعتش تأیید نکند باطلی بیش نیست.
خداوند بزرگ بنده مومنش را همواره تحت رعایت و عنایت ویژه دارد دریچه قلبش را به سوی انعام و اکرام بی منتها و بخشش و بخشایش بی مانندش می گشاید. دل را دیده ای بینا می دهد که بدان چیزی را می بیند که هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده و به ذهن و قلب هیچ انسانی خطور نکرده است؛ دقایقی از عالم غیب، ظرایفی از جهان شناخت لطایفی از کلام حق و مواعید جمیلش، القای حکمت که نشانی است از رحمت و حفظ حدود و مداومت بی مانند بر اطاعت و بندگی ذات کریمش. زنهار که هرگاه بنده بدین مقام فریفته شود و آن را جاودانه پندارد و بدان ببالد خداوند جان و خان و مالش را دست خوش طوفان رنج و بلا می کند، از هست و نیستش ساقط می کند و دلشکسته و درمانده اش بر جای می گذارد در حالی که امید اجابت دعا را از دست داده به خلق روی می آورداما دریغ که فرجام این از کف رفتن عرض و آبروست و گرفتار آمدن در مضیق محنت؛ چنانکه عذرش پذیرفته نمی شود و در برابر کمترین درخواست دست رد برسینه می بیند. اینک به لطف حق هوای نفسش رو به نابودی می نهد، آرزوهایش را به فراموشی می سپارد، تشخصش را از دست می نهد شدت و پیوستگی این امر چنان است که به تدریج صفات و تعینات بشریش از میان می رود و تنها روح ملکوتیش بر جای می ماند؛ در این هنگام از ژرفای ضمیر ندای بشارت آمیز (ارکض بر جلک هذا مغتسل بارد و شراب) را می شنود و ایوب آسا هر آنچه را که از دست داده بود دو چندانش را باز می گیرد و خداوند سبحان خود عهده دار پرورش و مراقبتش می شود انسان که گاه بنده نیک روز خود نیز بی خبر است:(فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قره اعین).
دانش را عمیق و گسترده بیاموز و از فرا گرفتن هیچ علمی اجتناب مکن. اما هرگاه علم زده شده، بدان مغرور و معجب گردی، باب رحمت خداوند به رویت بسته می شود، پس به گاه دانش آموختن با اندیشه و کردار توحیدی و ترک تعلق تمام راههای نفوذ نفس و شیطان را مسدود کن و از پیمودن طرق مطلوبشان پرهیز نما. چنین که شود شاهراه هدایت را خواهی یافت و با چشم سر تفضل و اکرام خدایت را خواهی دید، چنانکه دیگر فقر و غنایت متأثر نمی سازد.
بدان که صدق ستون دین است و موجب کمال و سامان یافتن آن و چنان ارزشمند است که تالی مقام نبوت می باشد، آنجا که حق تعالی می فرماید:(فاولئک الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین والشهداء الصالحین).
وصدیق کسی را گویند که صفت صدق بر وجودش چیره شده، ملکه ی خلق وی گشته است.
صدق یکسانی درون و برون است، پس صادق آن کسی است که راستگو باشد و از دروغ و تظاهر بیزار و صدیق کسی است که در پندار و گفتار و کردار صادق باشد.
در خصوص (صدق)و(صدیق) سخنان گوناگونی وجود دارد از قبیل:
آنکه بخواهد خدایش همواره همراه و یار باشد خویشتن را ملزم به رعایت صدق می کند،چرا که (فان الله مع الصدیقین).
صدیق کسی است که حتی در مهالک و مضایق به راستی سخن گوید.
صدیق کسی است که میان پندار و گفتارش تعارض و دوگانگی نباشد.
صدق پای بند به پیمان است و وفای به عهد برای تأمین رضایت حق.
حقیقت صدق آن است که در مواضع و جاهایی که تنها کذب و دروغ گفتن راهگشا است، صادق باشی.
______________________________________________________
منبع: وصایا و مکاتیب شیخ عبدالقادر گیلانی
مولف: جمیل ابراهیم حبیب
مترجم: حمید مهدوی
انتشارات: نشر احسان تابستان ۷۷