عوامل بیماری باطنی: زیادهروی در آمیختن با دیگران
عوامل بیماری باطنی: زیادهروی در آمیختن با دیگران
اسباب و عوامل بیماریهای باطنی و تباهی فساد قلب
پنج چیز تباهکننده دلها هستند:
۱- زیادهروی در آمیختن با دیگران
۲- امید و آرزوهای دور و دراز
۳- دلبستگی و وابستگی به غیر خداوند
۴- اسراف و تبذیر در خورد و خوراک
۵- افراط در خواب و استراحت
این امور پنجگانه از جمله مهمترین مفسدات قلب اند، ما در این فصل به بیان پیامدهای مشترک و خاص هریک از آنها خواهیم پرداخت.
باید فهمید که قلب زمانی به سوی خداوند و دنیای پس از مرگ روی میآورد و راه حق و روش صحیح را کشف میکند، و به آفات نفس و عمل و راهزنان راه آگاهی مییابد که از نور، حیات، قوت، سلامت، عزیمت و صحت سمع و بصیرت برخوردار باشد، و دلمشغولیهای کاذب و بازدارنده او را به خود مشغول ننمایند.
این پنج عامل نور قلب را خاموش نموده و بصیرت آن را از بین برده و سبب سنگینی شنوایی آن میشوند. اگر به تمامی آن را کر و کور نگردانند همه تواناییهایش را تضعیف و صحت و سلامتش را دچار اختلال و ارادهاش را به شدت کاهش میدهند و او را به ارتجاع و ایستایی دچار مینمایند.
اگر انسانی این امور را احساس ننماید، قلب او دچار مرگ معنوی گردیده است، زیرا آدم مرده زخمی شدن جسم خود را احساس نمیکند، این عدم احساس دلمردگی مانعی اساسی بر سر راه تکامل آدمی میشود، و مانع از آن میگردد که به سوی هدفی که برای آن آفریده شده گام بردارد. و لذت و سعادت و مسرت خود را در وصول به آن بداند.
هیچ نعمت و لذتی. و شادمانی و مسرتی و گامنهادن در راه رشد و تکاملی جز از طریق معرفت و محبت خداوند و آرامش به وسیله ذکر و یاد او و سرور و شادمانی به وسلیه قرب او و شوق دیدارش ممکن و میسر نیستند، و این بهشت اولی و ابتدایی صاحبان قلب سلیم است.
همانگونه که تنها از طریق ایمان و عبودیت و اطاعت صادقانه و خالصانهی خداوند است که میتوان به نعمتهای بیحد و حساب آخرت دست یافت: یعنی صاحبان قلب سلیم را دو بهشت است یکی در دنیا و دیگری در آخرت، اگر در دنیا خود را از آن محروم کنند، در آخرت نیز از آن محروم میشوند.
از شیخ الاسلام احمد بن تیمیه رحمه الله شنیدم که میفرمود:
«در این جهان بهشتی هست که اگر کسی وارد آن نشود، به بهشت آخرت هم برده نخواهد شد».
یکی از عارفان گفته است:
«گاهی قلب را حال و هوی و سرور و شادمانی آن چنانی است که میگویم: خداوندا! اگر بهشتیان هم در چنین حال و وضعی قرار دارند، به راستی از زندگی پرنعمت و سعادتی برخوردارند».
یکی از دوستان خداوند گفته است:
«بیچاره دنیاپرستان که بدون بهرهمندشدن از بهترین لذتها از دنیا خارج شدند!
سؤال شد: بهترین لذت دنیا کدام است؟
گفت: محبت، الفت و اشتیاق به دیدار خداوند و رویآوردن به او و پشتکردن به غیر او، نعمتی است که با هیچ لذت و نعمت دیگری قابل مقایسه نیست».
هرکس که دلی زنده و بیدار داشته باشد، با ذوق خویش آن را احساس میکند و به صحت آن شهادت میدهد.
اما آن اسباب و عوامل پنجگانه این راه را بر انسانها میبندند، میان قلب و آن لذتها نعمتها سد و دیوار بلندی را ایجاد و او را از حرکت بازمیدارند، بیماریها و ناهنجاریهایی را برایش به وجود میآورند، و اگر انسان دردمند دل خویش را از آنها معالجه ننماید، هلاک و نابودی در انتظارش خواهد بود.
ما در این نوشته موضوع اول را توضیح خواهیم داد.
زیادهروی در آمیختن با دیگران:
اثرات و پیامدهای افراط در روابط با دیگران عبارتند از:
انباشتهشدن قلب از شنیدن و دیدن گفتار و کردارهای ناپسند دیگران و سخت و سیاهشدن آن، که باعث پریشانی و پراکندگی و دلمشغولی و غم و غصه و تضعیف تواناییهای آن میگردد. و باری بیش از حد توان آن بر دوشش نهاده میشود، و ناچار میگردد بیشتر به مشکلات دوستان و نزدیکان بدمشغول بگردد و خیر و مصلحت خویش را از دست بدهد، و فکر و اندیشه او در دشت و دمن خواستهها و باروهای آنان پریشان و سرگردان شود و برای اندیشه و عمل خود و کسب قرب خداوند و تهیه توشه برای جهان آخرت توانی و وقت چندانی برای او باقی نماند!
از طرف دیگر در آمیختن بیش از حد با دیگران چه نقمتهایی را که سبب نشده و چه نعمتهایی را که از بین نبرده است؟!
به راستی معاشرت بیش از حد لازم با دیگران محنتساز و سعادتسوز و سلبکنندهی آسایش و مانع از آرامش است.
مگر بلای جان و آفت آفرین برای سعادت انسان، جز از طریق کردار و گفتار و معاشرت بیش از حد لازم با دیگران، ممکن است؟
مگر این نزدیکانی ناسالم نبودند که – حتی در دم مرگ مانع از آن شدند که ابوطالب پدر حضرت علی t کلمهای را بر زبان بیاورد که سعادت ابدی او را تضمین نماید، چه زیانی و خسرانی بدتر از این؟!
این معاشرت و در آمیختن که غالباً در قالب دوستی و رفاقت دنیوی و ارضای کششهای نفسانی طرفین است، وقتی و زمانی که حقایق واقعیت پیدا کردند به دشمنی و عداوت تبدیل میشوند و سبب ندامت میگردند.
همانگونه که خداوند متعال میفرماید:
[الفرقان: ۲۷ – ۲۹]
«در آن روز ستمکار (کفرپیشه) هردو دست خود را (از شدت حسرت و ندامت) با دندان میگزد. و میگوید: ای کاش با رسول خدا راه (بهشت را) برمیگزیدم! ای کاش فلانی را به دوستی نمیگرفتم. به ویژه زمانی که قرآن به دستم رسیده بود. (آن دوستی) مرا گمراه کرد».
همچنین میفرماید:
[الزخرف: ۶۷]
«در آن روز دوستان (و همکیشان) به غیر از پرهیزگاران دشمن یکدیگر خواهند شد».
حضرت ابراهیم خلیل خطاب به قوم خویش فرمود:
[العنکبوت: ۲۵]
«(ابراهیم به قوم خود) گفت: شما غیر از خدا بتهایی را برای خویش برگزیده اید، تنها به خاطر محبت (بزهکارانهای) که در زندگی دنیا میان خودتان دارید، سپس در روز قیامت برخی از شما از برخی دیگر بیزاری میجویید و بعضی از شما بعضی دیگر را نفرین میکنید، و بالأخره جایگاه شما آتش دوزخ خواهد بود، و هیچ یار و یاوری نخواهید داشت؟»
این وضع و حال تمامی کسانی است که براساس هدفی مادی، دنیوی و غیر مشروع باهم دوست و همکار میشوند. مادامی که غرض و هدف آنان تأمین بشود به دوستی خویش ادامه میدهند و هرگاه آن هدف قطع گردید، ندامت و درد و اندوه را در پی خواهد داشت و آن مودت به عداوت تبدیل خواهد شد.
دو طرف یکدیگر را مورد لعن و نفرین قرار خواهند داد و آن هدف و غرض به غم غصه مبدل خواهد گردید. این چیزی است که در این جهان و در میان دوستان و رفیقانی که بر پایه پیوندهای ناپسند و ناپایدار باهم دوست و شریک میشوند، مشاهده میشود. هرگاه آن دو مورد بازخواست قرار گیرند، غالباً هردو بر باطل بوده و دوستی آنان بر پایهای پوشالی قرار داشته و طبیعی است که چنین مودتی بیریشه به عداوتی ریشهدار تبدیل شود.
قاعده و ضابطه معاشرت مطلوب و مفید این است که در ارتباط با امور خیر و نیک مانند شرکت در نماز جمعه و جماعت و اعیاد، حج، کسب علم و دانش، جهاد و امر به معروف و نهی از منکر با اهل ایمان و تقوا همراه شویم.
اما در رابطه با امور شر و ناروا و مسایل مباح و غیر ضروری لازم است از معاشرت با آنان خودداری نماییم!
اگر ضرورت ایجاب میکرد که در کارهایی ناپسند با آنان همراه شویم و هیچ راهی برای عدم همراهی وجود نداشت، باید با عزم و اراده کامل از موافقت و مشارکت با ایشان خودداری نمود و اذیت و ملامت ایشان را به جان خرید. اگر او از قوت خویش و نصرت دیگران محروم باشد، آنان غالباً او را مورد اذیت و آزار قرار خواهند داد، اما اذیتی است که عزت، محبت، احترام و تمجید خداوند رب العالمین و مؤمنین متقین را در پی خواهد داشت.
اما موافقت و مشارکت با اهل باطل، ذلت و درماندگی، ملامت و لعنت خداوند رب العالمین و مؤمنان و صالحان را به دنبال خواهد داشت.
صبر بر اذیت و آزار اهل باطل، بهتر و خوش عاقبتتر و آیندهدارتر است.
اما چنانکه در ارتباط با اموری مباح و غیر ضروری، انسانی ناچار بود با اهل باطل معاشرت و همراهی نماید، سعی کند که آن مجلس و همراهی را در حد امکان به مجلس نصیحت و اطاعت خداوند تبدیل نماید و به خود قوت قلب بدهد و ارادهی خویش را استوار بگرداند. و به وسوسهها و دامهای شیطانی که این کار تو خودنمایی و اظهار علم خویش و ریا است، توجه نکند! با آن به مقابله برخیزد و از خداوند یاری بطلبد و در حد امکان معاشرت و همراهی خویش را با آنان در جهت خیر و مصلحت سوق بدهد.
اگر چنین چیزی برای او ممکن نبود، همچون بیرونکشیدن تار مویی از میان خمیر، قلب خویش را از میان آنان بیرون بکشد. و در بین آنها همچون حاضری غایب، نزدیکی دور و خوابیدهای بیدار باشد که در عین نگریستن و گوشفرادادن، آنان را نبیند و سخنانشان را نشنود! زیرا دیدن و شنیدن کار قلب است و او قلبش را از میان ایشان بیرون کشیده و آن را به ملکوت آسمانها اوج داده و همراه با ارواح پاک و والا بر گرد عرش خداوند به تهلیل و تسبیح مشغول گردانیده است.
این کار بر نفس انسان بسیار سخت و گران است، اما بر کسانی که توفیق الهی رفیق راهشان باشد، آسان میگردد. همین کافی است که رابطه انسان با خداوند رابطهای عالمانه و صادقانه باشد و مدام به او پناه برد و سر خود را عاجزانه در بارگاه با عظمتش بر سجده بگذارد.
این تنها محبت خالصانه و ذکر قلبی، زبانی و پرهیز از موارد تباهکننده چهارگانه دیگری که باقی مانده اند، میباشد که میتوانند به انسان نیرو و توان بدهند و در این راه او را همراهی کنند و با توسل به توشهای پاک و توان افزا از جانب خداوند و عزم و ارادهای صادقانه و آزادی از اسارت قید و بندهای غیر الهی است که میتوان به آن هدف متعالی دست یافت.
آنچه که بر انسان است، معاشرت و مشارکت با دیگران به اندازه احتیاج است، اما باید به این حقیقت معرفت پیدا نمود که در ارتباط با معاشرت مردم به چهار دسته تقسیم میشوند، و هرگاه دستهای را با دستهای دیگر درآمیزیم و آنان را اشتباه بگیریم به شر و زیان مبتلا خواهیم گردید:
گروه یکم: کسانی هستند که معاشرت با ایشان همچون غذا ضروری است و در شبانه روز از آن نمیتوان بینیاز بود. هرگاه کسی در حد رفع نیاز با ایشان درآمیخت پس از آن به معاشرت به ایشان خاتمه بدهد، و بعد از آن هرگاه نیاز پیدا کرد، بار دیگر با ایشان همنشینی نماید و این کار را مدام تکرار کند.
ارزش معاشرت با این گروه از طلا ارزشمندتر است، آنان عالمانی هستند که از اوامر خداوند و مکاید دشمنان دین خداوند و امراض قلوب و ادویه آنها آگاهند، ناصحان مشفقی که به وسیله کتاب خداوند و به روش رسول خدا مردم را نصیحت مینمایند، معاشرت با این دسته همهاش خیر و منفعت است.
گروه دوم: آنانی هستند که معاشرت با ایشان همچون دارویی است که به هنگام بیماری به آن نیاز پیدا مینماییم. تا وقتی که در حال صحت و سلامت قرار داریم نیازی به آنان نداریم، اما کسانی هستند که در جهت تأمین مصلحت معاش و معاد و ادای مسؤولیات و انجام انواع معاملات و مشارکات و مشاوره و معالجه امراض از ایشان نمیتوان احساس بینیازی نمود.
اما هرگاه نیاز خود را از ایشان برطرف نمودیم، ادامه معاشرت با آنان همچون معاشرت با گروه سوم است.
گروم سوم: کسانی اند که معاشرت با ایشان – علی رغم تفاوت درجات و انواع قوت و ضعف، همچون مبتلاشدن به درد و بیماری است.
معاشرت با برخی از ایشان همچون مبتلاگرویدن به بیماریهای سخت و مزمن است. آنان کسانی هستند که از معاشرت با ایشان سودی مادی، معنوی، دینی و دنیوی عاید انسان نمیشود. در عین حال ادامه معاشرت با آنان حتماً باعث خسران و زیان دینی و دنیوی یا یکی از آن دو میشود.
معاشرت با این گروه اگر محکم و استوار و ادامهدار شود به صورت بیماری مرگآور و هلاککننده درخواهد آمد.
معاشرت با بعضی دیگر از ایشانی همچون درد دندان است که تنها پس از کشیدن آن است که درد هم از بین میرود.
همنشینی با جمعی دیگر از ایشان سبب تب معنوی میشود، آنان آدمهای خشکطبع و سبکمغزی هستند که توانایی سخن سنجیده را ندارند، تا نفعی را به تو برسانند، و از هنر استماع بیبهره اند، تا از شنیدن سخنان تو بهرهمند گردند.
کسانی هستند که خویشتن را نمیشناسند تا خود را در منزلت مناسب قرار بدهند. اگر سخنی را بر زبان بیاورند سخنانشان همچون پتک بر سر حاضران فرود میآید و در عین حال خود از کلام خویش در شگفت میشوند و شادمان میگردند.
از همانی میگویند که در دل قسوت گرفته خویش دارند، و به خیال خود عطر و گل را در میان مخاطبان تقسیم میکنند! و زمانی هم که ساکت مینشینند حضورشان همچون سنگ آسیای سنگینی است که حمل و نقل آن برای حاضران ممکن و میسر نیست.
از شافعی / نقل مینمایند که گفته است:
«هرگاه آدم خشکطبع و سبکمغزی در کنارم مینشیند، فکر میکنم که آن طرفم از طرف دیگرم سنیگنتر شده است».
«روزی آدمی از این نوع را در کنار استاد بزرگوار – ابن تیمیه – / دیدم، استاد به هر زحمتی که بود وجود او را تحمل مینمود. تا این که به من رو نمود و فرمود: همنشینی با آدمهای سبکمغز و خشکطبع مایه رنجش روح است.
او در ادامه فرمود: اما متأسفانه از اینگونه آدمها زیاد داریم و دیده ایم و به همین خاطر روح ما به رنج تحمل آنها عادت کرده است».
در مجموع معاشرت با هر آدمی که قلب او را قسوت فرا گرفته مایه تب و رنج روح است، اما تبی عارضی و گاهی دایمی. یکی از بلایایی که ممکن است برای انسانی پیش بیاید. این است که به معاشرت با آنگونه انسانی مبتلا شود و چارهای به جز درآمیختن با او را نداشته باشد. بر چنین کسی است که به گونهای مطلوب با او رفتار نماید و تا زمانی که گشایش حاصل میشود و از دست او نجات پیدا مینماید. راه صبر و شکیبایی را در پیش بگیرد.
گروه چهارم: کسانی هستند که معاشرت و درآمیختن با ایشان همچون سمکشنده است، و اگر خورنده آن را در اسراع وقت با پادزهری مناسب معالجه نکنند، مرگ و هلاک به سراغ او خواهند آمد.
تعداد اینگونه آدمها – متأسفانه – کم نیستند، آنان آدمهای اهل بدعت و ظلالت اند که از سنت رسول خدا r فاصله گرفته و دیگران را به خلاف آن فرا میخوانند، و بر سر صراط مستقیم خداوند سد و مانع ایجاد میکنند و آن را کج و نازیبا معرفی مینمایند، سنت را بدعت و بدعت را سنت و معروف را منکر و منکر را معروف جلوه میدهند.
اگر از توحید خالص با ایشان سخن بگویی، میگویند: مقام و منزلت اولیاء و صالحان را دست کم گرفته اید!؟
چنانچه از ضرورت تبعیت از سنت رسول خدا r بگویی، میگویند: این سخنان شما توهین به مقام ائمه و پیشوایان است.
چنانچه خداوند را آنگونه که خود خویشتن را توصیف فرموده و فرستادهاش او را تعریف و تمجید نموده، بدون افراط و تفریط توصیف نمایی، میگویند: تو از تفکر اهل تشبیه تبعیت مینمایی؟!
اگر به معروفی که خداوند و پیامبرش به آن امر فرموده اند، امر نمایی و از منکری که خداوند و پیامبرش از آن نهی نموده اند، نهی کنی، میگویند: تو داری در بین مسلمانان فتنه و تفرقه ایجاد میکنی!؟
چنانچه از سنت تبعیت نمایی، و با هرآنچه که با آن مخالف است، مخالفت کنی، میگویند: تو اهل بدعت هستی و داری مردم را گمراه مینمایی!؟
اگر با خداوند خلوت کنی و ایشان را با مردارخواری دنیوی خود تنها بگذاری، میگویند: بیچاره فریب خورده و گمراه شده است!؟
اما با تمام توان و با ارادهای استوار باید به خاطر خوشنودی خداوند، خشم ایشان را تحمل کرد و به ملامت و عتاب ایشان نباید خود را مشغول گردانید و به مذمت و عداوت ایشان نباید اهمیت داد، زیرا همچنین روشی عین کمال و بلندهمتی است. همانگونه که شاعری گفته است:
«هرگاه آدمی ضعیف و کمخرد مرا نزد تو مورد مذمت قرار داد، این شهادتی است به نفع من که به راستی اهل فضلم».
———————————————
منبع: راهنمای نجات از مرگ معنوی طب القلوب «آسیبشناسی شخصیتی انسان» / تألیف: امام ابن القیم جوزیه / ترجمه: عبدالعزیز سلیمی