اندیشه

ظرفیت‌های گسترده فقه اسلامی برای نو شدن

ظرفیت‌های
گسترده فقه اسلامی برای نو شدن؛ دردیدار دکتر محمدهیثم‌الخیاط از دفتر جماعت دعوت
و اصلاح

 

پنجشنبه
29/۱/۸۷، ‌دفتر مرکزی جماعت دعوت و اصلاح ایران، میزبان یکی از شخصیت‌های گرانقدر
جهان اسلام بود. دکتر محمدهیثم‌الخیاط، پزشک، ‌فقیه و لغوی بزرگ سوری که به نمایندگی
از سازمان بهداشت جهانی برای شرکت در دومین کنگره اخلاق پزشکی ایران به تهران آمده
بود، در دفتر جماعت حضور یافت و ساعاتی را با دبیرکل و اعضای دفتر مرکزی سپری کرد.
وی همچنین با عنایت به اهتمام ویژه‌ای که به امور زنان دارد، در نشست جداگانه‌ای
با حضور جمعی از خواهران، موضوعات و شبهات پیرامون مسایل زنان در اسلام را مورد
واکاوی قرار داد.

دکتر
محمدهیثم‌الخیاط، بعد از اخذ دکترای عمومی طب، تخصص خود را در دو رشته پاتولوژی و
بهداشت عمومی دریافت کرد. او همزمان علوم و معارف اسلامی را فرا گرفت و اکنون یکی
از صاحبنظران مسایل دینی در دنیای اسلام به شمار می‌آید. وی همچنین اهتمام ویژه‌ای
به زبان و ادبیات عرب داشته، در این زمینه نیز صاحب آثاری است.

 

وی
عضو هیأت امنای اتحادیه جهانی علمای مسلمین است و در عین حال مشاور ارشد مدیر
منطقه مدیترانه شرقی سازمان بهداشت جهانی است. علاوه بر این او عضو فرهنگستان‌های
زبان و ادبیات عربی در قاهره، دمشق، عمان و بغداد و نیز مجمع علمی “علیگره”
هندوستان و بالاخره عضو آکادمی علوم نیویورک است.

 

ضمن
عرض پوزش به دلیل تأخیر در اطلاع‌رسانی،‌ ذیلا خلاصه‌ای از بیانات وی تقدیم می‌گردد.

 

__
سخنان دکتر محمد هیثم الخیاط در جمع برادران

 

مایه
خوشحالی است در امت بزرگ اسلامی افکار معتدلی، به مصداق تسمیه خداوند تبارک و تعالی
به “امت وسط”،‌ وجود دارند و جمع‌های مبارکی همچون «‌جماعت دعوت و
اصلاح» از این برداشت و افکار منبثق شده‌اند. متأسفانه امروزه برداشت‌های مبتنی بر
افراط و تفریط در هر دو سر طیف وجود دارند و اسلام از هر دو نوع این انحرافات
مبراست ولی هزینه کژرویها و انحرافات این مجموعه‌ها به پای مسلمین نوشته‌می‌شود.
بنابراین قوت‌گرفتن جریانات منبعث از دیدگاه وسطیت منجر به واضح شدن حقایق اسلام
خواهد شد و امکان پذیرش دعوت اسلامی برای مخاطبان مختلف را افزایش‌می‌دهد.

همانگونه
که از اسم این جماعت پیداست، ما دعوتگر هستیم. با توجه به آیه‌ی قل هذه سبیلی،‌
ادعوا الی الله علی بصیره انا و من اتبعنی،‌ بنابراین تمامی داعیان با موعظه حسنه
و شیوه تبلیغ قرآنی و نبوی دعوت نموده و این نقش اساسی ماست. همانگونه که پیامبر
صلی‌الله‌علیه‌و‌سلم بیان می‌دارد،‌ انتم خیر الناس للناس، زیرا که ما برای تمام
مردم خواهان خیر هستیم و اگر می‌خواهیم دعوت نماییم نه به این دلیل که خواستار
افزایش تعداد افراد خود باشیم،‌ بلکه به این منظور است که انسان‌های بیشتری در
بهشت نعیم داخل شوند. همانگونه که امام احمد روایت می‌نماید، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌سلم
روزانه دعاهایی داشتند به این مضمون: أشهد أن العباد کلهم إخوان،‌ نمی‌فرماید فقط
مسلمانان و بلکه تمامی مردم را برادر قلمداد می‌کردند. در واقع دعوت برای رساندن
مردم در مسیری است که به رضوان خداوند نایل شوند. وی افزود: این که حرکت‌های افراطی
و طرفدران غلو که مردم را به بدعت‌گذار، فاسق و گمراه … محکوم می‌کنند با دعوت
حکیمانه همخوانی ندارد؛ زیرا اصل این است که انسان تعداد یاران خود را بیشتر نماید،
نه اینکه بر دشمنان خود بیفزاید.

همانگونه
که امیر‌المؤمنین علی کرم‌الله‌وجهه در خطبه‌ی روز اول خلافت خود بیان می‌فرماید
که: الیمین و الشمال مضله و الوسط جاده. این گفتار تأکید بر وسطیت و صحت آن است.

همانگونه
که می‌دانیم، خداوند برای ما مرجعی را تعیین کرده‌است. مرجعیت در واقع جهتی است که
ما به آن رجوع کرده و امورات خود را به آن واگذار کرده و آن را به عنوان مرجع خود
پذیرا شده‌ایم. این مرجع بنا به تصریح قرآن کریم، «فردوه الی الله و رسوله» خدا و
رسول است و اصولا بعد از خدا و رسول حجتی وجود ندارد. زیرا که خداوند می‌فرماید:
رسلاً مبشرین و منذرین لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل. در سنت دو استثنای
کوچک و محدود بر این امر وجود دارد که پیامبر می‌فرماید: علیکم بسنتی و سنه
الخلفاء الراشدین المهدیین و در جای دیگر علیکم بکتاب الله و عتره اهل بیتی. از
آنجا که همسران پیامبر و خویشاوندان او بیش از دیگران از زندگی پیامبر آگاه بودند
و آن را فهم کردنده‌اند. اهل بیت بر اساس نص قرآنی زنان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌سلم
می‌باشند و بخش بزرگی از مسایل دینی را ام‌المؤمنین عائشه می‌گیریم، زیرا که تمام
حیات خود را همراه با رسول الله بوده و بر بسیاری از مسائل آگاهی داشته است و از
حافظه‌ی خوبی نیز برخوردار بوده است.

بعد
از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌سلم و سنت ایشان هیچ حجتی نیست و کلام هیچ کس غیر از ایشان
قداستی ندارد و مابقی در زمره اجتهاد می‌باشند. همانگونه که امام شاطبی بیان می‌دارد:
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌”والجمود علی المنقولات ابداً، ضلال فی الدین و جهل بمقاصد
علماء المسلمین و الائمه الماضین”«پافشاری بر اجتهادات نقل شده از پیشینیان،‌گمراهی
در دین و ناآشنایی با مقاصد علمای مسلمین و پیشوایان گذشته است». این آراء به این
دلیل نبوده است که مردم از آن تعبدی پیروی کنند، بلکه اجتهاداتی بر اساس شرایط
زمانی خود آنان بوده است و ما شاید بر اساس شرایط خود آن را تغییر دهیم. لازم است
ما تمام شرایط را درک کنیم.

دین
اسلام ، فلسفه بیشتر احکام را تبیین کرده و اصولا اجرای احکام باید آن مقاصد را
تأمین نماید. زمانی که خداوند حکمی را به سبب مشخصی پیوند داده یا پیامبر آن را
متکی بر علت خاصی می‌نمایند، اگر این سبب موجود باشد این امر جنبه اجرایی به خود می‌گیرد.
همانگونه عزبن‌عبدالسلام می‌گوید:” کل تصرف تقاعد عن تحصیل مقصوده فهو
باطل.” «(در حوزه شرع) هر اقدامی که نتیجه و مقصود شارع را محقق ننماید،‌باطل
است.»

این
امر را در بسیاری از احکام تعلیلی می‌بینیم. این تعلیل ما را در فهم حکم و تنزیل
آن بر اساس شرایط واقع آن کمک می‌کند. خداوند امر به کار بیهوده نکرده و ما باید
به دنبال کشف این حکمت باشیم. ما نباید در یک فضای مجازی و بلکه بر مبنای شرایط
واقعی زندگی کرده و در آن حرکت نماییم.

خداوند
متعال، وظیفه‌های پیامبر را این‌گونه بر می‌شمارد: “یتلوا علیهم آیاته و یعلمهم
الکتاب و الحکمه و یزکیهم.” و در سوره احزاب می‌فرماید: “یاأیها النبی
إنا ارسلناک شاهداً و مبشراً‌ و نذیراً و داعیاً الی الله بإذنه و سراجاً منیراً.”

ما
باید این مسؤولیت‌های پیامبر را شناخته و از آن استفاده نماییم . از جمله اصطلاح
«شاهد» که به نظر من بسیاری از مردم آن‌را درک نکرده‌اند. در تمامی امور شاهد باید
از معیار‌های خاصی پیروی نماید، بر این اساس هر فرد مسلمان باید تلاش کند این معیارها
را که البته معیارهایی کیفی هستند، داشته باشند. خداوند متعال برای تمامی مردم معیارهایی
را تعریف کرده است، این معیارها انبیاء هستند، که برای قوم خود ارسال شده‌اند و
برای اینکه از آنان پیروی شود و اینکه «شاهد» قوم خود باشد. این معنای کلمه شاهد
است. هرچند که به معنی شهادت در محاکم و … نیز بکار برده می‌شود. در قرآن کریم
غرض از کلمه شاهد این است که خداوند می‌خواهد که در برابر ما نمونه هایی را قرار
دهد. این امکان برای خداوند متعال وجود داشت که کتابهای آسمانی را بدون هیچ واسطه‌ای
بر خود مردم نازل نماید و برای هر خانه‌ای کتاب بفرستد؛ اما حکمت خداوند بر این
تعلق گرفته که فرستادگانی پیام او را بیاورند و آن را تطبیق دهند و ما بدانیم که
چگونه آن را اجرا کنیم. در واقع شاهد از منظر قرآنی به معنای اسوه است.

پیامبر
کتاب را تلاوت می‌کرد و آموزش هم می‌داد. یعنی یتلوا علیهم آیاته و یعلمهم، این دو
امر مختلف هستند.

برای
اجتناب از وقوع در هر نوع جمود فکری، لازم است که همه دارای دانش و آگاهی باشند،‌
زیرا که رسول خدا می‌فرماید: “طلب العلم فریضه علی کل مسلم.” بر این
اساس درصد بی‌سوادی باید به حداقل ممکن برسد.

بر
مبنای آیه شریفه: “و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه…” باید قرآن را
بر اساس آن زبانی که بر پیامبر نازل شده فهم نماییم. براین اساس باید برای فهم
قرآن یا احادیث نبوی باید بدانیم که در آن زمان این لغت یا اصطلاح برای چه مفهومی
بکار برده شده است.

در
اینجا لازم می‌دانم توضیحی بدهم در مورد این که چرا کلمه “مسلمه” را که
بنا بر برخی روایات در حدیث یاد شده آمده است ذکر نکردم. اصولا مسلم کلمه‌ای عام
بوده، شامل زن و مرد مسلمان است. در قرآن کریم هم دو نوع خطاب وجود دارد؛ نوعی از
خطاب فقط برای زنان است و نوع دوم خطاب مشترک است و اصولا در ادبیات عربی هیچ خطاب
منحصربفردی خاص مردان وجود ندارد، مگر آنکه قرینه‌ای دلالت بر حصر ذکور نماید. بر
این اساس خطاب‌های عام قرآنی همه را شامل می‌شود چه زن و چه مرد؛ مثلاً خداوند می‌فرماید:”من
المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه… یا در جایی دیگر: “رجال لا‌تلهیهم
تجاره و لا‌‌بیع عن ذکر الله.”

متأسفانه
در برخی از کشورهای اسلامی،‌ در مورد مشارکت در انتخابات،‌ برخی از مسلمانان بیان
می‌دارند که زنان حق مشارکت ندارند چه انتخاب کنند و چه انتخاب شوند. این امر تعطیل
نص صریح قرآن است، زیرا‌ که خداوند در سوره شوری می‌فرماید: “…و ما عند
الله خیر و أبقی للذین آمنوا و علی ربهم یتوکلون … و الذین استجابوا لربهم و
أقاموا الصلاه و أمرهم شوری بینهم و مما رزقناهم ینفقون.” برابر سیاق این آیات،‌
خطاب مشترک به زن و مرد است،‌ و شوری نیز در این بین مستثنی نیست. موارد دیگری هم
وجود دارند که علی‌رغم صراحت و شفافیت قرآن، ‌متاسفانه فهم اشتباه از آنها مشکلاتی
را ایجاد کرده است. حضرت عمر می‌فرماید: “یا اهل القرآن إرفعوا رؤوسکم فقد
وضح الطریق”

همانگونه
که ذکر شد، هدف از دعوت ما جلب عضو وطرفدار نبوده و بلکه هدف این است که برادران
را با هم جمع کرده و همراه با هم در مسیر خداوند در بهشت جاودان سکنی گزینیم.

از
جمله ارزش‌هایی که اسلام به آن دعوت می‌کند،‌ سرآغاز این ارزشها دعوت به آزادی
است، آزادی حتی از خودِ زندگی مهم‌تر است،‌ چرا که خداوند می‌فرماید:
“والفتنه أشد من القتل” و در آیه دیگری می‌فرماید: “و الفتنه أکبر
من القتل” فتنه سلب آزادی است؛ زیرا سبب فتنه این است که کسانی در داشتن عقاید
خود دارای آزادی نیستند و سلب آزادی عقیدتی از ایشان منجر به برپایی فتنه می‌شود.
قتل سلب زندگی است. بنابراین سلب آزادی شدیدتر از سلب حیات است. دستور خداوند به
ملائک مبنی بر سجده برای آدم به این دلیل است که انسان اولین مخلوقی است که تنها
با اراده خودش می‌تواند مسیر خود را تعیین نماید البته این سجده، سجده‌ی احترام
بوده است نه سجده‌ی عبادت.

بنابراین
اولین ویژگی انسان، آزادی بوده و جایز نیست به هیچ عنوان سلب آن را بپذیرد؛ بر همین
اساس یکی از سؤالاتی که از کسانی که زیستن در سایه ستم را پذیرفته و در برابر آن
سکوت کرده بودند این است که:‌ “‌ألم تکن أرض الله واسعه فتهاجروا فیها”
زیرا که اصولا استضعاف از نظر اسلام حجت به شمار نمی‌رود و خداوند آنان را که
استضعاف را بهانه قرار می‌دهند با تعبیر «ظالمی أنفسهم» توصیف می‌نماید؛‌ به این
دلیل که خود از آزادی چشم‌پوشی کرده‌اند. البته این موضوع شرایط خود را دارد‌ و در
مورد کسانی است که از توانایی کسب آزادی و حفاظت از آن برخوردارند. در مورد مستضعفین
واقعی که توانایی تغییر وضع خود را ندارند قضیه فرق می‌کند و تازه در مورد آنان هم
می‌فرماید که: ” فَأُوْلَـئِکَ عَسَى اللّهُ أَن یَعْفُوَ عَنْهُمْ…”
شاید مورد بخشش خداوند قرار گیرند.

در
همین رابطه لازم می‌دانم تاکید نمایم که اسلام برای ارتداد حدی قرار نداده است.
خداوند می‌فرماید: “فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر” مجازات‌ مرتدین به
دلیل شرایط خاص از جمله ایجاد مشکلات دیگر از قبیل انقلاب علیه دولت و… بوده و این
مجازات، تعزیر بوده است. همچنین برخی از منافقین با هم توافق کرده که در روز ایمان
آورده و در شب کافر شوند، تا اینکه در دعوت پیامبر ایجاد آشوب و چندگانگی نمایند و
مجازات در این راستا بوده است.

نکته
آخر این که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌سلم از جانب خداوند به عنوان «رحمه للعالمین»
معرفی می‌شود،‌ عالمین فقط مردم و انسان‌ها نیستند بلکه موجودات دیگر رانیز در بر
می‌گیرد. یعنی رحمت ایشان به نسبت حیوانات،‌ محیط زیست و پرندگان را شامل می‌شود.
مسأله تأکید پیامبر بر حمایت از حقوق حیوانات و گیاهان. ایشان در طول تاریخ، اولین
فردی هستند که منطقه حفاظت شده ایجاد کردند. مثلاً در مکه، این منطقه حفاظت‌شده
مقرراتی داشت مبنی بر این که کسی حق ندارد در آن درختی را قطع کرده یاحیوانی را
شکار نماید و بعد در مدینه دوباره این منطقه حفاظت شده را ایجاد کرد. حتی در موارد
جایز برای ذبح حیوان مقرراتی جدی وضع شد که بر اساس آن باید احسان در ذبح رعایت
شود. یکی از اصطلاحاتی که در غیر دین اسلام وجود ندارد، کلمه احسان است. در ابتدای
امر یکی از معانی آن زیبایی و جمال است و این زیبایی در رفتار را نیز شامل می‌شود:
“واصبر صبراً جمیلاً”،”واصفح الصفح الجمیل”،”وسرحوهن
سراحا جمیلا” و حتی هجر: “واهجرهم هجراً‌ جمیلاً” بخش دیگر معنی
احسان، کیفیت است پیامبر می‌فرماید: “إن الله کتب الإحسان علی کل شیء” یعنی
هرآنچه که به آن می‌پردازیم لازم است که از نظر کیفیتی خوب باشد. در عبادات و در
رفتارها و در همه چیز این کیفیت مورد توجه باشد. بخش دیگر معنی احسان، باور عمیق
به حضور دائمی خداوند و نظارت او براعمال بندگان است”الإحسان أن تعبد الله
کأنک تراه، فإن لم تکن تراه، فإنه یراک.” بندگی خداوند به گونه‌ای که داریم او
را می‌بینیم؛ زیرا اگرچه ما اورا نمی‌بینیم، همانا او ما را می‌بیند. ملاحظه کنید
چه ابعاد عظیمی در این یک کلمه وجود دارد وشاید به همین سبب است که خداوند بندگان
را به التزام به دو مفهوم کلی امر می‌فرماید: عدل و احسان. إن الله یأمر بالعدل و
الإحسان. عدل که برابر صریح قرآن، سبب ارسال رسل و انزال کتب است : لقد ارسلنا
رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان: لیقوم الناس بالقسط.

خداوند
تبارک و تعالی به همه ما توفیق پای‌بندی به این مفاهیم والا را عنایت فرماید.

 

***

 

بعد
از سخنان دکتر محمد هیثم الخیاط حاضران سؤالاتی در زمینه‌های گوناگون متناسب با
تخصص‌های ایشان، از قبیل جواز یا عدم جواز جراحی‌‌های زیبایی، موضوع شهادت زن، بحث
سنگسار و …. مطرح کردند که در ادامه خلاصه پاسخ‌ها عرضه می‌شود:


در مورد جراحی‌های زیبایی، چیزی که نهی شده‌است، تغییر خلقت خداوندی است؛ باید
دانست برگرداندن چیزی به حالت طبیعی خلقت خداوندی، تغییر خلقت محسوب نمی‌شود. یعنی
اگر کسی حتی به‌صورت مادرزاد، حالتی غیرطبیعی داشته باشد، انجام جراحی زیبایی در
مورد او اعاده به خلقت متعارف خداوندی تلقی می‌شود و انشاء الله خالی از اشکال
است.

در
موادی که در اثر سانحه‌ای به کسی آسیب عضوی وارد می‌شود، مطابق حدیث صحیح نبوی، که
به شخصی به نام “عرفجه” که در ایام جاهلیت بخشی از بینی‌اش بریده شده
بود، دستور داد به جای جزء بریده‌، قطعه‌ای طلا قرار دهد و این به معنای تجوبز
جراحی‌های زیبایی ترمیمی است.

شق
سومی می‌ماند و آن این‌که کسی نوعی زشتی در ظاهر خود احساس می‌کند و این مسأله در
درون او حالتی از بحران و افسردگی ایجاد می‌کند. از نظر اسلام اهمیت بیماری روحی
کمتر از بیماری جسمی نیست و در صورتی‌که بنا به تشخیص روانپزشک حاذق، وضعیت ظاهری
فرد مسبب عدم تعادل روحی و بیماری روان فرد شده‌است، در این حالت هم جایز است.

طبیعتا
انجام جراحی زیبایی تنها برای فخرفروشی و بدون توجیه پزشکی یا روان‌پزشکی جایز نیست.

 


در مورد شهادت زنان می‌توان گفت، که شهادت در حوزه حفظ حقوق و شهادت به صورت عام
وجود دارد. امام ابن القیم در “الطرق الحکمیه” و نیز استاد او امام ابن‌تیمیه
به زیبایی و به تفصیل به این امر پرداخته اند. برای پاسخ مناسب به این گونه پرسش‌ها،
لازم است توجه داشته باشیم و آن این‌که در قرآن و سنت اوامر بر دو دسته‌اند، امر
ارشادی و امر وجوبی. امر ارشاد در حوزه‌هایی است که برای حیات دنیوی انسان مفید
است و به حفظ مصالح او کمک می‌کند؛ اما برای وجوب نیست؛ به‌عنوان مثال، در مورد دین
و قرض خداوند در سوره‌ی بقره می‌فرماید: «و أشهدو إذا تبایعتم» آیا این بدان معنی
است که اگر فرد بخواهد چیز ساده‌ای را خریداری نماید، مثلا دو کیلو گوجه‌فرنگی خریداری
نماید، باید دو شاهد نیز باخود ببرد؟ مردم متوجه این امر هستند که این امر جنبه
ارشادی دارد. در قرآن کریم و نیز در سنت رسول بسیاری از اوامر جنبه ارشادی دارد. این
موارد برای محکم‌کاری‌هایی است که در برخی زمینه‌ها ضرورت می‌یابد و در همین آیه
شریفه بحث “رهان مقبوضه” هم مطرح می‌شود. اما در جنایات و حدود فقط
شهادت یک زن معادل شهادت مرد است. در مورد دین نیز در قرآن یک زن به عنوان شاهد در
برابر مرد است یعنی یک شاهد زن و یک شاهد مرد. جایگاه حقوقی زن دوم که در قرآن
اشاره شده است، به عنوان شاهد نیست، بلکه “به‌یادآورنده” است. اصولا در
دادگاهی که بر اساس شریعت اسلامی عمل می‌کرد قاضی سؤال می‌کرد، زن شاهد کیست؟ و زن
«مذکره» چه کسی است؟ زن شاهد آن کسی است که شهادت می‌دهد و «مذکره» آن کسی است که
مانند یک مشاور حقوقی عمل می‌کند. و زمانی که قاضی سؤال می‌کند، اگر شاهد چیزی را
فراموش کرده بود، به او یادآوری می‌کند.


مجازات رجم از نوع تعزیری بوده، جزو حدود نیست. زیرا آنچه حد زنا است در قرآن کریم
و در سوره‌ی نور بیان شده است بیان فرموده است: «الزانیه/ الزانی» و بیان فرموده
است«و لیشهد عذابهما طائفه‌ من المؤمنین» که عذاب و مجازات دنیوی زنا همان است که
به عنوان حد جلد(شلاق) مطرح شده است. سپس در مورد قذف بیان می‌فرماید ما کسانی که
به زنان خود تهمت نسبت داده‌اند « یدرؤوا عنها العذاب» عذاب و مجازات در این حالت
چیست؟‌ همان است که در آیات ماقبل ذکر شده است، زیرا وقتی که شوهر به زن خود این
نسبت را می‌دهد، یک متزوج است و مجرد نیست. قرآن کریم «عذاب» را بر زانی و زانیه
در قالب حد جلد به صورت عام آورده است. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم در برخی موارد
در قالب تعزیر، کسانی را رجم کرده‌اند. در خصوص نحوه تعامل با احادیث رجم باید
توجه داشت، شخصیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم دارای وجوه متعدد است؛ زمانی ایشان
امری را از جانب خداوند ابلاغ می‌نمایند، در این جایگاه مناقشه‌ای بر گفتار پیامبر
نیست وایشان در این جایگاه “نبی” است. اما در عین حال پیامبر گاهی
“مفتی” است،‌ کما این‌که در مواردی خداوند پاسخ استفتاء را می‌دهد:
“یستفتونک قل الله یفتیکم فی الکلاله” یا “یستفتونک عن الأهله قل هی
مواقیت ..” و در مواردی هم خود پیامبر پاسخ داده‌اند. گاهی پیامبر “قاضی”
است در حدیثی می‌فرماید: لعله یأتینی الخصمان فیکون احدهما الحن بحجته من الآخر
فأقضی له علی نحو ما أسمع فمن قضیت له من حق أخیه بشیئ فلیأخذه أو یترکه فإنما أقضی
له بقطعه من النار یعنی این‌که پیامبر در مقام قاضی معصوم نیست و قضاوت‌های پیامبر
برای ما جنبه ارشادی دارند و نه تشریعی. وجه چهارم شخصیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم
ریاست حکومت و رهبری سیاسی جامعه است. مثال بارز در این زمینه غزوه‌ی بدر است؛
زمانی که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم دستور توقف در مکانی را دادند، یکی از یاران
پرسید: یا رسول الله! أ منزل أنزلکه الله؟ أم هو الرأی و الحرب و المکیده؟ (آیا
انتخاب این مکان فرمان خداست یا تاکتیک جنگی است؟) پیامبر جواب دادند: بل هو الرأی
و الحرب و المکیده. (رأی و تاکتیک جنگی است) صحابی پیامبر را قانع کرد که مکان
بهتری را می‌توان اختیار کرد و پیامبر بنا به نظر آن صحابی فرمان تغییر مکان
دادند.

 

***

 

 

__
سخنان دکتر محمد هیثم الخیاط در جمع خواهران

 

برای
من مایه نهایت خرسندی است که در میان این جمع مبارک حضور پیدا کرده‌ام. حقیقتا
فراهم نمودن امکان حضور و فعالیت خواهران، همگام با برادران دستاورد ارزشمندی برای
جماعت دعوت و اصلاح است.

بر
این باور هستم،‌ که زن دارای نقش اساسی در ساختن آینده و تکامل جامعه است این از
وجوه تمایز و شاید برتری زن بر مرد است که خداوند زن را سازنده آینده ولی مرد را بیشتر
سازنده‌ی حال قرار داده است. بر همین اساس معتقدم که باید اهتمام بیشتری به زنان
به عنوان مربیان نسل های آینده بشود.

همانگونه
که در جلسه برادران نیز اشاره کردم، مطابق نص صریح قرآن کریم، مرجعیت برای مسلمان
با قرآن و سنت است: “…فردوه إلی الله و الرسول…” و مابقی متون،
اجتهادات علما بوده، برای ما حجت تلقی نمی‌شود. ما می‌توانیم با تکیه بر قرآن و
سنت،‌ اجتهادات نو بر میراث علما بیفزاییم و احیانا در تصحیح اجتهادات ناصواب تلاش
کنیم. یکی از موارد خطای برداشت در میان بخش قابل توجهی از مسلمین، سلب حق انتخاب
کردن و انتخاب شدن و حق مشارکت سیاسی و اجتماعی از زنان است. البته در این زمینه
هم با برادران مفصل‌تر و با نگاه به آیاتی از سوره مبارکه “شوری” به این
موضوع پرداختیم. سیره بزرگان هم بر تأیید حق مشارکت زنان تأکید دارد. مسؤول نظارت
بر فعالیت‌های اقتصادی مدینه در زمان امیرالمؤمنین عمربن‌خطاب یکی زنی به نام شفاء
بنت ‌عبدالله بود. آن زمان در بازار مدینه عثمان و علی و عبدالرحمن‌ بن ‌عوف رضی‌الله
عنهم و بزگان صحابه فعالیت می‌کردند واین خانم بر همه آنان نظارت می‌کرد. البته وی
همزمان به زنان بیسواد نیز خواندن و نوشتن یاد می‌‌داد. در مکه مکرمه نیز سمراء
بنت نهیک به عنوان محتسب تعیین شده بود.

مثال
دیگر رفتار عبدالرحمن‌ بن‌ عوف است که بعد از شهادت امیرالمؤمنین و تعیین شورای شش
نفره او از حق خود برای تصدی خلافت تنازل کرد و برای آگاهی از رأی مردم، اقدام پرس
و جوی خانه به خانه کرد و از تمامی افراد جامعه از پیر و جوان و از زن و مرد – حتی
از دخترانی که هنوز ازدواج نکرده بودند- سؤال نمود و نتیجه همه‌پرسی را هم درخانه
خانمی به جمع صحابه تقدیم کرد.

زن
در دوران پیامبر صلی‌الله علیه‌وسلم و خلفای راشدین جایگاهی عالی داشته است. اما
بعد از انتشار اسلام به میان ملل دیگر، بخش‌هایی از عرف این ملل بر برداشت‌های فقیهان
هم تأثیر گذاشت و بدون این‌که نسبتی با دین داشته‌باشد، وارد منابع دینی شد. از
جمله این موارد، ممنوعیت تلاوت قرآن برای زن در ایام عادت ماهیانه است. این امر از
جعلیاتی است که تحت تأثیر نگاه تحقیرآمیز یهود به زن وارد دین شده‌است. زیرا پیامبر
صلی‌الله علیه‌وسلم فرموده‌اند: «المسلم لا‌ینجس» و در روایتی «المؤمن لا‌ینجس»‌ و
در جایی دیگر پیامبر صلی‌الله علیه‌وسلم در داخل مسجد‌النبی از ام‌المؤمنین عائشه
درخواست کردند که: «ناولینی الخمره،‌ فقالت انی حائض، فقال ان حیضتک لیست فی یدک».

اگر
فرض فوق درست باشد، زنان را در یک‌چهارم یا یک‌پنجم از زندگی‌شان از ارتباط با
قرآن محروم می‌نماییم در حالی که حتی برای لمس مصحف قرآن هم منعی وجود ندارد و در
آیه‌ی شریفه «لایمسه إلا المطهرون» هم منظور از «المطهرون» در این آیه ملائکه می‌باشند.
همچنان که می‌فرماید: «فی صحف مکرمه،‌ مرفوعه مطهره، بأیدی سفره،‌ کرام برره»

توفیق
همه خواهران وبرادران آرزوی در فهم صحیح و عمل به مقتضای قرآن و سنت را از خداوند
بزرگ خواستارم.

منبع
:
Www.islahweb.org

 

نمایش بیشتر

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا