قرآن

تفسیرسوره بینه

تفسیرسوره بینه

استاد شهید ناصر سبحانی

ظروفی که سوره در آن نازل شده زمانی
است که بشر افرادش (افراد بشر) چه کسانی که کتابی از خداوند در دست دارند و چه
کسانی که تاکنون کتابی برایشان نازل نشده است، چه این گروه و چه آن گروه همه از
راه عبودیت منحرف گشته‌اند. از راه ارتباط خداوند در تزکیه نفس با استفاده از
امکانات و اتباع به خاطر خدا، مخلصانه منحرف شده‌اند و زندگی واقعیتی نامطلوب شده.  مبنی بر اساس این انحراف که این وضعیت با همه
ابعادش اقتضای آن را دارد که بار دیگر از جانب خداوند هدایتی و رهنمای روشنگری
بیاید که راه عبودیت را بار دیگر روشن کند که هم این گروه و هم آن گروه در صورتی
که بخواهند به راه عبودیت باز گردند.

در چنین شرایطی که همه افراد بشر
نیازمند نزول چنین هدایت روشنگری هستند، هدایتی از طرف خـداوند می‌آید. اما به

خلاف آنچه که میبایست موضع‌گیری
نامطلوبی است درحالی که در این هدایت جز امر به عبادت مخلصانه چیزی نشده. گروهی
ایمان می‌آورند اما گروهی دیگر بر همان گمراهی خود می‌مانند که هر یک مستحق جزای
خاصی می‌شوند.

در چنین شرایطی برای بیان اینکه
کسانی که اکنون این موضع نادرست را گرفته‌اند که استحقاق جزای خاص خود را یافته‌اند
معذور نیستند، چون قبلاً نیاز به آوردن این هدایت در زندگیشان تحقق یافته بود و
هدایتی هم که آمد مضمونش چیزی نبود که سزاوار اینگونه موضع‌گیری در مقابلش باشند.

پس هم خلاف نیازی که خود در گذشته به
هدایت داشتند موضع‌گیری کردند و هم خلاف آنچه که می‌بایست در این بینه موضعگیری
کنند مرتکب شدند، برای بیان این امر و سرزنش و توبیخ کسانی‌که این موضع‌گیری
نادرست را دربرابر این بینه و هدایت داشتند این سوره نازل می‌شود که محور آیاتش
بدین ترتیب روشن می‌شود.

بیان این که کسانی که اکنون این موضع
نادرست را در برابر  هدایت خداوندی گرفته‌اند
و بدین ترتیب اختلاف و تفرقی درست شده که از یک طرف کسانی به راه عبودیت مخلصانه
برگشته‌اند و از طرفی دیگر اینها مصرّ بر همان گمراهی و انحراف خود هستند و در
نتیجه هر گروه مستحق جزای خاصی شده‌اند، این موضع‌گیری مختلف در برابر هدایت خداوندی،
در برابر بینه و راهنمای روشنگری که آمده موضع‌گیری نامظلوبی بود و در برابر بینه
آمده از جانب خداوند نمی‌بایست بدینگونه موضع‌گیری شود.

محور این است که این بینه نیز بدان
تحقق یافته بود و می‌بایست موضع‌گیری در برابر آن غیر از این باشد که اکنون هست و
چون موضع‌گیری نادرست شده از طرف بعضی باید به جزای خود برسند، همچنان که دیگران
که موضع‌گیری‌شان مطلوب است به جزای خود می‌رسند.

ارتباط اسم با محور که روشن هست و
اما تقسیم‌بندی:

آیات سوره به ۴ قسمت تقسیم می‌شود ۳
آیه اول سوره بیان اینکه بشریت نیاز به این چنین بینه و راهنمای روشــنگری داشت. آیه
4 بیان اینکه با وجود آن نیازمندی موضع‌گیریی که بعد از آمدن بینه رو می‌داد موضع‌گیری
مطلوبی نبود آیه ۴ اینکه هیچ غدری در این موضع‌گیری نامطلوب نیست چون در مضمونش
کمترین ایرادی نیست که اینچنین اقتضا کند که بدین صورت در برابرش موضع‌گیری شود. و
آیات بعدی ۳ آیه آخر بیان سرانجام و جزای دو گروه موضع‌گیرنده است که یک آیه در
باره بیان سرانجام کافرین و دو آیه در بیان سرانجام مؤمنین و صالحین است.

