تاریخجهان اسلاممطالب جدید

فجایع استعمار ایتالیا در حق مردم لیبی

فجایع استعمار ایتالیا در حق مردم لیبی

نویسنده: محمود شبلی / ترجمه: اراز محمد سارلی

 

در این نوشته بخشی از فجایعی را که ایتالیایی ها در حق ملت لیبی انجام داده بودند از نظر می گذرانیم. فجایعی که از سال ۱۹۱۱ میلادی، یعنی از زمان ورودشان به ایتالیا تا سال ۱۹۴۳ میلادی که شکست خوردند و به کشورشان بازگشتند، در لیبی رخ داد.

در ۱۲ اکتبر ۱۹۱۱میلادی ایتالیایی ها وارد منطقه ای به نام منشیه شدند. تعداد اهالی آن بین چهار تا هفت هزار نفر تخمین زده می شد. تعداد زیادی از آنان را مثله کردند و نسبت به زنان هتک حرمت کردند و بی رحمانه به آزار و اذیت اهالی آن منطقه پرداختند. حدود نهصد نفر از آنان را تبعید و تعداد زیادی از مردان و زنان را به زندان افکندند.

در ۲۶ اکتبر ۱۹۱۱ میلادی یکی از محلات را، واقع در پشت بانک رم، در طرابلس را آتش زدند. از این مصیبت که بر سر زنان و کودکان و پیر مردان و افراد ناتوان آمد کسی در امان نماند و اکثر ساکنان آن جا در کام آتش سوختند.

در ۲۷ اکتبر ۱۹۱۱ میلادی حدود پنجاه نفر از زنان و کودکان را در شهر طرابلس تیر باران کردند. در آن سال ها تقریبا” هر روز ایتالیایی ها فجیع ترین جنایات را مرتکب می شدند. اشخاصی را که هنوز به مجاهدان کمک می کردند، در پادگان های سواره نظام خود، در روستاها و نواحی مختلف، دار می زدند یا تیر باران می کردند. افراد باقی مانده را هم به زندان ها می بردند و عده ای را به ایتالیا و صقلیه تبعید می کردند. آن ها نسبت به زنان هتک حرمت می کردند، شکم زنان حامله را پاره می کردند، اموال آن ها را مصادره می کردند، زمین هایشان را غصب می کردند. آن قدر اعمال پلید رهبران ایتالیایی ادامه یافت، تا این که مبارزه مسلمانان به یک جنگ اعتقادی تبدیل شد. آن ها مسجد سیدی عزیز در فتائح را بدون هیچ دلیلی ویران کردند، به دین اسلام اهانت کردند به طوری که سربازان در حال مستی، برای آزار و اذیت مسلمانان داخل مساجد می شدند و اهالی را از اقامه شعائر دینی شان باز می داشتند. توهین آن ها نسبت به دین اسلام، در این مدت، تا پست ترین مرحله افزایش یافت. از زشت ترین کارها ی آن ها این بود که فرمانده ایتالیایی طبرق، قرآن شریف را به زمین انداخت و در برابر عده ای از اهالی آن را لگد کوب کرد، در حالی که می گفت: ” مادامی که این کتاب در دست شماست، شما مسلمانان آدم نمی شوید. ” و برای توهین بیشتر اسب ها و اشتران را وارد اماکن متبرکه و مقدس می کردند.

از سال ۱۹۱۳ میلادی برای ساختن قلعه ها و احداث راه ها اعراب را با اعمال شاقه به بیگاری می کشیدند. جنایات گسترده ایتالیا به خصوص در سال های ۱۹۱۴ تا ۱۹۲۱ میلادی حوادث و وقایع پی در پی و شبیه به هم داشت. آن ها لحظه ای از کشتار و شکنجه اعراب و سلب آزادی، تحقیر مردم و غصب املاک و مصادره اموال و به آتش کشیدن خانه ها و بی سیرت کردن زنان و یتیم نمودن اطفال و دشمنی با آنان دست بر نمی داشتند. مبلغان مذهبی ایتالیا، بر نشر کیش و آیین خود فعالیت می کردند. حکومت، زنان را واردار می کرد که دین مسیح را بپذیرند و با ایتالیایی ها ازدواج کنند. سپس مبلغان مذهبی اقدام به از بین بردن اخلاق اسلامی و اشاعه مذهب کاتولیک در مدارس و محو آداب و رسوم و آموزش دینی کردند. آن ها صنعت و تجارت را از بین بردند؛ حتی افراد کارآزموده را مورد آزار قرار دادند. آن ها مردم را از تظلم منع کرده و آزادی شان را محدود کردند. حتی از گفت و گو با یکدیگر و خواندن نشریات و کتاب های ادبی و مکاتبه با خویشاوندان مقیم خارج نیز ممانعت کردند، تا آن حد که مردم در خفقان شدیدی زندگی می کردند. مردم از هر ارتباطی، به خصوص ارتباط با جهان غرب محروم شده بودند.

یک روزنامه نگار انگلیسی مخالفت خود را با سربازان ارتش ایتالیا چنین بیان کرده است : ” غیر از قتل و جنایت کار دیگری از این ارتش بر نمی آید.” زیرا او جز جسد مردگان و زنان مریض عرب که همراه فرزندان خود در آخرین لحظات زندگی، از درد می نالید و با مرگ دست و پنجه نرم می کردند چیز دیگری نمی دید. به همین سبب او نامه شدید اللحنی به ژنرال کانیفا فرمانده ارتش نوشت و متذکر شد که این ارتش، نه فقط یک ارتش به معنی واقعی نیست، بلکه تشکیل شده است از دسته ای از راهزنان آدم کش.

سربازان ایتالیایی جانیانی بودند که فقر و گرسنگی آن ها را وادار کرده بود تا لباس ارتش را بپوشنمدو روی مردم آتش بگشایند و با شعار عمران و آبادنی هر عمل زشتی را توجیه کنند. استعمار، همان استعمار است. هر چند به آن نام های فریبنده بدهند و برای آن تبلیغاتی کنند.

وقتی که موسولینی، آن قهرمان پوشالی، به عنوان رهبر ایتالیا در اکتبر ۱۹۲۲ میلادی حکومت را به دست گرفت، دوران سیاه و تلخ تاریخ کشور لیبی آغاز شد. جرا که همه جنایات و فجایعی که قبل از آن تاریخ در لیبی رخ داده بود، در مقایسه با زمان صدارت موسولینی ناچیز بود. فاشیست ها قصد بازگرداندن باقی مانده امپراطوری روم را داشتند. بدین سبب به تصاحب کشورهای عربی، واقع در سواحل دریایی مدیترانه و سپس به سرکوب کردن اهالی این کشورها و تبدیل آن به یک رقعه لاتینی پرداختند.

وقاحتی بالاتراز این نیست که ملتی به نابود کردن ملتی دیگر و اشغال سرزمین آن ها مبادرت کند. اما این منطق ایتالیایی ها بود. بی پروایی آن ها به حدی رسید که امام جمعه شهرها را وادار کردند تا در مجامع برای پادشاه ایتالیا نویل سوم دعا بخوانند. در این هنگام مردم از ادای نماز جمعه سرباز زدند. هنگامی که احساسات جهان اسلام علیه این عمل برانگیخته شد، ایتالیایی ها از ائمه جمعه خواستند تا طی نامه ای به امضای خودشان بنویسند که دعا با اراده و اختیار ائمه جمعه و از جانب خود آن ها می باشد و حکومت فاشیستی در آن دخالتی ندارد. آیا وقاحتی بالاتر از این دیده اید؟

در زمان حکومت بادولیو، مردم را از ادای فریضه حج منع کردند و مشکلات زیادی در برابر انجام آن قرار دادند تا مجبور به ترک آن شوند. در مساجد، مؤذنان و فقها را در محلی قدیمی که سقف هم نداشت، واقع در مرکز بنینه، زندانی کرد. آنان در آن جا به سختی شکنجه شدند و گرسنگی و تشنگی را تحمل کردند. سپس آنان را به زندان های ایتالیا بردند و مدت ها در آن جا نگه داشتندو بعد به بنینه باز گرداندند. در طی این مدت، تعدا زیادی از گرسنگی و خستگی و بیماری از بین رفتند. هنگامی که مقاومت مجاهدان شدت یافت، ایتالیایی ها هفمیدند که هیچ راهی برای تسلیم کردن اعراب جز استفاده از شیوه های سرکوب و کشتار ندارند. لذا به از میان برداشتن زبان عربی، دین و قومیت عربی دست زدند. سپس به نصرانی کردن اعراب و از بین بردن ارزش های اخلاقی مبادرت کردند. آن ها مراکز آموزشی و مکتب خانه را تعطیل کردند و به جای آن ها مدارس ایتالیایی تأسیس کردند. سپس به گسترش مراکز فسق و فساد پرداختند و مسلمانان را به قبول مسیحیت و پذیرفتن مذهب کاتولیک وا داشتند. آن ها برای رسیدن به این هدف، تلاش های زیادی کردند و ارتشی از مبلغان مذهبی را به کار گرفتند و با سرمایه گذاری ها ی بزرگ برای نیل به این مقصود در سراسر کشور، کلیساهای زیادی ساختند که حتی یک نفر مسیحی در آن دیده نمی شد. همچنین مارشال بادولیو فرمان داد که در سنگ فرش قصرش کلمه محمد صلی الله علیه و سلم، کنده شود که از کریه ترین اعمال وی به شمار می رود. سپس برای نابودی کامل زبان عربی کوشیدتا همه سخرانی ها را ترجمه کنند، اگر چه این آن مطلب به زبان ایتالیایی نامفهوم بود.

در سال ۱۹۲۳ میلادی پس از اشغال جفاره و حوالی آن بیش از هزار مرد را در برابر زنان و کودکان شان کشتند. از پست ترین کاری که دلالت بر ترس و رذالت و دریوزگی آن ها می کرد این بود که لباس های ده نفر از زنان اهل جفاره را با خشونت و بی رحمی تمام در آوردند و آنان را با دار آویختند و مدت هفت روز آن ها را به آن حالت باقی گذاشتند. چندی بعد تعدادی روستا را با اهالی آن سوزاندند. در سال ۱۹۲۸ میلادی دو حادثه ناگوار روی داد:

یکی این که سه تن از افسران ایتالیایی سه دختر عرب را برای هتک حرمت خواستند، آن ها توانستند دو نفر آن ها را به چنگ آورند اما سومی توانست به کم پدرش از چنگال آن ها بگریزد؛

دومی این که ایتالیاییها تعدادی از اعراب را با هواپیما از ارتفاع چهارصد متری از مکان معروف جردوس العبید در جبل الاخضر به پایین پرت کردند. و زشت تر از آن شیخ مفتاح العبیدی و پسر عمویش صالح علی را به دو اتومبیل که در جهت مخالف هم قرار داشتند بستند و کشیدند. جسم آن را د ربرابر اهل قبیله شان که تسلیم شده بودند و در کنار پادگان فاشیستی تاکنس قطعه قطعه شد.

ژنرال گرازیانی برای درهم شکستن مقاومت مردم برقه ابتکاری به خرج داد. او دادگاهی به نام محاکمه هوایی تأسیس کرد. این دادگاه متهم را با هواپیما به محل حادثه می برد و جلسه محاکمه در فضای باز و در میدان های عمومی شهرها و نواحی دیگر برگزار می شد. اجرای محاکمه و تنفیذ حکم به سرعت شگفت آوری اجرا می شد. به متهمین اجازه دفاع از خود را نمی دادند، و دادگاه به تفحص و یافتن صدق و کذب شهود نمی پرداخت. بلکه اتهام فقط برای درخواست صدور حکم اعدام متهمین کفایت می کرد.برای آشکار شدن این موضوع و جنایات ایتالیایی ها یکی از محاکمات این دادگاه های شیطانی را نقل می کنیم:

چهار متهم را جلو میز محاکمه آوردند. دادگاه مرکب از رئیس داگاه و بعضی از افسران ایتالیایی بود. قاضی مسن ترین متهم را مورد خطاب قرار دا و گفت که به دادن نان و غذا به مجاهدان اعتراف کند. اما متهم سکوت کرد و جواب نداد. قاضی فریاد برآورد، یکی از محافظان بر پشت او کوفت، و متهم پاسخ مثبت داد. در این هنگام قاضی گفت : ” خوب کافی است ” قاضی در یک لحظه از متهم دوم جوابی دریافت کرد که شبیه پاسخ متهم اول بود. او را به طرفی راندند. وقتی متهم سوم ساکت ماند، او را بدون سؤال کنار کشیدند. نوبت به متهم چهارم رسید. او از بقیه جوانتر بود. و از او خواست به جرمش اعتراف کند. اما او از این کار سرباز زد و گفت: ” اگر ما به مجاهدان نان و غذا ندهیمآن ها بدون شک گوسفندان مان را می برند و ما هم وسیله ای نداریم ، تا بتوانیم از خود دفاع کنیم، پس چگونه می توانیم جلو آن ها را بگیریم.” قاضی به او گفت که می توانستی از ایتالیایی ها کمک بگیری، او جواب داد: ” همانا قرآن کریم تسلیم کردن مسلمانان به مسیحیانرا منع کرده است.” قاضی جوابی نداد و فورا” حکم اعدام سه نفر از آنان را صادر کرد. آن سه تن در حالی که دستانشان در غل و زنجیر بود سوار اتومبیل بزرگی کردند و به طرف مسیری که به زندان منتهی می شد، بردند. چند از لحظه از قطع شدن صدای غرش اتومبیل ها نگذشته بود که صدای غرش تفنگ سکوت فضا را در هم شکست. انبوهی از گلوله ها در یک لحظه شلیک شد و متعاقب آن صدای چند تک تیر به گوش رسید. وقتی دلیل این کار پرسیده شد، یکی از اهالی آن جا جواب داد: ” ما مرتب این صداها را می شنویم. زیرا وقتی گلوله از پشت به اسیران شلیک شود آن ها فورا” نمی میرند. به همین دلیل یکی از افسران پیش می رود و به هر کس که رمقی داشته باشد تیر خلاص می زند و به حیاتش خاتمه می دهد.” این یکی از محاکمات داگاه هوایی بود که به ابتکار گرازیانی شیطان که لعنت خدا بر او باد، تشکیل شده بود.

جنایاتی که دژخیمان در لبیبی مرتکب شدند چنان وحشت ناک بود که تن آدمی از شنیدن آن ها به لرزه می افتد. آن ها عرب ها را یا بازداشت می کردند و در پادگان ها نگه می داشتند یا به دست قاضیان دادگاه هوایی و جلادانشان قربانی می کردند. گرازیانی ۸۰ هزار نفر را در پادگان های مرگ، که با سیم های خاردار پوشیده شده بود، زندانی کرد. او بعد از این که آنان را مجبور می کرد که خانه و املاک شان را ترک کنند با زور به اماکنی که خود می خواست می برد، و آنان را به مرگ یا به خروج فوری تهدید می کرد. همه این ها به دلیل همکاری آنان با مجاهدان بود.

یکی از خبرنگاران یک روزنامه آلمانی بعد از بازدید از بازداشت گاه های برقه چنین گزارش می داد:

” دلیل آن که فرانسوی ها و انگلیسی ها به خط مشی فاشیست در برقه انتقاد می کنند. در درجه اول اقداماتی است که ژنرال گرازیانی در پیش گرفته است. او ۸۰ هزار بدوی را از سرزمین هایشان تبعید کرد و آنان را در ساحل سرت جمع کرد، و بدون توجه به حالت روحی صحرانشینی آنان سیم خاردار به دور خیمه های آنان کشید. هیچ یک از آن ها اجازه نداشتند که از محیط حصار شده خارج شوند مگر در روز، و به این شرط که قبل از غروب آفتاب برگردند. هر یک از رؤسای قبایل و افراد متنفذ مسئول تک تک اتباع خود بودند… “

با همه این توضیحات لازم است بگوییم که وضعیت به حدی تیره و تار بود که در تصور نمی گنجد. میانگین تلفات کودکان به ۹۰ درصد می رسید. بیماری های چشم که اکثرا” به نابینایی می انجامید، بسیار شایع شده بود. اما در مورد تغذیه این بینوایان، بهتر است که چیزی نگوییم.

اسیران از این سیم های خاردار که سمبل اسارت است، به شدت در عذاب بودند، خیمه ها بسیار نزدیک هم بودند. به راستی که محصور کردن آنان در پشت سیم های خاردار عجیب ترین اعمالی است که به تصور عقل در نمی آید.

بازداشت شدگان در بازداشت گاه های گرازیانی و یاران تحت شکنجه های فجیع قرار می گرفتند. سپس آنان را به زندان ها می فرستادند. به عنوان مثال یکی از افراد متنفذ را به نام شیخ سعید برقاوی، به همراه پانزده نفر دیگر به قال رساندند. بدین ترتیب آنان را از کلیه حقوق شان محروم کردند. آن ها با اسیران و بازداشت شدگان به تمسخر می گفتند: ” پیامبرتان، محمد بدوی که شما را به جهاد برانگیخته است باید بیاید و شما را از دست ما آزاد کند.” به راستی زبونی و خواری آن ها و دنائت نفسانی آن ها با این اعمال و سخنان آشکار می شود.

به وسیله این شیوه های سرکوب، ایتالیایی ها ۵۷۰۹۲۸ نفر از اعراب ساکن طرابلس و برقه را از بین بردند. هنگامی که ایتالیایی ها در ژانویه ۱۹۳۱ میلادی به الکفره وارد شدند، به جز پیر مردان و زنان و کودکان کس دیگری را نیافتند. در روستاهای این ناحیه سه روز تمام مردم را به گلوله بستند. جنایات آن ها شامل قتل و غارت و تمتع از زنان و کشتن آنان، از بین بردن پیرمردان و کودکان، به آتش کشیدن خانه ها و مزارع و هتک حرمت مساجد و زیر پا نهادن صحیفه قرآن می شد.

یکی از شاهدان جنگ الکفره فجایع ایتالیالیایی ها را این طور بیان کرده است: ” وقتی وارد الکفره شدند جز پیمردان و افراد ناتوان و زنان و کودکان کس دیگری نیافتند. آن ها به اطراف پراکنده شدند، و وارد روستای التاج شدند. حرمت را زیر پا نهادند و اموال را غارت کردند. پیرمردان و کودکان را چون گوسفندان سر بریدند، و به زنان تجاوز کردند، طوری که مو بر بر انسانی راست می شد شکم زنان حامله را شکافتند. بسیاری از زنان در دفاع از نوامیس خود کشته شدند. سپس وارد مساجد شدند و میگساری کردند و عده ای از زنان را آوردند و به آنان گفتند بین مرگ خوردن مشروبو تن دادن به فحشا یکی را انتخاب کنند. همه نسخه های قرآن و کتاب های شرعی را که در زاویه روستای التاج بود پاره کردند و اصطبل های زیر سم اسبان و استران ریختند. از فجیع ترین جنایات ایتالیایی ها ربودن زنان شرافتمند بود. “

امیر شکیب ارسلان حکایت این عمل شنیع را این گونه روایت کرده است:

قبل از رسیدن ارتش ۲۰۰ زن بزرگ وار عرب پیشاپیش به صحرا فرار کرده بودند. ایتالیایی ها دسته ای را برای دستگیری آنان فرستادند، و آن ها را محاصره و دستگیر کردند. پس از آوردن آنان به الکفره، افسران و سربازان آن ها را با خود بردند و بدین گونه دامن ۷۰ خانواده بزرگوار را که از شرافتمند ترین خانواده های الکفره بود و حتی خورشید چهره زنانشان را ندیده بود آلوده کردند.

در جای دیگر امیر شکیب ارسلان می گوید:

ایتالیایی ها خانه بزرگان سنوسیه در الکفره را به خانه فساد و میگساری تبدیل کردند کتاب های شریف را زیر پا نهادند و هنگانی که غذا می پختند برای درست کردن آتش از آن ها استفاده می کردند.

در طی این نبرد مارشال گرازیانی به وبا یا طاعون ملقب شد، چرا که او در طول ماه ها هر روز سی نفر را به قتل می رساند و اعرابی را که برای فرار تلاش می کردند با هواپیما به بلند ترین ارتفاعات می بردند و به میان صخره ها و دره ها می انداختند.

گرازیانی می گوید: حتی یک دشمن هم نباید مورد عفو قرار گیرد و از اعمال او چشم پوشی شود چون این عفو خطرناک تر از هزار دشمن رو در رو برای حکومت است.

آن چه باعث آسایش موقت اهالی محلی شد پایان یافتن حکومت گرازیانی به مجرد فروکش کردن مقاومت ها بود. به جای او مارشال جوایتالوبالبو به عنوان حاکم، در سال ۱۹۳۴ میلادی فرستاده شد. از بالبو اجرای بخش دوم برنامه نابود کردن لیبیایی ها خواسته شده بود. این حکم به معنی غصب سرزمین لیبی و سپردن آن به دست استعمار گرران ایتالیایی بود. آن ها صاحبان اصلی زمین و دیگران را وادار به ترک کشور می کردند. از شدت گرسنگی و فقر توانی در آنان باقی نماند و آثار این بر چهره های شان نمایان بود آنان در خیابان های سرگردان بودند. یا اگر می خواستند در قید و بند این استعمار گران باشند، به صورت برده به خدمت آنان در می آمدند.

این ها قطره های کوچکی از طوفان بلا و سیل عذابی بود که استعمار ایتالیا بر سر فرزندان لیبی فرو بارید. همه مردم باید بدانند که چرا مختار قهرمانانه مبارزه کرد. او مجاهدان همراهش ننگ، ذلت، شکنجه، هر نوع عذاب را پس از تسلیم در انتظار خود می دیدند. پس باید تا آخرین لحظه مرگ جهاد می کردند.

————————————–

نام کتاب: عمر مختار / نویسنده: محمود شبلی / ترجمه: اراز محمد سارلی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا