زندگی نامه

مختصری درباره محمد بن عبدالوهاب

مختصری درباره امام مجدد محمد بن عبدالوهاب

محمد بن عبدالوهاب در حدود سال ۱۱۱۱/۱۷۰۰ در بطن صحرای عربستان در منطقه ای که به نجد موسوم است ، زاده شد . این مصلح پیرایشگر آتشی برافروخت که شعله های آن در مدتی اندک تا اقصی نقاط جهان اسلام را به کام خود گرفت و با ستردن زنگار عطلت و کاهلی از ان شوق بازگشت به روزگار سلف را در ان برانگیخت .وی به عنوان مصلح دینی پرچمدار آزادی و خطیب نه تنها پیروز برآمد و مقام و رفعتی بلامنازع یافت بلکه در تمام این زمینه ها نیز اثری عمیق و ماندگار از شخصیت پیشتاز خود بر جای گذاشت .در میان معاصران او در عربستان هیچ کس نبود که بر منبر و برسکوی وعظ با همان شور و فصاحتی که همواره از آن برخوردار بود بنکوهد و آرام کند اقامه دعوا کند و بر انگیزد و موعظه کند وبه حرکت در آورد.
این شیخ در مدینه تحصیل کرد، سپس راه سفر در پیش گرفت وتا ایران آمد و سرانجام در موطن خود در نجد ماندگار شد. از جمله اساتید او شیخ عبدالله ابن ابراهیم نجدی، شیخ محمد حیات سندی و شیخ محمد مجموعی شهرت بیشتری دارند، علاقه به مطالعه و تمایلات دینی شدید از ایام کودکی در وی مشهود بود و از همین رو حتی از همان ابتدای زندگیش به علم وتقوی شهره گردید. در دوران تحصیلش عمیقا به قرآن وسنت علاقه یافت و از همان ایام مصمم شد تا از هیچ تلاشی برای بازبردن مردمش به مجد و عظمت نخستین اسلام فروگذار نکند . برای وصول به این هدف شمال و جنوب عربستان را زیر پا گذاشت و شعار بازگشت به اسلام را تبلیغ کرد. خطابه های او که به صراحت وصدق و صفا ممتاز بود در هر جا که او پا می گذاشت روح و عزمی تازه می دمید و از همین رو در میان مردمی که فریب و ریا به جان آمده بودند چونان پیامی حیات بخش به گوش جان نیوشیده می شد. وی ایشان را دعوت می کرد تا از هر کاری که با روح اسلام مخلفت دارد اجتناب کنند.
پس از چندی برای وی مسلم شد که صرف اقناع بدون استمداد از قدرت سیاسی ممکن است در فرد موثر واقع شود اما مشکل بتوان بدون برخورداری از حمایت یک نیروی سیاسی صرفا از این طریق تحولی اساسی در میان ملت پدید آورد و لذا بر آن شد تا طوایف و قبایل مختلف عرب را تحت لوای واحدی متحد سازد و برای نیل به این مقصود از طریق عثمان بن حمد بن معمر امیر عیینه دست به کار شد . امیر در آغاز دعوت شیخ را پذیرفت اما بعدا بر این قرار نماند. شیخ به ناچار عیینه را ترک کرد و به درعیه رفت و در آنجا علی رغم مخالفتهای علمای جاهل ،دعوت خویش را ادامه داد و عاقبت نه تنها توانست مردم را به حرکت خویش بگرواند بلکه همراهی و همدلی محمد بن مسعود ، رئیس طایفه بزرگ و قدرتمند سعود و قدرتمندترین روسای قبایل سراسر نجد را نیز جلب کرد. و این امر به میزان قابل ملاحظه ای بر حیثیت معنوی و قدرت مادی شیخ افزود.
به تدریج عربهای سراسر عربستان طعم اتحاد سیاسی – مذهبی مشابه آنچه پیغمبر بدیشان ارزانی داشته بود ، می چشیدند.بعد از وفات وی در سال ۱۲۰۱/۱۷۸۷ شاگردش مسعود بن عبدالعزیز نشان داد که خلف صالح اوست . دولت وهابی جدید سواد عین خلافت مکه در صدر اسلام بود. با اقتدار این دولت جدید تحولی عظیم در ترکیب و ترتیب سیاسی و اداری این کشور به بار آمد. مسعود بن عبدالعزیز با آنکه قدرت نظامی فراوانی داشت ، همواره خود را در مقابل مردم مسئول می دانست و هیچ گاه به آزادی های مشروع اتباع خود تجاوز نکرد. حکومت او علی رغم سخت گیری اش ، کارامد و عادلانه بود . قضات وهابی صالح وراست کردار بودند. در سایه این حکومت راهزنی و غارت از یادها رفت و صلح و آرامشی همه گیر برقرار شد.
مسعود بن عبدالعزیز که نجد را از نظر سیاسی یکپارچه کرده بود ، اکنون بر این امر خطیر کمر همت بسته بود که دین اسلام را از تمامی انچه غیر اسلامی است و طی قرون اخیر به تدریج به درون آن خلیده و ساخت آنرا آلوده است بپیراید . از این رو مبارزهایی برای ستردن همه امور خرافی و موهوم پرستانه ای که ضروریات دین را در خود پیچیده و از یادها برده بود آغاز گردید. همه تلاشهای خالصانه برای بازگشتن به اسلام ناب و نیالوده بود . همه افزوده ها بعدی از برساخته های عظیم و چند پهلوی تعبیر و تفسیرهای مدرسی متکلمان قرون اولیه هجری گرفته تا بدعتها و تشریفات عرفانی همچون تقدیس اولیاء و به عبارت مختصر همه آن اعمال و افعالی که جواز صریح ومنصوص اسلامی ندارد ، تقبیح وتخطئه گردیدند و عامه مردم به ترک این گونه اعمال و افعال ترغیب شدند. یکتاپرستی قاطعانه پیامبر اسلام با همان صلابت و سادگی سازش ناپذیر تبلیغ شد و قرآن وسنت به عنوان تنها هادی عمل انسان پذیرفته شدند….

بسیاری از منتقدان محمد بن عبدالوهاب جنبشی را که او پدید اورد به عنوان حرکتی واپسگرایانه محکوم می کنند. اما این تهمتی مطلقآ بی اساس است . محمد بن عبدالوهاب عزم خود را بر این جزم کرده بود که مردمش را به اسلام واقعی باز گرداند . و از همین رو کوشید تا زندگی مسلمانان را از همه بدعتها پاک کند و برای این پیرایش ، جهادی بر ضد این بدعتها اعلام کرد. احساسی که او بیان کننده آن بود٬ در پی تخریب هر آنچه پیش روی او بود نبود ؛بلکه احساس نارضایتی معقولی نسبت به آیینها و اموری بود که چهره واقعی دین را مشوه کرده بودند. او می خواست دانه را از پوشال و گندم را از کاه جدا کند و این کار با هوشیاری و شهامتی قابل تحسین به انجام رساند …..

این جنبش به مصلحان بعد از محمد بن عبدالوهاب آموخت که برای احیاء اسلام نباید صرفا بر راه حلهای دست دوم و قرارداهای بی اثر تکیه کرد … تلاش در جهت طفره رفتن از قبول اهداف و اشکال مرتبط با اسلام و پذیرفتن اهداف سازمانهای اجتمایی غیر اسلامی (و اغلب ضد اسلامی ) نه احیاء بلکه افساد فرهنگی اسلام است…..

واقع مطلب این است که مبادی پیرایشگرانه این جریان احیای اسلامی با برنامه سنجیده ای برای آموزش عمومی و واکنش بر ضد تقلید (یا متابعت علی العمیاء) همراه گردیدو بر توسعه دامنه جواز استنباط فردی راه برد.….بدین ترتیب به برکت مساعی محمد بن عبدالوهاب ، نگاه و نگرش منتقدانه ای در میان علماء و محققان مسلمان رواج یافت ، از آن پس ایشان هیچ چیزی را که از گذشته بدیشان رسیده بود، بدون آزمون صدق و اعتبار آن بر اساس قرآن و سنت ، نمی پذیرفتند….

از خداوند می خواهیم که ایشان و هر آنکه را که در دین الله مجاهدت می کند رضوان و رضایت خود نسیب بدارد ، باشد که دامان اسلام هماره مصلح خیز و مصلح پرور باشد.

———————–

منبع : سلف صالح

‫۲ دیدگاه ها

  1. سلام علیکم
    از سایت فخیم نوگرا بعید است که محمدبن عبدالوهاب را در کنار اصلاحگران بزرگی مثل مرحوم عبده یا غزالی بنشاند.به تاریخ نجد ملاحظه کنید تا متوجه جنایات این مصلح مجد و خونریزیهای او بشوید:
    _اعتماد السلطنه در ذیل حوادث سال ۱۲۱۷ – که صحیح آن همان سال ۱۲۱۶ و روز غدیر سال مزبور است – مى‏نویسد: هم در این سال، عبدالعزیز نامى از مشایخ نجد، که پیرو طریقه وهابى بود و داعى این طایفه مى‏بود، در درعیه قلعه‏اى محکم بساخت و چند بار به حرمین شریفین – زادهما الله شرفا و تعظیما – و به نجف اشرف آمده، به غارت پرداخت. و از آن جا که پسرش نیز در عید غدیر در آخر سال گذشته به کربلاى معلا تاخته و چندین هزار از نفوس زکیه و جمعى کثیر از علما و سادات و فضلا و عرفا و محققین را در ظرف هفت‏ساعت‏شربت‏شهادت چشانیده، که از آن جمله عارف کامل و عالم فاضل ملاعبدالصمد همدانى صاحب بحرالمعارف بود که چهل و چهار سال در آن ارض خلد نشان مجاور و به ریاضت اشتغال داشت. خلاصه بعد از سفک دماء، آن قوم شقاوت انتماء به اوطان خود بازگشتند و این خبر مسموع ملازمان حضرت خاقان کشورستادن گردیده اسماعیل بیگ بیات را نزد سلیمان پاشا، والى بغداد، فرستادند و امر فرمودند که به طرد این جماعت پردازد. سلیمان پاشا قبول کرده، ولى چندى نگذشت که درگذشت و این امر بر عهده تاخیر ماند، ولى شخصى از عجم، عبدالعزیز را به راه عدم روانه نمود. تاریخ منتظم ناصرى، ج ۳، ص ۱۴۶۵ – ۱۴۶۶. به نوشته استاد مدرسى، کاملترین اطلاعات در باره حملات وهابیها به کربلا در کتاب الدر المکنون فى مآثر الماضیه من القرون، اثر یاسین بن خیرالله خطیب عمرى، که دو نسخه خطى آن در موزه بریتانیا (ش ۳۱۲ و ۳۱۳) موجود است، آمده است. به نوشته استاد مدرسى، نجدیان در این حمله – در سال ۱۲۱۶ – روضه مقدس حسینى را ویران ساختند و همه نفایس درون حرم و خزانه را به غارت بردند و زایران حائر شریف و اهالى کربلا را قتل عام نمودند. شمار کشتگان این واقعه پنج هزار تن بوده است. بنگرید: روابط ایران با حکومت مستقل نجد، ص ۱۰۵._
    ریختن خون اهل قبله چه شیعه چه سنی گناه نابخشودنی و ادامه بدعت تکفیری خوارج صدر اسلام است.زرقاوی و بن لادن و ظواهری محصول این مکتبند
    جمعی از علما و دانشمندان اهل سنت که در رد فرقه وهابیت کتاب نوشته اند

    ۱ – الاصول الاربعه فى تردید الوهابیه: الخواجه السرهندى.
    ۲ – اظهار العقوق ممن منع التوسل بالنبى والولى الصدوق:
    الشیخ المشرفى المالکى الجزائرى.
    ۳ – الاقوال المرضیه فى الرد على الوهابیه: محمد عطااللّه.
    ۴ – الانتصار للاولیاء الابرار: الشیخ طاهر سنبل الحنفى.
    ۵ – الاوراق البغدادیه فى الحوادث النجدیه: الشیخ ابراهیم الراوى.
    ۶ – البراهین الساطعه: الشیخ سلامه العزامى.
    ۷ – البصائر لمنکرى التوسل: الشیخ حمد اللّه الداجوى.
    ۸ – تاریخ آل سعود: ناصر السعید.
    ۹ – تجرید سیف الجهاد لمدعى الاجتهاد: الشیخ عبداللّه بن عبد اللطیف الشافعى.
    ۱۰ – تحریض الاغبیاء على الاستغاثه بالانبیاء والاولیاء: الشیخ عبداللّه بن ابراهیم میرغینى.
    ۱۱ – تهکم المقلدین بمن ادعى تجدید الدین: الشیخ المحقق محمد بن عبد الرحمن الحنبلى.
    ۱۲ – التوسل بالنبى وبالصالحین: ابو حامد بن مرزوق.
    ۱۳ – جلال الحق فى کشف احوال شرار الخلق: الشیخ ابراهیم حلمى.
    ۱۴ – الحقائق الاسلامیه فى الرد على المزاعم الوهابیه بادله الکتاب والسنه النبویه: مالک داود.
    ۱۵ – خلاصه الکلام فى امراء البلد الحرام: السید احمد بن زینى دحلان مفتى مکه.
    ۱۶ – الدرر السنیه فى الرد على الوهابیه: السید احمد بن زینى دحلان.
    ۱۷ – رد على محمد بن عبد الوهاب: الشیخ اسماعیل التمیمى المالکى التونسى.
    ۱۸ – الرد على الوهابیه: الفقیه الحنبلى عبد المحسن الاشیقرى.
    ۱۹ -رد على الوهابیه: الشیخ ابراهیم بن عبد القادر الریاحى التونسى المالکى.
    ۲۰ – رسائل فى الرد على الوهابیه: وهى رسائل کثیره یصعب احصاوها، وفى طلیعتها رسائل المعاصرین لمحمد بن عبد الوهاب وبالخصوص ما کتبه فقهاء الحنابله فى الرد علیه. وقد ورد الکثیر من هذه الرسائل فى کتاب: (التوسل بالنبى وبالصالحین) لابى حامد مرزوق، وکتاب (الدرر السنیه فى الرد على الوهابیه) لاحمد بن زینى دحلان، وکتاب (علماء المسلمین والوهابیون) للاستاذ حسین حلمى ایشیق.
    ۲۱ – سعاده الدارین فى الرد على الفرقتین الوهابیه ومقلده الظاهریه: الشیخ ابراهیم بن عثمان السمنودى المصرى.
    ۲۲ – السیف الباتر لعنق المنکر على الاکابر: ابو حامد مرزوق.
    ۲۳ – سیف الجبار المسلول على اعداء الابرار: شاه فضل رسول القادرى.
    ۲۴ – صلح الاخوان فى الرد على من قال بالشرک والکفران:
    الشیخ داود بن سلیمان البغدادى.
    ۲۵ – الصواعق الالهیه فى الرد على الوهابیه: الشیخ سلیمان بن عبد الوهاب شقیق محمد بن عبد الوهاب.
    ۲۶ – فتنه الوهابیه: احمد بن زینى دحلان.
    ۲۷ – الفجر الصادق: الشیخ جمیل صدقى الزهاوى.
    ۲۸ – فصل الخطاب فى الرد على محمد بن عبد الوهاب: الشیخ سلیمان بن عبد الوهاب شقیق محمد بن عبد الوهاب.
    ۲۹ – کشف الارتیاب فى اتباع محمد بن عبد الوهاب: السید محسن الامین.
    ۳۰ – هذه هى الوهابیه: الشیخ محمد جواد مغنیه.
    والسلام

  2. هر کسی که توانایی خواندن ونوشتن را داشته باشد متوجه میشود که اینمتن یک مدح است نه سرگذشت یا زندگی نامه.
    خواهش میکنم عنوان سرگذشت را بردارید و یا از منابع معتبر اخذ کنید که بی طرفانه باشد.امروزه دیگر گوشی برای استماع این سخنان وجود ندارد.
    باز هم ممنون از زحماتتان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا