سياسي اجتماعي

مروری بر ۲۸ سال قوم‌گرایی در ایران

مروری بر ۲۸ سال قوم‌گرایی در ایران

مریم شبانی

در سال‌های پس از انقلاب، ناسیونالیسم و ملی‌گرایی
اگرچه می‌توانست همچون پایه‌های تثبیت دولتی انقلابی عمل‌کند اما ایدئولوژی جدید،
میانه‌ای با ناسیونالیسم نیافت؛ چه آن‌که ملی‌گرایانی که در دولت موقت حضور داشتند
نیز متفاوت از ایدئولوژی مسلط می‌اندیشیدند و اگرچه ساختار حکومت جدید بر پایه‌ی
تمرکز‌گرایی برقرار شد، اما نام‌بردن از ملی‌گرایی و حتی گفتن و شنیدن از “مصدق”
به‌عنوان نماد ملی‌گرایی، به جرمی نانوشته تبدیل شد. از این‌رو بود که ملی‌گرایی
وطنی و ناسیونالیسم قومی از یک‌جنس شناخته شد و مقوله‌ای در مقابل ایدئولوژی حاکم.
در ۲۸ سال گذشته، اسلامیت و ایرانیت همراه با یکدیگر همیشه حاضر بودند اما اگرچه
اسلامیت اجازه یافت تا هراز چند‌گاهی مرزهای ایرانیت را نیز کنار زند، ایرانیت در
جمهوری اسلامی نمی‌بایست و نتوانست عرصه‌ی عرض اندامی جدا از اسلامیت بیابد. اگرچه
سمبل‌های ملی‌گرایی دیگر چندسالی است که به ابزاری برای جلب توجه نخبگان و افکار
عمومی تبدیل شده است.

با تورق کتاب قطور قومیت در ایران، به‌دست
می‌آید که در ۲۸ سال گذشته، هیچ‌گاه مواجهه‌ی منطقی با مسأله‌ی قومیت‌ها به عنوان
اولویتی برنامه‌ای تعریف نشده است. صدای قوم‌گرایی اما در پس سایه‌ی سنگین “امنیت”،
نه‌تنها خاموش نشد که بازتولید سمبل‌ها و سنن را برای جذب بیش‌تر نخبگان موجب شد. در
۲۸ سال گذشته، قوم‌گرایی نفی و انکار شد تا مردان حکومت‌، مجبور به مواجهه با این
پدیده‌ی خاص دنیای مدرن نباشند، اگرچه فراهم‌آوردن زمینه‌ی مشارکت سیاسی برای
نخبگان قوم‌گرا می‌‌توانست در تخفیف شعله‌های برخاسته از قوم‌گرایی و‌جلوگیری از
سیاسی‌شدن اختلافات زبانی و مذهبی نقشی اساسی ایفا کند. فراهم آوردن این فضا نه
غیرممکن بود و نه غیر‌منطقی، اما به‌راستی چرا هم غیر‌ممکن پنداشته شد و هم غیر‌منطقی؟
باید در “تمرکزگرایی” نظام برآمده از انقلاب اسلامی چرخی زد و این
اندیشه را به تحلیل گذاشت، تا شاید نیمه‌ی تاریک داستان هویدا گردد.