لغات سوره:

«کفروا»: معلوم است که از کفر است و
کفر به معنی، با پوشانیدن چیزی از ظهورش جلوگیری کردن است که بدین ترتیب است که
انسان در حیاتش و در ارتباط با امکانات و نعمات خدادادی و در ارتباط با مجموعه
استعدادهایی که خود دارد موضع‌گیری داشته باشد که با زبان حال آن موضع‌گیری، انکار
کند که حقی از طرف خداوند آمده و شریعتی هست که باید از آن اتباع شود. توضـیح این،
اینکه انسانی‌که مؤمن است زبان حال زندگیش هر لحظه می‌گوید که حقی از خداوند آمده
و اعتراف به این حق می‌کند چون موضع‌گیری‌هایش همه در ارتباط با آن حق است و هر
موضع‌گیری و هر حرکتی که از او سر می‌زند می‌گوید که این حق است و بدان اعتراف می‌کند.
اما کسی که موضع‌گیریش موضع‌گیری نادرست است در قسمتی از زندگیش با زبان حال این
را می‌گوید که چیزی نیامده و چیزی به من نرسیده و چیزی برایم مطرح نشده و بدین
خاطر است که اینگونه موضع‌گیری می‌کنم.

با موضع‌گیری‌هایش حق را می‌پوشاند و
با این پوشانیدن از ظهورش جلوگیری می‌کند؛ تعبیر ‹اهل کتاب› برای کسانی‌که متعصب
به یک کتاب آسمانی هستند به کار می‌رود چه ملتزم به آن باشند چه نباشند. بر خلاف *
الذین آتیناهم الکتاب * که در قرآن این تعبیر برای کسانی‌که ملتزم هستند و ملتزم
مانده‌اند به کار برده می‌شود.

 

* الذین آتیناهم الکتاب یعرفون کما
یعرفون أبناءهم * و تعبیراتی از این قبیل.

«مشرکین»: در اصل کلمه مشرک به معنی
شریک قرار دهنده و انباز گزیده است و مراد شریک قرار دهنده برای خداوند در الوهیت
است چون در ربوبیت مشرکین شریک برایش قرار نمی‌دهند.

ربوبیت به معنی آنیکه خداوند رحمان و
رحیم و مالک است اما به دو معنی اخیر ربوبیت که همان الوهیت است شریک برایش قرار
می‌دهند و در اصل صلاحیت آنرا دارد که برای هر کسی که مرتکب شرک می‌شود به کار
برده شود. اما در اینگونه موارد یعنی وقتی که به صورت یک عنوان به کار برده می‌شود
خاص کسانی هست که مشرک غیر اهل کتاب باشند و در اینجا عنوان و لقب شده است.

توضیح: چند موجود که در یک امر مشترک
هستند اگر بعضی از آنها خصوصیت هایی داشته باشند از آن خصوصیـتها، لقبها و عناوین
برایشان ساخته می‌شود که از دیگران تمیز داده شوند اما فردی که جز آن معنی مشترک
چیز دیگری ندارد همان اسم دال بر آن معنی مشترک برایش لقب می‌شود.

مثلاً چند نفر در انسان بودن یا در
مرد بودن شریک هستند همه اسمشان انسان یا مرد گذاشته می‌شود اما بعد بعضی از آنها
چیزهای دیگری دارند مثلاً یکی علاوه بر مرد بودنش نجار هم هست و … ولی یکی هیچ
تخصصی ندارد.

دیگران با اسمهای خاص خود نامیده می‌شوند:
نجار، بنا،خیاط و… اما برای آن یکی باید گفته شود مرد. مثلاً گفته می‌شود مردی آمد.
ولی برای بقیه گفته می‌شود مثلاً نجار آمد. یعنی چون آنها علاوه بر آن مشترک که
مرد بودن هست چیزهای خاصی دارند از آن معانی خاص برایشان لقب ساخته می‌شود که هدف
از اسم تمیز و تشخیص دادن است و بدین صورت بهتر تشخیص داده می‌شود ولی آن یکی چیز
خاصی ندارد ناچاریم که برایش همان کلمه مرد را به کار بریم. مشرکین و اهل کتاب،
اهل کتاب بعد از انحراف هر دو  در این که
مشرک هستند مساویند و در شک بودنشان مشترکند. ولی اهل کتاب، اهل کتاب علاوه بر
مشترک بودن اهل کتاب کسانی‌که شریک اهل کتابند در تعبیر اهل کتاب جای گرفته‌اند و
دیگر نیازی بدان نیست که کلمه مشرکین شامل ایشان گردانیده شود. و بدین ترتیب به
این قسمت که اشاره بکنیم فهم آن دو آیه آسان می‌شود که در یکجا می‌فرماید: * لاتنکحوا
المشرکات حتی یؤمِنَّ * و بعد می‌فرماید * لاتنکحوا المشرکین حتی یؤمنوا * که در
اینجا نهی است که زنان مشرکه که به عقد و ازدواج مؤمنین درآیند و در جایی دیگر می‌فرماید
که :  * و المحصنات من الذین اوتوا الکتاب *
که زنان پاکدامن اهل کتاب حلال است که با آنها ازدواج کنند در حالی که مشرک هم
هستند.

آیا این دو آیه با هم متناقض نیستند،
در جایی می‌فرماید ازدواج نکنید با زنان مشرکه و در جایی دیگر مـی‌فرماید با  زنان اهل کتاب با وجود اینکه مشرک هستند ازدواج
کنید؟

جواب این است که وقتی که می‌فرماید
مشرکات آن معنی لقبی مراد است یعنی آنهایی که فقط مشرکند و دیگر اهل کتاب نیستند،
از مشرک بودن خاص‌تر اسم دیگر می‌گذارند.

بیشتر اسم‌های آنها مشرک است ولی
مشرکین اهل کتاب از مشرک بودن خاصتر، اسمی هم دارند، اسم دیگرشان اهل کتاب است. پس
وقتی که می‌فرماید: * لاتنکحوا المشرکات* یعنی مشرکانی که تنها مشرکه هستند و لقب
دیگری جز مشرک بودن ندارند. ولی وقتی‌که می‌فرماید:* المحصنات من الذین اتوا
الکتاب * یعنی اینها اگرچه مشرکند ولی یک لقب خاص دیگری دارند که اهل کتاب است که
به خاطر خصوصیتها و ویژگیهایی که دارند اما چه شده که با اینها ازدواج کنید.

*لم یکن الذین کفروا من أهل الکتاب و
المشرکین منفکّین حتی تأتیهم البینه * گفتیم که در اینجا بیان این است که قبل از
این هدایتی آمده بر اساس نیازی که مردم داشته‌اند اما موضع‌گیری درست نشده است و
اکنون در آن باره بحث می‌شود که آن هدایتی که آمد بر اساس آن نیاز بود ولی قدرش را
ندانستند و موضع‌گیری نادرستی در مقابلش صورت گرفت. کسانی‌که کافر شدند بعدها وقتی
که هدایت آمد کافر شدند یعنی بعد از اینکه حق آمد و برایشان روشن شد با موضع‌گیری‌های
خودشان آن را پوشانیدند و از ظهورش جلوگیری کردند یعنی موضع‌گیری‌شان آنچنان شد که
گویی اصلاً اطلاعی بر این حق پیدا نکردند. کسانی‌که بعدها کافر شدند از اهل کتاب و
از مشرکین این * مِنْ * برای تبعیض است چون هر اهل کتابی و هر مشرکی کافر نیستند. اهل
کتاب که روشن است، گفتیم که تعبیر اهل کتاب هم برای مؤمنین بکار می‌رود و هم برای
کافرین از اهل کتاب به کار برده می‌شود. اما چگونه می‌شود کسی مشرک باشد و کافر
نباشد؟ مشرکی که فطری است هنوز اقامه حجت بر او نشده نمی‌توان به او کافر گفت کافر
کسی است که حقی را که ظاهر شده با پوشانیدنش از ظهورش جلوگیری کند باید حق برایش
روشن بشود تا بپوشاند و از ظهورش جلوگیری کند وقتی که حق روشن نشده چگونه عمل کفر
انجام می‌گیرد؟  وقتی ‌که کسی می‌گوید زدن،
باید زده شده‌ای باشد که زدن انجام بگیرد.

وقتی که کفر به کار می‌رود باید
مکفورٌبِهْ وجود داشته باشد که کفر صورت بگیرد یعنی باید حق روشن بشود وقتی‌ که
هنوز تبلیغ نشده و بیانی صورت نگرفته چطور کسی کافر می‌شود؟ مؤمن نیست ولی کافر هم
نیست. مشرک فطری است که معذب نمی‌باشد.

*و ماکنّا معذبین حتی نبعث رسولاً *      

 این بعث رسول به دو صورت است:

۱-بعث عام  ۲- بعث خاص

بعث عام با نزول سوره مدثر صورت گرفت.
برای همه بشر بعث پیامبر خدا(ص) و برای کسانی که در گذشته بودند بعث پیامبرانشان
با مجرد مأمور گردانیدنشان صورت گرفته و تمام شده و کسی دیگر به آن ترتیب مأمور
نمی‌شود. ولی بعث خاص برای هر فردی وجود دارد و آن زمانی صورت می‌گیرد که آن برایش
تبلیغ نشده و إلّا لحظه‌ای که جبرئیل اولین آیات را در زمینه رسول شدن بر پیامبر
خدا نازل می‌کند و او در خلوتی است و کسی متوجه نیست که او رسول شده یعنی بعث عام
صورت گرفته است. نمی‌شود گفت که مردم همه مسئولیت پیدا کرده‌اند که باید با مجرد
مبعوث شدن موضع‌گیری کنند چون مردم بی‌خبرند. در یک شبی او نبی و در یک خلوت دیگری
او رسول می‌شود که کسی متوجه نیست. آیا با مجرد رسول شدنش در خلوتگاهی بر مردم حجت
اقامه می‌شود و کسی که در آن لحظات می‌میرد به جهنم می‌رود؟‌ نه، چون تقصیری ندارد
و نسبت بدان واقعه بی‌خبر است.  باید در
میان مردم بیاید و برای کسانی‌که بیان می‌کند و اقامه حجت می‌کند برای او بعث خاص
صـورت می‌گیرد و آن اشخاص مسئول می‌شوند.

هر کس زمانی مسئول می‌شود که برایش
تبلیغ می‌شود و در همان زمان بعث خاص برایش صورت می‌گیرد که: * و ماکنّا معذبین
حتی نبعث رسولاً * یعنی این بعث خاص که کسی باید برایش روشن بشود. پس حالا هم
کسانی هستند که بعث رسول برایشان صورت نگرفته و حق برایشان روشن نشده و کسی که
برایشان بیان کند نبوده و اینها دیگر مسئول نمی‌باشند، مؤمن نیستند و جزای مؤمنین
را ندارند همانطور که کافر هم نیستند، این است که می‌فرماید: * الذین کفروا من أهل
الکتاب و المشرکین * کسانی که کافر شدند از اهل کتاب و کسانی که کافر شدند از
مشرکین، کسانی که بعد از آمدن هدایت کفر ورزیدند چه از اهل کتاب و چه از مشرکین،
اینان پیش از آن، از آن گمراهی و انحرافی که در آن بودند جدا شدند تا اینکه بینه‌ای
و راهنمای روشنی بیاید و راه را برای آنها روشن کـند. یعنی وضعشان قبلاً طوری بود
که نیازمند به آمدن بینه بودند و برایشان آن نیاز بود، که بینه آمد ولی ایشان بدان
کفر ورزیدند، بینه‌ای بیاید که عبارت است از* رسول من الله یتلوا صحفاً مطهره فیها
کتبٌ قیمهٌ * رسولی فرستاده‌ای که از جانب خداست که اوراقی که در آنها مطالبی هست
دنبال می‌کند و یکی پس از دیگری آن مطالبی که در آنها است و آیاتی که در آنهاست
برایشان می‌خواند که این صحف و اوراق پاکیزه گردانیده شده هستند، از آنچه که نباید
بدان آلوده شوند یعنی از دستبرد شیاطین.

آن صحیفه‌ها در ارتباط با لوح محفوظ
هستند و این وحی در آنها ثبت شده آنها مطهر هستند. کسی شک نکند که بگوید شاید
شیاطین دستبردی زده باشند و چیزهایی عوض کرده باشند و این وحی همان وحی نباشد که
خداوند نازل فرموده و تغییراتی در آن صورت گرفته شده و کتاب او کامل نباشد می‌فرماید
که: نه این صحف که در آن این مطلب هست مطهر می‌باشد و هیچ موجود ناپـاکی به آنـها
راه نیافته و دستبرد نزده است و آن مطالبی که خداوند مقرر فرموده همانها در این
صحف هستند که آن اوراق و صحف پاکیزه گردانیده شده‌اند از دستبرد آنها. * فیها کتبٌ
قیمهٌ * در آنها کتابهای قیّمی هست، کتابهایی که بدون کجی و اعوجاج و انحراف هستند.

کتاب گاهی به کار برده می‌شود و مراد
یک مجموعه از کلام و سخن است و نه اینکه چیزی نوشته شده باشد. مثلاً سخنرانیی که
انسان انجام می‌دهد و خطبه‌ای که به زبان می‌آورد، این یک کتاب است چون کتاب یعنی
مجموعه‌ای به شدت به هم پیوسته. و الفاظ یک خطبه هم همینطور است. گاهی هم به
نقشهایی که در آن دلالت بر آن الفاظ دارد کتاب گفته می‌شود. خود نقشها نه اینکه
همراه صفحه‌ها باشد مثلاً خطهایی که اینجا نوشته شده اینها کتاب هستند که اینها در
اوراق قرار دارند. * فیها * در این صحیفه‌ها    
* کتبٌ قیمهٌ * کتابهای راست و دور از اعوجاج است. و الآن در عرف هم به
خطوط و هم به صفحات حاوی خطوط کتاب گفته می‌شود. کتاب در اصل آن مجموعه الفاظ است
بعد نقوش و خطوطی که دلالت بر آن الفاظ دارد و تصویر آن الفاظ است. پس بدین ترتیب
روشن است که چگونه کتاب در صحیفه‌ای قرا دارد. کتاب در ورق قرار دارد. چون کتاب آن
نقشها هستند و اینجا فرموده صحیفه‌هایی که در آن کتابهایی هست. به صیغه جمع قرار
دارد چرا؟ چون هر سوره یک کتاب است و قرآن ۱۱۴ کتاب است همانطور که به مجموعه این
کلام کتاب و قرآن گفته می‌شود، به هر سوره هم کتاب و قرآن گفته می‌شود.

و در خیلی اوقات همینطور است مثلاً
می‌فرماید:

* فلا اقسم بمواقع النجوم               و إنه لقسم لو تعلمون عظیم              إنه لقرآن کریم * انه یعنی آن
مطالبی که قبلاً در این سوره گفته شد، یا در سوره یوسف می‌فرماید:

*نحن نقص علیک أحسن القصص بما اوحینا
إلیک هذا القرآن * با وحی کردن این قرآن یعنی این سوره یوسف أحسن القصص را ما بر تو
می‌خوانیم و در جایی می‌فرماید: * کتابٌ فصّلت آیاته * یعنی هذا الکتاب یعنی این
سوره یا         * ذلک الکتاب لاریب فیه
هدیً للمتقین * آن کتاب ـ سوره بقره ـ شکی در آن نیست که برای متقین هداست. و
مطلبی می‌ماند که مگر پیامبر خدا امی نیست پس چطور   * یتلوا صحفاٌ مطهره * اینجا نکته‌ای هست، فرق
است بین   * یتلوا صحفاٌ * و *یتلوا صحفٍ *
وقتی که گفته می‌شود  * یتلوا فی صحفٍ * یعنی
* یتلوا الکتاب فی صحفٍ * پس باید نظر کند در صحف و باید از رو بخواند ولی وقتی که
گفته می‌شود * یتلوا صحفاٌ مطهرهٌ * این لازم نیست که از رو بخواند و از حفظ می‌شود
خواند. مثلاً کسی که کتابی را از حفظ است و از بر می‌خواند می‌گویند فلان کتاب را
خوانده و درست هم می‌باشد. پیامبر خدا این کتابها را این ۱۱۴ کتاب را می‌خواند ولی
از حفظ نه اینکه در صحیفه‌ها نگاه کند ولی صادق است این گفته که این کتابها را
خوانده چرا؟ چون مضمون صحیفه‌ها را خوانده است. پس این دلیلی نیست برای کسانی که
می‌گویند سواد داشته و مطالبی را مطرح کرده. تا اینجا بیان کرد که پش از آمدن
هدایتی که پیش از این سوره آمد وضعیت اهل کتاب و مشرکین کسانی که بعداً از ایشان
کافر شدند طوری بود که جز با آمدن یک بینه از آن         وضعیت انحرافی که داشتند جدا شدنی
نبودند. یعنی همه ابعاد واقعیتی که داشتند اقتضای نزول بینه را می‌کرد. به این
ترتیب باید وقتی که می‌آید موضع‌گیری مطلوبی کنند و بگویند این همان است که ما
بدان نیازمند بودیم  و همه ابعاد واقعیتی
که در آن بودیم اقتضای نزولش را می‌کرد ولی* و ما تفرق الذین اوتوا الکتاب الاّ من
بعد ماجاءتهم البینه *              آن طور
بود و آن حقیقت مطرح بود اما کسانی که کتاب بدیشان داده شد یعنی قبل از آمدن این
هدایت کتابی دیگر بدیشان داده شد و می‌بایست به خاطر اینکه قبلاً هم کتاب داشتند و
بعد که انحراف پیدا شده اقتضای نزول هدایت جدیدی کرده، می‌بایست نظر به اینکه
سابقه‌ای درباره آن هدایت برای ایشان معروف وقتی که هدایت آمد موضع‌گیری‌شان ایمان
باشد می‌بایست اینطور باشند ولی اینطور نبودند کسانی که کتاب به ایشان داده شد که
می‌بایست ایشان دورترین افراد از اینگونه موضع‌گیری باشند تفرق نکردند و از هم
پاشیده نشدند و دسته دسته نگرویدند در ارتباط با این بینه جز زمانی که بینه به
سویشان آمد. یعنی می‌بایست نظر به آن نیازی که داشتند و بر آن سابقه‌ای داشتند
وقتی که بینه آمد و موضع‌گیری‌شان ایمان دسته جمعی و همگانی باشد و می‌بایست چنین
موضع‌گیری کنند. درحالی که اینطور نکردند بلکه تفرقی که برایشان پیدا شد تنها بعد
از آمدن بینه بود به جای اینکه بینه ایشان را همه یک صف گرداند و همه بدان بینه
مؤمن شوند نظر به سابقه و نیازی که دارند عکس شده و بعد از آمدن بینه متفرق می‌شوند.

گروهی بر اساس نیاز و سابقه‌ای که
هـست ایمان می‌آورند ولی گروهی کافر می‌شوند. در اینجا اگرچه سخن از اول درباره
اهل کتاب و مشرکین بوده این جا به ذکر اهل کتاب اکتفا می‌کند چون توبیخ بیشتر
متوجه ایشان است چون ایشان در این زمینه سابقه دارند قبلاً آن کتاب مطرح بوده و
برای ایشان چیز تازه‌ای نیست و نمی‌بایست اینگونه موضع‌گیری کنند و بعد هم توبیخ
می‌کند که هیچ توجیهی در اینگونه موضع‌گیری ندارد مگر چیزی در این بینه هست که
اقتضای اینگونه موضع‌گیری را داشته باشد * و ماامروا الاّ لیعبدوا الله مخلصین له
الدین حنفاء و یقیموا الصلاه و یوتوا الزکوه * یعنی اینگونه تفرق در ایشان پیدا
شده درحالی‌که زمان داده نشده‌اند جز این مطالب، جز به اینکه فرمان تنها در جهت
این بوده است که ایشان بندگی خداوند را انجام دهند و این انقیادی که بندگی ایشان
همانست خالص باشد و ایشان این انقیاد خود را از هرگونه غل و غشی پاک گردانند که
تنها برای خداوند باشد و اتباع کامل شریـعت خداوند باشد و در نتیجه با این عبودیت
خالصانه، حنیف باشند و گرایش یافته از باطل و شر به حق و خیر.

و همینطور تنها امری که برایشان صادر
شد در جهتی بود که اقامه صلاه و ایتاء زکات کنند. اینکه این دوتا (اقامه الصلاه و
ایتاء الزکاه) را ذکر فرموده بدین خاطر است که رأس عبودیت و خلاصه عبودیتند.

اقامه نماز، ارتباط انسان با خداوند
است و موتور محرک انسان در امر عبادت و ایتاء زکات هم ارتباط انسان با نعمتها و
ارتباط با سایر همنوعانش. سایر صور بندگی یا مقدمات یا ملحقات یا خادمها و مؤیدات
هستند برای این دو امر همانطور که در سوره حج می‌فرماید: * الذین إن مکناهم فی
الأرض أقاموا الصلاه و آتوا الزکاه وأمروا بالمعروف ونهوا عن المنکر * که امر به
معروف و نهی از منکر هم بیش از هر چیز برمی‌گردد به       اقامه صلاه و ایتاء زکات اینجا می‌فرماید
غایت از تمکین کســانی‌که خدا را نصرت می‌کنند (مؤمنین) این است اقامه صلاه و
ایتاء زکاتشان که این رأس و خلاصه عبودیت است.‌

پس قبلاً مجملاً می‌فرماید که دستور
به عبودیت داده شده بعد هم کمی تفصیل می‌فرماید که اقامه صلاه و ایتاء زکات، چه
عیبـی در اینها هست؟

امری که بدیشان تبلیغ شده در این
ارتباط است. امر به عبادت مخلصانه و حنیفانه و اقامه صلاه و ایتاء زکات. مگر در
این امر عیب و ایرادی وجود دارد که بعضی‌ها بپذیرند و بعضی نپذیرند و اینگونه موضع‌گیری
کنند؟

* و ذلک دین القیمه * و آنچه که ذکر
شد ( عبادت مخلصانه و حنیفانه خداوند و اقامه صلاه و ایتاء زکات) آن انقیادی است
که بر اساس یک طریقه و روش، و دور از هرگونه کجی و اعوجاجی و یک طریقه است و بدون
تمایل و انحراف به هرسویی است. یعنی هیچ ایرادی و انحرافی در این نیست و درنتیجه
بی‌خود و بدون هیچگونه توجیهی آنگونه موضع‌گیری داشتند.

قبلاً ذکر شد که چرا بیشتر اهل کتاب
را مورد توبیـخ قرار داده. چون ایشان مقصرترند و اگر ایشان بدانگونه موضع‌گیری نمی‌کردند
شاید مشرکین همگی مؤمن می‌شدند و راه عبودیت خداوند را می‌گرفتند. چون می‌دیدند که
کسانی را که قبلاً کتاب داشته‌اند و موضع‌گیری درست و خاصی نسبت به این هدایت
دارند و چون ایشان را بااهمیت و باارزش می‌دانند با نظر اجلال و تعظیم بدیشان می‌نگرند
وقتی که راهی را که آنان می‌پیمایند می‌بینند و طبیعی است که بدنبال آنان بروند. بعد
از اینکه بیان کرد موضع‌گیری نادرستی بدون توجیه در مقابل آن بینه صورت گرفت در
صورتی هم که بدان نیازمند بودند و هم زمینه برای قبول کردنش از طرف اهل کتاب بیشتر
بود می‌پردازد به بیان سرانجام و جزایی که گروه‌های مختلف متفرقین تعلق می‌گیرد که
کسانی که کافر شدند از این متفرقن، این جزا را دارند و کسانی که ایمان آوردند آن
جزا را دارند. و چون بیان جزاست باز مشرکین در اینجا هم ذکر می‌شوند که چون ایشان
هم موضع‌گیری نادرستی داشته‌اند. *إن الذین کفروا من اهل المتاب و المشرکین
فی  نار جهنم خالدین فیها* کسانی که کفر
ورزیدند و بعد از آمدن بینه از اهل کتاب و از مشرکین در آتش دوزخند که در آن جاودانه
قرار دارند و برای همیشه در آن می‌مانند.

*اولئک هم شر البریّه * ایشان بدترین
خلق مردم هستند و نه غیر ایشان. تعبیر خیر و شر بر اساس یک فرض قرار دارد و آنطور
که می‌فرماید: * قل اولئک خیرٌ أمْ  جنه
الخلد* آیا آن عذابهایی که ذکر شد که در جهنم است بهتر است یا بهشت جاویدان؟ معلوم
است که هیچگونه بِهْ بودنی در آنجا وجود ندارد هیچ نیکی و خوبی برای عذاب جهنم
وجود ندارد ولی می‌فرماید: فرض می‌کنیم که مقداری خوب باشد. فرموده آیا این بهتر
است یا بهشت؟ اگر خوبی هم داشته باشد بهشت از دوزخ بهتر است.

در اینجا هم اگر قرار باشد سایر
بریّه که مؤمنینند شری داشته  باشند اینها
أشرّند.

همانطور خیر البدیّه هم اگر فرض شود
کافرین خوبی وبِهْ بودنی دارند مؤمنین بهتر هستند. می‌فرماید آنان بدترین خلقند نه
کسان دیگر. که کافرین بر حسب میزان و معیار خودشان گمان می‌برند که مؤمنین بدترین
خلقند.* إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریّه * و بدون تردید
کسانی‌که ایمان آوردند ( وقتی که این بینه برایشان آمد و حق برایشان روشن شد و
شناختند و گرویدند وتسلیم شدند ) گرویدنی که نتیجه‌اش اعمال صالح بشود و بعد هم
کردارهای شایسته و اعمال صالح که انجام دادند، آنان و نه غیر آنان بهترین خلقند.* جزاءهم
عند ربهم جنات عدنٍ تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها أبدا * پاداششان در نزد
خداوندشان باغهای پردرخت و درختهای پرثمری هست که زمینهای زیر آن درختها را فرا
گرفته‌اند و پوشانیده‌اند، باغهایی که جای اقامت و عدن و جایگزینی هستند و در آنها
اقامت به صورت همیشگی صورت می‌گیرد که از زیر آن درختهای باغها نهرها در جریانند
که ایشان در آن باغها قرار دارند جاودانه و برای همیشه. خداوند از ایشان خشنود شد
و ایشان هم از او خشنود شدند. او از ایشان خشنود شد چون ایمان آوردند و عمل صالح
انجام دادند و آنان از او خشنود شدند چون جزای خود را یافتند و از هیچ طرف اعتراضی
نیست. البته اینکه انسان از خداوند خشنود می‌شود بر اساس یک فضلی از طرف خداوند
است، خودش مقرر فرموده، اگر ایمان و عمل صالح باشد جزایی هم هست وگرنه انسان هیچ
حقی بر خداوند ندارد.

اگر ایمان و عمل صالح داشته باشد
چیزی انجام نداده که بگوید مزد می‌خواهم چون برای خودش کار کرده. در حقیقت برای
خودش نفع رسانیده در دنیا حیات خوب و زندگی طیبه‌ای داشته است. خود خداوند به فضل
خودش قرار گذاشته که بر ایمان و عمل صالح یک جزایی داده بشود و بر این اساس انسان
صاحب حق شده است و مطالبه می‌کند و وقتی که پرداخـت  می‌شود رضایت حاصل می‌کند. * ذلک لمن خشی ربه *
آنچه که ذکر شد ( * جزاءهم عند ربهم * تا آخر ) 
برای کسی است که از خداوندش خشیّت داشته باشد با توجه به عظمت خداوندش و
تذلّل خودش در مقابل او ترس بر او حاکم شد و موضع‌گیری داشت که بر اساس این ترس و
خشیّت بود و در نتیجه همین بود که ایمان و عمل صالح داشت و آن  جهت‌گیری خاصی را که خداوند از او خواسته بود،
بدان تحقق بخشید.

منبع : وبلاگ ” چرا “

 

 

 

نمایش بیشتر

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا