در ژرفاى مفهوم « تقـــوا » 1
در
ژرفاى مفهوم « تقـــوا »
مهندس
عبدالعلی بازرگان
این
سئوال همواره مطرح بوده و هست که عالی ترین ارزش انسانی چیست و کدام ویژگی آدمی
سرآمد صفات او محسوب میشود؟خالق انسان کدام خصلت را برتری بخشیده و بهشت را بهای
آن قرار داده است؟خودسازی خدا پسندانه آدمی در چه زمینه ای است و برای جلب رضایت
«رب» چه رفتاری باید داشته باشد؟آنچه دل آدمی را جذب می کند و زمینه و بستر علمیِ
انگیزه های او میگردد ، بسیار متنوع و متفرق است، اما برخی روانشناسان کوشیده اند
با طبقه بندی مشابهت ها ، محدوده آنها را مشخص نمایند.
در
یک تقسیم بندی ساده ، چهار بعد برای روح انسان تعریف شده است که محرک و انگیزه آن
بسوی تلاش های گوناگون میگردد؛ بعد علمی، بعد قدرت، بعد ثروت(مالکیت) و بعد
اخلاق(هنر و مذهب).
تکلیف
تلاشگران در سه بعد: علم و قدرت و ثروت کاملأ مشخص است ؛ دانشجو برای کسب علم ،
ورزشکار برای کسب قدرت و بازرگان برای کسب سود و منفعت بیشتر تلاش می کند. سئوال
این است که یک فرد دیندار و مذهبی در پی کسب چه چیزی است و آنچه بدست می آورد و
آنچه ( افزون بر علم و قدرت ) در خود ذخیره میکند چه نام دارد؟
پاسخ
های مختلفی به این پرسش داده شده است ، مثل : عبادت خدا ، خدمت به خلق ، خودسازی ،
عدالت گستری، انفاق و احسان به درماندگان ، جهاد در راه خدا ، عرفان و معرفت حق،
عشق به اولیاء الله ( پیامبران و امامان) و کسب ولایت آنها، امر بمعروف و ….
پاسخ
های فوق تماماً درست و مورد رضایت پروردگار است ، اما خود نیازمند نیروئی است که
بتواند در برابرجاذبه ها و عوامل مخالف آن مقاومت کند ، مثلاً عبادت را شرک ،
انفاق مال و احسان را بخل و حرص ، عدالت و انصاف را انتقام و زیاده خواهی، مهر و
محبت را دشمنی و دد منشی ، صلح و صفا را خشم وخون ، جهاد را جان دوستی ، خدمت را
خود خواهی ، عشق را نفرت ، معرفت را جهل و جمود ، تحقیق و تتبع را تعصب و تقلید
مانع می شود.
چه
باید کرد تا بتوانیم خود را از انگیزه های منفی و مخالف آزاد سازیم و توفیق آنچه
را که در پی آن هستیم کسب نمائیم ؟ این اراده و نیروی بازدارنده کدام است که کلید
کمالات بشری محسوب میشود؟
برای
شناخت این نیرو ، ابتدا باید جایگاه خودمان را در جهان بینی و انسان شناسی دینی
جستجو کنیم.
در
معرفت دینی همواره دو نیروی «خیر» و « شر» تعریف میشود که آدمی را بسوی خود می
کشانند . مهم نیست که چه نامی بر این دو نیرو می نهند، مسئله اصلی قرارگرفتن انسان
میان دو جاذبه مثبت و منفی است که ما ایرانیان آنرا « اهورا مزدا و اهریمن » می
نامیدیم ودر شریعت اسلام ، رحمان و شیطان ، و پیروان دیگر مذاهب به نام ها و نشان
های دیگر می نامند.
ما
همچون ذرات براده آهن ، میان دو قطب آهن ربائی قرار گرفته ایم که به تساوی ما را
بسوی خود می کشانند. بقیه موجودات به فرمان غریزه به سمت و سوئی که آفریدگار مقدر
فرموده عمل می کنند. تنها انسان است که به موهبت “ اختیار “ امکان انتخاب و اراده
تصمیم گیری مستقل را دارد. البته چنین نیست که خداوند اورا سرگردان و بلا تکلیف
میان دو جاذبه خیر و شر رها کرده باشد ، حکمت و رحمت ربوبی از همان آغازِ آفرینش
او ، راهنمائی لازم را برای حفاظت نفس الهام کرده است.
این
نیرو که در دو راهی های زندگی و تردیدهای انتخاب میان دو مسیر مخالف ما را یاری می
کند ، در اصطلاح قرآنی « تقوی» نامیده می شود. در واقع « تقوا » اراده کنترل نفس و
محافظتی است که آنرا « کسب » می کنیم و با تقویت این نیرو می توانیم توفیق انجام
کارهای نیکو از جمله عبادت ، احسان ، خدمت به خلق ، ایثار ، عشق ، محبت و . . . را
پیدا کنیم . یعنی همانطور که با کسب علم ( در بعد نخست روح انسانی ) توانائی
دستیابی به مجهولات ، با کسب قدرت ، ( در بعد دوم ) توانائی انجام کارهای دشوار و
با کسب مال ( در بعد سوم ) توانائی خرید لوازم مورد دلخواه را پیدا می کنیم ، با
کسب تقوا ( در بعد چهارم ) توانائی دستیابی به ارزش های اخلاقی را بدست می آوریم و
درست به همین دلیل است که تقوا « شاه کلید » دروازه های کمالات اخلاقی و جان و
جوهر همه فضائل نفس آدمی محسوب می شود.
استعداد
تقوا ، یعنی زمینه روحی آنرا ، از همان آغاز آفرینش نوع آدمی ، خالق هستی همزمان (
یا پیش از ) دمیدن روح خود در این پدیدهِ آخرین ، که بشکل اختیار و اراده مستقل (
از غرائز ) تجلی کرد ، در فطرت و ذات و ضمیر او نهاده بود و از همان آغاز با الهام
و آموزش انواع فجور (پرده دری ها و بی بند و باری ها ) و کاربرد سپر تقوا ( که
میتواند محافظ نفس از ارتکاب فجور باشد ) او را مدد کرده بود.
نگاه
کنید به فراز سرنوشت ساز سوره شمس ، که پس از هفت سوگند به خورشید و ماه ، شب وروز
، آسمان و زمین و سرانجام “ نفس آدمی “ بیان شده است:
وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا
فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا
سوگند به نفس آدمی و آن ( عواملی که در سیر
تکاملی انسان از میان موجودات ) سامانش بخشید و پس از کسب قابلیت اختیار و اراده
مستقل ، بی پروائی ( از گناه) و پروایش را به او الهام کرد.
همانطور
که ملاحظه میکنید ، متضاد « تقوا » ، فجور است. فجر یعنی شکافتن زمین ( برای چشمه
و نهر آب ) (۱) ، شکافتن پرده شب (۲) ( در طلوع صبح ) ، شکافتن دریا (۳) و امثال آن . گناه را به
این دلیل فجور میگویند که پرده و حریم حرمت های دین را پاره می کند. . معنای «
تقوا » درست بر خلاف آن است . تقوا نیروئی است که شخص را از ارتکاب گناه ، یعنی
شکافتن حریمِ « حلال و حرام » و عبور از مرز و محدوده شریعت باز میدارد.
تنها
در آیه فوق نیست که فجور و تقوا در مقابل هم قرار گرفته اند ، همچنانکه ایمان و
عمل صالح مقابل فساد هستند ، متقین و فجار نیز متضاد یکدیگر میباشند (۴):
أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا
الصَّالِحَاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ
کَالْفُجَّارِ
سوره ص آیه ۲۸ _ آیا ما کسانی را که ایمان
آورده و کار شایسته کرده اند، همانند مفسدین در زمین ، یا متقین را همانند فاجران
قرار میدهیم ؟
همانطور
که ذکر گردید، در فلسفه و انسان شناسی قرآن ، وجود شیطان به عنوان دشمن اصلی و
سرچشمه همه انحرافات ، ضرورت دفاع و حفاظت و مراقبت از خود را تبیین مینمایند و
عامل “ تقوا “ در این ارتباط نقش اصلی را بازی میکند.
معنای لغوی
کتابهای
لغت عربی تقوا را” محفوظ نگهداشتن خود از هر آنچه بدان صدمه و آسیب میرساند” معنا
کرده اند.
اصولا”
“ وقایه “ که مفهوم ترمز و نگهداری دارد ، هر نوع حفاظتی را شامل میشود. مثلاً ما
از خدا می خواهیم : ما را از عذاب « حفظ کند » ( وقنا عذاب النار) (۵) ، و قهم السیئات (۶) و امثال آن ، که ۱۶ بار مشابه آن در همین
معنا در قرآن آمده است. (۷)
«
اتقاء » ( در باب افتعال ) به خود گرفتن حالت دفاعی و حفاظت در برابر هرگونه شر و
شیطان است که فعل امر آن ( اتقوا ) ۶۹ بار در قرآن تکرار شده (۸)، تا مؤمنین را در
برابرانواع خطراتی که از ناحیه شیطان آنان را تهدید میکند، آگاه و به نیروی ایمان
و اراده بازدارنده مجهز و مسلح نماید.
لغت
نامه های عربی به انگلیسی نیز همین معنا را منتقل کرده اند . نگاه کنید به نمونه
ای از این کتابها (۹) در ترجمه کلمه تقوا از ریشه : وقی ( وقایه ، وقیا ، یقی )
To
protect , save, preserve , ward off, Guard against evil and calamity , be
secure , take as a shield , regard the duty
سپس
در دنباله میگوید : متقی کسی است که در برابر شیطان و هر آنچه باو صدمه و آسیب
میرساند ، سپر دفاعی بگیرد و کاملاً مراقب وظایفش در برابر انسانهای دیگر و خدا
باشد (۱۰). آنگاه برای توضیح و تبیین بیشتر کلمه ، به حدیثی از پیامبر
اشاره می کند که فرمود:
«متقی کسی است که بمیان خارها می رود و نهایت
مراقبت را بکار میبرد تا به لباسها و بدنش از تیغ ها آسیبی نرسد» (۱۱) و سر انجام به این جمع بندی میرسد که: «در زبان قرآنی ،
متقی کسی است که خود را در برابر گناه و امور شر محافظت کند و خدا را بعنوان حامی
و حافظ و پناه و سپر امنیت جدی بگیرد و تکالیف خود را انجام دهد.» (۱۲)
با
توضیحات لغوی فوق امید است جایگاه کلیدی واژه « تقوا » که تنها شرط قبولی اعمال
نزد پروردگار است (۱۳) ، جلوه بیشتری پیدا کرده باشد . چنین شرح و بسطی از آنجا
ضرورت پیدا میکند که متاسفانه در تلقی توده های مردم ، کلمه تقوا ، تنها پایبندی
به آداب و تشریفات صوری و مناسک مذهبی را تداعی میکند و همینکه کسی احکام ظاهری
شریعت را رعایت نماید ، اگرچه از اخلاق و عدالت و انصاف و امانت و صداقت به دور
باشد ، متقی و مؤمن شمرده میگردد.
نه
تنها عوام مردم ، که خواص و اهل تحقیق و نظر نیز بعضاً به اهمیت محوری این خصلت ،
که شرط تحقق هر کار خیرو مهمترین امتیاز انسان و تنها شرط فضیلت و کرامت او نزد
پروردگار است ( ان اکرمکم عندالله اتقیکم ) آنچنان که بایسته و شایسته است واقف
نیستند.
برای
فهم بهتر مطالب و اینکه چرا تقوا شرط لازم و مقدمه ضروری برای انجام هر کار نیکوئی
اعم از ایمان و عمل صالح شمرده شده ، میتوان به مثالی از محیط مدرسه متوسل شد. چرا
که جهان هستی نیز مدرسه بزرگتری برای رسیدن به کمالات انسانی و مدارج رشد و تعالی
اوست.
هر
دانش آموزی در محیط آموزشی خود همواره با دو نوع جو و جاذبه مواجه است ؛ جاذبه ای
که اورا بسوی کلاس و کتابخانه و انجام تکالیف سخت دعوت میکند و جاذبه ای که اورا
بسوی « جوانی کردن » ! یعنی بازیها و برنامه های بی بند و بارانه فرا میخواند !
مقاومت
در برابر این جاذبه ، که جو غالب است و با تمایلات نفس ِ راحت طلب آدمی سازگار تر
است ، و حفاظت خود در برابر ضرر و زیان این گرایش که اتلاف عمر و سرمایه را موجب
میشود، « تقوا » نام دارد.
دانش
آموزی که بر این جو و جاذبه غلبه کرده باشد ، بسوی جاذبه آموزشی کشیده میشود و «
با کسب » معرفت های علمی گونانون در رشته های ریاضی ، ادبیات ، فیزیک ، شیمی ، و .
. . ارتقاء درجه پیدا میکند.
در
مدرسه و مکتب دین نیز کسیکه خود را در برابر دعوت شیطان و تمایلات نفس سرکش محافظت
نماید و با ترمز تقوا از ارتکاب نا فرمانی خودداری نماید ، میتواند مسلط بر نفس در
خشم و شهوت و آزگردد و به مرتبه و مقام مؤمن ، محسن ، مصلح ، مجاهد ، مسلم نائل
گشته اهل عفو و ایثار و انفاق و . . . گردد.
تقوا در مفهوم غیر دینی و در زندگی روزمره
واژه
« تقوا » در تصور عموم مردم منحصراً معنای دینی دارد و به گونه ای پایبندی به
احکام دینی رامیرساند ، در حالیکه دایره معنائی آن بسیار کلی و عام است و هر نوع
حفاظت و مراقبتی را در برابر صدمه و آسیب شامل میشود. مادر زندگی روزمره خود ،
هنگام غذا خوردن ، رانندگی ، مناسبات مالی و اجتماعی با مردم همواره قوانین و
مقرارتی را رعایت می کنیم تا ضرر و زیان و جرم و جریمه ای متوجه ما نشود ؛ از
پرخوری و افزایش چربی و قند خون پرهیز می کنیم تا سکته نکنیم ، از نقض مقررات
رانندگی « احتراز » می کنیم تا جریمه نشویم ، از تخلف در گزارش مالیاتی خودداری می
کنیم تا از بازجوئی و زندان مصون بمانیم ، در مناسبات رفتاری با مردم و رعایت حقوق
دیگران، هشیاری « مراقبتی » بکار میبریم تا گرفتار تعقیب قانونی و دادگاه نشویم .
همه
این مراقبت ها را میتوان تقوا نامید ! ؛ تقوای خوردن ، تقوای راندن ، تقوای مالی ،
تقوای رفتار ، تقوای گفتار ، تقوای ورزشی و . . . .
هر
چند « تقوا » واژه ای عربی است و در ذهنیت بیشتر مردم « متقی » کسی محسوب می شود
که دلبستگی و مراقبت مذهبی بیشتری بیشتری داشته باشد ، امّا در حقیقت این « نیرو »
و استعداد همچون سایر استعدادهای : عشق ، ایثار ، عرفان و . . . در نهاد همه
انسانها وجود دارد. چه بسا انسانهای به ظاهر دیندار و مقّید به تشریفات و تظاهرات
دینی و متنسّک به سنت های سطحی که در بی تقوائی در مناسبات مالی و اخلاقی با مردم
و ریاکاری و دروغ و دغلکاری شهره شهرند و چه بسا انسانهای به ظاهر بی دین ( ولی در
واقع بی اعتقاد به دین به خرافی آلوده متولیان ، ولی ذاتاْ با وجدان و خدمتگزار )
که می کوشند خوب رفتار نمایند و از تجاوز به حقوق دیگران خودداری کنند . گرچه کسی
عملکرد آنها را تقوا نمی نامد امّا در حقیقت رعایت تقوا می کنند.
حقیقت
این است که ارسال رسولان و انزال کتابهای دینی جز برای این نبوده است که با کنار
زدن شاخ و برگهای شرک و جهالت ، بندگان را با خدای مهربان و یکتا آشتی دهند و به “
تقوا “ یعنی محافظت خود در برابر خطرات شیطانی تشویق نمایند. بنابراین نقش دین
تذکر به تقوا و تقویت آن است ، نه ابداع آن .
نمونه
قرآنی اش ، نشانه ای است که در آیات ۴ و ۷ سوره توبه از تقوای گروهی
از مشرکین ارائه داده است ! ! گروهی که بر خلاف اکثر هم مسلکان خود ، که معاهده
همزیستی مسالمت آمیز با مسلمانان را نقض کرده بودند ، همچنان پایبند به عهد و
پیمان خود بوده ، نه بندی از قرارداد را گسسته و نه دشمنی را علیه آنها حمایت کرده
بودند. این گروه از « التیماتوم » علیه مشرکین ِ عهد شکن استثناء گشته و تاکید شده
است مادامی که آنها با شما مستقیم ( صاف و صادق ) هستند ، با آنها مستقیم باشید ،
زیرا « خداوند متقین را دوست دارد » !
اغلب
مفسرین و مترجمین ، با همان دیدگاه عمومی ، صفت تقوا را وصف مومنینی تلقی کرده اند
که چنین توصیه ای را عمل میکنند. گرچه چنین رعایتی هم تقوا محسوب می شود ، امّا
نمی توان انکار کرد اگر اکثریت مشرکین با عهد شکنی مرتکب بی تقوائی شده اند ، این
عده با خودداری از تبعیت از پیمان شکنان و استقامت در قول و قرار خود ، « تقوا »
بخرج داده اند . و گرنه چه امتیازی می توان به آنها داد ؟
درست
است که شرک آنها مغضوب خدا بوده ، امّا تقوای آنها در این مورد خاص محبوب واقع شده
است ! و این درس بزرگی است تا با سیاه و سفید کردن اشخاص و امور دینی و مطلق نگری
نسبت به خودی و غیر خودی از تنگ نظری مصون بمانیم.
علت
همه این محافظت ها و مراقبت ها ، قانونمند بودن جهان و زندگی و ضرورت انطباق و
هماهنگی با نظامات آن است . همه ما مزه تلخ تخلف از این مقررات را در زمینه های
مختلف زندگی بارها چشیده ایم و به تجربه دریافته ایم که مصلحت ما در پیروی بی چون
و چرا از نظامات زندگی است.
وقتی
ما در تمامی ابعاد و زمینه های زندگی با عقل و خرد باین نتیجه رسیده ایم که باید
صددرصد تابع و تسلیم قوانین و نظامات باشیم ، آیا شگفت انگیز نیست که در مقیاسی
بسیار عظیم تر و در ارتباط با خدا تصور کنیم حساب و کتاب وجزا و پاداشی درکار نیست
و نادرستی ها و ظلم و ستم ، عکس العملی در جهان ندارد !
چرا فقط از خدا باید پروا داشت ؟
گفتیم
دامنه معنائی کلمه « تقوا » بسیار گسترده تر از مفهوم دینی آن است و هرگونه مراقبت
و حفظ و حراستی را ، که تضمین کننده امنیت ما در برابر انواع زیان ها و شرور باشد
، در بر می گیرد ، همچون مراقبت از عملکرد خود در جوامعی که زندگی می کنیم ، برای
مصون ماندن از تعقیب قانونی و جریمه و تنبیه ناشی از آن . در اینگونه موارد ما خود
را کنترل می کنیم زیرا از قانون می ترسیم و از « عذاب وجدان » یا « عذاب » ( رنج و
سختی ) محکومیت و محرومیت و مجرم شناخته شدن بشدت می هراسیم.
صرفنظر
از جوامعی که با قانون جنگل زندگی می کنند و جبّاران نظریات خود را به ملت تحمیل
می کنند ، در ممالکی که مردم بر سرنوشت خویش حاکم هستند و « قوانین مصوبه» در
مناسبات اجتماعی آنها حکومت می کند ، تکلیف شهروندان روشن است و می دانند همینکه
خود را با قوانین آشنا و منطبق سازند ، در امنیت وآاسایش خواهند بود.
با
نگاهی گسترده تر به جهان هستی و نظاماتیکه بر آن حاکم است ، ضروری می نماید این
تسلیم و تبعیت را ، که به نفع خودمان و به مصلحت حال و آینده مان می باشد تعمیم و
تسری بخشیم و نسبت به پروردگارمان یکسره «پروا» داشته باشیم.
قرآن
کلمه «دین» را که معنای اصلی و ریشه ای آن «جزا (کیفر بدی یا خوبی) بر اساس
نظاماتی معین» میباشد ، در مواردی به «قوانین حکومتی پادشاهان» (دین الملک) (۱۴) نسبت داده است که ملاک
قضاوت درباره عملکرد نیک و بد شهروندان میباشد. همانطور که در نظامات سیاسی گذشته
پادشاهان ( ملوک ) قانون گزاری و حکومت میکردند ، در نظام جهان شمول الهی نیز
خداوند که « مالک » مطلق ( پادشاه ) آسمانها و زمین است ، و قوانین نیز از « مشیت
» او ناشی میشود ، حکومت میکند و « جزای » نیک و بد می دهد . با این تفااوت که
قانون پادشاهان ( دین الملک ) ، و اصولاً همه قوانین و نظامات بشری موقتی و مقطعی
، یعنی نسبی و ابطال پذیر و تابع تغییرات و تحولات جوامع است ، امّا «دین الهی » (
معیارهای جزا ) و مشیت او ثابت و مستمر ( واصب ) و ابطال ناپذیر است.
نگاه
کنید به آیه روشنگر زیر که پس از مقدمه ای در زمینه سجده ( رام و در اختیار خدا
بودن ) تمامی موجودات در آسمانها و زمین ، اعم از انواع جنبندگان و فرشتگان و عدم
تکبر و خود بزرگ بینی آنان ( از سجده ) آمده و از خوف فرشتگان نسبت به پروردگار «
ما فوق » ( برتر از هر چیز ) در اجرای بی چون و چرای فرامین آگاهی بخشیده و یا
هشدار از انحراف از توحید ، در بیم داشتن انحصاری از پروردگار دلیل آنرا چنین بیان
میکند:
نحل ۵۲ – وَلَهُ الدِّینُ وَاصِبًا (۱۵) أَفَغَیْرَ اللّهِ
تَتَّقُونَ
دین
( قانون زندگی و جزای نیک و بد ) منحصراً و همه جانبه و مستمر ( ابطال ناپذیر ) از
آن خداست ، با اینحال آیا از غیر خدا پرهیز می کنید؟
تفاوت
دیگری نیز تقوای از خدا با تقوای از غیر خدا ، یعنی ملاحظه کردن و ترس و نگرانی از
قدرتمندان وجود دارد که از نتیجه آن آشکار می گردد؛ پروای ناشی از ترس و تهدید
قدرتمندان ، انسان را به ذلّت و خواری می کشاند و شخصیت او را پایمال میکند ، پس
هیچ انسانی « اهلیت » و شایستگی آن را ندارد که دیگران از او پروا کنند ، اما
پروای از خدا ، ما را از عواقب عذاب آور اعمالمان مصون میدارد ، چرا که او هم اهل
( شایسته ) تقوا ( حفظ بندگان از عذاب ) است و هم اهل مغفرت . ۱
هُوَ أَهْلُ التَّقْوَى وَأَهْلُ
الْمَغْفِرَهِ
تقوا ، در تمثیل و تشبیه به لباس
در
فرازی از قرآن خطاب به بنی “آدم” از دو نوع لباسی که خداوند برای انسان
قرار داده سخن گفته است :
۱ – لباسی که اندام جنسی او را می پوشاند،
در ضمن موجب آراستگی نیز میشود .
۲ – لباس تقوا ، که حفاظتی اخلاقی است.
لباس
نخست پوششی ظاهری برای محافظت جسم در برابر سرما و گرما و آبرو و اعتبار اجتماعی
شخص است . اما لباس دوم پوششی باطنی برای محافظت نفس و شخصیت اخلاقی آدمی در برابر
شیطان و هوی و هوس های آن می باشد. بدیهی است در مقایسه این دو پوشش ، آنکه باطن و
روح وروان ما را محافظت می کند و از عوارض ابدی عذاب می رهاند ، مهمتر است.
نگاه
کنید به آیه ۲۶ سوره اعراف: یَا
بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَرِیشًا
وَلِبَاسُ التَّقْوَىَ ذَلِکَ خَیْرٌ ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ
یَذَّکَّرُونَ
دو
نکته مهم در آیه فوق جلب توجه می کند ؛ اول اینکه لباسهای ظاهری علاوه بر پوشاندن
مواضعی که آشکار شدنش موجب شرم و حیا میشود ، جنبه آرایشی و زیبائی نیز دارد ( یواری
سواتکم و ریشاْ ) . لباس تقوی نیز علاوه بر محافظت آدمی در برابر شیطان و مراقبت
از آبرو و حیثیت شخص ، موجب آراستگی و وقاراو نیز میگردد.
نکته
دوم در « آیه الهی شمردن تقوا » ( ذلک من آیات الله ) میباشد . میدانیم هیچ موجودی
در دنیا بغیر از انسان اراده کنترل نفس و مهار غرائز خود را ( که تقوا نامیده
میشود ) ندارد. این فضیلت که “ اختیار “ میباشد ، خود دلیل خالقی است که در ماده
بیجان ، اراده ای مسلط بر تمایلات ذره ای آن قرارداده که، با فرمان ژن ها که بصورت
غرائز جلوه میکند، مقابله مینماید!
تقوا
نیز همچون محبت مادری و عشق و شیفتگی دلدادگان نیروی شگفتی است که از نشانه های
خدا محسوب میشود.
تقوا تسهیل کننده راه
گرچه
رعایت تقوا ، که مقاومتی بی امان و پیگیر در برابر شیطان و تمنیات نفس است ، شنا
کردنی خلاف جریان و صعودی سنگین به ارتفاعات بنظر میرسد و ممکن است کسانی آنرا
تکلیفی شاق و شدید تلقی کنند ، اما قرآن آنرا همراه دو عامل دیگر ( در یک مثلث ) ،
وسیله ای برای قرار گرفتن در مسیر آسانی ها ( به اصطلاح در غلطک افتادن ) میشمارد
، آسان شدن وجود آدمی برای آسانی ها( و بر عکس ):
لیل ۵ تا ۱۰ فَأَمَّا مَن أَعْطَى وَاتَّقَى وَصَدَّقَ
بِالْحُسْنَى فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَى
پس هر کس بخشید، و از بدیها پرهیز کرد، و
نیکوئی را تصدیق کرد ، پس بزودی اورا برای آسانی ها آسان می کنیم
وَأَمَّا مَن بَخِلَ وَاسْتَغْنَى وَکَذَّبَ
بِالْحُسْنَى فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى
و اما هرکس بخل ورزید، و احساس بی نیازی ( از
تقوا ) کرد و نیکوئی را تکذیب کرد ، پس بزودی اورا برای سختی ها آسان می کنیم.
تقوا تنها تضمین کننده بهشت !
واژه
“تقوا” با مشتقاتش ۲۵۸ بار در قرآن تکرار شده که در مقایسه با خصلت های نیکوی دیگر
رقم بسیار بالائی است. بخشی از این آیات به دستاورد نهائی متقین ، یعنی جزای آنها
در سرای جاوید اشاره شده است. این جزا که همان بهشت ابدی با اوصاف دل انگیز آن
میباشد، در قرآن مختص متقین شمرده شده است. حداقل در ۴۰ آیه این تاکید را میتوان
یافت که «میراث» بهشت ، «وعده» آن ، «مهیا» کردن و «قرار دادن» بهشت برای متقین
است. گوئی تنها به نیروی تقواست که توان کار خیر فراهم میشود و توفیق جلب رضای خدا
میسر میگردد (۱۶). ذیلاً به برخی آیات به عنوان نمونه اشاره می گردد:
مریم ۶۳
تِلْکَ الْجَنَّهُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَن کَانَ
تَقِیًّا این بهشتی است که به هریک از
بندگانمان که متقی باشد میراث میدهیم.
رعد ۳۵ ومحمد ۱۵ مَّثَلُ الْجَنَّهِ الَّتِی وُعِدَ
الْمُتَّقُونَ … مثال بهشتی که به
پرهیزکاران وعده داده شده است…….
آل عمران ۱۳۳ وَسَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَهٍ مِّن
رَّبِّکُمْ وَجَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ أُعِدَّتْ
لِلْمُتَّقِینَ
بشتابید بسوی آمرزش پروردگار و بهشتی که به
وسعت آسمانها و زمین برای متقین آماده شده است
قصص ۸۳
تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ
عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ
این سرای آخرت را برای کسانی قرار میدهیم که
اراده برتری طلبی و فساد در زمین نداشته باشند و سرانجام پیروزی نهائی از آن
پرهیزکاران است.
ق ۳۱ وشعراء ۹۰ وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّهُ لِلْمُتَّقِینَ بهشت به متقین نزدیک میشود.
اعراف ۱۶۹ وَالدَّارُ الآخِرَهُ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ
یَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ
بی تردید سرای آخرت بهتر است برای کسانیکه
پرهیز کردند ، آیا اندیشه نمیکنید ؟
مریم۷۱-۷۲
وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ
عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَّقْضِیًّا ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوا وَّنَذَرُ
الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا
هیچیک از شما نیست که در آستانه آن (جهنم)
قرار نگیرد. این حتمیتی فرمان داده شده است . ما سپس متقین را نجات میدهیم……
زمر ۷۳
وَسِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّهِ زُمَرًا پرهیزکاران گروه گروه بسوی بهشت سوق داده
میشوند.
یوسف ۵۷
وَلَأَجْرُ الآخِرَهِ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ آمَنُواْ وَکَانُواْ
یَتَّقُونَ بی تردید پاداش آخرت برای
کسانیکه ایمان آورده و یکسره پرهیز میکردند بهتر است.
فضائل متقین
در
قرآن برتری ها و امتیازاتی برای پرهیزکاران بر شمرده شده است که فضیلت تقوا و
مقدمه بودن آنرا برای سایر ارزش های اخلاقی نشان میدهد. مسلماً هریک از این فضائل
زمینه گسترده ای برای شناخت ابعاد و ارزش بنیادین تقوا میباشد ، اما برای اجتناب
از طولانی شدن کلام ، مختصراً به عناوین آنها اکتفا میگردد.
* گرامی ترین بندگان نزد خدا پرهیزکارانند
( حجرات ۱۳ ) إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ
اللَّهِ أَتْقَ