انقلاب ۵۷ در ایران، انقلابی اسلامی بود. انقلابی
اسلامی که البته صبغه‌های سوسیالیستی در متن حرکت آن همچون اکثر انقلاب‌های قرن،
پررنگ‌تر جلوه‌کرد. سودای عدالت و برابری، عامل خیزش شرق و غرب تا شمال و جنوب
ایران شد و این‌چنین بود که انقلاب ۵۷ به‌ثمر نشست و از ره‌آورد آن، مطالبات مدفون‌شده‌ی
ایرانیان مجالی برای تحقق یافت. اما از همان فردای انقلاب و در روزهایی که
انقلابیون مسلط پایه‌های حکومتی متمرکز براساس ایدئولوژی رسمی را محکم می‌کردند،
این گروه‌های قومی بودند که ناراضی از نادیده‌انگاشتن حقوق خود توسط نودولتیان،
هرچه اوراق قانون‌اساسی جدید را ورق‌زدند، نشانی از خواسته‌های اعلام‌شده‌ی خویش
ندیدند؛ چه آن‌که دولت اسلامی انقلابی نیز در حکومت متمرکز، محملی برای طرح مستقل
مسایل گروه‌های قومی کُرد یا بلوچ و آذری فراهم نکرده و بدین‌ترتیب زنگ محدودیت را
نواخته بود. اما در اصل نوزدهم قانون اساسی تازه، که ضمن اشاره به برابری تمام
شهروندان کشور آمده بود:” تمام مردمان ایران از هر قوم و قبیله که باشند از
حقوق مساوی برخوردارند.” اکنون با مرور این دو اصل قانون‌اساسی درمی‌یابیم که
نه خواسته‌های قومی، خواسته‌هایی شگرف و ساختارشکن هستند و نه احقاق آن‌ها خارج از
ظرفیت قوانین حکومتی ایران است. هرچه هست اما در طول ۸۰ سالی که از طرح “مسأله‌ی
قومیت” در ادبیات سیاسی ایران می‌گذرد، نه‌تنها گشایشی در باب بسته‌ی مطالبات
قومی حاصل نشده که هر روز بر پیچ و خم این گره نیز افزوده شده است؛ گرهی که روزی
گروه‌های قومی و دیگر روز حکومت‌گران مرکزی آن‌را پیچیده‌تر ساختند. آیا نباید
صفحات این داستان پیچیده اما به‌واقع ساده‌ی قومیت و قوم‌گرایی در ۲۸ سال گذشته
ایران را ورق زد؟

