عقیده
حقیقت و مفهوم ایمان
حقیقت و مفهوم ایمان
مجدی الهلالی/مترجم:مجتبی دوروزی
هم چنان که می دانیم جایگاه ایمان در قلب است:
«قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ»(حجرات/۱۴)
معنی:( عربهای بادیه نشین می گویند : ایمان آورده ایم . بگو : شما ایمان نیاورده اید ، بلکه بگوئید : تسلیم ( ظاهری رسالت تو ) شده ایم . چرا که ایمان هنوز به دلهایتان راه نیافته است ( و نور ایمان سراچه قلوبتان را روشن نکرده است )
ایمان عبارت است از اقرار و تصدیق …اقرار و اطمینان قلب نسبت به تفکرات عقل و اعتقاد و تصدیقش نسبت به آنها و ارتباط با آنها ،و بدون این اقرار و تصدیق این تفکرات در محدوده ی عقل محصور و متوقف می مانند. لفظ ایمان نسبت به افکاری به کار برده می شود که قلب با آن تعامل داشته و آن را تصدیق نماید، و خواه خیر باشد یا شر…خطا باشد یا درست…همراه من در این سخن خداوند بیندیش:
«أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُواْ نَصِیباً مِّنَ الْکِتَابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَیَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُواْ هَؤُلاء أَهْدَى مِنَ الَّذِینَ آمَنُواْ سَبِیلاً» (نساء/۵۱)
معنی(آیا در شگفت نیستی از کسانی که بهره ای از ( دانش ) کتاب ( آسمانی ) بدیشان رسیده است ( چگونه خویشتن را از هدایت کتابهای یزدان و راهنمائی خرد و فطرت و ندای وجدان به دور داشته اند و ) به بتان و شیطان ایمان می آورند ( و به دنبال اوهام و خرافات راه می افتند و به پرستش معبودهای باطل می پردازند ) و درباره کافران ( قریش ) می گویند که اینان از مسلمانانی برحقّ تر و راه یافته ترند ( که اسلام را قبول و محمّد را به پیشوائی پذیرفته اند ! ) .
آیه در مورد گروهی از مردم مؤمن سخن می گوید…اما مؤمن نسبت به چه چیزی؟!نسبت به جببّت (هر چیزی که جز خدا پرستیده شود، اعم از شیطان یا جادوگر یا غیبگو و…)و طاغوت …(هرمعبودی جز خدا.هر کس و هر چیزی که اطاعت از آن، مایه ی طغیان ودوری از راه حق شود، چه آفریده ای که پرستیده شود، و چه فرمانبرداری گردد،و چه اهریمنی باشد که انسان را از راه بدر برد) (برگرفته از تفسیر نور آیه ۵۱ سوره ی نساء)
و این بیانگر آن فداکاری عجیبی است که دعوت کنندگان به سوی باطل به خاطر ترویج باطل از خود نشان می دهند . این فداکاریچیزی جز نتیجه ی ایمان عمیقی که در قلبهایشان نسبت به این باطل استقرار یافته نیست.
ایمان ،احساسات است
قلب آدمی مرکز فرماندهی تمامی اعضاء است هر عملی که آدمی انجام میدهد فرمانش ازقلب صادر می گردد.
…آری ، عقل نسبت به انجام کاری به قلب اشاره ای می کند،ام گاهی قلب با آن اشاره موافق است و گاه موافق نیست…اگر این موافقت صورت بگیرد قلب دستور انجام کارها را صادر می کند.قرآن این مراحل را که سبب انجام کاری می شود این گونه مختصر بیان می دارد:
« وَلِتَصْغَى إِلَیْهِ أَفْئِدَهُ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَهِ وَلِیَرْضَوْهُ وَلِیَقْتَرِفُواْ مَا هُم مُّقْتَرِفُونَ»(انعام/۱۱۳)
معنی (( بگذار آنان سخنان باطل را بیارایند تا خویشتن را بدان گول زنند و بفریبند ) و تا دلهای کسانی که به آخرت عقیده ندارند بدان ( مزخرفات ) گرایش یابد ، و از آن راضی و بدان خشنود گردند ، و مرتکب هرچیزی شوند که می خواهند .)
پس ناگزیر ابتدا باید قلب نسبت به شنیدن صدای عقل تمایل و گرایش نشان دهد سپس به آنچه عقل بدان اشاره نموده رضایت داده و آن گاه آن کار انجام گیرد.لذا قلب مهم ترین عضو آدمی است…پیامبر(ص)می فرماید :«…باید هوشیار باشید که در بدن انسان پاره گوشتی وجود دارد که وقتی سالم باشد تمام بدن هم سالم است،وقتی که فاسد شد تمام بدن فاسد می گردد، این پاره گوشت همان قلب است»[۱]
…قلب چیزی جز محل پیوند و اتصال احساسات آدمی نیست،احساساتی هم چون رضایت ،دوست داشتن، ناپسند شمردن،خوشجالی، اندوه، آرامش، اطمینان، ترس،امید و …،این ها تشکیل دهنده بنای اساسی قلب هستند،اگر مقداری بیندیشیم در می یابیم که هر رفتار و کنشی که ناجام می دهیم از احساسات ما سر چشمه می گیرد. هنگامی که در برابر چیزی احساس ترس می کنیم واکنش ما در برابر آن فرار است ولی هنگامی که احساس مهر و عاطفه ما در برابر شخصی نیازمند یا محتاج برانگیخته می شود نسبت به یاریش بیشتر از خود رغبت نشان می دهیم.
با توجه به اینکه جایگاه ایمان در قلب است، پس ایمان نیز «احساس»است و آنچه این سخن را تأیید می کند این کلام خداوند است:
« هُوَ الَّذِی أَنزَلَ السَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَاناً مَّعَ إِیمَانِهِمْ»(فتح/۴)
معنی:( خدا است که به دلهای مؤمنان آرامش و اطمینان خاطر داده است تا ایمانی بر ایمان خود بیفزایند ( و یقین و باور خویش را تقویت نمایند ) .
و معلوم است که آرامش و اطمینان چیزی جز احساس و وجدان نیست. این بدان معنی است که ایمان شخص نسبت به چیزی در برگیرنده ی توجه احساسات بدان و ارتباط با آن است و هر گاه احساس به آن قضیه متوجه گشته و در برابرش متأثر و منفعل گشت میزان ایمان نسبت بدان چیز در قلب فزونی مییابد.
مفهوم ایمان به خدا
هم چنین ایمان به خداوند فقط شناخت و اقناع عقلی نیست بلکه باید میان قلبی و تعامل با آن و احساس دوستی نسبت به او همراهش گردد و این مطلبی است که کلام حق آن را مورد تآکید قرار می دهد که:
« وَلَکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَکَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ أُوْلَئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ»(حجرات/۷)
معنی:( اما خداوند ایمان را در نظرتان گرامی داشته است و آن را در دلهایتان آراسته است ، و کفر و نافرمانی و گناه را در نظرتان زشت و ناپسند جلوه داده است ، فقط آنان ( که دارای این صفات هستند ، یعنی ایمان در نظرشان محبوب و مزیّن ، و کفر و فسق و عصیان در نظرشان منفور و مطرود است ) راهیابند و بس .)
و هر زمان که توجه احساسات نسبت به خداوند فزونی یابد، ایمان به خدا افزایش می یابد.با من در این سخن خدا اندیشه کن که:
«وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبّاً لِّلّهِ»(بقره/۱۶۵)
معنی(و کسانی که ایمان آورده اند خدا را سخت دوست می دارند ( و بالاتر از هر چیز بدو عشق می ورزند ) .
یعنی محبت خدوند بر احساس محبتشان چیره گشته است .همچنان که در دعا گفته می شود:«خدایا محبتت را محبوب ترین چیز برای ما قرار ده، و ترس از خودت را ، ترسناک ترین چیزها ، نزد ما قرار ده…»لازم است که محبت و ترس امید به خداوند بیشترین بهره و نصیب احساس را تشکیل دهد و به میزان احساس ، ایمان به خداوند نیر پدید می آید.
پیامبر(ص) می فرماید :« کسی که به خاطر خدا وند دوست بدارد و یه خاطر خداوند دشمنی ورزد و به خاطر خداوند عطا و بخشش نماید وبه خاطر خداوند محروم و بی نصیب نماید به درستی ایمانش کامل گشته است.»[۲]
احساسات میان هوی و هوس
طبق نظریه ی علما،«هوی» عبارت است از آن چه نفس نسبت به آن میل و محبت دارد از جمله شهوات و برتری بر دیگران و هم چنین گریز از رنج و سختی و تکالیف و انتقادها.
«هوی» همچون «ایمان» احساسی است که جایگاهش در قلب است . یعنی احساسات آدمی میان تمایلات نفسانی و ایمان به حقایق عقلی تقسیم گشته است و هر کدام که بر دیگری چیره گردد بر اراده ی قلب تأثیر مینهد. دانش آموز در پی مطالعه و یادگیری است و تمایلات نفسانیش در پی خواب یا بازی …آن گاه مبارزه ای میان ایمانش نسبت به اهمیت مطالعه و ضرورت آن در جهت موفقیتش در امتحانات و میان تمایلات نفسانی و دوست داشتن راحتی و آسایش و ناپسند دانستن رنج مطالعه در می گیرد و هر کدام از آنها که در پایان این مبارزه پیروز گردد قوی تر است و بر احساس مقابل چیره و غالب می شود.
این مبارزه و نبرد به صورتی کلی و عام در همه ی تصمیم گیریها نمود می یابد…
هر وقت ما این مفهوم را در مورد ایمان به خداوند به کار ببریم می بینیم که هر گاه شخص قصد انجام عبادتی همچون نماز را داشته باشد: مبارزه و نبردی در قلب میان ایمان و تمایلات نفسانی اش روی میدهد، و به اندازه ی توان هر کدام پیروزی از آن او می گردد، و خواسته اش را انجام می دهدو سخن پیامبر(ص) این مطلب را تأکید قرار می دهد که می فرماید:«کسی که مرتکب زنا می شود اگر به هنگام ارتکاب زنا ایمان می داشت مرتکب زنا نمی شد، و دزد به هنگام دزدی کردن چنان چه ایمان داشته باشد اقدام به دزدی نمی نماید و کسی که شراب می نوشد اگر به هنگام نوشیدن آن ایمان داشته باشد،شراب نمی نوشد و قاتل اگربه هنگام قتل ایمان داشته باشد دچار قتل نمی شود.»[۳]
پس لحظات زنا یا دزدی یا قتل، تمایلات نفسانی(هوی)بر ایمان چیره می گردد و در آن لحظات توانش بر احساسات (ایمانی) غالب می شود.
…بنا براین دستوراتی که از سوی قلب برای اعضاء و جوارح آدمی صادر می شود بیانگر پیروزی ایمان بر هوی یا پیروزی هوی و هوس بر ایمان است و به بیانی دیگر اعمال صورت گرفته از سوی اعضاء نشان دهنده ی وجود ایمان یا هوی و هوس در قلب است،حجم عبادات و کارهخای نیکی که بنده انجام می دهد بیانگر میزان ایمان در قلب اوست و به هر میزان که در سخنان و کارهایش استقامت به خرج دهد بیانگر توان ایمان اوست، و در نقطه ی مقابل حجم غفلت زدگی و ارتکاب گناهانی که شخص دچار می شود تصویر گر قدرت هوی و هوس در قلب اوست.
————————————
منبع:کتاب/بنای ایمان در پرتو قرآن / مؤلف:مجد الهلالی/مترجم:مجتبی دوروزی / انتشارات:نشر احسان/چاپ اول ۱۳۸۶
بخشی از لؤلؤ و المرجان ج۲ص۲۶۶ترجمه:ابوبکر حسن زاده.[۱]
صحیح رواه ابوداود عن ابی امامه و اورده ألبانی فی صحیح الجامع(۵۹۶۵).[۲]
۳ صحصح، أخرجه الامام احمد عن ابن عباس و صححه البانی فی صحیح الجامع(۷۷۰۸) هم چنین لؤلؤ و المرجان ج۱ص۵۴ترجمه ابوبکر حسن زاده