زندگی نامه
اخلاق و فروتنی در شخصیت مولانا محمد الیاس
اخلاق و فروتنی در شخصیت مولانا محمد الیاس ( رحمه الله)
مولانا سید ابوالحسن ندوی/مترجم:مولانا محمد قاسم
اخلاق و فروتنی ، خصلتی است که در بازار مردم نایاب نیست،اما اگر این شرایط اضافه شود که اخلاق و مروت توأم با ایمان و احتساب بوده طبق اصول شریعت و موافق سنت رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ) باشد، فقط کمیاب خواهد شد.
از دیدگاه مولانا محمد الیاس ( رحمه الله) اگر اخلاق در دایره سنن نبوی نباشد به آناخلاق گفته نمی شود، او بارها این داستان را عریف می کرد که وقتی شیخ الهند حضرت مولانا محمود الحسن از زندان «مالتا» آزاد شده به هندوستان برگشت، در یک جلسۀ دعوت ، بنده نیز شرکت داشته و نزد وی نشسته بودم، میزبان در مورد خوش اخلاقی انگلیس ها خیلی صحبت کرد. شیخ الهند با صبر و متانت گوش کرده امّا براو سخت گذشت، بعد به من گفت: آیا کافر هم دارای اخلاق می شود؟( یعنی اخلاق منهای ایمان هیچ ارزشی ندارد مترجم)
وقتی بعداز مطالعۀ احادیث رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ)به خدمت مولانا رسیدیم آنگاه متوجه شدیم که اوچقدر به نکات دقیق و باریک اخلاقی توجه داشته و چگونه در سلوک و برخورد روزمره آن را رعایت می نماید.
بنده یک بار به چند نفراز طلاب دارالعلوم ندوی العلماء که به خدمت مولانا رفته و چند روزی آنجا بودند نامه ای نوشته به آنها توصیه کردم که شما علم حدیث را خوانده اید، اکنون خوب بنگرید که چگونه احادیث رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ)در عمل و برخورد پیاده می شود.
مولانابه یکی از دوستان چنین نوشته بود:
« مسلمان هر چند از نظر موقعیت در مرتبۀ پایینی قرار داشته باشد امّا پیوسته با نگاه عظمت و بزرگی به او بنگرید، و این عمل را تمرین کنید.»
خود مولانا این کار را خوب تمرین کرده بود، بطوریکه پست ترین مسلمان از نظر عمل و موقعیت اجتماعی در نظر وی معظم و محترم بود و چنین معلوم می شد که مولانا او را از خود افضل و نزد الله مقبول تر می پندارد. توجه وی در برخورد با یک مسلمان در مقابل ایمان وی به نظرش کم جلوه می دادند.
قوۀ تشخیص مولانا دراین خصوص بقدری زیاد بود که به راحتی می توانست جنبه های خیر وشر ، یکفرد را دیده توجه خود را به جنبه های خیر وی متمرکز کرده او را مورد تجلیل و احترام قرار دهد.
یک بار بعداز ملاقات با یک شخص فرمود: من میدانم توسط این شخص یک مؤسسه دینی ضربه خورده است و موجب ناراحتی شدید من گشته، لیکن از علم و دانش وی نیز باخبر هستم لذا صرفاً به علم وی احتزرام گذاشتم.
عمل مولانا بر « یُؤتِ کُلٌ ذِی حَقًّ حًقَّه » و « اَنزِلُو النَّاسَ مَنَازِلَهُم» ازاین جهت به اهل علم و فضل بسیار احترام می گذاشت و با توجه به حدیث «لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یَرْحَمْ صَغِیرَنَا وَیُوَقِّرْ کَبِیرَنَا»(ترمذی)
به تجلیل و احترام آنان خیلی توصیه وتأکید می کرد.موقع نشستن آنان حتماً پارچه ای برای آنان بر روی فرش پهن می کرد و در برخورد با آنان نوعی امتیاز قایل می شد و بقدری فروتنی نشان می داد که برای عموم مردم شناخت آن مشکل می شد. جماعتهای متعددی از خارج می آمدند که امّا مولانا با توجه به حس مردم شناسی خود با هر یک طبق مقام و مرتبه شان رفتار می کرد، کمتر کسی شکایت می کرد که به سوی او التفات نشده است. در این زمینه بقدری اهتمام می ورزید که در آخرین دوران کسالت، با آنکه فکرش به دعوت مشغول بود و از بیماری رنج میبرد، از این امرغافل نبود.
یکی از بزرگان فامیل، تشریف آورده بود، او خیلی آرزوداشت با مولانا ملاقات خصوصی داشته باشد اما بنا بر ازدحام مردم و بیماری مولانا فرصت بدست نمی آمد ، هنگام برگشتن آرزوی خود را مجدداً اظهار کرد، من به مولانا محمد یوسف ( فرزندمولانا) این مسأله را عرض کردم ، او برنامۀ ملاقات را ترتیب داد، مولانا محمد الیاس آن بزرگ را به حضور طلبید و خیلی مورد تجلیل و نوازش قرار داد و با توجه به این که او سید بود و دستش برای تبرک بر بدن خود گذاشت، آنگاه دبارۀ سادات و کار دعوت و تبلیغ مطالبی بیان فرمود که آن بزرگوار را به گریه درآورد و تحت تأثیر قرار داد موقع وداع به فرزندش فرمود که از حساب شخصی من ده روپیه به عنوان هدیه به او تقدیم کنید.
نوامبر سال ۱۹۴۴ مولانا سید طلحه از « تونک» تشریف آورده بود، مولانا او را بسیار گرامی داشت و به مناسبت در گذشت همسرش ( که عمه بنده بود )به وی تسلیت گفت و با دست خود از وی پذیرایی نمود. صبح روز بعد دربارۀ فضیلت سادات سخنرانی کرده و از مقدم یک فرد از سادات اظهار مسرت نمود.
بعداً مسافرت به منطقه میوات پیش آمد سید طلحه نیز همراه بود ، مولانا در طول راه احترام او را در نظر می گرفت.علاوه بر این تکریم ها و گرامی داشت های خاص، برخورد عمومی وی نیز طوری بود که هر شخصی در حقّ خود آن را خصوصی می پنداشت ، حالت مولانا مصداق این حدیث بود:« لَا یَحسِبُ جَلِسٌ أَنَّ اَحَداً اَکرَمُ عَلَیه مِنه »( هیچ کس از همنشینان پیامبر(ص) گمان نمی کرد که فردی دیگر از او نزد رسول الله(ص) گرامی تر است).
خدمت به مهمانان مخصوصاً مبلغین وعلماء را وظیفه خودمی دانست،و اصلاً احساس خستگی نمی کرد ، می فرمود: در احادیث رسول اکر (ص) به خدمت عموم میمانها توصیه شده است. این ها که خاصان هستند باید بیشتر مورد توجه قرار گیرند.
مولانا معین الله ندوی تعریف می کند که یک بار مریض شدم ، مولانا به کسی که مأمور بود غذای مرا بیاورد گفت: غذا را بگذار من خودم بعد از نماز نوافل می برم، اما او متوجه نشد، مولانا بعداز ادای نوافل به اتاق من تشریف آورده و فرمود: من گفتم که غذایت را خودم می آورم اما فلانی متوجه نشد . بعد نزد من نشست و تا دیر وقت با شفقت و محبت با من صحبت کرد.
روش اکرام و محبت او طوری بود که هیچ کساز دوستان احساس کم لطفی از او نمی کرد.
یک بار در شب عرفه موقع سحری با یک استکان چای به بالا خانه تشریف آورد، حدود سیزده نفر از طلاب ندوه العماء آنجا حضور داشتند ، استکان یکی بود. فرمود: خودتان یک نفر را به عنوان نماینده انتخاب کنید تا به او تقدیم نمایم، همگی به سوی بنده اشاره کردند آنگاه مولانا چای را به من تقدیم نمود.
یک بار بنا به اصرار آقای قریشی و آقای ملک بر خلاف عادت همیشگی در قطار درجۀ دوم سوار شدند . خودش فرمود: که من خیلی ناراحت شدم، آقای قریش و ملک به من گفتند: شما ناراحت که نشدید؟ من فکر کردم اگر بگویم ناراحت شده ام آنها با توجه به زحمتی که متحمل شده اند نرااحت می شوند . اگر بگویم خیر ناراحت نشده ام این خلاف واقعیت است، بالاخره گفتم: آیا شما از این که من در قطار درجه دوم سوار شدم خوشحال شدید؟ گفتند:آری ، خیلی خوشحال شدیم . عرض کردم: پس من هم از این که شما خوشحال شده اید خرسندم.
فروتنی مولانا بقدری بود که خد را شایستۀ گرامی داشت تصور نمی کرد، اصلاً در این فکر نبود که مرشد و پیشوای یک جماعت بزرگ است.
در نامه ای به این جانب نوشت:
«اگر درباره بنده ناقابل مشورت قبول بفرمایید،آرزوی قلبی ام این است که بجز نام ساده ام هیچ لقبی دیگر برایم بکاربرده نشود.»
آری فروتنی مولانا از نامه های وی بوضوح قابل ملاحظه است.
شیخ الحدیث مولانا محمد زکریا از نظر سن از وی کوچکتر و نیز برادرزاده و شاگردش بود در نامه ای به وی چنین می نویسد:
« نامه گرامی موجب مسرّت گردید. بسیار مشتاق دیدار شما هستم، اگر به قول شما بنده« حضرت » هستم جناب عالی ماشاء الله « حضرت ساز» هستید، اگر توجه و لطف شما نمی بود کسی به ما توجهی نمی کرد، بعداز حضرت مولانا خلیل احمد سهارنپوری شما اولین کسی بودید که ما را مورد لطف و عنایت قرار دادید. بعد از آن بزرگان دیگر به من توجه فرمودند.
گر چه مشتاق تشریف فرمایی شما هستم اما میترسم ضعف هایبنده نزد شما بیشتر هویدا شود ، البته مجالست و همنشینی شماباعث اصلاح گردد.»
درنامه ای دیگر به ایشان مرقوم میفرماید:
علاقه مندی شدید به رمضان المبارک و استفاده از برکات و انوار آن برای صاحبدلان مبارک باشد، حق تعالی آن عزیز را با توفیقات مزید و کمالات چشمگیر فائز المرام … گردانده و رشد روز افزون عنایت فرماید. حال ما ضعیفان قابل ذکر نیست، البته از لطف الهی امیدواریم که برکت دعا و همت جوانان عزیز کشتی ما ضعیفان را نیز به ساحل برساند.
چو با حبیب نشینی و باده پیمایی بیاد آر حریفـــــــــــــــان باده پیما
جضرت مولانا الیاس تا آخرین لحظات زندگی از نفس خود مطمئن نبوده و از محاسبه و نظارت بر آن تغافل نمی ورزید. بلکه به هر اندازه رجوع مردم بیشتر میشد، به همان اندازه بیشتر غیر مطمئن و خایف می گشت و محاسبۀ نفس را افزایش میداد، گاهی اوقات از اهل حق و صاحبان بصیرت خواهش می کرد که متوجه باشند چنان چه آمیزش عجب و تکبر در وی احساس کنند او را آگاه سازند.
به مسئولین مدرسه سهانپور می نویسد:
« عزیز محترم شیخ الحدیث و حضرت محترم ناظم مدرسه دامت برکاتکم السلام علیکم رحمه الله و برکاته!امیدوارم در عین عافیت باشید، مطلبی که قبل از رمضان به آن اهتمام می ورزیدم بنا بر اقتضای ضعف بشری و ضعف ایمانی کاملاً فراموش شده است که وقتی به گسترش و فضل و لطف الهی این کار (دعوت و تبلیغ) بقدری گسترش یافته است که وقتی به گسترش و مقبولیت روز افزون آن می نگرم، می ترسم مبادا نفس من مبتلای خود پسندی و غرور گردد. از این جهت شدیداً به نظارت شما اله حق نیاز دارم. از شما استدعا می کنم همزمان با نظارت و بررسی من، همیشه مرا به نکات خوب و مثبت آگاه ساخته بر استقامت بر آنها تأکید نموده و از ابعاد منفی جلوگیری فرمایید.»
۲۲رمضان ۱۳۴۲- ۲۳ سپتامبر ۱۹۴۳
غلام سید سلیمان ندوی در مجله معارف چاپ اعظم گر هند شماره نوامبر ۱۹۴۴ ضمن تذکره مولانا الیاس می نویسد:
در زمان اقامت مان در لکهنو یک بار به وقت عصر نزدِ یکی از دوستان برای صرف چای دعوت شدیم، در آن نزدیکی مسجد نبوی نیود. قرار شد در منزل میبان نماز جماعت برگزار شود. مولانا محمد الیاس خودش بلند شده اذان گفت ، بعد به من دستور داد که پیش نماز شوم، من عذر آوردم خودش امام جماعت شد، بعد از نماز به طرف مقتدیان متوجه شده فرمود:
« برادران ! من گرفتار یک مشکل هستم . شما دعا بفرمایید الله تعالی مرا از این مشکل نجات بدهد. و آن اینکه از روزی که من به کار دعوت و تبلیغ اقدام نموده ام مردم دارند با من اظهار محبت می نمایند . اینک من احساس خطر می کنم که مبادا گرفتار غرور نفس گشته خود را بزرگ تصور نمایم. من همیشه از الله تعالی می خواهم که مرا از این مشکل به سلامت بیرون آورد . شما هم در حق من دعا کنید.»
یکبار شخصی یک قالی گرانبها به وی اهداء کرد، این کار بر مولانا دشوار گذشت. چنان چه در این مورد یک سخنرانی جالبی ایراد فرمود و بعد آن قالی را به یکی از علماء بزرگ شهر اهداء فرمود:« اهداء کننده مرا عالم دین تصور نموده این قالی را اهداء کرد، من هم این را به کسی که او را عالم دین می پندارم اهداء نموده خود را راحت می کنم.»
مولانا محمد الیاس دوست نداشت حاجب و دربان بگذارد ، فرمود گذاشتن حاجب ودربان و این قبیل تکلفات، سنت فرعون وهامان است. دوست داشت بدون تکلف زندگی کند و آزاد باشد. در سفرها و اجتماعات میوات در میان هزاران نفر ، تنها او مرکز توجه مردم بود. اما سعی بر آن داشت که آمدن هیچ کس مورد نظارت قرار نگیرد، حتی در آخرین کسالت هم نمی پسندید مردم از رفت و آمد منع شوند.در آخرین بیماری اش تعداد عیادت کنندگان زیاد شده بود، مردم ازمصافحه کردن منع شده بود. روزی یک فرد ناشناس درحالی که از بالای مردم می پرید . برای مصاحفه جلو آمد، یک خدمتگزار میواتی جلویش را گرفت و نگذاشت که با مولانا مصافحه نماید، آن مرد سخت عصبانی شده به بد گفتن علماء پرداخت و از مجلس خارج شد. مولانا با اشاره خدمتگزار میواتی را نزد خود طلبیده و او را سرزنش نمود؛ فرمود دل آزاری یک مسلمان نزد الله مبغوض و ناپسندیده است. ز.دتر برو و از آن شخص معذرت خواهی کرده او را راضی بگردان. میواتی بیچاره فوراً آن شخصرا دنبال کرده و شروع به معذرت خواهی کرد. بنده از بیرون مسجد این صحنه را مشاهده می کردم.آن شخص پشت سر هم او را دشنام می داد اما میواتی بیچارهدست بسته از اومعذرت می خواست و می گفت : من دل شما را شکستم یا مرا مجازات نمایید یا به خاطرالله گذشت نمایید.
—————————————
منبع : /کتاب: مولانا محمد الیاس ( رحمه الله) و نهضت دعوت و تبلیغ /نویسنده: مولانا سید ابوالحسن ندوی/مترجم:مولانا محمد قاسم /انتشارات : شیخ الاسلام احمد جام/ چاپ:اول ۱۳۷۷