اگرچه آذری‌ها اصلی‌ترین قومیتی بودند که در
روند انقلاب ایفای نقش کردند، اما انقلاب اسلامی که البته کردها نیز در آن
مشتاقانه شرکت‌کردند، فرصت تازه‌ای به رهبران برخی گروه‌های سیاسی کُرد داد تا از
خودمختاری سخن بگویند؛ اما رهبران انقلاب چنین درخواست‌هایی را منطبق با ایدئولوژی
اسلامی حکومت نمی‌دانستند و از همین‌روی آیت‌الله خمینی پس از طرح چنین مباحثی
مکرراً و در موارد گوناگون بر برابری قومیت‌ها در ایران تأکید می‌کرد:”من
مکرراً اعلام‌کرده‌ام که در اسلام نژاد و زبان، قومیت و ناحیه مطرح نیست. تمام
مسلمین چه اهل سنت و چه شیعی برادر، برابر و هم‌برخوردار از مزایا و حقوق اسلامی
هستند….” اما اِعمال فشار گروه‌های سیاسی کُرد همچون حزب دموکرات کردستان و
گروه کومله، بار دیگر نیز بیان چنین سخنانی را از جانب رهبر انقلاب موجب شد که “بعضی
از همین‌هایی که با اسلام مخالف هستند… دست و پا می‌زنند که جدا کنند گروه‌ها را
از گروه، پخش کنند بین مردم که کردها علیحده‌اند، عرب‌ها علیحده‌اند، فارس‌ها
علیحده‌اند، ترک‌ها علیحده‌اند، بلوچ‌ها علیحده‌اند و این‌ها را گروه‌گروه کنند؛
درصورتی‌که اسلام برای هیچ‌کس امتیازی قایل نیست، اِلا برای آن که به طریق اسلام
رفتارکند و متقی باشد.” اما گروه‌های کُرد پس از درخواست خودمختاری برای
کردستان، منتظر پاسخ دولت نماندند و درصدد برآمدند تا کردستان را در کنترل خود
بگیرند. به‌این‌ترتیب بود که در اسفندماه ۵۷ و درست یک‌ماه پس از پیروزی انقلاب،
این گروه‌ها در کردستان شورش‌هایی را به‌راه انداختند. آیت‌الله خمینی در ۱۶ اسفند
برای مردم کُرد پیامی فرستاد و طی آن پیام اعلام‌کرد کسانی که به پادگان‌های ارتش
حمله می‌کنند، نه مسلمان که عوامل خارجی هستند. در این گیرودار بود که مهدی
بازرگان هیاتی را به ریاست داریوش فروهر، وزیر کاری که خود نیز “کُرد” بود
برای مذاکره باگروه‌های کُرد به کردستان اعزام‌کرد. گروه‌های کُرد در این مذاکره
با ارایه‌ی برنامه‌ای هشت ماده‌ای خواستار شناسایی رسمی خودمختاری کردستان در
قانون‌اساسی جدید شده بودند. در این برنامه همچنین تأکید شده بود که علاوه بر
کردستان سه استان ایلام، کرمانشاه و آذربایجان غربی نیز باید بخشی از کردستان
خودمختار باشند. در طرح مذکور بر شناسایی زبان کُردی به‌عنوان زبان رسمی کردستان
نیز تأکید شده بود. اما حوادث بعدی در کردستان این مذاکرات را بی‌نتیجه گذاشت. وقتی
در فروردین ۵۸، سنندج به تصرف شورشیان کُرد درآمد و در خرداد ۵۸ گروه‌های کنترل‌کننده‌ی
شهر، شورای موقت انقلابی تشکیل دادند. گسترش شورش به دیگر شهرها و توسل سریع گروه‌های
سیاسی مسلح کُرد به اقدامات خشونت‌آمیز در همان روزهای اولیه انقلاب، باعث ایجاد
ترس و هراس و عدم حمایت از خواسته‌های این گروه‌ها در کشور شد. به‌این‌ترتیب
مردادماه ۵۸ و پس از دستور رهبرانقلاب به ارتش، شهرهای تحت‌کنترل گروه‌های مسلح
کُرد به تصرف ارتش درآمد و ازآن‌پس بود که مناطق کردنشین به‌عنوان منطقه‌ی خطر
برای حکومت مرکزی شناخته شد. آغاز جنگ ایران و عراق اما بار دیگر مناطق کردنشین را
در کانون توجه قرارداد؛ وقتی تعدادی از گروه‌های کُرد به رهبری قاسملو از عراق
حمایت‌کردند. اگرچه در مقابل نیز گروه‌های کُرد عراقی نظیر حزب دموکرات کردستان
عراق و اتحادیه‌ی میهنی کردستان عراق از ایران حمایت‌کرده و حتی در جنگ با گروه‌های
کُرد ایرانی به دولت یاری رساندند. با پایان‌یافتن جنگ ایران و عراق، حزب دموکرات
کردستان ایران با میانجی‌گری اتحادیه‌ی میهنی کرستان عراق، پیشنهادهایی را به
جمهوری اسلامی برای رسیدن به یک راه‌حل مسالمت‌آمیز درباره‌ی کردستان ارایه داد. اما
در ۲۲ تیرماه ۶۸ و در جریان دومین دور این مذاکرات در شهر وین، قاسملو و پنج تن
دیگر از مذاکره کنندگان کُرد در یک اقدام تروریستی به قتل رسیدند. صادق شرفکندی،
جانشین قاسملو نیز در سال ۱۳۷۰ و در برلین مورد سوءقصد قرارگرفت و ترور شد. رهبر
جدید حزب دموکرات یعنی کاک مصطفی در سال ۷۱ و در گفت‌وگویی مطبوعاتی از جدایی
منطقه‌ی کردستان از ایران سخن‌گفت و به‌این‌ترتیب است که ازآن‌پس تاکنون مسؤولان
حکومتی همواره با عینک امنیتی به تحولات این منطقه می‌نگرند.

تحرکات گروه‌های قومی در بلوچستان اما رویه‌ای
متفاوت از کردستان داشته است. اگر “زبان کردی” عاملی برای برانگیختن
مردم و ابزار گروه‌های سیاسی کُرد بود، اما مذهب در تحولات قومی بلوچستان نقش اول
را ایفا کرده و می‌کند. وقوع انقلاب اسلامی که اقتدار دولتی را موقتاً تضعیف‌کرد،
منجر به ظهور چند سازمان سیاسی بلوچ شد. در این میان حزب “اتحاد مسلمین”
تحت رهبری مولوی عبدالعزیز ملازاده، بیش‌تر نماینده‌ی بلوچ‌های اهل سنت در ایران
بود تا بیان‌گر گرایش‌های سیاسی و محلی منطقه‌ی بلوچستان. مولوی عبدالعزیز که بر
کرسی نمایندگی مردم بلوچستان در مجلس خبرگان قانون‌اساسی اسلامی تکیه زده بود به
پیروان خود دستور داد تا در فروردین ۵۸ به استقرار جمهوری اسلامی ایران رأی دهند
اما در رفراندوم مربوط به قانون‌اساسی جمهوری اسلامی در آذرماه ۵۸ شرکت نکرد؛ چرا
که در آن، تشیع به‌عنوان مذهب رسمی کشور اعلام شده بود. حزب اتحاد مسلمین در آغاز
به جمهوری اسلامی خوش‌بین بود و مولوی عبدالعزیز برخلاف همتایان کُرد خود از گروه‌های
مخالف ضد رژیم در بلوچستان حمایت نکرد. او در فروردین ۵۸ با آیت‌الله خمینی ملاقات‌کرد
و پس از آن دیدار به بلوچ‌ها ندا داد که “همه‌ی خواسته‌های شما پذیرفته شده
است.” مولوی از بلوچ‌ها خواست که در انتخابات ریاست‌جمهوری دی‌ماه ۵۹ شرکت‌کنند.
به‌این‌ترتیب این حزب به‌رغم برخی اختلاف نظرها با مرکز، از اتخاذ موضعی رادیکال
در قبال دولت مرکزی اجتناب می‌کرد. به‌هر‌حال گرایش‌های سیاسی بلوچ‌ها در ایران
هرگز قابل‌مقایسه با تحولات کردستان نبوده است. به‌علاوه صبغه‌ی مذهبی مردم منطقه
همچون مانعی در مقابل رشد گروه‌های چپ‌گرای غیرمحلی ایفای نقش کرده است.

داستان قوم‌گرایی در آذربایجان پس از انقلاب
اما مسیری متفاوت از کردستان و بلوچستان را سپری کرده است. اگرچه نطفه‌ی قوم‌گرایی
در تاریخ معاصر ایران در این منطقه بسته شد، اما تبریز درپس قوم‌گرایی گروه‌های
سیاسی منطقه، نقش بسیار مهمی در انقلاب مشروطه و نیز انقلاب اسلامی ایفا کرد. چه
آن‌که تنها وجه تمایز آذری‌ها از دیگر ایرانیان، زبان ترکی است و در دیگر موارد از
جمله اعتقاد به مذهب تشیع با ایدئولوژی مسلط انقلابی همانندی کامل دارند. بااین‌حال
اگرچه غالباً براین نکته توافق است که آذری‌ها خود را گروهی متفاوت از دیگر ایرانی‌ها
نمی‌دانند و هویت خود را در ارتباط با ایران تعیین می‌کنند اما این به‌آن مفهوم
نیست که هیچ‌گونه حرکت سیاسی مرکزگریزی در این منطقه وجود نداشته است. گویی تجربه‌ی
اعلام استقلال حزب دموکرات آذربایجان و نهایتاً فروپاشی و شکست دولت این فرقه در
سال‌های قبل از انقلاب، باب جنبش‌های جدایی‌طلبانه در این منطقه را بسته بود. ناگفته
پیداست که آذربایجان بیش از سایر نقاط ایران از نهضت ملی به رهبری دکتر مصدق حمایت‌کرد
و در سال‌های بعد نیز به‌دنبال شهر قم، شعله‌های انقلاب اسلامی ۵۷ در تبریز بود که
برافروخته شد. با این‌حال در روزهای اولیه‌ی انقلاب، حزب جدیدی تحت‌عنوان “حزب
خلق مسلمان” توسط گروهی از تحصیل‌کردگان آذری در رقابت با حزب جمهوری اسلامی
تشکیل‌گردید. اما زمانی که در سال ۵۹ حزب خلق مسلمان، غیرقانونی اعلام شد؛ آذری‌های
هیچ واکنشی در طرفداری از این حزب از خود نشان ندادند. با این‌حال اگرچه در ۲۸ سال
گذشته حرکت سازمان‌یافته‌ای از سوی آذری‌زبان‌ها در طرح مطالبات قومی صورت نگرفته،
اما حادث‌شدن مقطعی اتفاقاتی چند، موجبات ظهور تحرکات قومی در این مناطق را فراهم
آورده است. اما می‌توان تأکید‌کرد که در سال‌های پس از انقلاب، سخنی از تجزیه‌طلبی
در این مناطق به‌گوش نرسیده است.

درگیرشدن اکثر سازمان‌های سیاسی چپ در مسایل
قومی و تلاش آن‌ها جهت بسیج سیاسی در مناطقی همچون کردستان، بلوچستان و ترکمن‌صحرا
در سال‌های آغازین استقرار نظام جمهوری اسلامی، واقعیتی است که در گریز به تحولات
قومی این مناطق چشم برآن نمی‌توان بست. گروه‌های سیاسی چپ با همراهی و حمایت گروه‌های
مبارز قومی به حرکت‌های قوم‌گرایانه‌ی کشور رنگ و بویی مسلحانه نیز بخشیدند و از
این ره‌آورد، مبارزه‌ی ایدئولوژیک با نظام مستقر را پیش بردند. با این‌حال نظریه‌ی
کثیرالمله‌بودن ایران برای اولین‌بار به‌صورت جدی توسط حزب توده مطرح شد و ازآن‌پس
این نظریه همچون اصلی غیرقابل بحث، مورد پذیرش تمامی گروه‌های سیاسی چپ ایرانی
قرارگرفت. درعین‌حال این حزب هیچ‌گاه نظریه‌ی روا‌داشتن ستم توسط یکی از ملل
سرزمین کثیرالمله به دیگری را نپذیرفت. اما اولین سازمان سیاسی که بحث ستم‌کشیدگی
ملی را مطرح‌کرد، چریک‌های فدایی خلق بودند که در جزوه‌ای به‌نام “۱۹ بهمن
تئوریک” و در مقاله‌ای با‌عنوان “چه‌گونه مبارزه‌ی مسلحانه توده‌ای می‌شود؟”
برای اولین‌بار از ستم‌دیدگی ملت کُرد توسط فارس‌ها سخن به‌میان آورده و همین ستم‌کشیدگی
را زمینه‌ی مناسبی برای رشد مبارزه‌ی مسلحانه در این مناطق ارزیابی‌کردند. سازمان “پیکار
در راه آزادی طبقه‌ی کارگر” یکی دیگر از گروه‌های چپ‌گرای فعال در کردستان
بود و به‌این‌ترتیب این گروه‌ها در جهت‌دهی سیاسی به نخبگان کُرد و ایجاد انشعابات
بعدی در سازمان‌های سیاسی کُرد نقش مهمی ایفا کردند؛ مثلاً درحالی‌که فداییان از
حزب دموکرات حمایت می‌کردند، “پیکار” با “کومله” متحد شده بود.
فداییان خلق در نامه‌ای که در ۱۵ فروردین ۶۱ به شهرداری سنندج نوشتند، مشارکت خود
را در کلیه‌ی فعالیت‌های سیاسی و نظامی گروه‌های کُرد از جمله شرکت در جنگ‌های
کامیاران علیه سپاه پاسداران و ارتش تأییدکردند. در دیگرسو سازمان مجاهدین خلق را
نیز باید تاثیرگذارترین سازمان سیاسی در روند تحرکات و اقدامات گروه‌های سیاسی
کُرد محسوب‌کرد. این سازمان در سال ۶۲ با همراهی ابوالحسن بنی‌صدر، شورای ملی
مقاومت را در پاریس تشکیل داد و با حزب دموکرات کردستان نیز برسر خودمختاری
کردستان به توافق رسید. اگرچه سازمان مجاهدین خلق به‌عنوان سازمانی تمرکز‌گرا به
ایرانی غیرمتمرکز اعتقاد نداشت، اما از این زاویه که نیازمند حمایت کُردهای ایران
بود، چنین توافقی را امضا کرد. سازمان مجاهدین حتی تلاش داشت سیاست‌های خود را به
کردها بقبولاند و به این منظور در سال ۶۳ با سیاست حزب دموکرات مبنی بر مذاکره با
دولت مرکزی مخالفت کرد و بر ادامه‌ی مبارزه‌ی مسلحانه با دولت اصرار ورزید که همین
مسأله، خروج حزب دموکرات کردستان از شورای مقاومت را رقم زد. ‌ ‌

اما اعضای سازمان‌های چریک‌های فدایی خلق و
پیکار و البته مجاهدین خلق، تنها کردستان را عرصه‌ی فعالیت‌های خویش قرار ندادند
که در سال‌های اولیه انقلاب به بلوچستان نیز سفر می‌کردند تا شیوه‌های فعالیت موثر
در این منطقه را نیز ارزیابی‌کنند. سازمان‌های سیاسی چپ‌گرا که غالباً تحت‌کنترل
شیعیان و فارس‌زبان‌ها بودند، نخبگان بلوچ را تشویق می‌کردند تا حرکت‌های سیاسی
تجزیه‌طلبانه در بلوچستان را سازماندهی‌کنند. مهم‌ترین گروه چپ‌گرای بلوچ یعنی “سازمان
دموکراتیک مردم بلوچستان” از حمایت‌های‌گسترده‌ی سازمان فداییان خلق برخوردار
بود. فداییان خلق و پیکار شاخه‌ی بلوچی خود را با عنوان “ستاره‌ی سرخ ” و
“نبرد بلوچ” در بلوچستان تشکیل‌دادند. چپ‌گرایان غیر‌بلوچ با سازماندهی
و ایجاد محافل فرهنگی و انتشار نشریات ادواری اندیشه‌ی خودمختاری بلوچ را طرح و
تبلیغ می‌کردند. فداییان به‌همین منظور مؤسسه‌ای به‌نام کانون سیاسی-فرهنگی بلوچ
تشکیل دادند که هدف آن طرح و تبلیغ اندیشه‌ی هویت قومی بلوچ در برابر فارس‌زبان‌ها
بود. البته دامنه‌ی دخالت گروه‌های چپ در بلوچستان تنها به آغازین سال‌های استقرار
جمهوری اسلامی ختم شد.

اما در آذربایجان اگرچه سازمان‌های سیاسی چپ
و حزب توده در دهه‌ی ۱۳۲۰ اندیشه‌ی خودمختاری آذربایجان را مطرح و آن‌را عملی
ساختند اما در سال‌های پس از انقلاب اسلامی هرچند دو گروه پیکار و فداییان، این
منطقه را نیز دور از نظر نداشتند اما به‌دلیل بی‌علاقگی مردم آذربایجان به طرح بحث
گرایش‌های قومی، این گروه‌ها نتوانستند همانند کردستان و بلوچستان در این منطقه
نقش‌آفرین باشند. به‌این‌ترتیب در طول ۲۸ سال گذشته، جمهوری اسلامی کم‌تر در منطقه‌ی
آذربایجان با آن‌چه مشکلات امنیتی ناشی از تحرکات قومی می‌نامد، درگیر بوده است.

تقلیل‌دادن عامل برانگیزاننده‌ی طرح مطالبات
قومی به گروه‌های سیاسی قومی و گروه‌های چپ‌گرا در ایران اما اشتباهی است که
بسیاری از تحلیل‌گران مسایل قومی کشور با آن مواجه شده‌اند. توجه به این اصل که
سیاسی‌شدن مسأله‌ی قومیت به‌عنوان پدیده‌ای خاص دنیای جدید و دولت‌های مدرن عمدتاً
ناشی از فعالیت‌های فکری و سیاسی نخبگان فرهنگی است، می‌تواند راه‌گشای بررسی
مطالبات قومی در ایران باشد. شکل‌گیری هویت قومی و ناسیونالیسم قومی به‌عنوان یک
ایدئولوژی، از بسیاری جنبه‌ها ناشی از فعالیت نخبگان قومی و حتی غیرقومی است. این
نخبگان در جریان رقابت و مبارزات خود برای کسب قدرت سیاسی، به طرح اختلافات زبانی،
مذهبی و فرهنگی می‌پردازند و از آن‌ها به‌عنوان منابع جلب حمایت به‌قصد تحقق اهداف
سیاسی خود استفاده می‌کنند. از آن‌جمله است مسأله‌ی تمایز زبان کردی از زبان فارسی
که اکثر نخبگان سیاسی و فکری بر آن تأکید دارند که زبان به‌عنوان عاملی مؤثر در
گسترش آگاهی سیاسی کُردها، پدیده‌ای نسبتاً جدید است و نتیجه‌ی تلاش نخبگان سیاسی
این منطقه. تجربه‌ی سیاسی‌شدن تفاوت‌های زبانی و مذهبی در کردستان، آذربایجان،
بلوچستان و خوزستان ایران در قرن حاضر، نشان از تلاش فراوان روشن‌فکران و نخبگان
برای خلق هویت قومی دارد. این گروه از نخبگان، از هر امکانی استفاده‌کرده‌اند تا از
علایق کهن نظیر مذهب و زبان به‌عنوان ابزارهای سیاسی برای دست‌یافتن به اهداف
سیاسی خویش استفاده‌کنند. این درحالی است که صرف وجود اختلافات مذهبی-زبانی نمی‌تواند
عامل اصلی گرایش‌های مرکزگریز باشد بلکه سیاسی‌شدن این اختلافات است که زنگ
رویارویی با دولت مرکزی را در مقاطعی به‌صدا درآورده است. تنها چاپ و انتشار بیش
از ۳۰۰ عنوان نشریه‌ی دانشجویی با محوریت قوم‌گرایی در کردستان و آذربایجان در سه
سال اخیر، نشان از تلاش سازمان‌یافته‌ی نخبگان قومی برای مخالف‌خوانی در مقابل
دولت مستقر تمرکزگرا دارد. وقتی که نخبگان درحال کشمکش با دولت، فاقد دستگاه
بوروکراتیک یا ابزار خشونت به‌منظور رقابت موثر با دولت باشند، از منابع سمبلیک در
مبارزه استفاده می‌کنند. به‌این‌ترتیب اگر این نخبگان از درون گروه‌های مختلف
زبانی یا مذهبی سربرآورند، سوژه‌های سمبلیک مورد استفاده‌ی آنان، اختلافات زبانی و
مذهبی خواهد بود.

در ۲۸ سال گذشته، آتش اختلافات قومی گاهی از
کردستان زبانه‌کشید و گاهی در بلوچستان، زمانی صدای اعتراض از خوزستان به‌گوش رسید
و زمانی دیگر در شهرهای آذربایجان. اما شیوه‌ی مقابله با این واقعیات تفاوت چندانی
با یکدیگر نداشته است. مسأله در بدو امر “امنیتی” اعلام شد و نحوه‌ی
مواجهه با آن در این بستر تعریف شد. مباحث قومی در ایران به‌رغم گذشت مدت زمان
طولانی از طرح آن، هنوز هم به‌صورت جدی مورد بررسی قرار نگرفته است. براین اساس
مواجهه‌ی منطقی با این واقعیت و بازترکردن فضای سیاسی می‌تواند حداقل زمینه‌ی
شناسایی عناصر تشکیل‌دهنده و البته به‌حق تفکیک آن‌ها را فراهم‌کند. بار سنگین
حاصل از گریز از گفت‌و‌گو درباره‌ی جنبه‌های این واقعیت اجتماعی–سیاسی است که باعث
شده است به‌رغم منطقی‌بودن مجموعه‌ای از خواسته‌های اساسی که از آن با نام “مطالبات
قومی” یاد می‌شود و البته فراهم‌بودن زمینه‌های قانونی و حقوقی لازم جهت تحقق
آن‌ها در قانون اساسی، عملاً هیچ‌گونه پیشرفتی را در این عرصه شاهد نباشیم و
نهایتاً خواسته‌های برحق قومیت‌ها هم در سایه‌ی خواسته‌های ناحق آن‌ها فنا و فداشود.

منبع : نشریه نامه شماره ۵۲

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا